< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

89/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث اراده

 

﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[1]

در بحث اراده گفته شد طبق مستفاد از روايات فراوان و روشن، از صفات فعل است نسبت به حضرت حق نه از صفات ذات. يعنى مثل علم و قدرت و حيات كه هيچ گونه و هيچ وقت سلب نمی‌شود از حضرت حق و هميشه براى حضرت حق ثابت است، اراده اين چنين نيست. بلكه گاهى سلب می‌شود و گاهى نسبت داده می‌شود؛ اراد و لم يرد. از صفات فعل است.

و اراده از صفات فعل كه هست به چه معنا است؟ بمعناى اعمال قدرت، احداث، ارادته فعله. در اين مورد عرض شد كه حدود هفت قول با همين قول مختار مطرح است.

در ارتباط با اقوالى كه فهرستش را مكرر گفتيم مسائلى شايسته است و لازم است كه طرح بشود. يك مطلب اين كه چه كسانى اين قولها را گفتند مشخص باشد، همين جور گفته شده نباشد. و بعد چرا آنچه را كه ما فكر می‌كنيم مختار آن است و صحيح آن است چرا نگفتند؟ دليلشان چیست؟ بررسى دليلهاى‌شان. باز به نظر خودمان نقد آن ادله و تثبيت آنچه كه در روايات است. كه نكته اختلاف بين روشى كه داريم و روشى كه در قبال آن روش معمولاً مطالب مطرح می‌شود از بيانات عرفاى اصطلاحى و فلاسفه معمول اين است كه تأكيدمان بر اين است كه بيشتر توجّه به حديث بشود؛ نه بمعناى اين كه بشويم اخبارى. كه ما خودمان مفصل بحث‌هاى هر جلسه‌اى سه ساعت بعد حدودا ده يازده جلسه همين اواخر با اين گروه داشتيم. بلكه بمعناى اين كه افتخارمان اين است كه هم چنان كه وصيت پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله است سفارش به كتاب و عترت مقصود از عترت مشخص است كه شخص‌شان محترم و آثارشان و حرفشان اعتنا بشود دقت بشود تدبر بشود. نه اين كه كار بجایى برسد كه خيلى از موارد اصلاً توجهى نشود. و گاهى بر اساس گرفتن مبانى بدون توجّه به احاديث و كتاب و عترت، و يا به غفلت آنچه كه هست در عين اين كه سوء نيتى نباشد در عين كه غرضى نيست و نباشد، متن حديث بعنوان اين كه يك استدلال در مطلب گفته شده كه ان شاء الله‌ برايتان خواهم خواند متن حديثى كه تو ده تا متن استدلالى كه تو ده تا بيشتر از ده تا حديث بعنوان استدلال گفته شده، همان متن استدلال حديثى تو اين كتابهاى خاص آمده بعنوان ان قلت و پاسخ داده شده كه ان شاء الله‌ مى‌رسيم. خير اين جهت را دقت كنيم حرف ما اين است.

و اين حرف هر چه هست اگر كسى در ارتباط با اين حرف اشكالى دارد در خدمتيم. و اگر اين حرف درست است در عمل اينجور باشيم. يعنى به جدّ اعتنا داشته باشيم به كتاب و عترت.

حالا با توجّه به آنچه كه خوانديم در ارتباط با حديث سليمان مروزى ديديد كه چگونه حضرت در ارتباط با بحث اراده هى تأكيد پس از تأكيد كه از صفات فعل است از صفات فعل است. نفى اين كه مانند علم باشد مانند قدرت باشد مانند سمع باشد. ديگر اگر قرار باشد كه تصريح كنند به يك مساله‌اى چه جور تصريح كنند به يك مساله‌اى. بعد روايات ديگر هم فراوان بمانند همان. و بعد هم قرآن كريم هم آيات شريفه قرآن هم همچنان همه با هم منطبق يك دست.

آن وقت حرف اين است توجّه داشته باشيد كه ما چه می‌گويیم تو حوزه و كسانى كه از اساتيدمان در این زمينه همت و اصرار داشتند تنها حرفشان اين بوده، نه اين كه يك كسى سوء نيت دارد يك كسى بد يك كسى خوب، اين بد و خوبى ديگر مسأله آخرى است. بلكه مطلب از اين قرار است و اين مسأله همت برایش كردند.

مرحوم آقا میرزا جواد آقا تهرانى در اين كتابهایى كه نوشتند عارف و صوفی، ميزان المطالب كتاب‌هاى ديگرشان، و مرحوم مرواريد در تنبيهات و مرحوم استاد مرحوم آقا مجتبى قزوينى رضوان الله‌ تعالى عليهم اينها كه خوبي‌شان مورد اتفاق كل است. يعنى حتى آنهایى كه روش‌شان را قبول ندارند ولى اعتراف باينكه اينها يك شخصيت پاك و پاكيزه كاملاً ارزنده‌اى از نظر جهات معنوى بودند. آن وقت از نظر علمى هم به حقيقت من گاهى عرض كردم همين عارف و صوفى مرحوم جواد آقا را بيست‌تا فاضل بنشينند و چند سال وقت بگذارند بخواهند مثلش بنويسند، مشكل است. بسيار قوى، بسيار لطيف، بسيار مودّب. البته معصوم نيستند معلوم است. اشتباه هم كرده باشند معلوم است. ولى اين جهت را هر چه بيشتر در ترويج بودند. و اين مسأله‌اى است كه شخصيتهاى بسيار بزرگ علمى در اين جهت توجّه كامل داشتند، توجّه می‌دادند.

در هر حال حالا يك يك اين اقوال كه گفتيم، پس بحث علمى است بحث خاص ديگرى نيست. بحث علمى دقيق و مهم و بسيار مهمتر از بحثهاى علمى دقيق كه در فروع می‌شود بسيار بجاى خودش محفوظ بايد بشود، و نظريات يكديگر رد می‌شود در ارتباط با مسائل فرعى اين پاك است اين نجس است، اين حلال است آن حرام است، كه بسيار هم مهم است و بايد هم اين چنين باشد؛ آن وقت در ارتباط با مسأله اعتقادى كه وحى نسبت به آنها كمال اهميت را داده است، و اهميت معصومين عليهم‌السلام بيشتر در مسائل اين چنينى و معارف است، و اهمیت بيشترشان براى افرادى كه تعقل و تفكرى داشته باشند در اين جهت بيشتر بروز دارد، و در مقابل آراى بشرى موضع گرفتند، اينها آنوقت بررسى بشود. اشكال دارد، حرفى دارد اين مسأله و بسيار هم مهم است.

1- بیان اقوال در مسئله اراده و مستند کردن اقوال

حالا در ارتباط با همين مسأله ببينيم كه بعضى گفتند كه اراده‌اى كه گفتيم از صفات فعل است، طبق اين روايات كثيره و از نظر عقلى هم يك مقدار در ضمن صحبتش شده، ولى اساسا استدلالهاى ديگرى كه شده باشد ان شاء الله‌ صحبت خواهد شد. در قبال اين مطلب مى‌بينيم كه قول اول كه گفتيم جمعى گفتند اراده از صفات ذات است و همان علم به اصلح است. بعد از اين كه كلمه اراده و اين صفت مورد اتفاق است كه نسبت به حضرت حق گفته می‌شود و هيچ حرفى نيست اطلاق اراده در ارتباط با حضرت حق و از صفات إلهى كه خداوند مريد است. (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ). و از قطعيات است اطلاق اين صفت بر حضرت حق. آن وقت بعضى گفتند كه اين از صفات ذات إلهى است و بمعناى علم به اصلح است. خب اين را ببينيم كى گفته است.

دوم: گفتيم بعضى گفتند اراده بمعناى ابتهاج است. و ابتهاج و سرورى كه در ما است و در ممكنات است كه شايسته حضرت حق نيست. ولى اراده بمعناى ابتهاج است. و درعين اين كه فرمودند به معناى ابتهاج است، نيز فرمودند كه اراده فعلى هم داريم صفت فعل هم داريم. يعنى همان كه ما تا حالا گفتيم، و از روايات استفاده شده آن هم قبول است. پس قول دوم اين شد كه بمعناى ابتهاج يك، و از صفات ذات دو، همين صفت فعل به صورتى كه گفته شد كه همان فعل الله‌ ارادته فعله.

حالا كجا گفتند اين دوتایى كه الآن گفتيم، تا برسيم به بقيه‌اش. اين دوتایى كه الان گفتيم كه اراده صفت ذات بمعناى علم به اصلح و اراده صفت ذات يك بمعناى ابتهاج و بمعناى صفت فعل همان فعل الله‌ ارادته فعله كجا گفته شده؟

این را در محاضرات تقرير بحث مرحوم آية الله‌ خوئى كه نگاه كنيد آنجا مى‌بينيد در اين جلد 2 محاضرات صفحه 32

«نظرية الفلاسفة ارادته تعالى ذاتية ونقدها

المعروف والمشهور بين الفلاسفة قديما وحديثا : هو أن إرادته تعالى من الصفات العليا الذاتية ، كصفة العلم والقدرة والحياة» همين كه اين بحث با سليمان مروزى ديگر مكرر ديدىم كه هى مى‌گفت اراده مثل علم مثل حيات مثل قدرت. می‌فرمايد «المعروف والمشهور بين الفلاسفة قديما وحديثا» فلاسفه قديم فلاسفه فعلى «المعروف والمشهور بين الفلاسفة قديما وحديثا : هو أن إرادته تعالى من الصفات العليا الذاتية ، كصفة العلم والقدرة والحياة . ومال إلى ذلك جماعة من الأصوليين» عدّه‌اى از اصوليين هم همين را گفتند.

«منهم المحقق صاحب الكفاية وشيخنا المحقق» كه مقصود محمد حسين كمپانى ولى درست‌تر كه بگويم مرحوم آقا غروى مرحوم محمد حسين اصفهانى غروى منظورشان ايشان است. اين دو بزرگوار فرمودند كه از صفات ذات است اراده. كجا گفتند؟

«قال فی الكفاية : ان ارادته التكوينية» كه خب معلوم است اين اراده مورد بحث اراده تشريعى نيست يعنى امر ونهى مربوط به حلال و حرام اينها كه نيست آنها كه معلوم است كه آن اراده اينجوری نیست كه (إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ) باشد. آن اراده تشريعى آن فرمان مولوى است كه شارع مقدس در ارتباط با كارها بصورتهاى مختلف فرموده، و در ارتباط با آن فرمانها ما قرار گرفتيم. بعد ديگر ما با اختيار خودمان اطاعت را انتخاب كنيم انجام می‌دهیم. عصيان داشته باشيم ترك مى‌كنيم.

«إن إرادته التكوينية هو العلم بالنظام الكامل التام» ايشان اينجورى فرمودند.

«ولكن اورد عليه شيخنا المحقق» مرحوم حاج محمد حسين كمپانى غروى ايشان گفتند اين حرف صاحب كفايه اشتباه است. «ولكن أورد عليه شيخنا المحقق قدس سره بأن هذا التفسير غير صحيح . وقد أفاد فی وجه ذلك بما إليك نصه» آن وقت عبارت مرحوم شيخ را آورده‌اند.

بعد خودشان بر اين عبارات فرمودند كه اين اراده دوتا است يك اراده صفت ذات داريم وهى الابتهاج. يك اراده صفت فعل داريم و آن همان كه در روايات آمده همين كه تو اين روايات خوانديم. ايشان اين روايات در نظرشان دارند و قبول دارند كه يك اراده اين چينينى است. بعد ممكن است عبارت را مراجعه كنيد. هم در اين تقريرات هم در بيانات مرحوم خود شيخ تا آنجا كه اشكال كردند می‌فرمايد كه اين كه مرحوم آخوند گفتند كه اراده همان علم است اين صحيح نيست. چه اين كه نه اين مطلب در لغت ثابت شده، به لغت مراجعه بكنيد اراده بمعنى علم نيست. نه اين مطلب از غير لغت اثبات شده است. چون اين چنين است حرف محقق صاحب كفاية باين صورت كه اجمالش را بيان كردم تفصيلش را نگاه كنيد، رد شده است.

بعد خودشان گفتند «ومن هنا قال الأكابر من الفلاسفة : إن مفهوم الإرادة هو الابتهاج ، والرضا ، أو ما يقاربهما معنى ، لا العلم بالصلاح والنظام». علم به صلاح و علم به اصلح كه گفته شد، و ايشان گفتند يعنى صاحب كفايه گفتند كه اراده بمعنى علم به اصلح است، خير آن نيست. بلكه اراده بمعنى ابتهاج است.

حالا الآن در مقام استناد اينها هستيم كه كجا گفته شده است.

در تتمه بيانشان اينجور دارند در آخر اين قسمت بيانشان دارند كه «وينبعث من هذا الابتهاج الذاتی - وهو الإرادة الذاتية - ابتهاج فی مرحلة الفعل ، فإن من أحب شيئا أحب آثاره ، وهذه المحبة الفعلية هی الإرادة فی مرحلة الفعل ، وهی التی وردت الأخبار عن الأئمة الأطهار عليهم السلام بحدوثها»[2] .

پس ايشان دوتا اراده قائل شدند. یک اراده صفت ذات بمعناى ابتهاج ذاتى، از همان ابتهاج ذاتى سرور ذاتى از همان ابتهاجى كه براى حضرت حق است منهاى اين مسائلى كه مربوط به ابتهاج ممكن است. ما اگر مبتهج باشيم مسرور باشيم با تصوارتش با مقدراتش و نياز به يك مقدماتى دارد. ولى در ارتباط با حضرت حق اين حرفها غلط است. و آن حقيقت ابتهاج منهاى آنچه كه مربوط به ممكنات است، در حضرت حق است. از آن ابتهاج ذاتى منبعث می‌شود اراده‌اى كه ابتهاج در فعل است. چون وقتى بذات خود حضرت مبتهج بود، باعمال و افعال خود هم مبتهج است. آن وقت ابتهاج فعلى در ارتباط با فعل حضرت حق است.

اين چنين فرمودند «وينبعث من هذا الابتهاج الذاتی - وهو الإرادة الذاتية - ابتهاج فی مرحلة الفعل ، فإن من أحب شيئا أحب آثاره ، وهذه المحبة الفعلية هی الإرادة فی مرحلة الفعل ، وهی التی» همين اين محبت فعلى كه اراده شد اسمش، همين است كه در ارتباط با اين مطلب در احاديث هم مى‌بينيم اين چنين است كه در ارتباط با مرحله فعل است. يعنى فعله احداثه، ايجاده. «وهی التی وردت الأخبار عن الأئمة الأطهار عليهم السلام بحدوثها» كه در روايات كاملاً تصريح شده كه «الْمَشِيَّةُ مُحْدَثَةٌ»[3] . و هم چنين در ارتباط با اراده هى فراوان هم حادث بودنش تأكيد شده است، و هم صفت فعل بودنش تأكيد شده است. می‌فرمايد همين طور است. يعنى يك اراده صفت فعل بمعنى ابتهاج در مقام فعل هم داريم.

پس استنادى كه گفته می‌شود كه بعضى چنين گفتند، كجا گفتند؟ اين يكى از مواردى كه مطلب را گفته می‌شود كه كجا است.

و أمّا اين مطلب را در اسفار مى‌بينيم هست. در اسفار به تفصيل مرحوم آخوند ملا صدرا وارد شده بحث مفصّل با مقدماتى بيان كردند مطالب مختلفى. تا اين كه پس از مطالب بسيارى می‌فرمايند در صفحه 340 جلد 6 «إذا تقرر هذا فنقول الإرادة والمحبة معنى واحد كالعلم وهی فی الواجب تعالى عين ذاته وهی بعينها عين الداعی و فی غيره ربما تكون صفه زائدة عليه» در ذات مقدس اراده صفت ذات است. در ارتباط با غير خداوند متعال نه از صفت فعل است. پس اينجور شد كه عين الداعی داعى و اراده همين علم است، چيز ديگرى نيست. «وتكون غير القدرة وغير الداعي» در غير خداوند اراده غير قدرتش است. و غير از داعى است و غير از علمش.

«كما فی الانسان فإنها كثيرا ما تنفك عن قدرته التی هی بمعنى صحه الفعل كالمشی والكتابة وغيرهما وتركه» در انسان اراده غير قدرتش، اما در حضرت حق عين قدرتش، در حضرت حق عين علمش صفت ذاتى است. «وهی أيضا غير الداعی الذی يدعوه إلى فعله» در انسان غير داعیش است. ولى در ذات حضرت حق همان صفت ذات است. «كالنفع المتوقع من فعل الكتابة مثلا أو على تركه كالضر المترتب على فعلها فهذه الثلاثة أعنی القدرة والإرادة و الداعی متعددة فی الانسان بالقياس إلى بعض أفعاله» بعض افعال هم كه می‌گويد باز اين يك تفصيلى دارد كه بعدش مى‌آيد. «متحدة فی حق الباری سبحانه» اما در ارتباط با خداوند متعال اينها يكى است.

«فهذه الثلاثة أعنی القدرة والإرادة و الداعی متعددة فی الانسان بالقياس إلى بعض أفعاله متحدة فی حق الباری سبحانه وكلها فيه عين الذات الأحدية» قدرت، اراده و داعى، اينها عين ذات هستند.

«وفی الانسان صفات زائدة عليه»[4] اما در انسان صفات زايده بر ذات، ولى در ذات مقدس حضرت حق عين ذات است.

پس استنادى كه كلى گفته بوديم، نگفته بوديم كجا گفتند كه اراده صفت ذات است، حالا مشخص شد چه کسانی گفتند. مرحوم صاحب كفاية گفتند. مرحوم حاج محمد حسين غروى فرمودند. و ايشان.

البته آنچه كه در روايات آمده آن را هم قبول دارند. كه اشكالى كه آقاى خوئى بر ايشان می‌كند اين است كه اين كه در خداوند متعال دوتا اراده است، خير، در حديث نفى شده است. اصلاً در حديث تصريح شده كه در خدا جز همان صفت فعل چيزى ديگر وجود ندارد.

پس آنچه نسبت داديم كه بعضى گفتند قائل قديما و حديثا دارد.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] ـ سوره يس : 82.
[2] ـ محاضرات ج2/33-32 نظرية الفلاسفة ارادته تعالى ذاتية ونقدها.
[3] ـ التوحيد (للصدوق) ص147 باب11 صفات الذات و صفات الأفعال.
[4] ـ الاسفار ج6/341 معنی الارادة و الکراهة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo