< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

89/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث اراده

 

﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[1]

در مناظره‌ى حضرت ثامن الأئمّه صلوات الله‌ و سلامه عليه با سليمان مروزى دو بحث مطرح شده كه به فضل پروردگار به مقدارى كه مناسب بود و می‌شد توضيحاتى در بيانات حضرت رضا عليه‌السلام و بطور كلى در اين مناظره گفته شد و مناظره بحث شد. در اين مناظره دو بحث مطرح است بحث بداء بود و بحث اراده. بحث بدا هم به فضل إلهی نسبتا مبسوط مطرح شد.

بحث اراده هم ان شاء الله با آنچه كه در نظر است در تتميم آنچه گفتيم، بحث مبسوطى خواهد شد. تا اكنون باضافه متن مناظره روايات و آياتى هم كه در ارتباط با مسأله اراده مطرح است قرائت شد.

و در مجموع عرض شد كه با توجّه به اتفاق تمام إلهیين در نسبت دادن اراده به حضرت حق، كه بالاتفاق گفته می‌شود كه حضرت حق مريد است و او ذو الأراده است. أمّا اين كه اين اراده چيست، حدودا هفت قول گفته شد. اقوالى كه توضيح داديم یک: اراده علم به اصلح، و اراده صفت ذات است بالنتيجه نسبت به حضرت حق نه از صفات فعل. اين قول نسبت داده شد و خوانديم سند نسبت را به مرحوم صاحب كفاية و در متن كفايه هم اين مطلب آمده است.

دو: علم به اصلح و همان اراده بمعناى اعمال قدرت و صفت فعل بودن منتزع از مقام فعل. كه هر دو اينها را گفته باشند نسبت به مرحوم صاحب كفايه. هم آن كه فقط نسبت به اصلح اين كه هم علم اصلاح هم بمعناى صفت فعل اين مربوط به آخوند ملاصدرا است كه در اسفار هر دو در جلد 6 آمده نسبت به اين كه بمعناى علم به اصلح باشد كه در جلسات قبلى عرض كردم، و نسبت به اين كه اراده صفت فعل هم داشته باشيم، باز هم همان جلد 6 صفحه 324 آنجا مراجعه كه بشود مشخص می‌شود. بيشتر منظورم اين است كه اين اقوالى كه گفتيم كجا گفتند اقلاً يك مورد گفته باشيم كه كجا گفتند. و البته هر يك از اينها خب صاحبانى دارد از نظر گفتار. و جمعى به اين مطالب و بياناتى كه عرض شد، معتقدند.

سه: اراده به معناى ابتهاج و صفت ذات، اراده بمعناى صفت فعل و همان منتزع از مقام فعل و همان ارادته فعله. اين هم كه مرحوم حاج شيخ يعنى مرحوم حاج شیخ محمد حسين اصفهانى غروى ايشان هم هر دو را قائلند. هم صفت ذات بمعناى ابتهاج، و هم صفت فعل.

و معناى ديگرى كه گفتيم كه همان صرفا صفت فعل است، و صفت ذات نيست، بمعناى علم به اصلح نيست، با اين تحفظ بمعناى ابتهاج نيست، صرفا بمعناى همان اعمال قدرت، فعله ايجاده احداثه، ارادته فعله. كه نظر مرحوم آيه الله‌ خوئى و بسيارى از اصوليين و حدودا مورد اتفاق محدثين است كه اراده صفت ذات اصلاً نداريم. اراده صفت فعل داريم، آن هم به اين معنا ارادته فعله. اين قول چهارم.

1- قول الالهیات، اراده به معنای اختیار و رد کردن اقوال دیگر

و قول ديگر اين كه اراده بمعناى اختيار و صفت ذات. اين هم از متأخرين گفتند. كه در اين كتاب كلامى إلهيّات كه نسبتا كتاب جامعى است در مسائل كلامى الإلهيّات مطرح هم هست و مورد درس و بحث هم هست ظاهرا، و جلد اول و دوم كه مربوط به آيت الله‌ سبحانى است و نسبتا كتاب جامع نفيسى است. در عين اين كه مواردى از اختلاف نظر با مطالب اين كتاب هم هست. و مواردى را به نظر مى‌رسد كه مطلب غير آن باشد كه فرمودند. ولى در مجموع فراوان مطرح كردند و جمع آورى كردند زحمتى كشيده شده مجموعه نفيسى است. با توجّه به اين تبصره ‌هایى كه گاه گاهى عرض می‌شود. از جمله همين بحث اختيار و در بعض از مباحث ديگر در اين بحث اراده از جمله همين بحث اراده است.

در اين بحث اراده هم ايشان اين اقوال را نقل كردند. قول مرحوم آخوند را نقل كردند صاحب كفايه، رد كردند. قول مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى را نقل كردند رد كردند. و نظر مرحوم علامه طباطبائى رحمه‌الله را نقل كردند و رد كردند. كه اين هم يك نظر بود كه اين هم گفتيم كه اراده بمعناى خود آن موجوداتى كه مرادند در بعضى از تعبيرهايشان. در بعض از تعابير ايشان اراده منتزع از مقام فعل است كه ديروز به تفصيل خوانديم كه اين هم قول ششم می‌شود كه گفتيم. اين قول را هم نقل كردند آن را هم نقل می‌كنند آن را هم رد می‌كنند.

و آن قول اعمال قدرت كه گفتيم مرحوم آقاى خوئى بحثش را مفصل كردند در محاضرات، و از مواردى كه اين بحث نسبتا بالتفصيل مطرح شده است و دقت مطرح شده همين محاضرات تقريرات بحث مرحوم آية الله‌ خوئى است خيلى مفصّل بحث كردند اقوال را هم آورده‌اند مسائل مختلف را گفتند. اين قول را هم در الإلهيّات نقل می‌كنند آن را هم خدشه می‌كنند.

آن وقت خودشان مختارشان که قول هفتم می‌شود اين است كه فرمودند منظور از اراده يعنى اختيار. و چون منظور اختيار است، پس صفت ذات است. چه اين كه اختيار صفت ذاتى حضرت حق است. ذات مقدس حضرت حق لم يزل مختار است، ازلى است اين اختيار براى حضرت حق. معناى اختيار كه سلطه بر فعل و ترك است، توانائى بر فعل و ترك است، اين صفت صفت ذات است. ذات مقدس هميشه اين چنين بوده، هست و خواهد بود. و اراده چون نمی‌شود بدون منشأى بنابراين می‌گوئيم كه مقصود از اراده خود اين اختيار است. وقتى مقصود از اراده اختيار شد، اختيار می‌شود صفت ذاتى. پس اراده صفت ذات است.

و اين بحث را در الإلهيّات جلد 1 صفحه 172 آوردند. ايشان تمام آن اقوال قبلى را همه را نقل كردند به نسبت لازم نقل كردند. بعد يلاحظ عليه خدشه كردند. نظر مرحوم آخوند را رد كردند. نظر مرحوم كمپانى را رد كردند. نظر مرحوم طباطبائى را رد كردند. نظر مرحوم آقاى خوئى را رد كردند. و اين نظرهاى مختلفى كه عرض كرديم اينها را رد كردند. نظر ملاصدرا را رد كردند. و خودشان اين نظر را انتخاب كردند گفتند حق اين است كه اين را بگويیم. بعد در اين مورد حرفشان اين است كه به عرض رسيد.

همه رواياتى هم كه هست و همه اصرار بر اين كه از صفات فعل است نه از صفات ذات، حمل بر اين می‌كنند که در ذهن متسمع و سائل در موارد مختلف، اين بوده است كه معنایى در ارتباط با انسانها نسبت به اراده مطرح است، آن معنا را خواستند نفى كنند. و در هر حال با توجّه به روايات كه گفته شد، توجيهى براى اين روايات دارند بصورتى كه اجمالاً اشاره كردم. و آن وقت نظرشان اين است.

اينجا هم كه ما حالا ان شاء الله‌ به تفصيل با توجّه به آنچه كه از روايات استفاده می‌شود، همه اقوال غير از آن كه اراده فقط صفت فعل باشد، و صفت ذات نداريم، و بمعناى همان اعمال قدرت است و فعله ارادته فعله، با توجّه به روايات صد درصد اين معنا استفاده می‌شود. هيچ دليل عقلى روشنى هم كه از اين مطلب بخواهيم برگرديم، نداریم. گفتيم اين بحث بعدى است كه ان شاء الله‌ بعد از تعطيلى خواهد شد.

فعلا در مناقشه‌ى بر اين مطلب. ايشان در ارتباط با اين مطلبشان به نظر مى‌رسد كه خلط بين اختيار شده و اراده. دوتا مسأله است. يك مسأله اختيار است، كه معلوم است صفت ذات است، كه خدا مختار است. كه مختار بودن و سلطه بر فعل و ترك داشتن، و قدرتى كه پروردگار دارد، اين قدرت بر فعل و ترك كه هست، بالاضطرار نيست، بلكه مختار است. و در حقيقت اصلاً قدرت بر فعل و ترك همان می‌شود اختيار. كه در بحث قدرت گفته می‌شود.

على اى حال فرق است بين اختيار و اراده. اين فرقى است كه ظاهرا به خوبى روشن است كه اختيار كه می‌گويم يعنى داراى سلطه‌اى بر فعل و ترك بودن. يعنى مختار. يعنى اضطرارى در كار نيست. يعنى موجَب بودنی در كار نيست. جبرى در ارتباط با حضرت حق مطرح نيست. چيزى او را مجبور نمى‌كند. و در افعال و كارها به اختيار انجام می‌گیرد، به همان معنایى كه همه مى‌فهميم، به اختيار يعنى اجبارى در كار نيست. اين معناى اختيار است.

أمّا اراده چست؟ اراده منبعث از اختيار است. يعنى چون مختار است آن وقت يك طرف از فعل يا ترك را كه انتخاب كند می‌شود اراده.

در حقيقت اراده انتخاب يكى از دو طرف است. اختيار در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق است. هم چنان كه ذات مقدس عالمٌ همچنان كه ذات مقدس حىٌ هم چنان كه ذات مقدس قادرٌ گفته می‌شود هم چنان ذات مقدس مختارٌ. اين معنایش مشخص است.

اراده صفت فعل كه هست و در روايات هم تأكيد بر اين جهت شده، راست است كه منشأش اختيار است، كما اين كه همه صفات فعل منشأش صفات ذات است. يعنى رزق را كه همه متفق‌اند كه رازق صفت فعل است، خالق صفت فعل است بالاتفاق، منشأ رازق و منشأ خالق قدرت است. چون قدرت دارد خلق می‌كند. چون قدرت دارد رزق می‌دهد. و نيز علم است چون عالم است. اين است كه منشأ صفات فعل، صفات ذات است. حرفى نيست. اين كه مشخص است.

منتهى اين جا يك تفاوتى است كه آنهایى كه قائلند به اين كه ذات مقدس علت تامه است، بايد بگويند تمام اين كارها هم قدمت دارد. به يك اشكالى برخورد می‌كنند كه بعد جوابش به جهات مختلفى كه بحث خودش را دارد گرفتارى پيدا می‌شود.

و أمّا اگر چنانچه نه توجّه به اين جهت باشد كه در اين محاضرات كاملاً اين بحث هم مطرح شده كه ذات مقدس علت تامه نيست، ذات ناقص نيست، علم ، قدرت ، حيات ، مجبور هم نيست، ولى فاعلى است كه فاعل بالأراده است. علت تامه اصطلاحى وقتى اراده بكند معنا پيدا می‌كند، كه بايد مراد تحقق پيدا كند. ولى با بود نفس ذات بايستى كائنات تحقق پيدا كند؟ نه. چون نفس ذات علت نيست. و تمام حرفها و بحثهاى بسيار مفصل و مهم و ثمرات مختلف در ارتباط با بخشى از مسائل توحيدى مربوط به اين يك كلمه است. ذات مقدس علت تامه نيست. نه به اين معنا كه پس ناقص است، نه خير. بمعناى اين كه نياز به غير ندارد، به اين معنا علت تامه غير اصطلاحى.

علت تامه اصطلاحى آن است كه از وجود او حتما بايستى معلول وجود پيدا كند. نه علت تامه اصطلاحى نيست. علت تامه بمعناى لغوى است بمعنى عقلانیش است كه چی؟ يعنى هيچ به غير نياز ندارد. احتياج به غير ندارد. و در فعلش در ارتباط با هيچ عامل ديگرى نيست. اين است كه تام است بمعناى اين چنينى است.

بنابراين خلط شده است بين اختيار و اراده. و اينها يك چيز فرض شده است. يك چيز كه فرض بشود، بله خب اراده كه بمعناى اختيار باشد بايد صفت ذات باشد. مختار بودن از صفات ذات است. ولى عرض‌مان اين است كه وقتى توجّه می‌كنيم خودمان بالوجدان در ارتباط با اين دوتا كلمه مختار، اراده، مى‌بينيم دو چيز است. مختار آن معناى سلطه بر فعل و ترك است. اراده انتخاب يكى از آنها است در حقيقت. بله اراده منشأش آن است. كما اين كه همه صفات فعل منشأش صفات ذات است. اين مسأله‌اى ندارد. پس اين هم حرف ايشان.

آنوقت آنكه روز گذشته به آن رسيديم و خواستم عبارت را خوانده باشيم در ارتباط با همين جا تناسب دارد كه عرض كنيم، مرحوم علامه طباطبائى رحمه‌الله با توجّه به اين كه گفتند كه اراده صفت ذات نيست و بمعنى علم به اصلح نيست، بلكه گفتيم كه گفتند از مقام فعل انتزاع می‌شود، أما در عين حال می‌گويد خلقت اشياء به اراده خدا نيست به ذات خدا است. كه اينجا ما حرف داريم. و اينجا بايد صحبت بشود ان شاء الله‌ بعد صحبت خواهد شد.

و عبارتى كه دارند در ارتباط با اين مسأله در نهايه «و الإرادة المنسوبة إليه تعالى منها منتزعة من مقام الفعل - إما من نفس الفعلالذی يوجد فی الخارج فهو إرادة - ثم إيجاب ثم وجوب ثم إيجاد ثم وجود - و إما من حضور العلة التامة للفعل - كما يقال عند مشاهدة جمع الفاعل أسباب الفعل - ليفعل أنه يريد كذا فعلا»[2] كه خوانديم ديروز و توضيح دادم.

و أما آن كه گفتيم می‌گویند در عين حال خلقت اشياء منسوب به اراده حضرت حق نيست، اين را هم در الإلهيّات نقل كردند و رد کردند اين حرف مرحوم علامه طباطبائى را. آن وقت در ارتباط با آنچه كه گفتم ايشان اينجور دارند كه اشياء منسوب به اراده نيست نهايه صفحه 285 «و قول بعضهم أن علة الإيجاد - هی إرادة الواجب بالذات دون ذاته المتعالية - كلام لا محصل له»[3] كه بعد استدلالشان را بيان می‌كنند كه حالا ان شاء الله‌ تو بحث‌هاى بعدى.

«وقول بعضهم أن علة الايجاد هی ارادة الواجب بالذات» همان كه به نظر ما از خود آيات و روايات همين استفاده می‌شود كه چه؟ (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ) يعنى پس اشياء مربوط به چه می‌شود؟ اراده حضرت حق. و اين كه «خَلَقَ‌ اللهُ الْمَشِيَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيَّةِ»[4] و فراوان.

«و قول بعضهم أن علة الإيجاد - هی إرادة الواجب بالذات دون ذاته المتعالية - كلام لا محصل له». كه ان شاء الله‌ استدلالشان را عرض مى‌كنيم.

و تمام حرفها اينجا است، يعنى يكى از بحثهاى بسيار حساس كه نتايج بسيار مختلف هم دارد، و تفاوت بسيارى از مباحث معارفى به وجود مى‌آورد، اين است كه آيا ذات مقدس بذاته نفس الذات علت تامه اصطلاحى است كه معاليل و اشياء در ارتباط با اوست، يا خير ممكن است كه نفس الذات باشد اشياء نباشد، بلكه اراده كه كرد اشياء تحقق پيدا می‌كند، كدام؟ مركز بحث اينجا است كه ان شاء الله‌ صحبتش خواهد شد.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد

 


 


[1] ـ سوره يس : 82.
[2] ـ نهایه الحکمه ص300 الفصل التالث عشر فی قدرته تعالی.
[3] ـ نهایه الحکمه ص285 الفصل التاسع فی الصفات الذاتیة و أنها عین الذات المتعالیة.
[4] ـ التوحيد (للصدوق) ص148 باب11 صفات الذات و صفات الأفعال.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo