< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

89/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث اراده

 

﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[1]

در بحث اراده مباحث مختلفى كه در كتب كلامى و فلسفى مطرح است، بايد گفت حدودا مطرح شد. مهمات مسائل مربوطه به فضل إلهى گفته شد.

و چرا جمعى با توجّه به روايات كثيره‌اى كه هست كه صراحت در جهت صفت فعل بودن اراده براى حضرت حق است، باز هم گفتند اراده علم به اصلح است؟ يك وجه روز گذشته گفته شد و پاسخش هم عرض شد.

و ديگر اين كه به نظرشان آمده است اگر اراده صفت فعل باشد، موجب تغیير در ذات مقدس حضرت حق خواهد شد. كما اين كه در بيانات سليمان مروزى و همچنين ديگرى بود كه با بحث حضرت رضا مكرر اين چنين سؤال می‌كرد كه قبل از اراده و بعد از اراده، حضرت حق تفاوت می‌كند؟ پس تفاوت كه كرد موجب تغيير می‌شود در ذات.

در اين مورد هم پاسخ داده شد در همان مواردى كه در آن مناظره‌ها گفته می‌شد كه خير بخاطر قياس اراده خودمان با اراده حضرت حق، چنين توهمى به نظر می‌رسد. أمّا اگر چنانچه توجّه داشته باشيم كه ما كنه اراده حضرت حق كه فعله است را نمى‌فهميم، و نمى‌دانيم، مكرر عرض كرديم در ارتباط با پروردگار اعلام نمى‌دانيم، اين عيب نيست. بلكه عيب ندانسته صحبت كردن و در قلمرو تعقل ما چيزى نبودن و وارد شدن است. و لذا با مقايسه اراده خودمان چنين حرفى گفته می‌شود. و با توجّه به اين كه اين مقايسه غلط است، نتيجتا آن خدشه هم مردود است. اين هم در آن مباحث به تفصيل بیشترى صحبت شده است.

آنچه در اين بحث باقى مانده است دوتا مسأله است.

یک: مشيت و اراده تفاوت دارد يا خير؟ .

دو: روايات مشكله‌اى كه مناسب با اين بحث است كه «نهى و شاء، امر و لم يشأ» كه خوانده خواهد شد، و اشكال چيست و چه بايد گفت بفضل حق صحبت خواهد شد.

1- تفاوت اراده و مشیت

در ارتباط با اين كه مشيت و اراده اينها با يكديگر تفاوت دارند يا خير، در خود روايات اين مسأله مطرح است. و می‌شود گفت بهترين توضيح را در حدّ ميسورى كه ما هم متوجّه باشيم در روايات آمده است. و اين روايات كه هم در كافى و هم در بحار و هم در بقيه مجامع حديثى كه هست، قسمتى از اين روايات، اين احاديثى است كه به عرض‌تان می‌رسد. كه يك وقتهایى يك بحث فاعلیتى داشتيم چندين سال قبل اين جمع كه شده، شده يك جزوه‌اى فاعليت حضرت حق، به مناسب آنجا همين جزوه صفحه 32 اين حديث نقل شده كه حديث از كافى كتاب التوحيد جلد1 «فی أنّه لا يكون الشيء فی السماء» حديث 2 صفحه 149 و صفحه150:

«عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ إِلَّا بِسَبْعٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ وَ إِرَادَةٍ وَ مَشِيئَةٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ وَ إِذْنٍ فَمَنْ زَعَمَ غَيْرَ هَذَا فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللهِ أَوْ رَدَّ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[2] .

در اين باب كه آنچه در دار تحقق، تحقق پيدا می‌كند در ارتباط با اين برنامه‌ها است. «لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ إِلَّا بِسَبْعٍ» اينجا ترتيب كار تو اين حديث منظور نيست، مجموع آنچه كه مطرح است منظور است. ترتيب تو آن حديث بعدى است. آن سبع چيست؟ «بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ وَ إِرَادَةٍ وَ مَشِيئَةٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ وَ إِذْنٍ» شد هفت. «فَمَنْ زَعَمَ غَيْرَ هَذَا فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللهِ أَوْ رَدَّ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ».

حديث ديگر كه در اين حديث ترتيب آنچه كه در نظر است از نظر احاديث، ترتيبش اين است كه در اين حديث آمده:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا يَكُونُ شَيْ‌ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ‌ السَّبْعِ‌ بِمَشِيئَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَقْدِرُ عَلَى نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ كَفَرَ»[3] . اينجا هم اين تعبير شده است.

حالا آنچه سؤال شد كه اينها معنایش چيست كه سؤال كردند و حضرت فرمودند در اين حديث است:

«عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللهُ‌ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى».

«قُلْتُ فَمَا مَعْنَى شَاءَ» اينجا سؤال كرده شاء خداوند و اراد و قدر و قضی اينها معنایش چیست؟

«قُلْتُ فَمَا مَعْنَى شَاءَ قَالَ ابْتِدَاءُ الْفِعْلِ‌» وقتى در جهت تحقق و ايجاد شىء، حضرت حق اراده مى‌فرمايد به تعبير خودمان، آن وقت ابتداء فعل از آن تعبير می‌شود شاء.

«قُلْتُ فَمَا مَعْنَى أَرَادَ قَالَ الثُّبُوتُ عَلَيْهِ» تثبيت آن شىء كه ابتدا شده است.

«قُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَدَّرَ قَالَ تَقْدِيرُ الشَّيْ‌ءِ مِنْ طُولِهِ وَ عَرْضِهِ» اندازه‌گيرى خصوصياتش.

«قُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَضَى قَالَ إِذَا قَضَى أَمْضَاهُ فَذَلِكَ الَّذِي لَا مَرَدَّ لَهُ»[4] . وقتى كه اين چنين شد، تثبيت تثبيت شده و امضاء شده و همه جهاتش انجام شده، ديگر انجام شده تحقق پيدا كرده مردّى ندارد برگشتى ندارد.

حديث ديگر در همين مورد است كه از جهتى تفصيل بيشترى داده شده

«قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع لِيُونُسَ مَوْلَى عَلِی بْنِ يَقْطِينٍ يَا يُونُسُ لَا تَتَكَلَّمْ بِالْقَدَرِ قَالَ إِنِّی لَا أَتَكَلَّمُ بِالْقَدَرِ وَ لَكِنْ أَقُولُ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أَرَادَ اللهُ وَ شَاءَ وَ قَضَى وَ قَدَّرَ فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا أَقُولُ وَ لَكِنْ أَقُولُ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى».

اين مقدم و مؤخر گفت؛ حضرت فرمودند همين كه گفتى ولى ترتيبش اين نيست. «فقال لَيْسَ هَكَذَا أَقُولُ» من اينجورى نمى‌گويم باين ترتيب كه تو گفتى. «وَ لَكِنْ أَقُولُ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى». آن گفته اراد و شاء و قضی و قدّر. حضرت فرمودند اينجورى بگو.

«ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرِی مَا الْمَشِيَّةُ فَقَالَ لَا فَقَالَ هَمُّهُ بِالشَّيْ‌ءِ» همان تعبير ديگرى كه ابتداء الشىء، تعبير كه تو آن حديث گفته بودند.

«أ وَ تَدْرِی مَا أَرَادَ قَالَ لَا قَالَ ع إِتْمَامُهُ عَلَى الْمَشِيَّةِ» همان كه در حديث بالا كه خوانديم كه «الثبوت عليه».

«فَقَالَ أَ وَ تَدْرِی مَا قَدَّرَ قَالَ لَا قَالَ هُوَ الْهَنْدَسَةُ مِنَ الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْبَقَاء» خصوصيات شيئ.

«ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ اللهَ إِذَا شَاءَ شَيْئاً أَرَادَهُ وَ إِذَا أَرَادَ قَدَّرَهُ وَ إِذَا قَدَّرَهُ قَضَاهُ وَ إِذَا قَضَاهُ أَمْضَاهُ». بعد تتمه‌اى دارد كه «يَا يُونُسُ إِنَّ الْقَدَرِيَّةَ لَمْ يَقُولُوا بِقَوْلِ اللهِ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللهُ‌»[5] .

من اينجا عباراتى را بعنوان توضيح آوردم مناسب است كه بعرض‌تان برسد. به اين صورت گفته شده كه توضيح روايات در بحث علم و اراده جهات تفاوت علم و اراده را گفتيم، كه همين جهاتى كه در احاديث است. و بعضى به صورت ديگرى گفتند. آن وقت از اين حديث استفاده می‌شود که وقتى خداوند اراده كند مراد تحقق مى‌يابد. وقتى اراده كند مراد انجام می‌گيرد معلوم است و تخلّفى ندارد. و لكن مراتبى در نفس تحقق مراد لحاظ می‌شود. دقت بفرمايید در نفس تحقق يك مرادى كه خدا اراده كرده، مراتبى، مراحلى لحاظ می‌شود. به لحاظ يك مرتبه تعبير می‌شود مشيت. به لحاظ يك مرتبه تعبير می‌شود اراده. به لحاظ يك مرتبه تعبير می‌شود به قدّر. به لحاظ يك مرتبه تعبير می‌شود به قضی. باين صورت گفته شده كه لكن مراتبى در نفس تحقق مراد لحاظ می‌شود به لحاظ ابتداى شىء تعبير به شاء. تو حديث داشت در خود حديث بود. و به لحاظ تثبيت آن به اراد تعبير می‌شود. به لحاظ طول و عمق و عرض به قدّر. به اعتبار اين كه تخلفى از اراده ندارد قضی گفته می‌شود. بنابراين وقتى شىء تحقق يافت، اصل ايجادش به مشيت، و تثبيت آن به اراده و خصوصيات آن به تقدير و اين كه حتما انجام می‌گيرد به قضاء تعبير می‌شود.

آن وقت در بعض از احاديث اذن و كتاب بود. آن چه می‌شود؟ اذن مانع نشدن حضرت حق از تحقق. يك كسى در ارتباط با تحقق اين اشياء يك كسى اراده كرده كارى را در ارتباط با كار افراد، خدا اذن می‌دهد يعنى مانع نمی‌شود حالا كه او اراده كرده. در حديث قبل از اين حدیث، اذن و كتاب و اجل نيز اضافه شده، اينها يعنى چه؟ اين هم گفته شده كه آن طورى كه از روايات استفاده می‌شود مراد از اذن مانع نشدن است. لذا گفته می‌شود تا اذن خدا نباشد هيچ كارى صورت نمى‌گيرد. حتى دزد كه دزدى می‌كند بدون اذن حق نيست. ولى اذن غير از رضايت است. اذن غير از حب غير از رضايت است. هيچ كارى صورت نمى‌گيرد حتى دزدى. كه دزد كه دزدى می‌كند بدون اذن حق نيست. منظور از اذن حق اين است كه خداوند مانع او نشده است. نه اين كه خداوند از كار او راضى است. پس مواردى اذن هست ولى ممكن است رضايت نباشد.

كتاب را هم بعضى از بزرگان، به وسائل تكوينى كه در جهت خلقت آن شىء قرار می‌گرد معنا كردند، مثل عالم ماده. أجل را هم بمعناى مهلت، يعنى دورانى كه براى آن شىء لحاظ شده است، تفسير كردند. خب اينها حدودا در سطحى كه به عرض‌تان رسيد.

آن وقت در ارتباط با سؤالى كه شد، اينها در جريان كارها هست، ولى اين كه در جريان كار خود خداوند متعال، بله اذن باز در ارتباط با خدا می‌شود. كارى كه بنده انجام می‌دهد خدا اذن می‌دهد. پس اذن به اين جهت مربوط به خدا شد. يعنى وقتى عبد كارى را انجام می‌دهد، خدا اذن می‌دهد يعنى مانع كار او نمی‌شود. پس باز در ارتباط با آن شى‌ء كه در خارج تحقق پيدا كرده، چیست؟ در ارتباط با آن كار محقق خارجى، اذن خداوند باز مطرح است.

لذا در روایتی هست در بعضی از کارها امر و رضایت و اذن خدا هست. در بعضی کارها رضایت هست، اذن هست، امر نیست؛ مثل مستحبات. در بعضی کارها اذن هست، رضایت نیست؛ مثل معصیتها.

حالا حرف آخرى كه در اين قسمت به عرض‌تان می‌رسد اين است كه در مشيت و اراده اين فرقها هم گفته شده كه باز در يك بحث اراده كه قبلا داشتيم به اين صورت آمده است بعضی گفتند مشيت ابتداء الفعل است. كه از حديث گرفتند. همان كه خوانديم. و در مورد اسبابى كه براى وجود شىء مراد در مراحل بعد از ابتداى فعل بكار مى‌افتد اراده گفته می‌شود. ابتداء فعل شاء. اسباب بعد از ابتداى فعل که در تحقق‌ نقش دارد كه در حديث الثبوت عليه گفته شده بود، آن اراده. اين را بعضى اينجورى گفتند.

فرق بين اراده و مشيئت، بعضى ديگر گفتند كه وقتى مراد در ارتباط با علم لحاظ بشود مشيت. و وقتى به قدرت لحاظ می‌شود اراده گفته می‌شود. يعنى اين شىء خارجى كه خدا اراده كرده است و تحقق پيدا كرده اين مراد خارجى، به لحاظ علم خدا در ارتباط با علم خدا به آن مشيت گفتند. اينها حرفهایى است كه گفته شده كه در مقام نفى و اثباتش نيستيم. چون يك حرف آخرى داريم كه می‌گويیم ان شاء الله‌. و به لحاظ قدرت كه ملاحظه می‌كنيم اين مراد خارجى را، اراده تعبير شده است. بعضى اينجور گفتند.

بعضی گفتند مشيت لوح محفوظ است. و اراده در ارتباط با جزئياتى است كه پس از انعكاس همه چيز در لوح محفوظ تحقق پيدا می‌كند. مقصود از مشيت اصلاً لوح محفوظ است. اراده پس از تحقق لوح محفوظ آنچه كه در لوح محفوظ منعكس می‌شود، از آن تعبير می‌شود به اراده.

و چهار: آن فعل صادره از حضرت حق از جهت انتسابش به خداوند مشيت، و از جهت انتسابش به آن مراد خارجى اراده. اين هم گفته شده است.

ولى حرف صحيح و درست همين است كه آن مقدارى كه از خود آن روايات كه خوانديم استفاده كرديم و فهميده می‌شود، كه اينها بطور اكثر اشاره به اين است كه يك حقايقى هست، ولى كيفيت و چگونگى و واقعيت امر كاملاً مخفى است. صرفا مثل خيلى از روايات هست همين قدر مى‌خواهد بفرمايد كه مطلب اين نيست آن نيست يك چيز ديگر است. كه چيزى كه باطل است كسى آن باطل را تو ذهنش ترسيم نكند، تحقق ندهد.

به قول بعضى از بزرگان نظرشان در جبر و اختيار همين بود. يادم مى‌آيد يكى از بزرگان می‌فرمودند كه «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، وَ لكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»[6] اشاره به اين است كه خيال‌تان راحت باشد اگر ما را قبول كردى كه از طرف خدا حرف می‌زنیم، جبر نيست. و باز قبول بكنيم كه تفويض هم نيست «أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ». بخواهيم بفهميم نمى‌فهميم كه چیست. تعبيرشان اين بود خدا رحمتش كند. اين صرفا در اين مقام است كه اعلام كند كه به آن باطل را معتقد نشويد.

لذا در ارتباط با اين مسأله در نهايت اين بحث كه مبسوط ‌ترين بحث را در اين قسمت مرحوم علامه مجلسى دارد در مرآة العقول به تفصيل بحث كردند جلد 2 صفحه 142 و صفحات متعددى است. و احاديث هم آورده‌اند يكى يكى بحثشان را كردند. و از جمله حديثى كه آورده‌اند كه اين مقدار تفصيل بيشترى در اين قسمت دارد حديث 17 از كافى نقل می‌كند:

«سُئِلَ الْعَالِمُ ع كَيْفَ عِلْمُ اللهِ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى وَ أَمْضَى فَأَمْضَى مَا قَضَى وَ قَضَى مَا قَدَّرَ وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ فَبِعِلْمِهِ كَانَتِ الْمَشِيئَةُ وَ بِمَشِيئَتِهِ كَانَتِ الْإِرَادَةُ وَ بِإِرَادَتِهِ كَانَ التَّقْدِيرُ وَ بِتَقْدِيرِهِ كَانَ الْقَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ كَانَ الْإِمْضَاءُ وَ الْعِلْمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَى الْمَشِيئَةِ وَ الْمَشِيئَةُ ثَانِيَةٌ وَ الْإِرَادَةُ ثَالِثَةٌ وَ التَّقْدِيرُ وَاقِعٌ عَلَى الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ فَلِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» تا وقتى كه تحقق خارجى پيدا نكرده «الْبَدَاءُ فِيمَا عَلِمَ مَتَى شَاءَ وَ فِيمَا أَرَادَ لِتَقْدِيرِ الْأَشْيَاءِ فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ فَلَا بَدَاءَ فَالْعِلْمُ فِی الْمَعْلُومِ قَبْلَ كَوْنِهِ وَ الْمَشِيئَةُ فِی الْمُنْشَإِ قَبْلَ عَيْنِهِ» اينها همان مطالب قبلى است به اين صورت گفته شده. «وَ الْإِرَادَةُ فِی الْمُرَادِ قَبْلَ قِيَامِهِ وَ التَّقْدِيرُ لِهَذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِيلِهَا وَ تَوْصِيلِهَا عِيَاناً وَ وَقْتاً وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولَاتِ»[7] .

اين تقريبا خلاصه همه روايات قبل بود به اين صورت بيان شده است.

حالا بشتر منظورم اين بود كه ايشان در ارتباط با اين روايات اقوال مختلف و مبانى مختلف همه را بيان كردند. و به تفصيل مسائلى گفته شده آخر اين را می‌فرمايد در صفحه 149:

«هذا ما ذكره كل على آرائهم» بر مبانى فلسفى چه می‌شود، بر مبانى كلامى چه می‌شود، بر مبانى مختلف افراد چه می‌شود، اينها را به تفصيل بيان كردند.

«هذا ما ذكره كل على آرائهم وأصولهم و لعل رد علم هذه الأخبار على تقدير صحتها إلى من صدرت عنه أحوط و أولى» بگویيم كنه اين روايات چه می‌شود، اين ديگر علمش نزد خود بزرگواران است. البته ما نسبت فهم خودمان يك چيزى گفتيم «و قد سبق منا ما يوافق فهمنا، و الله الهادي إلى الحق المبين‌»[8] .

حاصلش اين كه بالاخره در ارتباط با اينها به آن مقدارى كه به اجمال انسان چيزى مى‌فهمد، مى‌فهمد. أمّا كنه مطلب از اين قرار است كه ايشان دارند بيان می‌كنند.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد

 


 


[1] ـ سوره يس : 82.
[2] ـ الكافي (ط - الإسلامية) ج‌1/149 باب في أنه لا يكون شي‌ء في السماء و الأرض إلا بسبعة.
[3] ـ همان.
[4] ـ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌5/122 باب3 القضاء و القدر و المشية و الإرادة و سائر أسباب الفعل.
[5] ـ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌5/122 باب3 القضاء و القدر و المشية و الإرادة و سائر أسباب الفعل.
[6] - الكافي (ط - الإسلامية) ج‌1/160 باب الجبر و القدر و الأمر بين الأمرين.
[7] ـ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج‌2/142 باب البداء، الحديث 17.
[8] ـ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج‌2/149 باب البداء، الحديث 17.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo