< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

88/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در جلسه‌ى قبل تذكّر داده شد كه با توجّه به پذيرش قرآن به عنوان وحى و معجزه‌ى خالده‌ى پيامبر گرامى اسلام با چنين پذيرشى بنابراين شده كه از آيات اعتقادى قرآن كريم صحبتى داشته باشيم بنابراين بسيارى از مباحث مربوط به قرآن مجيد مفروغ عنه فرض شده با توجّه به اين تذكّر و بالتّبع در آن مباحث صحبتى نداريم و مبتنى بر آنها كه اجمالاً همان پذيرش وحى است به گونه‌اى كه به عرض رسيد از آيات اعتقادى مربوط به توحيد و معاد و ساير مسائل اعتقادى قرآن كريم ان
تا اهميّت اين كتاب از خود اين كتابى كه مورد قبول شده است فرض بر اين است كه كلام الهى است تذكّرى داده شد و همچنين از بعضى از احاديث در اين مورد استفاده شد كه نتيجه‌ى تذكّرات قرآنى و حديثى جلسه‌ى قبل اهتمام هر چه بيشتر براى استفاده‌ى از اين كتاب مقدّس آن چه امروز به عرضتان مى‌رسد ابتدا فهرستى كه جلسه‌ى قبل اشاره شد و الآن به صورتى تتميم مى‌شود و بعد يكى از عناوين اين فهرستها ان شاء اللّه‌ در حدّى كه فرصتى هست مورد صحبت خواهد بود حدودا فهرست مباحث اعتقادى كه در توحيد و مسأله‌ى خداشناسى مناسب است با توجّه به آيات شريفه‌ى قرآن مورد صحبت باشد اين چنين است توصيف خدا در قرآن يك كه قرآن كريم آن چه در ارتباط با معرّفى خدا فرموده است چيست دو اثبات خدا در قرآن كريم از چه راه‌هائى مطرح است دليل‌هاى مثبت اصل وجود خدا كه مجموعا مى‌شود گفت در اين سه بخش خلاصه مى‌شود راههاى اثبات حضرت حق از طريق آيات و موجودات توجّه به كائنات دو اثبات وجود حضرت حق از طريق فطرت سه اثبات وجود حضرت حق از طريق مفاهيم عقلانى و با توجّه به اين سه عنوانى كه عرض شد خاطرم مى‌آيد يك وقتى براى جمعى ادلّه‌ى اثبات خدا را در قرآن كريم مرورى شد حدود شانزده برهان از قرآن كريم در اثبات حضرت حق مى‌شد كه عنوان بشود در هر حال اثبات حضرت حق سه مسأله‌ى يكتائى حضرت حق ادلّه‌ى مختلفى كه در قرآن كريم در جهت يكتائى حضرت حق مطرح است چهار صفات حضرت حق در قرآن كه از نظر اصطلاحى و حتّى عنوان حديث صفات ذاتى صفات فعلى و مسأله‌ى معيّت حضرت حق با كائنات و مسأله‌ى عدم سنخيّت حضرت حق با كائنات و مسأله‌ى عدم تطوّر در ذات حضرت حق و مسأله‌ى عدم تنزّل وترشّح نسبت به ذات مقدّس حضرت حق و مسأله‌ى عدم ولادت و جدائى شي ای در ارتباط با حضرت حق و مسأله‌ى تجلّى حضرت حق در قرآن كريم اينها مسائلى است كه ان شاء اللّه‌ صحبت خواهد شد و نيز مسأله‌ى عدم مدرَك بودن حضرت حق به حواسّ ظاهرى و به ادراكات باطنى اينها حالا حدود ده عنوان شد دوازده عنوان شد هر چه اينها فهرست مباحثى است كه در بحث توحيد در قرآن كريم كاملاً مناسب است كه مطرح بشود و همه‌ى اين عناوينى كه عرض شد به فضل حق از آيات شريفه‌ى قرآن مطرح خواهد شد همراه با بيانات بزرگان و مسائل عقلى و نقلى كه در ارتباط با هر يك از اين عناوين مطرح هست.

حالا يكى از اين عناوينى كه به عرضتان رسيد مسأله‌ى توصيف خدا در قرآن كريم از جهتى طبيعت بحث اين است كه اين مسأله را قبل از هر مسأله‌اى مطرح بكنيم تا ان شاء اللّه‌ مباحث بعدى هم طبق يك ترتيب متناسب به اصطلاح منطقى به فضل حق پيش برويم اوّلين مسأله اين است اين خدائى كه مطرح است و مسأله‌ى شناخت او در كار است اين خدا در اين كتاب مقدّسى كه پذيرفتيم وحى است و به خاطر معجزه بودنش اثبات شده كه از ناحيه‌ى پروردگار است ببينيم كه در اين كتاب خداوند متعال خودش را چگونه معرّفى كرده حضرت حق چگونه در اين مجموعه‌ى وحيانى معرّفى شده است به عنوان نمونه دو سه قسمت از آيات شريفه‌ى قرآن به عرضتان مى‌رسد كه هر يك قسمتى را متكفّل است و در مجموع چند آيه‌اى كه به عرضتان خواهد رسيد مى‌توان گفت كه معرّف حضرت حق است و تعريف خداوند متعال است در قرآن كريم و خوب در جمعى كه هستيم طبيعى است كه اين آيه‌هائى كه خوانده مى‌شود حدودا معنايش مشخص است و الآن هم قرار بر تفسير اين آيه‌ها نيست بلكه به عنوان اينكه به نحو كلّى از اين آيات بهره‌اى گرفته باشيم حدود مطلب مشخّص باشد بعد به تدريج در ارتباط با عناوينى كه گفتيم هر يك از اين اجمالاتى كه به عنوان توصيف حضرت حق در اين آيات شريفه هست تشريح خواهد شد و مورد گفتگو قرار خواهد گرفت پس اين آيه‌هائى كه مى‌خوانيم الآن قادر بر اين نيست كه اين آيات تفسير بشود مشخّصا مطالب مربوط به اين آيات گفته شود بلكه به عنوان معرّفى اجمالى حضرت حق در اين آيات است در قرآن كريم چه اينكه هر يك از جملات اين آيه‌هائى كه به عرضتان مى‌رسد هر يك از مطالب مربوطه در ضمن مباحثى كه فهرستش گفته شده ان شاء اللّه‌ به بحث تفصيلي اش خواهيم رسيد.

آن آيه‌هائى كه در ارتباط با معرّفى حضرت حق مناسب هست به عنوان نمونه به عرضتان برسد از اين قبيل هست يكى اين آيه‌ى شريفه سوره‌ى بقره آيه‌ى 163 ^وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ%[2] اين معّرفى خداست آيه الكرسى ^الله لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِالله فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ لاَ انْفِصامَ لَها وَ الله سَميعٌ عَليمٌ الله وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ%[3] قسمتى كه تعريف خداست از آياتى كه باز يك خصوصيّت خاصّى دارد كه به نظر رسيد قرائت بشود آل عمران آيه‌ى پنج و شش ^إِنَّ الله لا يَخْفى‌ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ هُوَ الَّذي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ%[4] معرّفى خداست اين خدائى كه معرّفى مى‌شود اين چنين است آيه‌ى 27 آل عمران كه نوعا ديگر حفظ هستيم ^قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ%[5] كه در قرآن كريم آيه‌اى پيدا نمى‌كنيد كه اين قدر جمله به جمله‌اش خطاب به خدا باشد در هر جمله‌اى خطاب به خدا ^قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ% جمله به جمله همه‌اش خطاب است به ذات مقدّس حضرت حق.

و از آياتى كه مناسب است به عرضتان برسد آيه‌ى اوّل سوره‌ى انعام ^الْحَمْدُ لله الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‌ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ وَ هُوَ الله فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ%[6] .

از آياتى كه باز خصوصيّت ديگرى در آن هست كه حالا در جمع بندى اشاره خواهد شد سوره‌ى مباركه‌ى انعام آيه‌ى 102 و 103 ^ذلِكُمُ الله رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَكيلٌ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ%[7] .

و دو تا آيه‌ى ديگر دو بخش ديگر ازقرآن كريم به اضافه‌ى اين جمله‌ى شريفه‌اى كه بسيار از اين جمله هم مى‌شود بعد بهره‌بردارى كنيم به فضل حق ^لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ%[8] سوره‌ى شورى آيه‌ى 11 آن دو بخش ديگر يكى اوّل سوره‌ى حديد تا آيه‌ى ششم ^سَبَّحَ لله ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيي‌ وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‌ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ الله بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى الله تُرْجَعُ الْأُمُورُ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ%[9] شش آيه‌ى اوّل سوره‌ى حديد و همچنين آخر سوره‌ى مباركه‌ى حشر ^هُوَ الله الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ هُوَ الله الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ الله عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ الله الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ%[10] .

و قسمت آخر سوره‌ى مباركه‌ى توحيد ^ بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ الله الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ%[11] اين آيات معرّفى خدا است خدائى كه در قرآن كريم معرّفى مى‌شود دانا توانا حكيم و همه‌ى فعل و انفعالات هستى در ارتباط با اراده‌ى او «مع كلّ شيء» «قيوم كل شيء» در عين حال ^لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ% سنخيّتى در كار نيست ^لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ% تنزّل و ولادت و جدائى شي ای در كار نيست تطوّر در كار نيست فهرستى كه گفتيم اينها يكى يكى ان شاء اللّه‌ صحبتش مى‌شود اين آيه‌هاى شريفه‌اى كه گفته شد اينها معرّف خداست خدائى كه قرآن معرّفى مى‌كند چنين ذات مقدّسى است كه ضمنا غيب على الاطلاق هم هست معرّفى فرموده به اينكه ^ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ%[12] يعنى غيب مطلق است از همه‌ى حواس ظاهرى و از همه‌ى حواس درونى و باطنى غائب است همچنان كه غايب از حواسّ ظاهرى باصره و سامعه و شامّه و ذائقه و لامسه است از قدرت توهّم هم غائب از پرواز نيروى تعقّل كه بخواهد به ذات او برسد نيز غائب غيب مطلق كه اينها فهرستهایى است از صحبت كه داريم مى‌گوئيم تا ان شاء اللّه‌ برسيم به آن كه در ارتباط با اين قسمت اخيرى كه گفتم آيات اوّل سوره‌ى حديد و سوره‌ى مباركه‌ى قل هو اللّه‌ مناسب هست عرض كنم و اگر فرصتى باشد يك استدلال هم در اثبات پروردگار از سوره‌ى حمد برايتان ان شاء اللّه‌ عرض كرده باشم.

ولى اين حديث مناسب هست كه گفته بشود اين است كه اين سوره‌ى مباركه‌ى قل هو اللّه‌ و آيات اوّل سوره‌ى حديد تا اين ^عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ% كه گفتيم تا آيه‌ ششم در حديث آمده كه اينها معياري است براى بحث توحيد و خداوند مي‌دانست كه جمعى در آخر الزمان خواهند آمد اهل تعمّق براى اينكه معيار به اينها داده بشود در بحث خداشناسى و توحيد خداوند متعال سوره‌ى توحيد و آيات اوّل سوره‌ى حديد را فرو فرستاده است و حديث اين است حديث در كتاب شريف كافى هست در خيلى از تفاسير هم در ذيل سوره‌ى مباركه‌ى قل هو اللّه‌ نقل كردند در كتاب شريف كافى جلد يك صحفه‌ى 91 اين چاپهاى معمول باب النسبة حديث 3 از حضرت سجاد رسيده «سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ التَّوْحِيدِ، فَقَالَ: «إِنَّ الله- عَزَّ وَ جَلَّ- عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ؛ فَأَنْزَلَ الله تَعَالى‌ «قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ» وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلى‌ قَوْلِهِ: «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ‌ رَامَ‌ وَرَاءَ ذَلِكَ‌، فَقَدْ هَلَكَ»[13] كه معنايش مشخّص است حضرت فرمودند كه پس از آنكه سؤال شدند از توحيد فرمودند خداوند متعال آياتى را به خاطر اينكه مى‌دانست كه در آخر الزمان جمعى خواهند آمد اهل تعمّق متعمّقون اين آيات را نازل فرموده سوره‌ى قل هو اللّه‌ آيات اوائل سوره‌ى حديد بعد فرموده «فَمَنْ‌ رَامَ‌ وَرَاءَ ذَلِكَ‌، فَقَدْ هَلَكَ» از اين معيارى كه در اين آيات داده شده هر كس فاصله بگيرد غير اين را در نظر بگيرد در هلاكت است.

مناسب هست عرض كنم كه اين كه اين حديث به عنوان تعريف متعمّقون است يا به عنوان مذمّت يا نه مذمّت است نه تعريف اختلاف نظر است بعضى از بزرگان گفته‌اند كه اين حديث شريف در مقام تعريف از جمعى است كه در آخر الزمان خواهند آمد و اهل تعمّق هستند و اين تعمّق اين جا هم بيشتر در ارتباط با حضرت حق است ديگر بحث توحيد است به عنوان تعريف است و آن وقت گاهى هم گفته مى‌شود مقصود هم ما هستيم يعنى همين جمعى كه مى‌گويند تعريف است مى‌گويند يعنى نظر به ما بوده كه اهل اين مطالب هستيم اهل تعقّل و تفكّر در اين مسائل هستيم به عنوان تعريف است بعضى گفتند به عنوان مذمّت است مذمّت شده از اين جمع كه اينها اهل تعمّق هستند در اين بحث بعضى هم گفتند نه مدح است و نه ذمّ است اخبارى است از اينكه جمعى خواهند آمد اهل تعمّق خواهند بود و خدا معيار مرحمت كرده مرحوم علاّمه مجلسى رضوان اللّه‌ تعالى عليه ايشان مى‌گويد اين سه احتمال را بيان مى‌كند بعد مى‌گويد كه به نظر مى‌رسد كه مذمّتش تقويت مى‌شود بيشتر مى‌توانيم بگوئيم مذمّت است چرا آن وقت ايشان بيانى دارد ولى آن چه حالا به ذهن بنده در توجيه حرف ايشان و تأييد حرف ايشان به نظر رسيده است تعمّق در عبارات حديثى در مواردى كه استعمال شده به عنوان مذمّت است مثلاً يك در نهج البلاغه هست كه «الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِم‌» كفر اين جا هم به معنى پوشيده شدن است نه به معنى كفر اصطلاحى بعد مى فرمايد يكى التعمّق يعنى اگر كسى تعمّق بكند آن وقت در ارتباط با خدا هم كه مطرح باشد مطلب بيشتر پوشيده مى‌شود تتمّه‌ى اين عبارت هست «مَنْ‌ تَعَمَّقَ‌ لَمْ‌ يَنُبْ‌ إِلَى الْحَق‌» يعنى آنهائى كه تعمّق مى‌كنند به حق نمى‌رسند به جاى اينكه حق بر ايشان روشن بشود مخفى مى‌شود «مَنْ‌ تَعَمَّقَ‌ لَمْ‌ يَنُبْ‌ إِلَى الْحَق‌» و همچنين در آن خطبه‌ى حضرت اميرالمؤمنين على كه در شرح عبده صفحه‌ى 161 اين خطبه آمده در آن خطبه حضرت مى‌فرمايند «وَ سَمَّى‌ تَرْكَهُمُ‌ التَّعَمُّقَ‌ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخا» جمعى كه در ارتباط با مسائلى كه به آنها تكليف نشده به كنه آن مسائل برسند وقتى به آن مسائل برخورد مى‌كنند تعمّق نمى‌كنند و تصديق دارند بدون اينكه تعمّق بكنند در ارتباط با آن مباحث خداوند فرموده كه اينها راسخ در علم هستند ترك تعمّق را رسوخ ناميده و ^لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ%[14] كه در آيه‌ى شريفه است راسخون در علم چه كسانى هستند آنهائى هستند كه مى‌گويند ^آمَنَّا%[15] ايمان آورديم هر چه كه هست از ناحيه‌ى پروردگار مؤمن به آنها شديم اين كه اينها مى‌گويند ^آمَنَّا% و تعمّق نمى‌كنند حضرت امير مى‌فرمايد كه اين را رسوخ در علم خداوند متعال ناميده است پس اين چند عبارت را در نظر داشته باشيد كه در ارتباط با اين حديث شريف آن وقت اينها ممكن است كه يكى از سه وجهى كه گفتيم به نظرتان برسد كه كدام يكى را بيشتر مناسب است كه در نظر گرفته شود يك اين شد كه «الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ‌ وَ التَّنَازُع‌» تتمّه‌اش اين است كه «فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَق‌»[16] در آن خطبه‌ى حضرت هم هست كه «وَ سَمَّى‌ تَرْكَهُمُ‌ التَّعَمُّقَ‌ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخا»[17] .

از سوره‌ى حمد، توحيد اوّلين بحث را شروع كرده باشم در ارتباط با اثبات خدا اجمالا اشاره مى‌كنم بعد خواستيد روى آن فكر كنيد از ^رَبِّ الْعالَمينَ%[18] يك استدلال تميز در ارتباط با توحيد استفاده مى‌شود اثبات خدا استفاده مى‌شود.


 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - سوره بقره: 163.
[8] - سوره شوری: 11.
[13] - الكافي (ط - دارالحديث) ج‌1/230 باب النسبة.
[14] - سوره نساء: 162.
[15] - سوره آل عمران: 7.
[16] - نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.
[17] - نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص125 صفاته تعالى في القرآن.
[18] - سوره فاتحه: 2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo