< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

91/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در ارتباط با آیات توحیدی قرآن کریم مسائلی مطرح شد و با توجه به اینکه هفته یک نوبت گاهی هم تعطیلی موجب کم توفیقی حقیر می‌شود ولی به فضل پروردگار مسائل مهمه ای در ارتباط با آیات شریفه توحیدی قرآن کریم صحبت شد مطلبی که امروز به عرض شما می‌رسد این است که بسیاری از چیزهایی که به خداوند متعال نسبت داده شده است به معنای حقیقی آن شیء که نسبت به حضرت حق داده شده است معنایی ندارد و از نظر عقلی استناد آن به حضرت حق بدیهی البطلان است بدیهی است که در چنین مواردی آن کلمه آن شیء نسبت داده شده به حضرت حق غیر معنایی که معمولا برای آن کلمه برای آن شیء گفته می‌شود مقصود است که در اکثر این موارد بلکه می‌توان گفت همه این موارد روایاتی هم برای توضیح که مقصود چیست از این کلمه‌ای که اسناد شده است به حضرت حق و حال آن که به معنای معمول آن هیچگونه مناسب با حضرت حق نیست از قبیل وجه ید یدای جنب هجزم و نسیان ترک رضی غضب این تعبیرهایی که هست و این کلماتی که عرض شد و معانی کلمات استهزاء مکر خدعه و امثال اینها که در بسیاری از آیات شریفه قرآن نسبت به خداوند متعال می بینیم مطرح است ^كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ%[2] ^يَدُ اللهِ%[3] ^جَنْبِ اللهِ%[4] و از این قبیل آیات فراوانی که توجه دارید اینها هر یک گاهی به یک معنی گاهی به چند معنی معنی شده است چه اینکه بین است برای خدا وجهی به معنایی که معمولا می‌فهمیم نیست برای خدا یدی که از کلمه ید معمولا می‌فهیم در کار نیست برای خداوند متعال نسیان معنی ندارد ترکی که در ارتباط با خلق می‌گوییم ترک کرد نسبت به حضرت حق بی معنی است خدعه ای که نسبت به خلق گفته می‌شود خدعه کرد مکر کرد استهزاء کرد و امثال ذلک اینها نسبت به حضرت حق معنی ندارد و آن چه در ارتباط با خلق از این معانی است در خالق ممتنع است.

و اصلی را هم در بین مطالب که از آیات و روایات استفاده می‌شد به این صورت گفته می‌شد که «كُلُّ مَوْجُودٍ فِي الْخَلْقِ لَا يُوجَدُ فِي خَالِقِهِ وَ كُلُّ مَا يُمْكِنُ فِيهِ يَمْتَنِعُ‌ فِي‌ صَانِعِه‌».

بنابراین آیه هایی که به این صورت در قرآن کریم می بینیم که در آن آیات نسبت استهزاء، مکر، خدعه، ترک، نسیان، ید، وجه، روح، عین، به حضرت حق داده شده است مشخص است که اینها به خاطر اینکه در ارتباط با پروردگار ممکن نیست طبیعی است که به این معنای معمول معنی نخواهد داشت آن وقت عرض شد که بعضی از این اینها یکی دو تا معنی برای آن گفته شده است سه معنی گاهی برای آن گفته شده است و بعضی یک معنی برای آن گفته شده است معنایی که آن معنی مناسب باشد با ذات مقدس حضرت حق پس این یک بحث که از همه آیاتی که این چنین است با این بحث کلی که امروز به عرض شما می‌رسد می‌گذریم یعنی مشخص است مسأله و روشن است که تمامی آیات این چنینی اینها معنای خاص متناسب با حضرت حق را دارد حتی در ارتباط با صفاتی هم که صفات حقیقی و صفات ذاتی برای حضرت حق است از قبیل علم و قدرت و حیات توجه داریم آن جا هم آن چه به خدا نسبت داده می‌شود غیر آن است که به خلق نسبت داده می‌شود یعنی علم در ارتباط با حضرت حق بالذات است و نا محدود و در ارتباط با مخلوق بالغیر است و محدود قدرت در ارتباط با حضرت حق همچنین حیات همچنین حتی در آن صفاتی که توجیه هم نمی‌شود و صفاتی است که عین ذات است می‌دانیم باز به معنایی که در خلق است نیست چه اینکه این اصل کلی که گفتیم اصل قطعی است که «كُلُّ مَوْجُودٍ فِي الْخَلْقِ لَا يُوجَدُ فِي خَالِقِهِ وَ كُلُّ مَا يُمْكِنُ فِيهِ يَمْتَنِعُ‌ فِي‌ صَانِعِه‌» که عبارت حدیث به این صورت است صفحه چهل کتاب شریف توحید صدوق «وَ لَا دِيَانَةَ إِلَّا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِالْإِخْلَاصِ وَ لَا إِخْلَاصَ مَعَ التَّشْبِيهِ وَ لَا نَفْيَ مَعَ إِثْبَاتِ الصِّفَاتِ لِلتَّشْبِيه‌» بعد این جور نتیجه گرفته می‌شود «فَكُلُّ مَا فِي الْخَلْقِ لَا يُوجَدُ فِي خَالِقِهِ وَ كُلُّ مَا يُمْكِنُ فِيهِ يَمْتَنِعُ مِنْ صَانِعِه‌»[5] .

نتیجه این می‌شود که وجه و ید و نسیان و قبضه و یمین و حجزه و اتیان و استهزاء و سخریه و مکر و خدعه و جنب و عین و اذن و لسان و رضا و سخط و روح و ترک امثال ذلک که در قرآن کریم است اینها هر یک معنایی نسبت به خداوند متعال دارد غیر آنچه که معمولا از نظر لغت معنی می‌کنیم حالا برای هرکدام یک موردی از معنی و حدیث مربوطه آن را عرض کنیم مناسب است و این بحث را به همین کیفیت می‌گذریم یعنی لازم نیست در ارتباط با این بحث جز همین جلسه ادامه بدهیم که مطلب روشن است و بین است مثلا ^كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ% این در سوره مبارکه قصص است آیه هشتاد و هشت خوب بدیهی است که در ارتباط با حضرت حق وجه به معنایی که در ذهن می آید معنی ندارد معنای آن چی هست؟ در حدیث بیان شده است وجه به معنای دین، وجه به معنای طریقی که الی الله است طریق الحق وجه به معنای امر الله و وجه باز به این معنی گفته شده که وجه الله «نَحْنُ‌ وَجْهُ‌ الله‌» ائمه به این معانی مختلف وجه آمده است و حدیثی هم به این صورت داریم که آن هم در جای خودش محفوظ است که یهودی از آقا امیرالمومنین علی سؤال کرد که «این وجه الله» حضرت فرمودند آتشی برافروخته بشود یا آتشی بود فرمودند وجه این آتش کجا است؟ گفت که همه جای آن وجه است بعد حضرت فرمودند در ارتباط با پروردگار وجه به این معنایی که به ذهن بیاید نیست آن وقت باز فرمودند که دین خدا وجه خدا است.

و در این مورد روایات متعددی است یک حدیث از این احادیث بله حدیث هشتم از توحید صفحه صد و پنجاه و یک اگر اشتباه نکنم که شما را معطل نکرده باشیم بله مناسب است که از هر کدام یک حدیثی به عرض شما رسیده باشد در ارتباط با معنای وجه که روایات متعدد و گفتیم به صورتهای مختلف و معانی مختلف گفته شده است بله یکی از آنها این است که در همین صفحه صد و پنجاه و یک که روایات متعدی است و حالا هر کدام آن را مناسب است با آن چه که گفتیم از همان اول باب که با دوازدهم است و از صفحه صدو چهل و یک شروع می‌شود یک حدیث این است که حدیث اول «قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‌ قَالَ فَيَهْلِكُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَ يَبْقَى الْوَجْهُ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ‌ مِنْ‌ أَنْ‌ يُوصَفَ‌ بِالْوَجْهِ وَ لَكِنْ مَعْنَاهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ هَالِكٌ إِلَّا دِينَهُ وَ الْوَجْهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‌» باز حدیث دوم با حذف مقدمات «قَالَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ هَالِكٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ طَرِيقَ الْحَق‌» در حدیث سوم در همین مورد وقتی سؤال شد از حضرت از «كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‌ قَالَ مَنْ أَتَى اللهَ بِمَا أَمَرَ بِهِ مِنْ طَاعَةِ مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ ص فَهُوَ الْوَجْهُ الَّذِي لَا يَهْلِك‌»[6] .

و باز در همین مورد در حدیث است «كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‌ قَالَ نَحْن‌»[7] .

در حدیثی تعبیر این است «نَحْنُ وَجْهُ اللهِ نَتَقَلَّبُ فِي الْأَرْضِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ مَنْ جَهِلَنَا فَأَمَامَهُ الْيَقِين‌»[8] وقتی رفت آن عالم بعد می‌فهمدکه چه خبر است و باز به‌همین ترتیب در احادیث بعدی هم مطلب بیان شده است که مقصود از وجه این معانی مختلفی که بسیاری از این معانی هم به یک معنی بر می‌گردد ولی بعضی از آن هم خیر.

و این حدیث هم حدیث نهم در همین باب هم به این صورت آمده است که «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ‌ إِنَّ اللهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللهِ‌ فِي عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْيِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَ عَيْنُه‌ وَ عَيْنُهُ فِي بَرِيَّتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ» در این حدیث یک چند تا کلمه نسبتا فوق العاده ای دارد که البته فوق العاده به یک معنی و الا که مشخص است که چنین است در تتمه این عبارات «وَ قَلْبُهُ الْوَاعِي‌» این تعبیر به قلب در روایات یک مقدار کمتر است ولی اینجا این تعبیر هم شده است «وَ قَلْبُهُ الْوَاعِي‌» قلب الله لسان الله عین الله ید الله و قلب الله «وَ قَلْبُهُ الْوَاعِي وَ بَابُهُ الَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِيلِهِ بِنَا عُرِفَ اللهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ الله‌»[9] .

خب پس این جور است که به این صورت معنی می‌شود یک یک این آیه هایی که بعضی از کلمات آن را گفتیم اگر مراجعه شود آن وقت در روایات که من حالا فهرست وار اشاره ای می‌کنیم یدی در آیه شریفه سوره ص آیه هفتاد و پنج ^يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ% باز «بیدی» دارد اینجا سوره ص آیه هفتاد و پنج اینجا وقتی مراجعه بکنیم می بینیم در احادیث ید به معنای قوه است و به معنای نعمت هر دو معنی برای ید در احادیث آمده است پس معنای معمولی که به ذهن می آید غلط شد چه معنایی است آن چه در احادیث است یکی قوه است و دیگر هم به معنای نعمت است و باب سیزدهم توحید صدوق صفحه صد و پنجاه و سه این هم حدیثی است که مورد همین است که گفتیم و این معنایی که عرض شد ^يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ% چی شد که سجده نکردی کبر ورزیدی؟ سجده نکردی ^أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ% در آیه دیگر این جور دارد که ^أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ%[10] که عالین اینجا چون مقابل استکبرت است یعنی برترین نه عالینی که راجع به فرعون داریم که «من المستکبرین» اینجا با قرینه ^أَسْتَكْبَرْتَ% قبلی مشخص است که یعنی برترین آیا جزء گروه برتر بودی که ما به آنها نگفتیم سجده کنید که از این سر نخ خلقت نوری ائمه استفاده می‌شود که یعنی در آن موقف جناب آدم است و فرشته ها هستند و آن وقت یک جمعی عالین هم باید داشته باشیم که ^أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ% کبر ورزیدی بد کردی من العالین بودی اشکالی برای تو نیست که خوب کبر ورزیده است گر چه یکی از این افرادی که خوب در این مسائل یک حرفهایی دور از آبادی می‌گویند دارد که عین القضاة همدانی من دیدم یک وقتی می‌گوید که اینکه شیطان سجده نکرد چرا سجده نکرد جهت آن این است که شدت غیرت او نسبت به خدا و بندگی خدا به خاطر اینکه خدایا هم که بگویی به آدم سجده کن آن قدر غیور هستم در بندگی تو به جهنم هم من را بفرستی به آدم سجده نمی‌کنم من فقط تو را سجده می‌کنم و بس من یک وقتی این را می‌گفتم، می‌گفتم که خود شیطان هم به مغزش نمی رسید همچین چیزی را بله.

در هر حال ^أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ% اینجا هم «یدی» که در این آیه ای که خواندیم است اینجا هم این جور می‌شود معنای آن که گفتیم قوه و فلان دیگر حالا خودتان مراجعه خواهید داشت روایات مربوطه را که روایات بسیاری است در این زمینه ها فرصت برای اینکه من به این صورت حدیث را هم بخوانم مثل اینکه نیست.

حالا این چند مورد دیگر را دقت می‌کنید باز از مواردی که هست پس ید هم گفتیم نسیان ^نَسُوا اللهَ فَنَسِيَهُمْ%[11] خدا را فراموش کردند خدا هم آنها را فراموش کرد خوب خدا که نسی نیست نسبت نسیان به حضرت حق داده نمی‌شود مشخص است این هم در سوره توبه آیه شصت و هفت باز در حدیث صفحه صد و شصت توحید صدوق آن جا معنایش گفته شده است که مقصود از این نسیان چیست ترک آنها است بر وضعیتی که دارند و نسیان خدا انساء خدا انسان ها را از خودشان ^فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ%[12] خدا کاری می‌کند که آنهایی که از خدا فراموش می‌کنند آنها خودشان خودشان را فراموش کنند بزرگترین چوب خذلانی که خدا به بدترین جرم که جرم نسیان خدا است فراموش کردن خدا است بیشتری جرم این جرم است آن وقت عقوبت آن چی هست؟ ^فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ% خدا کاری می‌کند که اینها از خودشان یادشان برود که ما برای چه آمدیم به کجا رسیدیم چه باید بکنیم و مطلب چیست.

«قبضة» باز در آیاتی که آمده است قبضه به معنای ملک است در قبضه خدا است در ملک خدا است قبض به معنای منع است کما اینکه بسط به معنای اعطاء می آید باز اینها هم در باب هفدهم احادیث متعددی است «مجی» در آیاتی داریم ^جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا%[13] سوره فجر آیه بیست و چهار آن جا هم یعنی «جَاءَ أَمْرُ رَبِّك‌»[14] باز روایات هم کاملا مبین معنی است سخریه و استهزاء و مکر و خدعه اینها هم در باب بیست و یکم از توحید صدوق مطرح شده آیات آن و معنی شده به اینکه «یجازیهم جزاء کذا و کذا» یعنی اینها خدا را مسخره کردند خدا هم آنها را مسخره کرده است ^اللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ%[15] یعنی مجازات مسخره کننده را خدا به آنها بر می‌گرداند مقصود این است پس در مکر این جوری است در خدعه این جوری است و در استهزاء این جوری است.

جواب سؤال: بله چی شد همین شد که «یجازیهم جزاء السخریه» این هم یکی فرقی نمی‌کند چه اینجا و چه آن جا باز یعنی کاری که مسخره کرده است خوب است که با او آن جور عمل شود آن جور عمل شده است باز همین تحت همین عنوانی است که خواندیم درست است.

و همچنین جنب که در بعضی از آیات است در باب بیست و دوم حدیث یک صفحه صد و چهل و چهار باز یک روایاتی آمده است ^يا حَسْرَتى‌ عَلى‌ ما فَرَّطْتُ في‌ جَنْبِ اللهِ%[16] آن جا باز معنی شده است، عین ^تَجْري بِأَعْيُنِنا%[17] سوره قمر آیه چهاردهم «أَيْ بِأَمْرِنَا وَ حِفْظِنَا»[18] ^وَ لِتُصْنَعَ عَلى‌ عَيْني‌%[19] باز به همین معنی است در سوره طه آیه سی و نه «حجزه» که باز در آیات شریفه ای است آن وقت «حجزه» امر الله معنی شده است نور الله معنی شده نه کمربندی که ما می‌گوییم حجزه یعنی کمربند نعوذ بالله برای خدا حجزه ای باشد و غضب به معنای عقاب است خدا غضب کرد یعنی عقاب کرد نه یعنی خداوند عصبانی شد مثل ما که عصبانی شود و حال او دگرگون شود و تغییر و تغیری در حضرت حق به وجود بیاید که خوب معلوم است که همه آنها آن جا غلط است و بله غضب که گفتیم یکی به معنای عقاب است و به معنای دیگر هم آمده است که اینجا نوشتم که حدیث آن حتما باید خوانده شود اما وقت نیست بخوانم ولی مضمون آن این است پس یک معنای آن یعنی عقاب خدا دیگر اینکه خداوند اولیائی دارد که آنها آن چنان مقرب هستند که غضب آنها غضب خدا است که ائمه باشند رضایت آنها رضایت خدا است این هم معنای دیگری که شده است.

بله روح هم همین طور که باز در آیه شریفه ^وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‌%[20] یا روح الله که در قرآن کریم است باز در کتاب شریف تویحد صدوق صفحه صد و هفتاد بله آن جا هم روایات مربوطه آمده که روح مخلوقی است از مخلوقات پروردگار مخلوقی است مهم و این مخلوق مهم پروردگار این مخلوق را در آدم دمید خود خدا دمید ^وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‌% حدیث دارد که فرشته ای دمید معلوم است که آن هم چون به امر خدا است ^وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‌% درست است و مشکل ندارد و همچنین روح به معنای نصرت هم آمده است ^وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ%[21] و امثال ذلک به معنای نصرت هم امده است.

بنابراین تمام آن چه که از این تعبیرها که مناسب نیست با حضرت حق و بین است که معنای معمول آن در ارتباط با حضرت حق وجهی ندارد اینها توجیح می‌شود و معنای آخری دارد و این معانی متناسب آن در احادیث بیان شده است.


[1] - سوره اسراء: 11.
[2] - سوره قصص: 82.
[3] - سوره فتح: 10.
[4] - سوره اسراء: 11.
[5] - التوحيد (للصدوق) ص40 باب التوحيد و نفي التشبيه.
[6] - التوحيد (للصدوق) ص149 باب تفسير قول الله عز و جل كل شي‌ء هالك إلا وجهه.
[7] - التوحيد (للصدوق) ص150 باب تفسير قول الله عز و جل كل شي‌ء هالك إلا وجهه.
[8] - همان.
[9] - التوحيد (للصدوق) ص152 باب تفسير قول الله عز و جل كل شي‌ء هالك إلا وجهه.
[10] - سوره ص: 75.
[11] - سوره توبه: 67.
[12] - سوره حشر: 19.
[13] - سوره فجر: 22.
[14] - التوحيد (للصدوق) ص162 باب تفسير قوله عز و جل و جاء ربك و الملك صفا صفا.
[15] - سوره بقره: 15.
[16] - سوره زمر: 56.
[17] - سوره قمر: 14.
[18] - بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌11/314 باب3 بعثته ع على قومه و قصة الطوفان .....
[19] - سوره طه: 39.
[20] - سوره حجر: 29.
[21] - سوره مجادله: 22.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo