درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
91/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با آيات شريفه توحيدى آيات اول سوره مباركه حديد بعد از بيان فهرستى موضوعى در اين بحث شد در ارتباط با اين قسمت از آيه شريفه جلسات اخير صحبتى شد كه خداوند متعال ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾ در تتمه آيه شريفه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾[2] در بحث علم پروردگار مسائل مبسوط و مفصل در كتب حديثى كلامى فلسفى مطرح است كه مناسب است كه به بخشى از آنها اشارهاى شده باشد در جلسات قبل به قسمتى از استدلال به اينكه خداوند متعال عالم است اشاره شد مناسب به نظر رسيد كه اگر بخواهيم به بخشى نسبتا ضرورى از اين بحث صحبتى داشته باشيم ابتدا قسمتى از روايات مربوطه به عرض شما ميرسد بعد ان شاء اللّه آن بخشى كه به نظر مىرسد مناسب است لازم است كه قسمتى از مباحث مبسوطه اين بحث است صحبت بشود.
بنابراين در ارتباط با احاديث كه حديثى از كتاب شريف كافى در بحث علم حضرت حق قرائت ميشود كافى شريف كتاب توحيد جلد 1 باب صفات الذات از اين طبعى كه بنده قرائت ميكنم صفحه 107 «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللهُ مُتَحَرِّكاً قَالَ فَقَالَ تَعَالَى اللهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّ الْحَرَكَةَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ بِالْفِعْلِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللهُ مُتَكَلِّماً قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْكَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ كَانَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَكَلِّم»[3] .
در ارتباط با علم حضرت حق آن چه اشارهاى شد قبلا مطلبى است كه به وضوح از مدارك وحيانى استفاده ميشود هم آيات شريفه كاملاً گويا و هم روايات كاملا در آن مورد روشن است و آن اينكه حضرت حق عالم به همه چيز «بكل شي عليم ما كان ما يكون ما هو كائن ما لم يكن» عالم به كليات عالم به جزئيات و عالم به اشياء قبل از خلقت اشياء و علمش بالأشياء كعلمه بالأشياء بعد خلقت الأشياء و قبل خلقة الأشياء سواء اينها از مسائل بينّهاى است كه در مدارك وحيانى مطرح است در اين مورد آن چه حالا در اين حديث شريف است توجّه به مسألهاى است كه بخشى از آن چه اشاره شد در اين حديث آمده توجّه دادند به اينكه ذات مقدس حضرت حق «علم كله و عالم إذ لا معلوم» حضرت حق «الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ» حقيقت علم است و حضرت حق «سميع و لا مسموع بصیر إذ لا مبصر قادر إذ لا مقدور» يعنى ذات مقدس حضرت حق قدرت است سميع و بصير هم توجّه داريد كه به همان معناى علم است إلاّ اينكه سميع گفته ميشود علم به مسموعات از حيث اينكه عالم به مسموعات گفته ميشود سميع و عالم به مبصرات است گفته ميشود كه بصير است بنابراين سميع بصير غير از علم چيز ديگرى نيست سمع و بصر در ارتباط با حضرت حق عبارت از علم حضرت حق است منتهى به اعتبار علم به مسموعات گفته ميشود سميع به اعتبار علم به مبصرات گفته شده بصير.
آن وقت جهت اينكه به همان عليم اكتفا نشده به خصوص سميع و بصير گفته شده با اينكه مقصود همان عليم است بعضى چنين گفتند بد هم نيست و آن اينكه جنبه تنبه و تذكر در آن قوىتر است يعنى وقتى گفته ميشود كه بدانيد بندگان خدا او مىبيند كار شما را، او مىشنود سخن تان را وقتى گفته ميشود مىبيند مىشنوند در ارتباط با ميداند يك مقدارى از نظر حالت تذكر تذكر بيشترى در جهت حال توجّه دادن به دست مىآيد به اين جهت به خصوص سميع و بصير گفته شده.
در هر حال حالا مطلب اين شد كه در اين حديث شريف فرموده است كه خداوند متعال عليم است و عالم پس چنين شد اين حديث شريف كه ذات مقدس حضرت حق «الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ» يعنى ذات مقدس در ارتباط با اين صفات كه گفته ميشود عين اين صفات است اين صفات صفات زايده بر ذات نيست و او است كه صفات ذاتيش از قبيل علم و قدرت حيات سمع و بصرى كه گفته ميشود همان ذات مقدس حضرت حق است آن به اين جهت توجّه داده شده كه حالا كه «الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ» يعنى چيزى خلق نشده معلومى نبوده گفته ميشود إنّه علم عالم چيزى تحقق پيدا نكرده گفته ميشود كه إنّه قادر چون ذاتش ذات قدرت است گفته ميشود سميع گفته ميشود بصير بعد فرمودند وقتى اشياء را آفريد و خلق نمود «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ».
اينجا گاهى تعبير ميشود كه علم ذاتى علم فعلى در مرحله اولى كه گفته شد مرحله اول حديث تعبير ميشود به علم ذاتى حضرت حق بخش دومى كه وقتى خلق تحقق پيدا كرد «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ» تعبير شده است به علم فعلى مقصود اين است كه وقتى كه تحقق پيدا كرد مخلوقات به مشيت پروردگار اين مخلوقاتى كه تحقق نداشتند تحقق پيدا كردند نه اينكه در علم پروردگار تغییری حاصل شود بلكه تغيير در ارتباط با اين خلق است تغييرى فرض بشود كه نبوده است تحقق پيدا كرده أمّا علم حضرت حق قبل از خلقت موجودات بعد از خلقت موجودات يكسان است منتهى قبل از خلقت گفته ميشود «علم كلّه قدرة كلّه سمع كلّه بصر كلّه علم ذاته ذاته علم ذاته قدرة» وقتى كه مخلوق تحقق پيدا ميكند آن وقت گفته ميشود به اين مخلوق علم قدرت تعلق پيدا كرد به معناى اينكه آن چه كه در علم حضرت حق بود و حال آنكه آن معلوم تحقق نداشت او تحقق خارجى پيدا كرد او محقق شد حالا دو مرتبه حديث را دقت كنيد با اين معنایى كه براى «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ» گفتيم كه مرحوم علامه مجلسى اين معني را گفتند اين حديث مشخص شده باشد ان شاء اللّه. حديث اين شد «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ» مبصرى نبوده «وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ» مقدورى نبوده «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ» يعنى وجد المعلوم يعنى المعلوم و كان المعلوم آن وقت چه ميشود «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ» آن وقت سؤال ميكند كه «لم يزل الله متحركا متكلما» ميفرمايد خير حركت و تكلم حادث است «لم يزل الله عالما لم يزل الله سميعا لم يزل الله بصيرا لم يزل الله قادر» ولى «لم يزل الله متحركا لم يزل الله متكلما» غلط است چرا ؟ براى اينكه تكلم و حركت حادث است ازلى نخواهد بود.
آن وقت اين «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ» را مرحوم علامه مجلسى در مرأة العقول معني كردند كه اينجا در پاورقى آوردهاند «و كان المعلوم أي وجد»[4] وقتى كه معلوم تحقق پيدا كرد. «و قوله: «وقع العلم على المعلوم» أي وقع على ما كان معلوما في الازل» در ازل كه حضرت حق به اين كائناتى كه سپس آفريده است آگاه بوده است و در علم حضرت حق بوده است آن چه در علم حضرت حق بوده است تحقق پيدا كرده «و انطبق عليه و تحقق مصداقه» آن مصداقى كه براى علم حضرت حق قبل از معلوم بوده است آن مصداق محقق شده «و ليس المقصود تعلقه به تعلقا لم يكن قبل الايجاد» مقصود این نيست كه قبل الايجاد و بعد الايجاد تفاوتى حاصل شده باشد خير تفاوتى در كار نيست براى علم حضرت حق «و المراد بوقوع العلم على المعلوم العلم به على أنّه حاضر موجود» حاضر و موجود نبود مخلوق نبود در علم حضرت حق بود و حال آنكه معلومى نبود حالا اين معلومى كه نبوده موجود شده حاضر شده از اينكه اين حضور پيدا كرده گفته ميشود «وقع العلم على المعلوم وقع القدرة على المقدور على أنّه حاضر موجود» «وكان قد تعلق العلم به قبل ذلك على وجه الغيبة و أنّه سيوجد» قبلا هم علم به اين مخلوق تعلق داشته ولى به اين عنوانى كه تحقق پيدا خواهد كرد موجود خواهد شد «و التغير يرجع الى المعلوم لا إلى العلم»[5] تا اينكه اشكالى به وجود بيايد اين يكى از احاديثى كه در ارتباط با مسأله علم است.
يك حديث كوتاه ديگر عرض ميكنم ان شاء اللّه قسمتى از احاديث خوانده بشود تا بحثهایى كه مناسب است مطرح بشود در اين قسمت مطرح بشود و در الميزان هم مطلبى در اين قسمت دارد كه يك كم به كم آنها هم صحبت بشود كه ببينيم از آن بيان ايشان چه مىفهميم «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَانَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُهُ وَ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِمَا يَكُون»[6] خدا بود جز او چيزى نبود و عالم هر چه كه خواهد بود قبل از تحقق آنها بوده «فَعِلْمُهُ بِه» اينها همه مدعا است كه در حديث بيان ميشود يعنى حديث الآن در مقام بيان استدلالى در مسأله نيست در مقام اين كه مطلب از اين قرار است به عنوان اينكه اينها حامل معارف هستند از ناحيه پروردگار و اينها هستند كه عالم اين حقايق هستند به تعليم پروردگار اين مطالب را بيان ميكند اعلام ميكند كه مطلب از اين قرار است «كَانَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُهُ وَ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِمَا يَكُونُ فَعِلْمُهُ بِهِ قَبْلَ كَوْنِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ كَوْنِه» قبل از تحقق موجودات بعد از تحقق موجودات علم حضرت حق را تغييرى حاصل نمیشود او نسبت به همه كائنات قبل از ايجاد بعد از ايجاد عالم است بدون اينكه در علم حضرت حق تغييرى به وجود بيايد بلكه وقتى محقق ميشود «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ».
اين حديث سوم هم حديثى است كه كوتاه است عرض بكنم كه وقت هم گذشته است حديث سوم در ارتباط با اينكه «كَتَبْتُ إِلى أَبِي الْحَسَنِ: فِي دُعَاءٍ: الْحَمْدُ لِلهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ؟» من نوشتم به حضرت كه اين هم چه دعاى رسيده «الْحَمْدُ لِلهِ مُنْتَهى عِلْمِهِ؟» حضرت فرمودند «مُنْتَهى عِلْمِهِ» نگويد علم خدا را منتهایى نيست بلكه بگويد «مُنْتَهى رِضَاهُ» «فَكَتَبَ إِلَيَّ: «لَا تَقُولَنَّ مُنْتَهى عِلْمِهِ؛ فَلَيْسَ لِعِلْمِهِ مُنْتَهىً، وَ لكِنْ قُلْ: مُنْتَهى رِضَاهُ»[7] از اين حديث دوتا مطلبى كه استفاده شد.
1. اينكه علم حضرت حق قبل از ايجاد بعد از ايجاد يكسان است و او علم كلّه كما اينكه قدرة كلّه.
2. اينكه براى علم او منتهایی نيست.