< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

92/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در ادامه مباحث در ارتباط با آيات توحيدى آيات اول سوره مباركه حديد مورد صحبت قرار گرفت و در ارتباط با جمله شريفه آخر قسمت اين آيات كه ﴿وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ﴾[2] در ارتباط با علم حضرت حق قسمتى از آيات مربوطه روايات مربوطه رواياتى قرائت شد و از مجموع آنها اين چنين به نظر مى‌رسد كه در مكتب وحى مدارك وحيانى در ارتباط با علم حضرت حق اين چنين مشخص است كه حضرت حق عالم به همه چيز است جزئى و كلى جزئيات كليات همه چيز بر خلاف نظر بعضى كه از مشاهير هم هستند در ارتباط با علم پروردگار نسبت به جزئيات گفته‌اند كه خداوند عالم به جزئيات است به نحو كلى و تصريح كردند به مانند علم منجم به كسوف و خسوف كه بر اساس علمش به قوانين مربوطه به علم نجوم آگاهى به خسوف و كسوف پيدا می‌کند اين علمش به كسوف و خسوف به صورتى است كه آگاه است به قواعد مربوطه و تعبير می‌شود كه به صورت علم به كليات است نسبت به حضرت حق چنين نظرى گفتند كه در ارتباط با نص روايات و آيات اين نظر نظر وحيانى نيست بلكه در وحى علم به جزئيات مثل علم به كليات و همه چيز براى حضرت حق مطرح است.

و در تفسير الميزان همين نظر بعضى را رد كرده‌اند به توضيحى كه در ارتباط با يك حديثى دادند در بخش روايى تفسير الميزان در ارتباط با همين آيه شريفه اين حديث شريف نقل شده است كه قرائت كرديم كه در اين جلد 19 در ذيل همين آيه مورد صحبت مان اوايل سوره مباركه حديد اين حديث را آورده‌اند كه قرائت شده ولى اين جهتى كه الان اشاره كردم اشاره نشده بود كه در توضيحشان حرف بعضی از اين مشاهير بشر را رد كردند كه اينجور نيست اين حرف درست نيست حديثي كه خوانديم اين بود «لَمْ يَزَلِ اللهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ‌ ذَاتُهُ‌ وَ لَا مَعْلُوم‌» كه اين حديث از كتاب شريف توحيد صدوق نقل شده از حضرت صادق ذات مقدس حضرت حق «لَمْ يَزَلِ اللهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ‌ ذَاتُهُ‌ وَ لَا مَعْلُوم‌» هنوز چيزى هم ايجاد نكرده باشد «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاء» وقتى كه ايجاد فرمود اشياء را آفريد «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُوم‌» علم بر معلوم واقع می‌شود علم بر معلوم واقع می‌شود يعنى معلوم حضرت حق محقق می‌شود بر خارج معلوم تحقق خارجى پيدا می‌کند و نبوده است و خداوند به او آگاه بوده «عَالِمٌ‌ إِذْ لَا مَعْلُوم‌» معلوم كه محقق شد ايجاد شد «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُوم‌» يعنى معلوم تحقق في الخارج در توضيح اين حديث اشاره كردند به نفى اين قولى كه عرض شد اين قول را از اين سينا معمولاً نقل می‌شود كه به خصوص در نجات همين مثالى كه عرض كردم مثال منجم خسوف و كسوف را اشاره می‌کند و اينكه علم به جزئيات اين چنين است ايشان در بيان شان در حقيقت نفى اين حرف را می‌کند كه اين جور نيست بلكه عالم است به جزئيات و اين چنين نيست كه به نحو كلى عالم باشد و اين نظر نظر مطلوبى نيست «أقول: ليس المراد بهذا العلم الصور الذهنية» مقصود از اين علم كه در حديث آمده است كه «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُوم‌» اين حديث كه خوانده شد منظور اين نيست كه ذات مقدس حضرت حق نعوذ باللّه‌ مانند يك عالم به تصويرى مانند مهندس يك ساختمانى كه صورت آن ساختمان در ذهنش و لو هنوز محقق نشده در خارج بعد آن صورت در خارج محقق می‌شود آنچه كه در ذهن او است در خارج تحقق پيدا می‌کند صور ذهنيه‌اى از اين قبيل تصاوير ترسيمهایی كه در علم حضرت حق شده است صحيح نيست «ليس المراد بهذا العلم الصور الذهنية فيكون تعالى كباني دار يتصور للدار صورة و هيئة قبل بنائها ثم يبنيها على ما تصور فتنطبق الصورة الذهنية على البناء الخارجي» مثل چنين تصوير نيست علم حضرت حق و موجودات و اينكه در حديث آمده است به صورتى كه خوانديم «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُوم‌» مقصود چنين چيزى نيست چنين تصورى نشود «ثم تنهدم الدار و الصورة الذهنية على حالها» اين مطلبى كه بعضی‌ها تصويرى به این مسأله كرده‌اند اين چنين نيست «و هذا هو المسمى بالعلم الكلي و هو مستحيل عليه تعالى» چنين تصويرى نسبت به حضرت حق محال است كه براى حق در ارتباط با اشياء صور ذهنيه‌اى باشد كه در حقيقت آن صور ذهنيه گفته شود معلوم بالذات حضرت حق‌اند بعد آنچه در خارج تحقق پيدا كرده در ارتباط با آن صور ذهنيه آنها است كه معلوم بالعرض هستند خير چنين ترسيمى و تصويرى در ارتباط با حضرت حق شايد آن وقت فرمودند «بل ذاته تعالى عين العلم بمعلومه» پس چگونه است بل ذات حضرت حق عين علم به معلومش است كه آنچه كه مناسب است يك مقدارى تفصيلى در ارتباط با او گفته بشود تقسيمى اين جملاتى است كه اينجا فرمودند «بل ذاته تعالى عين العلم بمعلومه» يعنى ذات مقدس حضرت حق عالم به معلوم و ذات مقدس عين هذا العلم علم به معلوم «ثم المعلوم إذا تحقق في الخارج» آن وقت وقتى معلوم تحقق في الخارج «كان ذات المعلوم عين علمه تعالى به» اين تعبير كه ذات مقدس حضرت حق وقتى معلوم تحقق پيدا كرد و كان اللّه‌ و معلومى نبود ولى عالم به آنچه نبود سپس آنچه كه نبود كه محقق شد «ثم المعلوم إذا تحقق في الخارج كان ذات المعلوم عين علمه تعالى به»[3] ذات معلوم عين علم خدا است به این اين عين علمه تعالى به دو جور می‌شود تعبير كرد.

یک معنايش است كه معناى درستى است كه مستفاد از روايات آيات مدارك هم همان يعنى معلومى كه در خارج پيدا می‌شود اين عين همان چيزى است كه خدا مي‌دانست خلافى پيش نمى‌آيد تخلفى پيش نمى‌آيد اينجور نيست كه چيزى او مي‌دانست غير از او در خارج تحقق پيدا بكند نه همانى كه مي‌دانست همان تحقق پيدا می‌کند تخلّفى اشتباهى نعوذ باللّه‌ تغييرى در كار نيست بلكه عين آنچه كه مي‌دانست همان محقق می‌شود اين يك معنی كه معناى درستش را حمل بر همين معنی می‌کنیم ولى يك مبناى ديگرى است اين عبارت با آن مبنی هم سازگار است آن مبنای ديگر ميگويم مقصود نيست اگر چه عبارت عبارتى است كه با آن هم سازگار است و آن مسأله‌اى است كه در ارتباط با اين قاعده معروف در علوم به اصطلاح «بسيط الحقيقة كل الأشياء و ليس بشيء منها» در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق كه بسيط الحقيقة حضرت حق همه اشياء است در عين اينكه ليس بشيء منها خوب اين بحث مفصلى دارد ولى من جان مطلب را در اين چند جمله عرض می‌کنم كه موجودات به لحاظ محدويتشان كه هر موجودى محدود حدّى اندازه‌اى به لحاظ محدوديتشان به قيد تعيّن به قيد محدوديت غير حضرت حق است چون حضرت حق محدود نيست ولى از تعيّن و قيد محدوديت اشياء صرف نظر بكنيم قيد تعيّن را لحاظ كنيم خود او است اين معناى اين جمله معروف است ممكن سؤال بشود اين تناقض در اين جمله؟ از طرفى گفته بشود «بسيط الحقيقة كل الأشياء» و از طرفى گفته بشود «و ليس بشي منها» توضيحش اين می‌شود كه «بسيط الحقيقة كل الأشياء» و همه اشياء است چيزى كه حقيقت بسيط است واجد همه اشياء است بدون لحاظ تعيّن و تقيّد و محدوديت بدون لحاظ محدوديت كل الأشياء به لحاظ محدوديت و تقيد به حد به لحاظ تقيد به حد غير از آن حقيقت مطلق است غير از آن بسيط الحقيقة است و لذا می‌شود «و ليس بشي منها» «بسيط الحقيقة كل الأشياء» مع عدم لحاظ تعيّن وتقيّد و ليس بشيء منها مع لحاظ التعيّن و التقيّد و الحدود آن وقت حالا با توجّه به اين جهت نتيجتا اشياء به يك عين آن بسيط الحقيقة می‌شود منتهى بدون لحاظ تعيّن بدون لحاظ تقيّد با توجّه به اين مبنی اين عبارت با این هم سازگار است كه «ثم المعلوم إذا تحقق في الخارج كان ذات المعلوم عين علمه تعالى به» ذات معلوم عين همان علم حضرت حق است به آن معلوم چه اينكه بسيط الحقيقة كل الأشياء منتهى و ليس بشيء منها مع التعيّن و التقيّد يعنى لحاظ تعيّن و تقيد كه نكنيد همان حقيقت بسيطه حقيقت العلم است كه ظهور پيدا كرده است در اين تعيّنات مختلف بدون لحاظ تعينات همان اين يك مبنایى است آن وقت بر اساس اين مبنی همين تعبير تعبيرى است كه هر دو جهت را جامع ولى خوب معناى اولى كه كرديم معناى درستى است اين معنی معنایى است كه مورد خدشه است پس اين عبارتى كه ايشان در اين قسمت آورده‌ است دو جهت در اين عبارت لحاظ شد.

یک نفى صور زائده، بر ذات كه در ارتباط با علم پروردگار بعضی قائل به صور زائده شده است اين غلط است، اين نسبت به خداوند متعال جميل نيست عبارت بعدى كه خوانديم دو جور معنی می‌شود به يك معنی كه عرض شد معناى درستى است كه كاملاً مستفاد از روايات و آيات مدارك وحيانى است معناى دومى مورد حرف است و خدشه است.

 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - سوره حدید: 3.
[3] - الميزان فى تفسير القرآن ج‌19/149 (بحث روائي) .....

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo