درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
92/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در تتمه مباحث توحیدی به عنوان یک تکملهای بعضی از مواردی که مورد سؤال قرار میگیرد مورد صحبت واقع شد و آن موارد به چند نوع تقسیم میشود چند دسته از آیات یک آیاتی که نسبت عدم علم به خداوند متعال داده شده است با اینکه در مباحث توحیدی به قطعیت رسیده عقلا و نقلا که ذات مقدس حضرت حق بر همه چیز آگاه است تعبیر لا یعلم که در بعضی از آیات است به چه معنی است که صحبت شد دو بعضی از آیاتی که بعد از این میداند بعد از این برای حق معلوم میشود هنوز نمی داند ﴿وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللهُ﴾[2] مثلا اینها به چه معنی است که باز با همان بحثهای توحیدی منافات دارد در ارتباط با علم حضرت حق این بخش هم جلسه قبل صحبت شد جمع دیگری از آیات به گونه ای است که باز سؤال برانگیز است در ارتباط با همین مسأله علم حضرت حق آیاتی که ظاهر آن آیات این است که مطلب معلوم نیست مجهول است تعبیری که شده است تعبیری است که به طور معمول منشا آن تعبیر جهل است و باز در ارتباط با پروردگار متعال چنان تعبیراتی در آیات شریفه است و منافات دارد با آن بحث قطعی عقلی نقلی در ارتباط با علم حضرت حق این گروه سوم و نوع سوم از آیات از این قبیل است.
آیه شریفه سوره صافات آیه صد و چهل و هفت ^وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ%[3] که ظهور آیه این است این پیامبر را ما که خدا هستیم فرستادیم در ارتباط با جمعیتی که اینها صد هزار بودند یا بیشتر تعبیر صدهزار یا بیشتر به طور معمول از کسی مناسب است که دقیقا نمی داند که صدهزار است یا بیشتر این جور تعبیر میکند و الا اگر معلوم باشد که صد هزار گفته میشود صد هزار بیشتر از صدهزار بیشتر از صد هزار این تردید که حکایت میکند از عدم العلم باز منافات دارد با مباحثی که در ارتباط با علم حضرت حق بحث شد با آیات صریحه ادله عقلیه و نقلیه بر آن حاکم بود دلالت میکرد نسبت به این آیه شریفه و آن چه از این قبیل باشد توجیحاتی گفته شده یک اینکه ^وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ% ناظر به این است که اگر یک انسانی به این جمعیت نگاه کند نظر عادی و متعارف بر این است نه اینکه خداوند خواسته باشد آن چه خود میداند را ابلاغ بفرماید یعنی مطلب این چنین است که اگر به این جمعیت کسی برخورد کند یا نگاه کند میگوید اینها صدهزار نفر یا بیشتر هستند نظر عرفی مطرح شده است نظر عادی مطرح شده است بعضی این احتمال را دادند که تعبیر بعضی از تفاسیر به این صورت است که ^إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ% تفسیر کنزالدقایق در ذیل همان آیه ای که خواندیم و سوره صافات «فی مرأی ناظر ای اذا نظر الیهم قال هم مائه الف او اکثر و المراد الوصف بالکثرة»[4] مقصود این است که جمعیتی بودند بسیار بودند این مقصود تعبیر به عنوان ابراز علم حضرت حق نیست بلکه به عنوان این است که از نظر عرفی کسی که بنگرد چنین میگوید که صد هزار یا بیشتر پس این جور شد که این تعبیری که شده است «فی مرأی الناظر ای اذا نظر الیهم قال هم مائة الف او یزیدون».
بعضی هم یک احتمال دیگری داده اند در بعضی از تفاسیر یک حرف لطیفی در این زمینه گفته شده که گفتن آن مناسب است و آن این که در چنین مواردی که جمعیتی در منطقهای است اینها کم و زیاد میشوند این جور نیست که عدد آنها عددی باشد که ثابت باشد مسافرت میروند بعضی از مسافرت بر میگردند بعضی هجرت میکنند بعضی میمیرند بعضی متولد میشوند براساس این تحولاتیکه درمنطقه رخ میدهد جمع جمع ثابتی که گفته بشود حتما صد هزار نه یکی کمتر و نه یکی بیشتر طبع مطلب این استکه درچنین مواردی حدود مطلب گفته شود نه اینکه در این موارد بخواهد گفته شود دقیق دقیق که در این آنی که ما الان داریم خبر میدهیم که فرستادیم این پیامبر را به سوی این جمع این جمعیت دقیقا چنین بوده است بنابراین نیست بلکه جمعی که در یک منطقه با تحولات و جریانهای مختلف عدد آنها کم و زیاد میشود در حدودی مناسب همین است که همین تعبیر گفته شود مناسب آن همین است این هم حرف نسبتا لطیفی به نظر میآید که در تفسیر من هدی القرآن آمده است. آن جا این تعبیر را کرده است که «لم یحدد القرآن عدد هولاء بالضبط» خدا میتوانسته آنوقت بفرمایدکه همانوقت که ما فرستادیم صد و پنجاه و یک نفر بوده است و چنین و چنان بله خدا است دیگر بر همه چیزآگاه است «لم يحدد القرآن عدد هؤلاء بالضبط، لان المجموعة البشرية المتواجدة في منطقة ما، تزيد و تنقص لعوامل مختلفة من بينها الولادة و الموت، و من بينها الهجرة من المجتمع و اليه»[5] بنابراین به این جهت گفته میشود.
در ارتباط با همین جمع از آیات لعل هایی است که در قرآن است این لعل ها هم همین طور است یعنی از همین نوعی است که خواندیم و فراوان لعل در قرآن کریم آمده است و در این مورد هم به گونه های مختلف باز مطلب تبیین شده است مثلا ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ%[6] خداوند میداند که پیامبر اکرم بعض آن چه که خدا وحی فرموده است ابلاغ کرده یا ابلاغ نکرده ^فَلَعَلَّكَ% شاید تارک باشی بعض آن چه را که وحی شده به سوی تو ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ% این تعبیر تعبیری است که منشا آن عدم العلم است چرا باز این تعبیر شده است ^فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً%[7] آن آیه اول سوره هود آیه دوازدهم آیه دوم سوره کهف آیه هجده ^لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ%[8] سوره شعراء آیه سوم لعل های فراوان ^لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ%[9] ^لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ%[10] ^لَعَلَّهُ يَزَّكَّى%[11] ^لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ%[12] ^لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى%[13] ^لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ%[14] ^لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ%[15] ^لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ%[16] ^لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ%[17] و امثال ذلک که فراوان است ^لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ%[18] .
این قبیل از آیات هم بسیار است که باز تعبیر لعل و ترجی شاید چنین بشود امید است چنین بشود باز با توجه به علم حضرت حق بر همه چیز که چنین میشود یا چنین نمیشود میداند چرا لعل فرموده است این هم در ردیف همین گروهی است که مطرح کردیم در این مورد هم بعضی از آیات به خصوص مورد صحبت قرار میگیرد که مقداری کار آن مشکلتر است سؤال در ارتباط با آن آیات جدیتر است و بخشی از آیات هم هست که خیر مطلب سادهتر است و که اکثر آن هم این چنین است و نتیجتا به دو صورت پاسخ داده میشود یک در ارتباط با لعل هایی که غیر از آن آیه اولی اولی که خواندم ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ% و همچنین ^لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ% آیات دیگری که اشاره شد ^لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ% ^لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ% ^لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ%[19] و امثال اینها.
در ارتباط با اینها گاهی چنین گفته میشود که این لعل گفتن که با علم ذات مقدس حضرت حق به همه حقایق و به همه جزئیات تناسب ندارد چرا چنین گفته شده است؟ گفته میشود که به داعی خاصی لعل گفته شده است در خیلی از موارد داعی این است اشاره به این است که این کار محبوب ما است ما این مطالب را برای شما گفتیم ^لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ%[20] یعنی شاید شاید شما متذکر شوید خوب خدا میداند که متذکر کی شویم یا متذکر نمیشویم به داعی اینکه محبوب است متذکر شدن شما دوست داریم که متذکر شوید به این داعی گفته شده است نه بر اساس تردید در اصل اینکه متذکر میشوید یا متذکر نمیشوید ناظر به آن جهت نیست مورد نظر نیست آن چه که به نظر می آید در سؤال که آیا خدا میداند یا نمی داند آن وقت چون تردیدی است این تعبیر شده است خیر این تعبیر شده به داعی ... محبت است به آنچه که متعلق لعل است در این تفسیر مواهب الرحمن جلد یک این تعبیر آمده و این توضیح داده شده است «و كلمة (لعل) إذا استعملت في كلامه تعالى تكون بداعي محبته تعالى لمدخولها و رضائه و اشفاقه بالنسبة إليه، لا بمعنى الترجي الحقيقي» ترجی حقیقی که امیدواریم چنین باشد و شاید چنین بشود اینها معنی نمی دهد مشخص است با علم حضرت حق سازگار نیست «لا بمعنى الترجي الحقيقي لاستحالته بالنسبة إليه عزّ و جل، إذ كيف يتصور فيه ذلك و هو عالم الغيب و الشهادة»[21] خداوند روشن است که بر همه چیز آگاه است و همه چیز در محضر حضرت حق است و او است که آگاه است به همه چیز ما مضی ما سیاتی آن چه موجود است «کل شیء عنده حاضر» پس این تعبیری که میشود لعل به داعی محبوبیت متعلق لعل است یعنی محبوب است نزد ما ^لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ% ^كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ% مثلا بعد ^لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ%[22] شاید متقی شوید یعنی متقی شدن شما این مورد محبت ما است نه اینکه ما نمی دانیم که متقی میشوید یا نه ما میدانیم که چه آثاری بر آن است و هر کسی چقدر از آن استفاده میکند کی اصلا روزه میگیرد و کی نمی گیرد این یک حرفی است که ایشان گفتند ولی حرفی که در عموم این آیه ها بیشتر میشود گفت معنی میدهد این است که اکثر مفسرین گفتند این لعل ها به معنی کی هست کی تعلیلیه مطلبی که بیان شده یا برنامه ای که اعلام شده است دستوری که داده شده ^لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ% یعنی «لکی تتفکرون» تا اینکه شما فکر کنید ^لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ% یعنی تا اینکه «لکی تتذکرون» ^لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ% «لکی تهتدون» پس لعل در این موارد به معنای کی است که این استعمال در استعمالات عرب است چون است اینجاها لعل به معنای کی است این مطلب مطلبی است که راحت تر در ارتباط با همه آیه هایی که این چنینی است گفته میشود این برنامه را دادیم.
سؤال: .....
جواب سؤال: چرا خب خود این باز یک لطافتی دارد و خیلی وقتها است به یک نیاتی آن وقت گفته شود که همان جمله اول که گفتیم به آن که از مواهب الرحمن نقل کردیم داعی بر این تعبیر باشد که علاقه مندی است به اینکه این کار انجام بشود این چنین است.
بنابراین این هم وجه دومی که در این لعل ها گفته شده است وجه سومی هم به نظر میرسد در این لعل ها و آن این است که مقصود این است که این مطلب اقتضای چنین نتیجه ای را دارد بنا نیست ما بگوییم که این اقتضاء را که دارد در کسی اثر میگذارد در جمعی چه اثری میگذارد و در جمعی اثر میگذارد و در جمعی اثر نمی گذارد ما میگوییم این برنامه ای که ما دادیم یا این جریانی که برای شما نقل کردیم این اقتضاء چنین چیزی دارد اقتضاء میکند که شما در آن تفکر کنید اقتضاء میکند که شما در آن بیندیشید اقتضاء میکند که شما در آن شکر کنید اقتضاء میکند که چنین و چنان پس یا به داعی محبوبیت لعل گفته میشود این وجهی بود یا خیر لعل به معنای کی باشد کی تعلیلیه این هم وجهی بود یا اینکه خیر این لعل ها که گفته شده است به عنوان بیان مقتضی است یعنی آن چه که گفتیم اقتضای چنین مسأله ای را دارد حالا چه کسی به اختیار خودش در جهت آن اقتضاء حرکت کند یا کسی به اختیار خودش در جهت آن اقتضاء حرکت نکند کسی رعایت بکند یا کسی رعایت نکند مسأله آخری است اینها در ارتباط با این لعل ها است.
ولی یک آیه از این آیاتی که خواندیم یک مقداری به گونه ای است که آن چه گفتیم در آن آیه و امثال آن آیه راه ندارد و آن آیه اولی که خواندیم ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ% سوره هود آیه دوازده پیامبر ما شاید تو بعضی از چیزهایی که ما به تو وحی کردیم آنها را ابلاغ نکرده باشی این آیه شریفه که ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ% این چه میشود؟ آیه را از قبل آن دقت میکنید سوره مبارکه هود آیه دوازدهم به این صورت مطرح است این آیه شریفه که ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ%[23] .
اینجا این ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ% به معنای اینکه ما دوست داریم که تو ترک کنی بعض ما یوحی که معنی ندارد که گفتیم به داعی محبت باشد محبت نسبت به متعلق لعل روشن است که معنی ندارد و آن وجوه دیگری هم که گفته شد ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ% وجوهی دیگری که به عرض شما رسید و بعضی دیگر گفته بودند و گفتیم آنها هم با این آیه تناسب ندارند ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ% نظر عرفی این است که ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ% جا ندارد زمینه ندارد که نظر عرفی این است یا اقتضاء دارد چیزی که ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ% مطرح نیست هیچ کدام از آن سه وجهی که گفتیم در ارتباط با این آیه مناسب نیست در ارتباط با این آیه آن وقت یک مقدار حرف بیشتری است.
یک حرف حرفی است که در تفسیر المیزان آمده است که نسبتا حرف خوبی است حالا حرفهای دیگران هم مراجعه بشود بد نیست ولی کفایت میکند برای اینکه پاسخ سؤال داده شود همانچه که در المیزان آمده است در ارتباط با این آیه شریفه که ^فَلَعَلَّكَ تارِكٌ% این در ارتباط با این است که گاهی مطلب گفته شده به جمعی و از طرف بزرگی که قرار شده رسول آن بزرگ مطلب را ابلاغ کند ابلاغ کرده است و گفته است آنها کوتاهی کردند آنها که کوتاهی کردند آن وقت زمینه این میشود گاهی که گفته شود اینها که به حرف نکردند شما نگفتی که اینها به حرف نکردن یا اینکه از جریان دیگری مثلا در ارتباط با این مسأله وحشتی داشتی که اینتها به حرف نکردند یا اینها آدم های بسیار نادرستی بودند که به حرف نکردند مطلب به صورتهای مختلف با تردیدهای مختلف در ارتباط با آن چه که مقصود است آورده میشود به داعی خاصی اینجا هم پیامبر گرامی ما ابلاغ کردند هیچ کوتاهی نکردند ولی جمعی که نپذیرفتند به حرف نکردند مطلب به این صورت گفته میشود تا توبیخی باشد برای آن جمع و تا اینکه این پیامبر اگر ملاحظاتی میکند در ارتباط با آن جمع که آنها پیشنهادهای غیر معمول از پیش خودشان دارند برای این پیامبر عذری باشد که تو از طرف ما مامور هستی این جور نیست که هر چه اینها اقتراح کنند که چنین کاری بکن چنان کاری بکن پیامبر هم باید آن کار را انجام بدهد خیر تردید در مطلب به عنوان این است که توبیخی است برای جمعی که مطلب در ارتباط با آنها است که آنها توبیخ میشوند به این صورت به شما مثلا من به این تعبیر دیگر میگویم به شما گفته نشده این مطلب که به حرف نکردید یا گفته شده و شما لج کردید چی شده؟ به این صورت گفته میشود به عنوان توبیخ نه به عنوان اینکه ما نمی دانیم چی شده یا نشده در این جهت نیست جریان عبارتی که در تفسیر المیزان است در جزء دهم جلد دهم و صفحه صد و شصت و دو همین سوره هود و آیه دوازده مطلب را به تفصیل ایشان در این بحث در حدی که یک ورق است مطالبی را بیان کردند تا اینکه به اینجا میرسند «و من هنا يظهر أن قوله تعالى: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ» إلخ، ليس يفيد الترجي الجدي» این مقصود آن ترجی و امیدواری جدی که معمولا لعل استعمال میشود نیست «و لا مسوقا لتوبیخ النبی» و در جهت توبیخ پیامبر اکرم هم نیست «و لا مرادا به تسليته و تطييب نفسه» منظور اینها هم نیست بلکه منظور چیست؟ «بل الكلام مسوق ليتوصل به إلى ذكر قوله: «إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»[24] برای اینکه یک مطلبی میخواهد با این تردید ها به آنها ابلاغ بشود که خوب بد دقت بکنید مراجعه میکنید.
یک قسم دیگر از این آیه هایی که مورد سؤال است غضب و حیاء و امثال ذلک مانده که ان شاء الله جلسه بعد.