درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
92/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
دومین مسألهای که به عنوان تفسیر آیات کلامی قرآن کریم مطرح شد مسأله جبر و تفویض و اختیار مسائلی است به این عناوین مطرح است و ایت مسأله هم از مسائل بسیار مهمه است و شایسته است که با دقت ان شاء الله بررسی شود در جلسه قبل فهرستی از اقوال در این مورد گفته شد که بعد ان شاء الله یک به یک ان شاء الله بررسی بشود جبر اشعری جبر فلسفی جبر عرفانی تفویض معتزلی و مسأله اختیار به عنوان «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، وَ لكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»[2] .
با توجه به روشی که در تحقیق معارف مکرر به عرض شما رسیده است که حرکت صحیح برای رسیدن به معارف حقه حرکت عقلانی است و با حرکت عقلانی و استفاده از عقل در ارتباط با معارف بایستی حرکت کرد ولی توجه به این جهت هم مطرح است که هم عقل محدود است و هم عاقل بسیار خطا میکند و با این حرکت با توجه به این دو تبصره که عرض شد پس از اثبات آفریدگار هستی و حک عقل و پس از اثبات وحی باز به حکم عقل همان عقل حکم میکند که پس از قبولی وحی و وحی هم معنایش همین است که شخصیتی در ارتباط خاص با حضرت حق است و هر چه که میگوید حکایت میکند از آن علم مطلق و بی خطا و در نتیجه فرموده های چنین شخصیتی وقتی وحی بودن آن مشخص بشود فرموده هایی است بی نظیر و از منبع های معرفتی است از منابع بی مانند چه اینکه به حکم عقل در ارتباط با علم مطلق که لا جهل فیه و در ارتباط با حضرت حقی است که سعه علم سعه ای است غیر قابل تصور ما و لا یتناهی بنابراین منبعی که در ارتباط با علم مطلق و بی خطا و بی حد است بدیهی است که منبعی است غیر قابل مقایسه با هر منبع معرفتی بنابراین در بحث نسبت به معارف و حقایق مختلف همان عقل میگوید که از این منبع غفلت نکن و در ارتباط با هر بحثی ببین که در این منبع چه چیز گفته شده است با همان قید اعتبار سند و روشنی دلالت استفاده بشود از این منبع و باز این مسأله هم مشخص مکرر هم اشاره شده است که در این منبع کذایی مطلبی ضد عقل وجود ندارد چه اینکه از ناحیه حضرت حق است و اگر ظاهری باشد ضد عقل خود این منبع معنی کرده است توضیح داده و توجیه کرده است به این کیفیت بایستی در بحث معارف با قبول وحی حرکت کرد و حاکمیت عقل هم همه جا محفوظ است یعنی باز آن چه گفتیم معنایش این نیست که وقتی به وحی رسیدیم عقل کنار زده شود خیر حاکمیت عقل محفوظ است هیچ تضادی هم با وحی ندارد و هر چه هم که از وحی میفهمیم با عقل میفهمیم.
لذا من در یک جمله مختصری این مطلب را به اختصار عرض کردم که آن چه میزان است برای شناخت حقایق تعقل در وحی است با این حرکت که به اجمال عرض شد همچنان که در مباحث مختلف دیگر باید حرکت کنیم در این بحث هم باید به همین صورت بررسی کنیم مسأله جبر و اختیار و تفویض و امثال اینها در این مورد گفتیم که آیات شریفه قرآن باید اول مورد توجه قرار بگیرد بعد هم روایات و احادیث یعنی همین منبع وحیانی و همانی که پیامبر گرامی ما مکرر فرمودند که کتاب و عترت و این دو اگر تمسک جسته شوند موجب هدایت هستند و نجات از ضلالت حدیث متواتر است در این مورد آیههای شریفه قرآن بررسی که میکنیم در نظر ابتدائی دو نوع است یک نوع از آیات به وضوح مختار بودن انسان را میرساند در همان محدوده بحث چه اینکه باز توضیح دادیم که در مسائل تکوینی در اکثر مسائل انسان مجبور است به اتفاق بحث در محدوده مسائلی است که گفته میشود مسائل تکلیفی است کار خوب و کار بد عادل بودن و ظالم بودن صادق بودن و کاذب بودن و امثال اینها آن وقت آیات شریفه قرآن در این بحث به دو گونه به نظر میرسد بعضی از آیات همان اختیار که معنای سلطه داشتن انسان بر فعل و ترک و توانایی بر انجام دادن و انجام ندادن که منظور از اختیار همین است این سلطه گر چه این سلطه مشخص است سلطه ای است که خدا تملیک کرده است و انسان بالذات خودش هیچ قدرتی هیچ کمالی برای او وجود ندارد آن وقت آیات را که ملاحظه میکنیم بخشی روشن این اختیار را فرموده است بخشی از آیات میبینیم این آیات از آنها جبر استفاده میشود به آیات قرآن که مراجعه بکنیم که نمونه ای از آنها در جلسه قبل هم گفته شد به عنوان نمونه باز اشاره ای به بعضی از آنها اینکه جبر استفاده میشود مطرح نشد آن چه که از آن اختیار استفاده میشود در جلسه قبل مقداری از آیات آن خوانده شد.
آیاتی که در آن آیات تهدید است آیاتی که در آن آیات وعید است آیاتی که در آن آیات استغفار مطرح است آیاتی که در آن آیات اصرار به سبقت گرفتن در خیرات است آیاتی که ر آن آیات در ارتباط با تکالیف مختلف وظایفی را مقرر کرده است همه اینها با اختیار معنی میدهد و با جبر معنی نمیدهد که آیات در ارتباط با اختیار جلسه قبل به مقدار لازم گفته شد و اما آیاتی که در ارتباط با جبر است باز آیات متعددی است که به نظر ابتدائی استفاده جبر میشود ^خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ%[3] بعد اینها دیگر ایمان نخواهند آورد این آیه شریفه که در سوره بقره است آیه هفت ^وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً%[4] کسی را که خدا میخواهد گمراه کند سینه اش را تنگ قرار میدهد برای فهم حقایق و حرکت به سوی کمال ^يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً% خوب ^وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ% آن کسی که خدا میخواهد او اضلال کند پس معلوم میشود که خدا است که اضلال میکند سوره انعام آیه صد و بیست و پنج ^وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ%[5] خداوند شما را خلق کرده است و همه کارهای شما را هم او خلق کرده است سوره فاطر آیه هشت ^وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللهُ%[6] باز از این آیه شریفه ^وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمى%[7] این آیه مبارکه و از این قبیل اینها هم آیاتی است که از اینها جبر استفاده میشود پس در مراجعه ابتدائی به آیات شریفه قرآن این دو نوع از آیات را کاملا میبینیم که برخورد میکنیم.
در این مورد یک نکته کوتاه به عرض میرسد با این نکته آن وقت آن چه که وارد آن شدیم و گفتیم استفاده میشود از وحی اختیار و در جلسه قبل ترسیم صورت بحث را به عرض رساندم نسبت به این آیاتی که از آن جبر ابتداءا به نظر میرسد با این نکته کوتاه پاسخ آن داده میشود و آن این است که وقتی بررسی میکنیم آیاتی که در ارتباط با مسأله هدایت است و ضلالت باید این تعبیر را بکنیم این تعبیر را میتوانیم داشته باشیم که گاهی هدایت ابتدائی است و گاهی اقتضائی است یعنی خداوند متعال بدون اینکه بنده کاری کرده باشد که بخواهد خدا پاداش هدایت او بدهد خدا برنامه هدایت را اعلام میکند هدایت ابتدائی عقل داده پیامبر فرستاده است هدایت ابتدائی هدایت اقتضائی این هدایتی که خداوند مرحمت کرده است بنده ای که شکر کرد این هدایت را گرفت و عمل کرد و در مسیر آن قرار گرفت خداوند متعال هدایت بیشتری نصیب او میکند ^زِدْناهُمْ هُدىً%[8] هدایت بیشتری پس در مسأله هدایت یک هدایت ابتدائی داریم و یک هدایت اقتضائی داریم که بر اساس خواست عبد و عملکرد صحیح عبد خداوند هدایت میکند و اما در ضلالت همه جا ضلالت اقتضائی است ابتدائی نیست یعنی از ابتدا بی جهت خداوند یک کسی را گمراه کند چنین چیزی نداریم بلکه هر چه هست خودش گمراهی را خواسته است خدا او را گمراه کرده است خودش فعل خلاف و کار نادرست را انجام داده به اختیار خود و خداوند متعال او را اضلال کرده است ضلالت اقتضائی است و در ارتباط با عملکرد خود بنده است این یک کلمه را که در نظر بگیریم همه آیههایی که خواندیم معنی میشود بعضی از آیات یک معانی دیگر دارد که حالا در بحث تفصیلی ان شاء الله صحبت آن را میکنیم مثلا فرض کنید که همین آیهای که ^خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ% قبل آن را که نگاه کنیم میبینیم که ^إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ%[9] آنهایی که کفر ورزیدند خود آنها کفر ورزیدند به اختیار خودشان کفر ورزیدند چه میشود؟ ^إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ% بعد ^خَتَمَ اللهُ% میشود یعنی در ارتباط با خواست خودشان است آن آیهای که در هر دو جهت کاملا میشود از آن استفاده کرد آن آیهای است که خواندیم در جلسه قبل خواندیم که ^فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى%[10] آنهایی که خودشان بدی را انتخاب کردند ما هم در همان جهت آنها را رها میکنیم بنابراین همه آیههایی که در آن آیات مسأله اضلال به خداوند متعال نسبت داده شده همه اضلال های اقتضائی است نه ابتدائی این جور نبوده که خدا از اول اضلال کند بنده اش را بلکه مختار آفریده او را بعد هم فرموده ما هدایت را در اختیار او گذاشتیم ^إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً%[11] حالا که کفور شد ما او را اضلال میکنیم بنابراین آیههایی که اضلال در آنها به خداوند نسبت داده شده که معمولا سریع این آیه به ذهن همه میرسد و خیلی ها هم هی سؤال این آیه را میکنند ^يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ%[12] آقا خدا خودش گفته است ^يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ% خوب بله اما در آیات دیگر هم گفته است چه کسانی را هدایت میکند و چه کسانی را گمراه میکند یک هدایت عمومی است ابتدائی و یک هدایت اقتضائی هم است اما در اضلال چه اضلال کسانی که خودشان نخواستند حق را و در جهت باطل حرکت کردند نسبت به آنها اضلال است پس مسألهای نیست بعضی از آیات است که از این محدوده خارج است در بحث که وارد شویم ان شاء الله صحبت آنها را خواهیم کرد.
در این مورد برای اینکه وقت گذشته است من درست دیر می آیم معمولا دیر آمدم امروز که حالم اصلا مناسب نبود میخواستم که نیایم و دیدم چون هفته یک روز تفسیر است باز امروز هم ما تعطیلش بکنیم به هر زحمتی باشد خوب است بیاییم لذا آمدم حالا برای اینکه خیلی وقت آقایان گرفته نشود که بعد ممکن است برنامه ای داشته باشند یک حدیث هم در این مورد به اصطلاح بحثمان بخوانیم بد نیست که به روشنی این مطلب در احادیث هم آمده است باز از احادیث هم چیزهایی که از آنها جبر استفاده میشود را هم میخوانیم ان شاء الله چون در احادیث هم است احادیث بحث به اصطلاح طینت آن جا احادیثی است که ممکن است کسی استفاده جبر بکند از آنها و احادیث دیگر حالا فعلا در این مورد هستیم که در ارتباط با خود اختیار در احادیثی که آمده است.
حالا من یک حدیث آن را برای شما عرض میکنم که در کتاب شریف توحید صدوق از حضرت صادق نقل شده و عرضم به حضورتان که توحید باب نفی الجبر و التفویض حدیث پنج صفحه سیصد و شصت «إِنَ النَّاسَ فِي الْقَدَرِ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ» در ارتباط با بحث قضاء و قدر و جبر و اختیار به سه گروه تقسیم میشوند «رَجُلٌ يَزْعُمُ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْبَرَ النَّاسَ عَلَى الْمَعَاصِي» جمعی فکر کردند که خداوند متعال مجبور میکند مردم را بر معصیت و مردم مختار نیستند «فَهَذَا قَدْ ظَلَمَ اللهَ فِي حُكْمِهِ» این نسبت به خدا ظلم کرده در این نظری که داده است «فَهُوَ كَافِرٌ وَ رَجُلٌ يَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَيْهِمْ» جمعی گمان کردند کار تفویض شده به گونهای که خدا هیچ دخالت ندارد از تحت سلطه خدا خارج است «وَ رَجُلٌ يَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَيْهِمْ فَهَذَا قَدْ أَوْهَنَ اللهَ فِي سُلْطَانِهِ» این سلطنت پروردگار را موهون کرده است تضعیف کرده است این هم «فَهُوَ كَافِرٌ وَ رَجُلٌ يَزْعُمُ أَنَّ اللهَ كَلَّفَ الْعِبَادَ مَا يُطِيقُونَ وَ لَمْ يُكَلِّفْهُمْ مَا لَا يُطِيقُونَ» آن چه تکلیف کرده آنها را عادل باشید صادق باشید ظالم نباشید این کار را بکنید این کار را نکنید به نسبت قدرتشان است «كَلَّفَ الْعِبَادَ مَا يُطِيقُونَ وَ لَمْ يُكَلِّفْهُمْ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ إِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللهَ» وقتی کار خوب میکند میبیند امکانات آن را خدا به او داده است خدا را حمد میکند «وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللهَ» گناه را هم از خودش میبیند استغفار میکند «فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغٌ»[13] این مسلمانی است که به بلوغ اسلامی رسیده است که گناه را به خدا نسبت نمیدهد تفویض را هم معتقد نیست بلکه همان حالت اختیار است.
این حدیث را هم سریع بخوانیم خیلی لطیف است از جهتی این را آقا حضرت رضا فرمودند و فرمودند که اگر این حدیث را درست ضوابط آن را در نظر بگیرید با هر کسی بحث کنید در این بحث پیروز هستید گاهی هم حضرت رضا فرمودند که حرفهای ما را یاد بگیرید با هر کسی بحث کنید پیروز هستید این حدیث هم در توحید صدوق باب نفی الجبر و التفویض حدیث هفت صفحه سیصد و شصت و یک «أَ لَا أُعْطِيكُمْ فِي هَذَا أَصْلًا لَا تَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لَا تُخَاصِمُونَ عَلَيْهِ أَحَداً إِلَّا كَسَرْتُمُوهُ» در این بحث اصلی را مطلبی را به شما بگویم که با هر کسی بحث کنید بشکنید او را و پیروز شوید «قُلْنَا إِنْ رَأَيْتَ ذَلِكَ» بسیار خوب است بفرمایید «فَقَالَ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُطَعْ بِإِكْرَاهٍ وَ لَمْ يُعْصَ بِغَلَبَةٍ» خدا اطاعت نشده به جبر یعنی کسی را خدا مجبور کرده باشد که مطیع او باشد هرگز مطلب را فرمودند استدلال نکردند توجه دادند به آنچه که در فطرت انسانها است «وَ لَمْ يُعْصَ بِغَلَبَةٍ» اگر کسی گناه کرده معنای آن این نیست که بر خدا غلبه کرده «وَ لَمْ يُعْصَ بِغَلَبَةٍ وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبَادَ فِي مُلْكِهِ» بندگان را هم رها نکرده که هر کسی هر چه میخواهد بکند بکند بلکه تکلیف کرده امر کرده نهی کرده «هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ» آنچه را تملیک کرده به این بندگان که این قدرت انتخاب است و این سلطه است سلطه بر فعل و ترک است خودش مالک تر است چون تملیک کرده و هر آن هم باید این تملیک خودش را ادامه بدهد هر آن این تملیک را ادامه ندهد انسان مالک نیست «هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَيْهِ فَإِنِ ائْتَمَرَ الْعِبَادُ بِطَاعَتِهِ» اگر تصمیم طاعت گرفتند خدا مانع آنها نمیشود اطاعت میکنند و موفق میشوند و تکامل پیدا میکنند «فَإِنِ ائْتَمَرَ الْعِبَادُ بِطَاعَتِهِ لَمْ يَكُنِ اللهُ عَنْهَا صَادّاً وَ لَا مِنْهَا مَانِعاً» خدا مانع اطاعت نمیشود آن راه خیر را اطاعت میکند اگر تصمیم معصیت گرفته باشد گاهی خدا تفضلا جلوی او را میگیرد که به این گناه گرفتار نشود ولی گاهی هم نمیگیرد «وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِمَعْصِيَتِهِ فَشَاءَ أَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَعَلَ» گاهی خدا مانع میشود دارد جنسی را میفروشد مشتری آمده میگوید این جنس را چند خریدید قیمت آن چند است؟ این میخواهد یک دروغ بگوید که پول زیادی در بیارد یک کسی میرسد که میداند قیمت این چند است تا او رسید دیگر نمیتواند دروغ بگوید خدا مانع شد که دروغ بگوید خواست همچین تفضلی میکند و هکذا نخواست هم نمیکند «فَشَاءَ أَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَعَلَ» در مواردی و مصالحی «وَ إِنْ لَمْ يَحُلْ وَ فَعَلُوهُ» اما اگر خدا حائل نشد بین آنها و معصیت و انجام دادند آنها را مجبور نکرده است معصیت را خود اینها انجام میدهند «فَلَيْسَ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَهُمْ فِيهِ» خدا آنها را در معصیت داخل نکرده است «ثُمَّ قَالَ» بعد حضرت رضا فرمودند «مَنْ يَضْبِطْ حُدُودَ هَذَا الْكَلَامِ فَقَدْ خَصَمَ مَنْ خَالَفَهُ»[14]
کسی حدود این کلام را خوب در نظر بگیرد با هر کسی در بحث جبر و تفویض و اینها بحث کند پیروز است توجه به این داشته باشد که خدا به اجبار اطاعت نشده است و خداوند به اجبار و به غلبه مردم معصیت نشده است و خداوند تملیک قدرت به بندگانش که کرده است خودش املک است از دست خودش در نرفته است سلطه خودش از بین نرفته است اینها را کسی بداند که مطلب این است و کسی بخواهد معصیت بکند ممکن است خدا تفضل بکند و مانع او بشود ممکن هم است که نشود اما اگر بخواهد طاعت بکند طاعت انجام بدهد خدا هرگز مانع او نمیشود بنابراین با این حرفها جبر نیست رد شده تفویض رد شده سلطه خدا حفاظت شده است معصیت به خدا نسبت داده نشده است امتیاز این انسان هم به امتیاز اختیار محفوظ مانده است و در نتیجه مسأله جبر و اختیار با رعایت این چند کلمه با توجه به مسائل عقلی آن که ان شاء صحبت آن خواهد شد کاملا میتواند پاسخگو باشد.