درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
92/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با عنوان بحثمان آیات کلامی قرآن مجید مباحثی از توحید حدودا در تحت عناوین متعددی دوازده عنوان مطرح شد بحث دوم ما مسأله جبر و اختیار و تفویض در آیات شریفه قرآن مطرح شد در این مورد به عرض رسید که تصویری که استفاده میشود از آیات شریفه قرآن و از مدارک وحیانی در ارتباط با این مسأله اخیتار است که با عنوان «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، وَ لكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»[2] در ورایات ما مطرح است و تصویری که از مدارک وحیانی استفاده میشود و وجدان هم کاملا گویای همان معنی است هم سلطه خدا را بر همه چیز رعایت کرده است و در این تصویر رعایت شده است و هم نسبت ندادن قبایح به ذات مقدس حضرت حق که جمعی جبری شدند به خاطر حفظ سلطه و جمعی تفویضی شدند به خاطر نفی قبایح از حضرت حق در این تصویر هر دو جهت لحاظ شده است و به این مناسبت عرض شد که جبر اشعری داریم جبر فلسفی داریم و جبر عرفانی داریم که ان شاء الله یک به یک به تفصیل به نسبت لازم صحبت خواهد شد.
و درارتباط با روش فهم معارفکه مکرر گفتهشد حرکت عقلانی است و با حرکت عقلانیمان به وحی رسیدیم باز همان حرکت عقلانی حکم میکند که از وحی غفلت نکنیم و تعقل کنیم در وحی با حاکمیت و حفظ ارزش عقل در همه موارد با توجه به این روش در ارتباط با آیات شریفه قرآن مسائلی مطرح شد آیاتی که از آن آیات به صراحت مسأله اختیار استفاده میشود قرائت شد آیاتی که از آن آیات برای مسأله جبر بعضی استفاده کردند آن آیات هم قرائت شد راه حل در توجه به آیات دو گروهی که عرض شد دو طایفه از آیات هم صحبت شد و اجمال آن این بود که همه آیاتی که از آنها استفاده جبر میشود از آنها به نظر بعضی توجه نشده به آیات دیگر و یا به مقدمه و مؤخره آن آیات که آنجا جبری که از آیه استفاده میشود به ظاهر در ارتباط با انتخاب خود مکلف است در ارتباط با فعل اختیاری خود انسانها است یکی دو آیه بود که به این صورت پاسخ داده نمیشد آن دو آیه هم به خصوص مورد بحث قرار گرفت و حالا یک شاهد حدیثی برای وجه جمعی که گفتیم، گفتیم مثلا در ^خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ%[3] از آن استفاده جبر کردند وقتی دقت کنیم میبینیم که آیه قبل این چنین است که ^إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا%[4] آنهایی که خودشان انتخاب کفر کردند نتیجه این شده که ^خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ% این را گفتیم ولی شاهد حدیثی برای همین مطلب که در حدیث هم همین مطلب آمده است یعنی در حدیث هم معصوم فرمودند که این آیات با توجه به این آیههای دیگر میشود که کاملا مشخص شود که مقصود چیست وجه جمع را تشریح کردیم حالا به عنوان اینکه یک شاهد حدیثی برای وجه جمع داشته باشیم این حدیث به عرض شما میرسد.
بحار شریف جلد پنج صفحه دویست و یک «قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ قَالَ الْخَتْمُ هُوَ الطَّبْعُ» مهر زدن «هُوَ الطَّبْعُ عَلَى قُلُوبِ الْكُفَّارِ عُقُوبَةً عَلَى كُفْرِهُمْ» به خاطر عقوبتی که در ارتباط با این است که خودشان کفر ورزیدند «عُقُوبَةً عَلَى كُفْرِهُمْ كَمَا قَالَ تَعَالَى» که در خود قرآن هم اشاره میشود بلکه تصریح میشود «بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ»[5] در خود قرآن هم آمده است.
بنابراین وجه جمعی که به عرض شما رسید به اضافه اینکه خود چون معقول است مشکلی ندارد شاهد حدیثی هم برای آن وجه جمعی که گفتیم داریم خواستیم به عنوان یک شاهد حدیثی حدیثی به عرض شما رسیده باشد در ارتباط با روایات پس از آیات به این صورت گذشتیم آیات روشن و نص در مسأله اختیار گفته شد آیاتی که استشهاد شده است برای مسأله جبر گفته شد بعد جمع بین اینها گفته شد حالا نسبت به احادیث احادیث هم به همین صورت دو تا طائفه هست بعضی از احادیث نص در مسأله اختیار و نفی جبر است نفی تفویض و تثبیت اختیار و اینکه «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، وَ لكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ» بعضی از روایات هم مقابل این روایات به نظر میرسد حالا اینها را هم یک مقدار باید بررسی کنیم در ارتباط با مسأله اختیار و نفی جبر و نفی تفویض دو تا حدیث اجمالا گفته شد دو حدیث دیگر هم به عرض شما میرسد و اگر خواستید که احادیث بسیار از نظر کیفیت بسیار روشن از نظر کمیت بسیار فراوان خواستید که مراجعه داشته باشید کتاب شریف بحار کتاب العدل کتاب المعاد و العدل و جلد پنجم بحار مفصل این روایات را آوردند.
حالا یکی از آن احادیث از توحید صدوق به عرض شما میرسد که نسبتا حدیثی است که مفصل است و در این بیان شریف مطلب به خوبی باز مطرح شده است حدیث در کتاب شریف توحید صدوق صفحه سیصد و هشتاد باب القضاء و القدر حدیث بیست و هشت بعد از سند حدیث «دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ أَخْبِرْنَا عَنْ خُرُوجِنَا إِلَى أَهْلِ الشَّامِ أَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللهِ وَ قَدَرٍ» ما که حرکت کردیم برای جنگ با شامیان این حرکت برای جنگ به قضاء و قدر الهی بوده است یا خیر «فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَجَلْ يَا شَيْخُ» بله این جور بوده است به قضاء و قدر الهی انجام شده است «أَجَلْ يَا شَيْخُ فَوَ اللهِ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً» هیچ بلندی را نرفتید و در سربلندی قرار نگرفتید و حرکت نکردید «وَ لَا هَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ» و در بطن وادی قرار نگرفتید و هبوط نکردید و فرود نیامدید «إِلَّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللهِ وَ قَدَرٍ» بله قضاء و قدر بوده است.
«فَقَالَ الشَّيْخُ عِنْدَ اللهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِي» من فکر میکردیم به اختیار خومان این کار را کردیم و ثوابی و عقابی در کار است و ما از این کار ثواب نصیب ما شده است حالا شما میگویید به قضاء و قدر الهی است پس جبری در کار بوده چه بکنیم که ما چنین فکر میکردیم پیش خدا حساب میکنم این زحمتی که کشیدیم پس چی شد نتیجه این زحمت؟ «عِنْدَ اللهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِي» این رنجی که دیدیم یا امیرالمؤمنین.
حضرت فرمودند بله قضاء و قدر نه قضاء و قدر حتمی که تو فکر کردی که منتهی به جبر میشود خیر قضاء و قدری که جای خودش مطرح است و مسأله جبر هم نیست «فَقَالَ مَهْلًا يَا شَيْخُ لَعَلَّكَ تَظُنُّ قَضَاءً حَتْماً وَ قَدَراً لَازِماً» یعنی جبری در این حرکت بوده و به اجار حرکت کردید «لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ» اگر این جور باشد ثواب و عقابی در کار نیست جبری باشد این معانی غلط خواهد بود «لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ وَ الزَّجْرُ» تکلیف غلط میشود امر و نهی غلط میشود «وَ لَسَقَطَ مَعْنَى الْوَعِيدِ وَ الْوَعْدِ» نوید دادن ها و تهدید کردن ها که در وحی است معنی نخواهد داشت «وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى مُسِيءٍ لَائِمَةٌ» و آن کسی که گناه کار است سرزنش برای او معنی ندارد «وَ لَا لِمُحْسِنٍ مَحْمِدَةٌ» و آن کسی که کار خوبی انجام داده تعریف ندارد چون هر دو به جبر کارها را انجام دادند آن که کار نیک و آن که کار زشت مرتکب شده است همه با جبر انجام دادند بنابراین تعریفی مذمتی در کار نخواهد بود «وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى مُسِيءٍ لَائِمَةٌ وَ لَا لِمُحْسِنٍ مَحْمِدَةٌ وَ لَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِاللَّائِمَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ وَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ».
این عبارت خیلی لطیف است این مطلبی که جاهای دیگر کمتر پیدا میشود اینجا حضرت فرمودند که این چنین است اگر جبر باشد به اضافه اینکه نیکوکار و بد کار هیچ یک مستحق سرزنش و مستحق تحسین نیستند بلکه آن کس که محسن است باید بیشتر سرزنش شود و آن کس که مسی است بیشتر تعریف شود چطور؟ این جملهای که حضرت پایان این بخش فرمودند پس بخش اول این است تعریف و مذمت بی معنی است چون هر دو مجبور هستند تکرار کردم «وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى مُسِيءٍ لَائِمَةٌ وَ لَا لِمُحْسِنٍ مَحْمِدَةٌ» این بخش اول به اضافه «وَ لَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِاللَّائِمَةِ» کسی که محسن است سزاوار تر است که مذمت شود «مِنَ الْمُذْنِبِ وَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ» و آن کسی که مذنب است سزاوار تر است که تعریف شود تا آن کسی که محسن بوده است این چطور؟ این جهتش این است پاورقی هم توضیح خوبی در این قسمت دادند که فرد محسن که میگوییم سزاوارتر است که مذمت شود چرا؟ احسان او که به اجبار بوده خودش که کاری نکرده است تعریفش کردند تعریفش کردند مخصوصا با این خصوصیت فکر هم میکرده که این تعریف هم جا دارد یعنی حق او است که کار خوب کرده حالا دارند او را تعریف میکنند در حالی که خودش کاری نکرده است و آن مسی مذمت میشود از نظر مردم خودش هم که باز مجبور بوده و فکر میکند که مذمت حق او است در حالی که مجبور بوده است بنابراین مسیء تحمل اذیت مذمت مردم را هم کرده است و محسن تعریف شده و فکر میکرده که حق او است و حق او هم نبوده است من گاهی یک وقتهایی یادم میآید این حدیث که مطرح میشد میگفتم که مسی باید پاداش بدی آب و هوای خودش را هم بگیرد به خاطر اینکه مردم بد و بیرا به او گفتند و حال آن که کار مربوط به خودش نبوده و مجبور بوده است و آن محسن را تعریف کردند عکس قضیه میشود نتیجه چی شد؟ نتیجه این میشود که محسن به ملامت بیشتر سزاوار است تا مسیء و مسیء به تعریف بیشتر سزاوار است تا محسن این هم بیان شریف حضرت در این مورد که اگر جبر باشد مطلب تا اینجا پیش میرود و خلاف عقل است و خلاف فهم همگان «وَ لَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِاللَّائِمَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ وَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ» که توضیح دادم.
«تِلْكَ مَقَالَةُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ» آنها که قائل به جبر هستند گفتار آنها گفتار عبده اوثان هست و بت پرستان «وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ» اینها با حضرت حق دشمنی دارند «وَ قَدَرِيَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا» اینها مجوس این امت هستند
حالا این عبارت را دقت میکنید که به مانند دو حدیثی است که قبلا خواندیم حدودا سه خط است ولی کل مطالب لازم در این دو سطر و نصف حضرت بیان کردند جان مطلب در این دو سطر آمده است آن وقت حضرت چنین فرمودند «يَا شَيْخُ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَلَّفَ تَخْيِيراً» البته صرفا مدعا را فرمودند استدلال بر مدعا نکردند یک مقداری به همان وجدان واگذار کردند که انسان وقتی در خودش فرو برود و بررسی کند وجدان خودش را به خوبی مطلب را مییابد که همین طور است «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَلَّفَ تَخْيِيراً» تکلیف کرده در حالیکه بنده اش مختار است یعنی میتواند انجام بدهد و میتواند انجام ندهد «اقم الصلاه» میتواند نماز بخوانهد و میتواند نماز نخواند میتواند نه میتواند شرعی یعنی از نظر فعل خارجی خودش در اختیار خودش است پس «كَلَّفَ تَخْيِيراً» آن جا هم که نهی کرده است که «لا تشرب الخمر» تحذیرا است یعنی اعلام کرده که برای تو ضرر دارد مثل یک طبیب که میگوید این قرص برای تو مفید است این قرص برای تو مضر است این غذا برای تو مفید است این غذا برای تو مضر است ولی اجباری در کار نیست اگر بخواهد از غذای خوب استفاده کند مخیر است نمیخواهد استفاده کند نمیکند و اگر از آنچه نهی کرده طبیب استفاده کند طبیب او را بر حذر داشته ولی جبری در کار نیست لذا «وَ نَهَى تَحْذِيراً» به عنوان اینکه پرهیز داده است از آثار سوء گناه «وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً» و به لطف خودش آن کسی که کار خوب انجام بدهد کم پاداش فراوان به او خواهد داد «وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً» و اگر کسی گناه کند این جور نیست که خدا مغلوب واقع شده است این شخص مقابل اراده خدا کار کرده ضد خدا کار کرده به عنوان غلبه بر خدا خر آن دو جمله اول «كَلَّفَ تَخْيِيراً» نفی جبر است «وَ نَهَى تَحْذِيراً» این جمله هم این است که تفویضی در کار نیست این شخصی که معصیت کرده خدا را بر خلاف اراده خدا عمل کرده است معنای ان این نیست که به او تفویض شده است و بر خدا غلبه پیدا کرده خیر خدا است که مهلت داده بر اساس سنت مهلت است «وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً» که در روایات قبلی هم که خواندیم این جملات بود «وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً» و خداوند متعال اطاعت هم که شده به اجبار اطاعت نشده باز این عبد خودش خواسته اطاعت کند اطاعت کرده است «وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلًا» و همه اینها بر اساس حکمت انجام میگیرد «ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا» که فکر کردند این خلقت باطل است «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ» آن وقت این جنابی که سؤال کرد از حضرت «قَالَ فَنَهَضَ الشَّيْخُ وَ هُوَ يَقُولُ-
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِي نَرْجُو بِطَاعَتِهِ يَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ دِينِنَا مَا كَانَ مُلْتَبِساً جَزَاكَ رَبُّكَ عَنَّا فِيهِ إِحْسَاناً[6]
آقا چیزی که ما روشن نبودیم روشن فرمودید «جَزَاكَ رَبُّكَ عَنَّا فِيهِ إِحْسَاناً» یک چند شعر دیگر هم نقل میشود که گفته است.
خب پس بنابراین از این حدیث شریف که این نمونهای است بی مبالغه از ده ها بدون مبالغه ده ها که حداقل صد حدیث در همین کتاب شریف بحار میشود پیدا کرد در این مورد که نص است در این مسألهای که الان به عرض شما رسید.
آن وقت حدیث دومی که در این بخش خوانده باشیم که به عرض شما میرسد که در یک جزوه ای یک وقتی برای کنگره مرحوم شیخ مفید یک صحبت شده بود و بنده هم نوشته بودم به عنوان جبر و تفویض آن جا این حدیث را از آن جا دارم میخوانم که در بحار است که دیگر کتاب بحار را نیاوردم و در کتاب شریف بحار این حدیث است که کتاب العدل و المعاد باب دوم حدیث یک جلد پنج صفحه هفتاد و پنج که در برخوردی حضرت به یکی از اصحابشان صحبت استطاعت شد مطالبی فرمودند او از حضرت سؤال کرد گفت «سَأَلْتَ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ» حضرت به او فرمودند آن وقت سؤال کرد که استطاعت یعنی چی؟ در بحث جبر و تفویض و اختیار کلمه استطاعت در روایات و مدارک فراوان آمده است سؤال کرد یعنی چی این استطاعت که عبد مستطیع است حضرت به او میفرمایند که «سَأَلْتَ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ تَمْلِكُهَا مِنْ دُونِ اللهِ» به عنوان یک حدیث دیگر صحبتش شده است حالا سریع میخوانم حضرت به او فرمودند این استطاعت و قدرتی که برای تو است برای فعل و ترک بی خدا قدرت داری یا با خدا قدرت داری؟ یک کم فکر کرد دید هر کدام به نظرش مشکل میآید گفت نمیدانم فرمودند هر کدام را میگفتیم مستحث قتل بودی بی خدا قدرت داری میشود شرک یعنی بدون خدا خودت قدرت داری میشود قدرت مستقل و شرک با خدا قدرت داری یعنی قدرت قسمتی از تو و قسمتی از خدا است آن وقت باز هم شرک میشود «سَأَلْتَ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ تَمْلِكُهَا مِنْ دُونِ اللهِ أَوْ مَعَ اللهِ فَسَكَتَ عَبَايَةُ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قُلْ يَا عَبَايَةُ قَالَ وَ مَا أَقُولُ» نمیدانم چه بگویم آقا «قَالَ إِنْ قُلْتَ إِنَّكَ تَمْلِكُهَا مَعَ اللهِ قَتَلْتُكَ» اگر میگفتی با خدا قدرت دارم «قَتَلْتُكَ وَ إِنْ قُلْتَ تَمْلِكُهَا دُونَ اللهِ» اگر بی خدا قدرت دارم باز هم «قَتَلْتُكَ» من یک وقتهایی یادم میآید که این صحبتها در بعضی از مجالس که مناسب بود بحث میکردیم تخفیف میدادم در ترجمه میگفتم مستحق قتل بودی که دیگر خیلی به ذهن مستمع تند نیاید که تا گفته باشد مع الله یا بدون الله این باید کشته شود یعنی اگر این اعتقاد را داشته باشی مستحق مرگ هستی مقصود هم همین است توضیح آن به جا است که دقت شود می کشتمت «وَ إِنْ قُلْتَ تَمْلِكُهَا دُونَ اللهِ قَتَلْتُكَ».
این جناب گفت «فَمَا أَقُولُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» چه خوب است که بگوییم؟
حضرت فرمودند «تَقُولُ إِنَّكَ تَمْلِكُهَا بِاللهِ» تملک این قدرت را به خدا «الَّذِي يَمْلِكُهَا مِنْ دُونِكَ» خدایی که این قدرت را منهای تو مالک است بعد به تو تملیک میکند این کلمه من دونک یک کمی مشکل دارد همین است که عرض میکنم حدودا در اینجا رسیدیم به معنای آن حضرت فرمودند «تَقُولُ إِنَّكَ تَمْلِكُهَا بِاللهِ الَّذِي يَمْلِكُهَا مِنْ دُونِكَ» بدون اینکه تو در ارتباط باشی او مالک این قدرت بوده است به تو تملیک میکند در عین اینکه خودش هم مالک است «فَإِنْ يُمَلِّكْهَا إِيَّاكَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ عَطَائِهِ» تا این قدرت را به تو بدهد این بخششی است از طرف خدا «وَ إِنْ يَسْلُبْكَهَا كَانَ ذَلِكَ مِنْ بَلَائِهِ» اگر هم بخواهد بگیرد که مشکل ندارد میگیرد هر وقت بخواهد بگیرد میگیرد «هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَكَ» او است که مالک است آنچه را که به تو تملیک کرده است پس تفویض نیست به تو تملیک کرده تو هر کار دلت میخواهد بکنی دیگر خدا در کار نیست هیچ کاری در ارتباط با فعل تو ندارد خیر او مالک است در عین اینکه تملیک کرده «هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَكَ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَيْهِ أَقْدَرَكَ» آنچه قدرت به تو داده خود او هم بر او قادر است «أَ مَا سَمِعْتَ النَّاسَ يَسْأَلُونَ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ حِينَ يَقُولُونَ» میفرمایند درست آن این است همین که مردم هم در اذکارشان دارند «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ» پس استطاعت و قدرت ما من دون الله نیست استطاعت و قدرت ما مع الله نیست استطاعت و قدرت ما بالله است.
بعد این جناب گفت آقا توضیح آن چه میشود «وَ مَا تأويلهَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» این لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
«قَالَ لَا حَوْلَ عَنْ مَعَاصِي اللهِ إِلَّا بِعِصْمَةِ اللهِ» از معصیتها و همان عصمت و نگهداری که خداوند نیروی آن را خداوند به انسان داده انجام میگیرد «وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَى طَاعَةِ اللهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللهِ» قوت بر طات هم باز به همان قدرتی است که خدا تملیک کرده است خدا تملیک کرده و هو املک «قَالَ فَوَثَبَ عَبَايَةُ فَقَبَّلَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ»[7] پا شد و افتاد دست و پای حضرت امیر را بوسید.
حالا تتمه این بخش که ما دیگر روایات در ارتباط با اختیار را نخوانیم این کفایت میکند از دهها حدیثی که هست جلسه بعدی روایات باب طینت و ابوابی که از آن جبر استفاده میشود ان شاء الله میخوانیم اما در تتمه آن یک حدیث شیرینی است که حیفم آمد که برای شما عرض نکنم و این حدیث شیرین هم در کتاب شریف بحار نقل شده است که جملات بسیار لطیفی در این حدیث شریف آمده است در همین جلد پنجم صفحه آن را یادداشت نکردم نقل میکند بله مرحوم علامه مجلسی «الطرائف رُوِيَ أَنَّ الْحَجَّاجَ بْنَ يُوسُفَ كَتَبَ إِلَى الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ وَ إِلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ وَ إِلَى وَاصِلِ بْنِ عَطَاءٍ وَ إِلَى عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ» به این چهار حجاج نوشت «أَنْ يَذْكُرُوا مَا عِنْدَهُمْ وَ مَا وَصَلَ إِلَيْهِمْ فِي الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ» نوشت در بحث قضاء و قدر چیزی که به شما رسیده برای من بنویسید.
«فَكَتَبَ إِلَيْهِ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ» حسن بصری این جور نوشت به حجاج «أَنَّ أَحْسَنَ مَا انْتَهَى إِلَيَّ مَا سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ» بهترین مطلب که به من در این مورد رسیده است از آقا حضرت امیر است چطور؟ ایشان فرمودند «أَ تَظُنُّ أَنَّ الَّذِي نَهَاكَ دَهَاكَ وَ إِنَّمَا دَهَاكَ أَسْفَلُكَ وَ أَعْلَاكَ وَ اللهُ بَرِيءٌ مِنْ ذَاكَ» فکر کردی خداوندی که تو را نهی کرده است از کارهای خلاف همان باز تو را وادار میکند غلط فکری است بلکه هوی و هوس تو است که تو را وادار میکند خداوند منزه است از اینکه تو را به خلاف وا بدارد نفر دوم «وَ كَتَبَ إِلَيْهِ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ أَحْسَنُ مَا سَمِعْتُ فِي الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» او نوشت بهترین مطلب از حضرت رسیده است به ما «لَوْ كَانَ الزُّورُ فِي الْأَصْلِ مَحْتُوماً كَانَ الْمُزَوَّرُ فِي الْقِصَاصِ مَظْلُوماً» حضرت فرمودند اگر چنان چه گناه و خیانت و جنایت به جبر باشد پس آن کسی که آدم کشته است حالا قرار است کشته شود باید مظلوم باشد چون کاری نکرده خودش اختیاری نداشته اگر جبر باشد یک قاتل را که بخواهند بکشند باید این قاتل کشتن او ظل باشد و حال اینکه همه میگویند باید کشته شود اینها همهاش ارشاد به آنچه که فی الفطره است هست حضرت توجه میدهند به ما فی الفطره الانسان.
«وَ كَتَبَ إِلَيْهِ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ» نفر سوم هم به حجاج نوشت «أَحْسَنُ مَا سَمِعْتُ فِي الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَ يَدُلُّكَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ يَأْخُذُ عَلَيْكَ الْمَضِيقَ» فکر کردی خداوند تو را دلالت میکند میگوید راه راست این است باز میآید جلوی تو را میگیرد باز مانع تو میشود یعنی فطرت میگوید که خدا این چنین کاری نمیکند.
«وَ كَتَبَ إِلَيْهِ الشَّعْبِيُّ» او نوشت که «أَحْسَنُ مَا سَمِعْتُ فِي الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» هر چهار نفر آنها از آقا حضرت امیر نقل کردند «كُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْكَ» هر چیزی که میبینی جا دارد که بگویی بد کردم خوب کار نبود آن کار خودت است «وَ كُلُّ مَا حَمِدْتَ اللهَ» آن جایی که میبینی جای این است که بگویی الحمد لله که کار خوبی شد آن مال خداوند است و به تو کمک کرده «فَلَمَّا وَصَلَتْ كُتُبُهُمْ إِلَى الْحَجَّاجِ» اینها وقتی رسید به حجاج «وَ وَقَفَ عَلَيْهَا قَالَ لَقَدْ أَخَذُوهَا مِنْ عَيْنٍ صَافِيَةٍ»[8] همه از چشمه زلال مطلب را گرفتند که از حضرت امیر گرفتند در این بخش کفایت میکند.
این بحث بحث بسیار مهمی است ان شاء الله تا تتمه آن ان شاء الله خداوند عنایت بکند که جبر فلسفی مطرح میشود جبر اشعری مطرح میشود جبر عرفانی مطرح میشود و مدارک مربوطه ان شاء الله برسی شود امیدواریم خداوند عنایت کند که بتوانیم تا پایان بحث بحث شود.