درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
92/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با توضیح آیات شریفه قرآن مسائلی که تعبیر میشد مسائل کلامی اعتقادی که البته در عنوان بحث آیهای که میخواندیم آیهای که خواندم در ارتباط با بحثهای روز های دیگر ما بود که احتجاجات را میخواندیم در این بحث میخواندیم که ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾ در این بحث های اعتقادی آیات شریفه قرآن مسأله توحید در عناوین مختلف به فضل الهی به مقدار متناسب بحث شد دومین بحث مسأله اختیار نفی جبر نفی تفویض در ارتباط با آیات شریفه قرآن این مسأله عرض شد از مسائل مهمهای است که از دیر زمانی دانشمندان بشری در ارتباط با این مسأله مطالبی گفتند و به عرض رسید که جمعی گرفتار جبر شدند و جمعی اعتقاد به تفویض پیدا کردند در ارتباط با جبر هم به صورتهای مختلف که تعبیر کردیم جبر اشعری جبر فلسفی جبر عرفانی که ان شاء الله به فضل الهی بحث خواهد شد و ابتدا طبق روشی که مکرر گفتیم و تعمد در تکرار آن داریم که روش صحیح پس از قبولی وحی که بر اساس حرکات عقلانی بعد از اثبات ذات مقدس حضرت حق به پذیرش وحی و نبوت رسیدیم با حرکت عقلانی به حکم همین عقل که اساس آنچه می پذیریم و یا رد میکنیم باید همین عقل باشد تعقل در وحی است و ابتدا همین تعقل در وحی را نسبت به مسأله مطرح جبر اختیار و تفویض پیگیری کردیم و عرض شد که از قرآن و حدیث در ارتباط با این مسأله چه تصویری داریم و عرض شد که در ارتباط با چنین بررسی به همان جمله معروف میرسیم که از حضرت صادق و امامان معصوم رسیده است که «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، وَ لكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»[2] اختیار است به صورتی که توضیح دادیم و فعلا دیگر تکرار نمیکنیم ترسیمی را که عرض کردیم ولی در این تصویر و ترسیم آنچه را که مجبره میخواهند بر آن حفاظت کنند که سلطه خدا است بر همه چیز حفاظت شده است در این تصویری که گفتیم آنچه که تفویضیها میخواهند از آن گریز داشته باشند و آن نسبت ندادن قبایح است به حضرت حق نیز در این تصویر رعایت شده و لحاظ شده است و در عین حال فعل به عبد هم در محدوده مسائل مورد بحث به حقیقت نسبت داده میشود در عین سلطه حضرت حق در این بررسی آیات بررسی شد و میگفتیم به اضافه اینکه ارسال رسل و انزال کتب و امر و نهی و تکلیف و تشویق و تهدید براساس اختیار معنی میدهد نص آیات شریفه قرآن هم در مسأله اختیار قسمتی از آیات قرائت شد و قسمتی هم از آیاتی که به نظر جمعی زمینه جبر در آن آیات است و از آن آیات جبر استفاده میشود آنها هم مطرح شد و به قرینه خود آیات شریفه قرآن گفته شد که آیاتی که به نظر جمعی مفید جبر است چگونه معنی میشود رسیدیم به بخش روایات در بخش روایت ها هم گفتیم که روایات نص در مسأله اختیار و نفی جبر و نفی تفویض است و اینکه انیان به تملیک پروردگار مالک اختیار شده است یعنی سلطه بر فعل و ترک به تملیک خداوند «و هو املک» و هر آنی این اختیار را خداوند متعال به انسانها عنایت میکند و تملیک میکند و هر آنی هم که بخواهد بگیرد میگیرد و لذا میگفتیم تملیک اختیار شده و هو املک طبق تعبیرهایی که در روایات فراوان آمده استاین بخش از روایت ها هم به عرض شما رسید.
در تتمه این بخش از رروایات که نص در این است که جبر نیست و تفویض نیست و اختیار است که فراوان است این روایات ده ها حدیث صریح در این مورد داریم ولی یکی از آن احادیث دیگر هم که خصوصیتی دارد به عرض شما میرسد بعد هم توجه به روایاتی که از آن روایات جبر استفاده میشود و ببینیم در ارتباط با روایاتی که از آنها استفاده جبر شده است چه باید گفت و چگونه آن روایات معنی میشود پس حدودا از ده ها حدیثی که در ارتباط با مسأله نفی جبر و نفی تفویض است و مسأله اختیار است که در کتاب شریف بحار است در توحید صدوق است در احتجاج طبرسی است در کتاب شریف کافی است در بقیه کتب حدیثی است این حدیثی که حالا به عنوان آخرین حدیث در قرائت خودمان عرض میکنیم و الا اگر میخواستیم احادیث را خوانده باشیم فرصت بسیار لازم داشت مراجعه میکنید ان شاء الله.
پس این حدیث هم در تتمه احادیث مربوط به نفی جبر و نفی تفویض و مسأله اختیار است که در کتاب شریف توحید صدوق باب القضاء و القدر حدودا حدیث بله تحقیقا حدیث نهم که از حضرت رضا نقل میشود و حضرت از آباء گرامی شان نقل کردند تا وجود مقدس امیرالمؤمنین که حضرت چنین فرمودند «الْأَعْمَالُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ فَرَائِضُ وَ فَضَائِلُ وَ مَعَاصِي» کارهایی که بشر انجام میدهد در محدوده بحثی که داریم این کارها به سه گروه تقسیم میشود بعضی از کارهایی که افرادی انجام میدهند واجباتی است که انجام میدهند فرائض و بعضی از کارها فضائل است نه مستحبات است فضیلت دارد «الْأَعْمَالُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ فَرَائِضُ وَ فَضَائِلُ وَ مَعَاصِي» گاهی هم کارها خلاف است و گناه است «وَ أَمَّا الْفَرَائِضُ فَبِأَمْرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرِضَى اللهِ وَ قَضَاءِ اللهِ وَ تَقْدِيرِهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ عِلْمِهِ» واجبات را خداوند متعال امر کرده است امر به واجبات نموده است و راضی به واجبات هم است نماز و عدل و عدالت و امانت و صداقت و روزه و حج و امثال اینها آنچه که فرائض است خداوند امر کرده است و راضی است به آنها «وَ أَمَّا الْفَرَائِضُ فَبِأَمْرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرِضَى اللهِ» و راضی است «وَ قَضَاءِ اللهِ» و نسبت به آنها قضاء و قدر هم دارد اندازه گیری از ناحیه خدا است «وَ قَضَاءِ اللهِ وَ تَقْدِيرِهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ عِلْمِهِ» او باید همه چیز را اندازه گیری کند اجازه بدهد به قضاء خدا است که خود مسأله قضاء و قدر باز مستقل مسأله خاصی است اجمال آن این است که به اذن خداوند و اندازه گیری حضرت حق است و به مشیت خدا و آگاهی خدا است علم دارد به افعال فرایض.
«وَ أَمَّا الْفَضَائِلُ» مستحبات «فَلَيْسَتْ بِأَمْرِ اللهِ» فرمان ندارد به عنوان امر دوست دارد مطلوب خدا است ولی امر نیست «فَلَيْسَتْ بِأَمْرِ اللهِ» اما آن رضا الله است دیگر این قسمت نیامده در حدیث به خاطر روشنی آن تعلیقهای که این کتاب دارد که نوعا تعلیقه خوبی است آن تعلیقه زده اینجا که مشخص است که مسأله به اصطلاح در مستحبات «وَ أَمَّا الْفَضَائِلُ» بله در این قسمت است.
پس در ارتباط با واجبات چی شد امر و رضا و قضاء و قدر مشیت و علم آن مال معاصی استکه حالا میرسیم «أَمَّا الْفَضَائِلُ فَلَيْسَتْ بِأَمْرِ اللهِ» امری در کار نیست «وَ لَكِنْ بِرِضَى اللهِ» قسمت مستحبات رضایت پروردگار است مطلوب خدا است «وَ بِقَضَاءِ اللهِ وَ بِقَدَرِ اللهِ وَ بِمَشِيَّتِهِ وَ بِعِلْمِهِ».
«وَ أَمَّا الْمَعَاصِي فَلَيْسَتْ بِأَمْرِ اللهِ»[3] و همچنین رضی الله هم در معصیت نیست نه امر است و نه رضایت اما قضاء و قدر و مشیت و علم است و مشخص است که همه چیز به علم خدا است و همه چیز تا خدا اذن ندهد انجام نمیشود تا اندازه گیری نکند کاری تحقق پیدا نمیکند اما امر و رضایت در کار نیست در معاصی این حدیث هم چون خصوصیتی داشت در تشریح مطلب در پایان آن احادیث به عرض شما رسید.
خب حالا از این بخش که بگذریم احادیث و روایاتی که این روایات استشمام جبر از آنها میشود تعداد این روایات هم زیاد است و از جمله روایاتی که در این بخش است روایاتی است که در باب طینت آمده است احادیثی که در باب طینت رسیده است آن احادیث ظهور در جبر در نظر ابتدائی کاملا دارد ظاهر در این است که جبری در کار است که خداوند متعال ماء عذبی آفریده است آبی خوشگوار و ماء کدری آفریده است و بعد میفرماید که خوبها را از ماء عذب بدها را هم از ماء کدر یا طینت علیین و طینتی سجین خوبان از علیین و بدها هم از سجیین خلق شدند به این صورت روایات متعدد فراوانی داریم که حالا یکی از آن را به عنوان نمونه عرض میکنم مثل این حدیثی که حالا میخوانم دهها حدیث است در باب طینت که مراجعه بکنید در بحار و در کتب حدیثی این احادیث را به خوبی و فراوان میبینید.
حالا یکی از آن احادیث که در کتاب شریف بحار است کتاب العدل و المعاد باب الطینت و المیثاق صفحه دویست و سی و هشت «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ قَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مَاءً عَذْباً» آبی گوارا زلال آفریده است «فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ طَاعَتِهِ» اهل طاعت خودش را از این آب گوارا آفریده است «فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ طَاعَتِهِ وَ جَعَلَ مَاءً مُرّاً» و آبی هم آفریده است تلخ «فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ» اهل معصیت را هم از آن آفریده است «ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَاخْتَلَطَا» بعد این آب گوارا و عذب و آب مر را مخلوط کرده و امر کرده که مخلوط شوند و مخلوط شدند و چون این چنین شده آن وقت از مؤمن هم کافر متولد میشود از کافر هم مؤمن متولد میشود به خاطر این خلط این مزج و الا اگر همان آب عذبی را که جمعی از آن آفریده است همه آنها مؤمن از آن تولد مییافت آنها که از ماء مر از آنها جز کافر تولد نمیکرد مخلوط که شده است آن وقت این چنین شده است که از کافر مؤمن و از مؤمن هم کافر متولد میشود «ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَاخْتَلَطَا فَلَوْ لَا ذَلِكَ مَا وَلَدَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا مُؤْمِناً وَ لَا الْكَافِرُ إِلَّا كَافِراً»[4] .
خب از این قبیل حدیث فراوان داریم این حدیث ظهورش در این است که بالاخره جمعی را خداوند از یک ماده خوبی خلق کرده است و جمعی را هم از ماده غیر خوبی خلق کرده است آنهایی که از ماده خوب خلق کرده اهل طاعت هستند و آنها هم که از ماده بد خلق کرده اهل معصیت هستند و پس نتیجه این میشود که جبری در کار است گاهی یک مقدار عبارت شدیدتر از این هم از نظر ظاهر در روایات وجود دارد پس این قبیل از روایات هم است اینها چه میشود صحبت این بود که در ارتباط با بررسی مدارک وحیانی نسبت به آیات قرآنی آیات نص در اختیار گفته شد آیاتی که از آنها ممکن بود استفاده جبر شود گفته شد راه جمع بین آنها گفته شد در ارتباط با روایات این چنینی چه گفته میشود؟
در ارتباط با روایات این چنینی دو تا مسأله گفته میشود یک مسأله این است که همه اینها گفته شده باز به کمک بعضی از روایات به اینکه همهاش در حد اقتضاء است یعنی هم آن ماء عذب و هم آن ماء مر علت تامه برای خوبی و بدی نیستند اقتضاء دارند خوبی را اقتضاء دارند بدی را در حدی نیست تأثیر گذاری آن مایه اولی خلقت خوبان که مجبور باشند به خوبی و مایه اولیه خلقت بدان که مخلوق باشند به بدی گفته میشود به کمک بعضی از ورایات و مدارک وحیانی مطلب از این قرار است و با قرینه همه آن روایات نص در اختیار که مسأله مسأله اقتضاء است نه مسأله جبر یعنی بله مقتضی برای خلاف در آنها که از ماء مر هستند بیشتر است مقتضی برای طاعت برای آنها که ماء عذب هستند زیادتر است آن وقت البته گفته میشود در نتیجه از نظر ثواب و عقاب آن جا جواب داده میشود که بله آنها که ماء عذب و کار طاعت برای آنها راحت تر بوده ثواب آنها کمتر میشود از کسی که از ماء مر بوده است و مطیع شده است به این صورت سؤالات بعدی پاسخ داده میشود که باز سؤالاتی پیش میآید ولی خواستم فعلا جواب آن را عرض کرده باشم یک جوابی که گفتند این است که اینها همهاش در حد اقتضاء است علیت ندارد علت تامه نیست اختیار بالاخره هنوز محفوظ است.
پاسخ اصلی که در این مورد به نظر من بسیار کارگشا است که جایی هم برای آن سؤالات آن چنان نمیگذارد این است که در روایات فراوان است این را خاطرمان باشد که خیلی جاها به درد میخورد در روایات فراوان است که خدا میدانست قبل از خلقت بندگانش و عبادش که این عبادی که خلق میکند چه کسانی به اختیار خودشا در جهت طاعت همت می ورزند و چه کسانی در جهت معصیت همت دارند میدانست خدا است و معلوم است آن وقت تغییر خلقت شان از نظر ماده خلقت که علیین باشد یا از سجیین باشد از ماء عذب باشد یا از ماء مر باشد بر اساس آن علم است یعنی آنهایی را که میدانست به اختیار خودشان در جهت طاعت همت دارند به اختیار خودشان طینتشان را ماء مربوط به خلقتشان را خیر و عذب علیین قرار داد و آنهایی را که میدانست به اختیار خودشان این کلمه را باید روی آن حساس باشیم به اختیار خودشان در جهت معصیت حرکت میکنند فرض اختیار است دیگر چون تملیک اختیار کرده است تملیک کرده اختیار را در جهت معصیت حرکت میکنند آنها را طینت خلقتشان و ماء خلقتشان را سجیین و ماء مر قرار داده است یعنی این تفاوت در ظرف وجودی و در عوالم بعدی که خلقت میشوند از نظر طینت خیر و شر و علیین و سجیین بودن در ارتباط با اختیار خودشان است کجا اینها که نبودند هنوز بله «علم الله» به اینکه اینها چگونه اختیار میکنند هر کدام و از جمله مواردی که این مطلب در آن اشاره شده است اوائل دعای ندبه است «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه»[5] .
در ارتباط با این مسأله است روایات بسیاری در این مورد است که در ارتباط با علم پروردگار این تغییر حاصل شده است که علم حضرت حق هم بر اساس اختیار خود آنها است و اینجا است که آیه تطهیر با این حرف پاسخ داده میشود در ارتباط با آیه تطهیر گفته میشود که ^إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً%[6] این اراده چه نوع ارادهای است؟ اگر اراده تشریعی است که خوب خدا از همه خواسته است که خوب باشید اگر اراده تکوینی است اگر نسبت به ما هم اراده میکرد ما هم خوب میشدیم ما هم پاک و پاکیزه میشدیم ^إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً% پس برای ائمه امتیازی نیست و حال آن که آیه در مقام امتیاز است برای آنها پاسخ آن این است که علم الله که اینها به اختیار خودشان عالی ترین حد طاعت را انتخاب کردند و انتخاب میکنند به اختیار خودشان بنابراین مهمترین امتیاز که مثلا مسأله عصمت است را به کی میدهد به آنهایی که میداند مهمترین مرحله طاعت را خودشان انتخاب کردند خودشان اختیار کردند پس اراده تکوینی است ولی بر اساس علم خدا به اختیار آنها طاعت را در بهترین مرحله میخواهد بروز پیدا کند طاعت بروز پیدا کند معصیت که ثواب و عقاب بر اثر بروز طاعت و بروز معصیت باشد در حدی این بحث آن شده است ولی باز در خدمت شما صحبت آن را میکنیم ولی اجمال آن این است که به خاطر بروز طاعت و بروز معصیت در نتیجه این همه جریانها و این حرفها آن وقت لازم میشود که به این صورت و به این ترتیب انجام شود.
و این حدیث در ارتباط با مسألهای که گفتیم باز احادیث متعددی است که اتفاقا مرحوم علامه مجلسی هم از یک در ارتباط با احادیث متعددی در جواب این شبهه ای که مطرح شد نسبت به مسائل طینت یک تعبیر خوبی دارند در جلد پنج بحار آن جا ایشان این تعبیر را دارند مثل اینکه صفحه دویست و سی و چهار باشد بله تعبیر آنها این است که میگویند «فمنشأ اختلاف الطینه هو التکلیف الاول فی عالم الارواح عند المیثاق»[7] منشا اختلاف طینت جمعی طینتشان علیین و جمعی طینتشان سجیین منشا این اختلاف طینت «هو التکلیف الاول فی عالم الاراواح عند المیثاق» آن وقت علم را هم الان میگویند این یک حرف است که ایشان میگویند تکلیف اول در عوالم ذر و میثاق که عوالم متعدد بوده است در بخش اول از آن عوالم آنهایی که به اختیار خودشان در جهت خیر حرکت کردند بعد طینت آنها طینت علیین شده است آنها که به اختیار خودش در جهت شر بعد طینت آنها سجیین شده است این یک مسأله و علم هم این است مطلب بعدی است.
در ارتباط با علم هم در صفحه دویست و چهل و پنج از همین کتاب شریف بحار حدیث سی آن جا این عبارت آمده است در حدیث مفصلی است آن حدیث چون خیلی مفصل است نمیشد که ما از رو بخوانیم مفصل است یک صفحه بیشتر میشود حاصل آن این میشود که وقتی که دوزخیان در جهت دوزخ و بهشتیان در جهت بهشت اعتراض میکنند دوزخیان در آن عوالم که خوب ما که حالا آفریده شدیم و از این طینت سجیین و کذا و کذا و بعد در جهت دوزخ قرار گرفتیم چرا؟ گفته میشود به خاطر اینکه من خدا علم داشتم که شما بد را اختیار میکنید آنها هم میگویند ما که کاری نکردیم هنوز گفته میشود حالا شما را امتحان میکنیم مجدد برنامهای ریخته میشود حالت تکلیف تجدید میشود اینها که بد هستند باز به اختیار خودشان بدی را انتخاب میکنند باز برنامه به کیفیتی که خدا اعلام کرده انجام میشود که حدیث مفصل است و من فقط یک جمله آن را یادداشت کردم که برای شما عرض کنم که در آن حدیث شریف است که مراجعه بخواهید بکنید حدیث سی ام صفحه دویست و چهل و پنج جلد پنج بحار «لِعِلْمِي بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْه»[8] بنابراین از همه این احادیث که مراجعه بکنید پاسخ داده شد به دو گونه یک اینکه اینها همه در حد اقتضاء است دو اینکه براساس اختیار خودشان که خداوند متعال میدانسته است ترتیب ماء عذب و ماء مر و طینت علیین و طینت سجیین داده شده است و همه را خداوند متعال که آفریده کاملا مختار که در انتخاب خیر و شر سلطه دارند همه و همه به این کیفیت آفریده شدند.
آن وقت باز حدیث خیلی لطیفی که در این قسمتی است که به این صورت آفریده شدند و همه در ارتباط با مسأله خیر و شر اینها به اصطلاح توانا هستند و سلطه دارند این حدیث هم به عرض شما برسد خیلی این حدیث جا دارد که به آن توجه شود که از معصوم سؤال میکند «الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» سؤال میشود که این یعنی چی؟ و این مسأله مثبت جبر است مثلا «الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» این چه میشود آن وقت حضرت برای او توضیح میدهند حدیث از حضرت موسی بن جعفر است و در ارتباط با کتاب توحید الصدوق باب السعاده و الشقاوه حدیث سوم صفحه سی صد و پنجاه و شش خیلی حدیث لطیف است دقت میفرمایید «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللهِ الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» از این حدیث از حضرت موسی بن جعفر سؤال میکند که یعنی چی؟ اگر این جوری است که «الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» پس امر و نهی و تکلیف و عذاب و عقاب و بهشت و دوزخ اینها چه میشود؟ «فَقَالَ الشَّقِيُ مَنْ عَلِمَ اللهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِيَاءِ» میفرمایند معنی حدیث این است «الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ» یعنی خدا میداند این بچه کارهای خلاف انجام میدهد اما به اختیار خودش وَ السَّعِيدُ مَنْ عَلِمَ اللهُ وَ هُوَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَيَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ قُلْتُ لَهُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ» بعد م گوید که از طرفی هم از پیامبر اکرم حدیث دیگر نقل شده است «اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» پیامبر اکرم فرمودند کار انجام بدهید هر کسی برای آنچه که برای او میسور است خلق شده است این هم میخواهد شاهد بگیرد که آقا آن که شما فرمودید نفهمیدم به خاطر اینکه پیامبر اکرم فرمودند هر کسی برای چیزی که میتواند خلق شده است یعنی سعید برای سعادت و شقی هم برای شقاوت پس این حدیث را چه میگویید که «فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» لطیف اینجا است حضرت میفرمایند بله «فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» یعنی «فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ فَقَالَ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُوهُ وَ لَمْ يَخْلُقْهُمْ لِيَعْصُوهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» یعنی «کل میسر للعباده» فرمودند «فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» و ما خلق له چیست؟ «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» پپس ما خلق له قدرت بر عبادت است سلطه بر خوب شدن است چه اینکه خدا فرموده «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» پس «فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» یعنی آن که برای آن خلق شده که یعنی چی؟ که عبادت است میسر است برای همه یعنی همگان میتوانند خوب باشند پس یعنی مسأله اختیار و سلطه بر خوب شدن و سلطه بر بد شدن این را خدا به همه مرحمت کرده است و به همه لطف کرده است بعد سؤال میکند «فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» که از پیامبر اکرم نقل شده است «فَقَالَ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُوهُ وَ لَمْ يَخْلُقْهُمْ لِيَعْصُوهُ» آنها را خلق نکرده که معصیت کنند «وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» پس نتیجه چی شد؟ «فَيَسَّرَ كُلَّا لِمَا خُلِقَ لَهُ» همه را آسان ساخته برای چیزی که برای آن آنها را خلق کرده است که چی باشد؟ که عبادت باشد یعنی به همه سلطه بر فعل و سلطه بر ترک و طاعت و معصیت مرحمت کرده است «فَالْوَيْلُ لِمَنِ اسْتَحَبَّ الْعَمَى عَلَى الْهُدَى»[9] وای بر کسی که خودش بدی را بر خوبی انتخاب میکند این هم اجمالا در ارتباط با این مسائل.