درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
93/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
آیات اعتقادی قرآن کریم مورد صحبت بود و دو بخش از این آیات به فضل پروردگار بحث شد آیات توحیدی آیههای شریفهای که درارتباط با مسئلهای توحید در قرآن کریم آمده است و همچنین مسئلهی اختیار جبر تفویض اختیار این مسئله هم که از مسائل مهمّهی اعتقادی است در آیات شریفهی قرآن مطرح است بخش دوّمی بود که صحبت کردیم بخش سوم مسئلهی معاد مطرح شد و عرض شد که از مسائل بسیار مهمّهی اعتقادی مسئلهی معاد است و درارتباط با زندگی بعد از این عالم که مراحل و عوالم مختلفی است بخاطر اهمیّت بخش معاد و عود ارواح به ابدان از بخشهای دیگر فعلاً گفتیم صرف نظر میشود تا اینکه بهخاطر اهمیّت این بخش، این بخش ان شاء الله صحبتش بشود.
در همین قسمت چهار مسئله عرض شد که انشاءالله بحث خواهدشد. مسئلهی اوّل اینکه محشور در قیامت چیست ؟ آیا روح تنهاست یا روح است با همین بدن عنصری خاکی و از همین بدن بدنی تشکیل خواهدشد و یا آنکه روح است و ایجاد میکند روح صورتی را که تعبیر میشودبه صورت مثالی و آن صورت به مانند همینصورتبدنیدنیویانسانهاست و مُنشئ نفس انسانی است به اذن پروردگار بررسی این مسئله که محشور چیست. این بحث از مباحثی است که حرفهای بسیاری در این بحث ان شاء الله صحبت خواهد شد در جلسهی قبل هم به عرضتان رسیده است که از مسائل بسیار مهمّه است الآن هم عرض میکنم منتها مطالب به ترتیب باید بررسی شود و مطرح. لذا بخشهای اوّلی که مطرح میشود در یک سطحی است که در ذهن عموم قاعدتا مطرح هست و به نظر نوعتان بلکه همهی عزیزان تازگی ندارد تا بعد برسیم بهحرفهائی که میشود گفت کمتر مطرح شده و از طرفی طرفدار هم زیاد دارد و جای گفتگوی جدّی هم در آن هست به تدریج ان شاء الله به آن بحثها خواهیم رسید و در هر حال از اهمیّت فوق العادهای برخوردار است که قرآن کریم همه جا مسئلهی زندگی بعد را و بعد در خصوص همین مسئلهای که گفته شد نیز فراوان همراه با مسئلهی توحید مطرح کرده است ایمان به خدا و روز بعث و با خصوصیتّهائی که این شاء الله به تدریج خواهیم رسید.
حالا در این بخش اوّل که محشور چیست گفتیم که با پذیرش وحی بهجاست بلکه جز این سزاوار نیست که انسان دقّت کافی وجدّی در بررسی آن مطلب در مکتب وحی بکند گاهی میشود که یک کسی نه گاهی بسیاری از اوقات معتقد به مکتب وحی نیست معتقد به اسلام و مکتب اهل البیت نیست وقتی معتقد نیست بحث به عنوان بررسی ابتداءً وجدّی در آموزههای وحیانی اصرار بر این جهت مسئلهای ندارد وجهی ندارد چون معتقد به وحی نیست ولی با توجّه به پذیرش وحی قبولی وحی و با حرکت عقلانی که عقل است اساس همهی حرکتهای صحیح رسیدیم به حضرت حق و اعتراف به خداوند متعال و بعد با همینحرکت عقلانی رسیدهایم به وحی و مسائل وحیانی و اعتقاد بهانبیاءورسلآنوقت با توجّه به این اعتقاد که جمعی اینها مرتبط با خداوند متعالند و در آخر آنها هم پیامبر مکرّم اسلام و این مکتبی که بوسیلهی حضرتش ابلاغشده است درارتباط با علم بی خطا و بی نهایت حضرت حق است و منبعی است که از نظر سعه بی نظیر و از نظر اتقان بی مانند نتیجه این میشود که یک انسان عاقل که حرکت عقلانیش او را به مکتب وحی رساندهاست هر چه بهتر درارتباط با هر مسئلهای هر مطلبی بالاخص مطالبی که مورد اختلاف هم قرارگرفته باشد شایستهی این است که غفلت نکندودقّتکند در این مکتب بررسی کند آنچه که در این مکتب رسیده است وببیند از این مکتب چه استفاده میشود این یک مسئلهی کاملاً روشن بدیهیاست.
و از چیزهائی که سعی میشود این یک مسئلهی کاملاً روشن بدیهی است و از چیزهائی که سعی میشود که ان شاء الله در مراکز علمی هر چه بهتر مطرح بشود همین مسئله است که متأسفانه بهخاطر غفلت از این مطلب غفلت از این تدّبر تعقّل بررسی دقیق درارتباط با مسائل وحیانب بسیاری از اوقات از ابتدا ذهن محصّلین و مشتغلین به حرفهای دیگری اشتغال پیدا میکند انس پیدا میکند شکل میگیرد تا آنجائی که بسیاری از موارد وقتی وارد مکتب وحی بشوند و مسائلی را با آنچه شکل گرفته در نفسشان منطبق نبینند مشکلشان هست که بخواهند از آنچه که شکل گرفته در نفسشان دست بردارند زحمتی کشیدند مطالبی در نفوسشان جای گرفته است کار دشوار میشود لذا شایسته است که این روش هر چه بیشتر مطرح بشود بعد از اینکه وحی قبول شده ابزار شناخت مطلب از وحی که خود آن لغت است قوانین مربوط به آن لغت است قواعد مربوط به تخاطب عقلاست عقلا وقتی با هم صحبت میکنند در صحبتهایشان چه قوانینی را در نظر میگیرند که من گاهی تعبیرکردم به روش فقهاء اصولی.
فقهاء اصولی درارتباط با استفادهی از مدارک وحیانی چه ضوابطی را در نظر دارند چه اصولی را در نظر دارند در تخاطب اصولی است که از آن اصول استفاده میشود رعایت آن اصول و توجّه به مقدّماتی که عرض شد و حالت تعقّل و تدبّر و اندیشهی جدّی به این صورت بایستی که آنچه در وحی است بررسی بشود آن وقت دیده شود که چگونه است و چون وحی است طبیعی است که ضدّ عقل نخواهد بود چون وحی است طبیعی است که منطبق با عقل یا فراتر از عقل است یعنیهیچتضادّی با عقل نخواهد داشت که در مواردی ممکن است عقل هم دستریی به آنها ندارد ولی تضادّی هرگز درکار نخواهد بود.
لذا هر جا هم که ظاهرش تضادّی در وحی با عقل دارد خودوحیمکرّر گفته شده و میبینیم که وحی خود توجیه کرده و فرموده یعنی چه فرموده (جَاءَ رَبُّکَ)[2] که ضد عقل است یعنی «جاء أَمْرُ رَبِّكَ»[3] فرموده (وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي)[4] كه ضدّ عقل است که تجزیه و تقسیمی درارتباط با خداوند متعال باشد اضافه اضافهی تشریفی است خودش معنی کرده لذا تضادّی با عقل هرگز در این مکتب وجود ندارد بالنتیجه این روش عملی بشود روش تفکّر و تعقّل در وحی طبق این اصول و موازینی که اشاره شد با این روش حالا میخواهیم وارد این مسئله بشویم که مشحور در قیامت چیست؟
آیات شریفهی قرآن این اساس وحی است و بعد هم روایات این دو بایستی بررسی بشود در این دو قسمت مسئلهای که به نظرتان برسد همانی است که در نظرتان هست قاعدتاً ممکن است حالا کسی در نظرش نباشد مسئلهی دیگری در نظرش باشد بحث خواهد شد تا بعد برسیم ان شاء الله به حرفهائی که عرض شد که بایستی مطرح بشود و آنچه گفته شده در این زمینه. ما یک وقتی یک بحثی توی این زمینه که داشتیم یک مجموعهای جمع شده که مناسب هست که چون مقداری آنجا جمع آوری مدارک مربوطه شده از همانجا این مدارک را این آیات را خوانده باشم به عرضتان برسد تا کم به کم دارد مباحث بعدی بشویم ان نشاء الله خُب حالا آیات را وقتی مراجعه بکنیم آیات شریفهی قرآن در این مورد مختلف است نه یعنی مطلب مختلف است از نظر رساندن مسئله مختلف است بعضی نصّ است یعنی هیچ قابل اینکه انسان زیرورویش بخواهد بکند بخواهد توجیه بکند یک معنائی غیر از همانی که داریم میگوئیم استفاده میشود نصّ است هیچ مسئلهی آخری مطرح نیست مگر اساسا یک کسی یک تأویلاتی داشته باشد که آن تأویلات هیچ با لغتی جور در نمیآید و با هیچ قانون و قاعدهای جور در نمیآید بحث آخری است همین طوری بگوید این تأویلش این است قسمتی نصّ است در اینکه آنچه که در قیامت محشورات از همین بدن خاکی خبری هست حالا مشکلات و اشکالات و شبهات مختلف آکل و مأکول و مسائل مختلف دیگر جای خودش محفوظ است که صحبتش خواهد شد اینها دیگر حرفهای دریجی است بعضی از آیات نصّ است بعضی از آیات ظاهر است نص نیست. نص آنکه احتمال خلافی داده نمیشود ظاهر آنکه احتمال خلاف هم راه دارد بعضی از آیات هست از لوازم آن آیات مدّعائی که گفتیم استفاده میشود آیات نصّ در مدّعا که محشور در عالم قیامت از این بدن خاکی است و از این بدن خاکی خبری هست دو آیاتی که ظاهر در این معناست سه آیاتی که از لوازم آن آیات این معنا ثابت میشود مختلف است آیات نه یعنی در راه و مقصود حرفهای مختلفی گفته شده است خیر یعنی در دلالت بر این مدّعا مختلف است بعضی نص است بعضی ظاهر است بعضی به دلالت التزامی مطلب را میرساند و فراوان است بسیار آنوقت احتمالاً بعضی از آیات ممکن است به نظر بعضی برسد که اینها به گونهی دیگری دلالت بکند که آنها هم مطرح خواهد شد ان شاء الله حالا ما ابتدا از همان آیاتی که اینها نصّ است چند آیهای به عرضتان میرسد یکی از ایاتی که در این مورد هست و نصّ در مسئله هست همان آیهی مشهوری که همه میدانیم سورهی مبارکهی یس آیهی 78 و 79 (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ * قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ)[5]
تفاسیر را که مراجعه کنید همه نوشتهاند اکثر تفاسیر دارند کهازمنکرین معاد که سختش بود قبول کند این معادی را که مطرح است و در آیات شریفه آمده یک استخوانی را برداشت آمد خدمتا پیامبر اکرم یک فشار داداین استخوان را خورد شد پودر شد این استخوان بعد گفت شما میگوئید همین زنده میشود قرآن خیلی شیرین میفرماید میگوید برای ما که خدائیم مثل هم زده استخوان را هم آورده این هم یک فشارش داده خورد و خمیرش کرده پودرش کرده بعد میگوید همین زنده میشود (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً) این در حقیقت برای پیامبر ما که میگوید برای ما میگوید چون این پیغمبر حرفهایش از طرف ماست (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً) این مثال را زده از خودش یادش رفته هیچ چی نبوده درستش کردیم این حالا سختش است استخوان که خورد بشود و ریز بشود و پودر بشود دوباره بخواهیم زندهاش کنیم سختش است از خودش یادش رفته که هیچ چه نبوده درستش کردیم (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ) خلقت را یادش رفته چه چهطور شد چه شده پروردگارا این جناب گفته که (مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ) کیست این استخوانها را زنده کند و حال اینکه اینها دیگر پودر شد خاک میشود اینها چهکسی اینها را زنده میکند پیامبر ما نگو به او که این استخوان را زنده نمیکنیم همان روحت است غصّه نخور ناراحت نباش همان روحت است دیگر به این کاری نداریم خُب چهقدر هم راحت بود مسئله خیلی وقتها هم گفته میشود این جور که قرآن گفته شده چون میخواسته آنچه قرآن اصرار کرده چیز مشکلی است اتّفاقا پیغمبر ما نگو به او روح تنهایت هست و ناراحت نباش چیزی نیست مسئلهی مشکل نمیشود نه به او بگو همین را زنده میکنیم (قُلْ يُحْييهَا) همین عظام را که هی رمیم گفتی همین را زندهاش میکنیم (قُلْ يُحْييهَا) امّا كي ميخواهد زندهاش کند تو خودت نمیخواهی زنده بکنی که نمیتوانی و هر کس مثل توست کسی زنده میکند توئی که نبوده درستت کرده (قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ) آنیکه ایجادش کرده است اوّل بار نبوده ایجاد کرده آن قدرتی که ایجاد کرده است لا من شیء آن قدرتی که ایجاد کرده است در حالی که چیزی نبوده او میخواهد باز تو را برگرداند و زنده است کند چیزی را که هست این که مسئلهای نیست (قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ) یعنی قدرت الهی در کار است یک وقتی یک کسی خوب میگفت در بحث معراج میگفت بله معراج پیغمبر را منکرند چهطور میشود این بدن برود آسمانها بعد میگفت مثل اینکه اصلاً آن زمان که حالا هواپیما و این هواپیمای فضائی و کذائی نبوده میگفت مثل اینکه آن جناب فکر کرده که خودش با الاغش که نمیتواند یک متر بپرد پس بنابراین چهطور میشود که این انسان را ببرند به آسمانها چهطور میشود این فکر کرده با قدرت خودش که باالاغش نمیتواند یک متر بپرد یک چنین کاری میشود. خداست میخواهد این کار را بکند خدائی که همه چیز در اختیار اوست او این کار را میکند (قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ) به همه چیز هم آگاه است داناست بنابراین این آیهی شریفه نصّ در این است که از این بدن خاکی خبری هست (قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ) خیلی روشن است آیهی دوّم.
سؤال: .........
استاد: ادمهاش را گفتیم که یک چیزهائی میگوئیم بعدا همین است آن مثلی که در ادامه دارد که اتّفاقا محض خاطر شما توي همين ورقهاي كه من دارم نگاه ميكنم همين جا به عنوان يك تذکّر آخرش این مطلب گفته شده که چه گفته شده که تذکّر مهم که این مثلی که در بعضی از آیات هست این چه میشود که در بعضی از آیات این کلمهی مثل آمده چیست. دفع توهّم از تعابير خلق جديد ومثالكم ومثل وامثال ذلك ان شاء الله صحبتش را میکنیم. اتفاقا میخواستم همین حالا صحبتش را بکنم گفتیم چندتا آیه که کنار هم باشد و همهاش صحبتش بشود بعد یک جا توهّم را عرض کنم و جوابش را هم عرض کنم منتها امروز قاعدتا نمیرسیم. حالا چون شما گفتید ما میگوئیم دیگر مشکلی ندارد در بعضی آیات کلمه مثل آمده که مثلش را خداوند متعال مثل اینکه مثلاً در این آیهی شریفه هست که درارتباط با آیات متعدّی است (أَفَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ في لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَديدٍ)[6] كلمهي جدید خلق جدید یا اینکه (إِنَّكُمْ لَفي خَلْقٍ جَديد)[7] یا تتمهی همين آيه (أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ)[8] حالا که فرمودید همین جا بگوئیم مشکل ندارد و آن این است که این جور سؤال میشود که تتمّهی این آیات همین که خواندیم الآن و بعضی از آیات دیگر که آنها را هم خواندم خَلق جَدِيد این چنین است که میفرماید (أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ) یعنی حالا این نه مثلش را میآفریند مثل دارد نه اینکه از این بدن باشد یک بدن دیگری چیز دیگری مثل این بدن نه که از این بدنی که در این عالم بوده و از این بدن عنصری خاکی. پاسخ در حدیث آمده وقتی از حضرت صادق سؤال میکند چون آن زمان که دیگر برنمیگردد آن زمان برنمیگردد این شئ هم به هم ریخته دو مرتبه درست شده تعبیر به مثل میشود حضرت این جور مثال میزنند میگویند یک خشت را خشت مال ـ سابق این خشت مالها الآن هم هست که خشتهائی درست میکنند بعد میپزند کوره دارها و سرکورهها هست الآن هم این خشت را درست کرده با این گل قالب و خشت ریخته بعد همین قالب را دو مرتبه به هم بریزد به هم بریزد این خشت را نرمش کند ریزش کند و به هم بریزد این خشت را دو مرتبه توی همان قالب مثلاً بریزد خُب این همان خشت است ولی نه عین او، مثل اوست مثل او شده چون چه شده قاطی شده مثل اوست که حضرت این جور مثال میزنند قال الصادق در زمینهای همین سؤال «أَ رَأَيْتَ لَوْ أَخَذْتَ لَبِنَةً فَكَسَرْتَهَا وَ صَيَّرْتَهَا تُرَاباً» یک خشتی را بگیر این خشت را بشکن خورد کن خاکش کن «ثُمَ ضَرَبْتَهَا فِي الْقَالَبِ» دو مرتبه گل کن وتوی قالب بریز وخشت درست کن این خشت دوم همان خشت اوّل است ولی تعبیر میشود مثل اوست «أَ هِيَ الَّتِي كَانَتْ إِنَّمَا هِيَ ذَلِكَ» همان است ولی چی تغییر پیدا کرده اجزائش به هم ریخته «وَ حَدَثَ تَغَيُّرٌ آخَرُ وَ الْأَصْلُ وَاحِدٌ». یک چیز است امّا اين يک چیز به این صورت از این جهت تعبیر شده به مثل پس خود حدیث هم کلمهی مثل را توضیح داده که یعنی چه مثلی که هست خلق جدیدی که هست این معنایش چه میشود. در هر حال این جور شد که «أَ رَأَيْتَ لَوْ أَخَذْتَ لَبِنَةً فَكَسَرْتَهَا وَ صَيَّرْتَهَا تُرَاباً ثُمَ ضَرَبْتَهَا فِي الْقَالَبِ أَ هِيَ الَّتِي كَانَتْ إِنَّمَا هِيَ ذَلِكَ وَ حَدَثَ تَغَيُّرٌ آخَرُ وَ الْأَصْلُ وَاحِدٌ»[9] . پس مطلب مشخّص است.
آیهی دوم یک آیهی دیگر هم عرض کرده باشیم آیهی دوّم که این هم خیلی لطیف است آیهی دوم سورهی مبارکهی قیامت آیهی یک تا چهار (لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ * وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَه)[10] مشخص است (لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ) حالا لا زائده باشد برای تأکید باشد یا معنا بدهد هر دویش درست است سوگند به روز قیامت یا سوگند نمیخورم به روز قیامت در معرضی سوگند قرار میدهم هر دو جور معنا شده هر دو هم بیاشکال است (وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ) باز سوگند به نفس لوّامه يكي از مراتب نفس است اين نفس ما گاهي امّاره است فقط امر میکند به بدی گاهی هست که یک کم پشیمان هم میشود که این چه کاری بود ما کردیم بد بود این کار را کردیم خودش را سرزنش میکندمیشودلوّامه.
گاهی هم میشود مسوّفه این تعبیری است که توی علم اخلاق شده یک شواهدی هم دارد در احادیثی مسوّفه که خیلی خطرناک است این کار ما خلاف است ولی خُب بعد از این تصمیم میگیریم بعد از این بعد از این بعد از این که یک حدیث دارد که «إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى»[11] بپرهیزیم از اینکه بعد از این بعد از این بگوئیم وقتی میفهمیم باید تصمیم بگیریم بگیریم و إلاّ این دریائی است که هر کس غرق شده توی همین دریا غرق شده «إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيف» سوف أفعل سوف أفعل سوف أفعل «فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى» تا اینکه برسد به مطمئنّه اطمینان به حق و در جهت در حرکت این نفس لوّامه.
(لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ * وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ) پنداشته که ما استخوانهایش را جمع نمیکنیم دقّت كنيد توي اين تعبير خيلي لطيف است جمع شيء فرع بود آن شئ است و تفرقهی آن ثمّ جمع وقتی ميگوئيم جمع كنيى اين كتابها را جمع كنيد اين اوراق را جمع ميكنيم اين اوراق را يك اوراقي بوى اينها متفرّق شده جمعش ميكنيم (أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ) پنداشته است که جمع نمیکنیم استخوان8هایش را یعنی جمع میکنیم (أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ) پس اصلاً عظامی بوده این عظام با مرگ چه میشود متفرّق ميشود متفرّق شد چهکارش میکنیم جمعش میکنیم جمع همین عظامی که متفرّق شده است پس یعنی از این بدن خاکی عنصری چیه خبریست از این بدن آنجا اثریست (أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ) آنوقت البته بعد مطلب را بالاتر میبرد پروردگار متعال منتها آن بعدش دیگر نمیفرماید این کار را میکنیم امّا توانائی داریم که سر انگشتانش را همین طور که این جا ردودش هست این ردها را همین طور که الآن هست همین طور قرار بدهیم میتوانیم. این سرانگشتهائی که معروف است که هر کسی منحصر به خودش است لذا میگویند انگشت نگاری هم که میکنند به همین عنوان است که دوتا آدم مثل هم نیستند با تجربهای که شده تا حالا مثلاً این جور بوده است این سرانگشتی که هر کسی مربوط به خودش است ما توانا هستیم که نه تنها همانچه که هست برگردانیم بلکه سرانگشتانش را هم میتوانیم همچنان که هست بهوجود بیاوریم (بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَه).
خُب ما حالا دو آیه را گفتیم فکر میکنم اگر که یک مقدار سریعتر بخواهیم رد بشویم ان شاء الله بعد من آیهها را بخوانم و دیگر تدبّر در آیات هم با خودتان چون خیلی روشن است ده دوازدهتا آیه است که به نظر من نصّ است نص است که حالا است یکی آخرش را هم امروز بخوانیم که قرارمان این بوده که ده و پنج شش دقیقه تمامش کنیم خُب الحمدلله امروز هم آنقدر دیر نیامدیم که آن جریمه را برخودمان تحمیل بکنیم حدوداً به وقت آمدیم این آیه را هم دقت میکنید بعد هم بیشتر مراجعه میکنید سورهی مبارکهی نازعات آیهی ده و قبلش و بعدش (يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ * قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ * أَبْصارُها خاشِعَةٌ * يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ)[12]
این بحث قیامت حالا این جور میگویند منکرین معادآیامابرمیگردیم در حال اوّل حافره يعني الحاله الاولى نوع تفاسير كه من يك سري هم به تفاسیر درعین حال به احتیاط زدم همین جور معنا کردند این جا هم که معنا میکند همین است که این گفتار گفتار به اصطلاح منکرین بعث است که آنها این چنین گفتند: گفتند که مگر ما پس از مردن به حالت اوّلی و حال زندگی دوباره خواهیم برگشت حالت اوّلی حافره یعنی حالت اوّلی (يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ * أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً)[13] ما استخوانهای پوسیده شدیم باز زنده میشویم (قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ)[14] این برگشتی است كه مايهي بدبختی ما میشود که ما منکر هستیم مایهی خسران ما میشود این حرف منکریم معاد است که قرآن میخواهد بفرماید بله ما همین کار را میکنیم یعنی آنچه را که قرآن فرموده اینها به عنوان اعلام انکار دارند مسخره میگیرند مسئله را (يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ) ما برمیگردیم باز به حالت اوّلی باز همین بدن و این حرفها مطرح است (أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً) ما استخوانهای پوسیده شدیم باز زنده میشویم (قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ) آیات در این سطح حدوداً تا آنجائی که من حالا توی ذهنم هست حدّ اقل ده پانزدهتا آیه هست که صراحت بسیار روشنی دارد که هیچ جای حرف ندارد و بعضی در آن لطافتی هست که حالا آن بعضی که یک لطافت خاصّی دارد ان شاء الله جلسهی بعد صحبتش را میکنیم و بالنتیجه بعد مطلب در روایات هم اشدّ از آیات بیان شده بالنتیجه جمع بین آیات و روایات به خوبی این معنا را خواهد رساند که بیشتر خواهیم دید تا ببینیم که دیگرانی که چیز دیگر گفتند چه گفتند و چرا گفتند.