< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

93/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر قرآن کریم

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در ارتباط با مباحث اعتقادي قرآن كريم آيات شريفه اي كه در مسائل اعتقادي توحيد معاد و ديگر مسائل اعتقادي در كتاب مقدس قرآن شريف آمده است صحبت شد. بخشي كه رسيديم آيات مربوط به معاد بود در اين بخش در خصوص يك مسئله كه محشور در قيامت چيست؟ از اين بدن خاكي خبري هست يا خير؟‌آيات شريفه‌ي قرآن مطرح شد و به مناسبت روايات هم بخشي از آن‌ها اشاره شد و طبق آن‌چه بسياري بزرگان با قاطعيت اعلام كرده‌اند چنين شد كه محشور در قيامت از اين بدن خاكي است كه إدعاي ضرورت ادّعاي بداهت و به تعبيرهاي مختلف و با تأكيد اين مطلب گفته شده و به عرضتان رسيد.

شبهاتي در اين مورد مطرح است كه مهم‌ترين آن شبهه‌ي آكل ومأكول است كه شبهه گفته شد و يك پاسخ هم در ارتباط با اين شبهه به عرضتان رسيد حالا امروز پاسخ ديگر شبهه‌ي آكل و مأكول تقرير شد اجمالا چنين شد كه از بدن انساني كه خاك شده تبديل به گياه شد و گياه خوراك ديگري شده و بالنتيجه داخل بدن شخص ديگري گرديده،‌ در معاد چگونه خواهد بود اين جزئي كه در بدن زيد بود و در بدن عمرو وارد شد،‌ اگر از بدن زيد محشور شود بدن عمرو كسر مي‌آورد و بالعكس، و هم‌چنين در ارتباط با مسئله‌ي عذاب نسبت به مؤمن و كافر.

يك پاسخ كه عرض شد پاسخي است كه مرحوم آيت الله خوانساري در كتاب العقائد الحقه شان آورده‌اند پاسخ مناسبي به نظر رسيد. پاسخ ديگري كه از جهتي جامع تر به نظر مي‌رسد به عرض مي‌رسد و اين كتاب مختصري كه در بحث معاد است و يكي از دوستان از مباحثي كه بوده تقرير فرموده‌اند در اين كتاب پاسخ‌هاي متعدد آمده است.

يك پاسخ از پاسخ‌هاي ديگري كه داده شده اين است كه گفته مي‌شود با توجه به مقدماتي كه بد نيست عبارات را خوانده باشم كه مطلب هم روشن تر باشد.

جواب ديگر از شبهه‌اي آكل و مأكول داده شده است كه از جهاتي از جواب‌هاي گذشته محكم تر و قوي تر است. تبيين اين جواب احتياج به چند مقدمه دارد.

مقدمه ي اوّل ظاهر آيات و روايات اين است كه بدن هنگام فوت در روز قيامت محشور مي‌شود، ظاهر آيات و روايات اين است كه افرادي كه محشور مي‌شوند همان است كه فوت شده است، در سن جواني مرده در سن پيري مرده در طفوليت مرده، محشور از همان بدن وقت فوت است و با همان بوده و عمرش به پايان رسيده.

مقدمه ي دوم تمام ذرات خاك شده ي انسان در نزد خداوند محفوظ است. تمام ذرات نزد حضرت حق محفوظ و ناپديد نمي‌شود و خداوند بر جمع آن ذرات قدرت دارد. اين مقدمه ي دوم از واضحات است كه تمامي اين ذرات خاك شده ي متفرق شده طبق برنامه ي خود خداوند خاك شده طبق برنامه ي خود خداوند هم متفرق مي‌شود بنابراين همه در ارتباط با علم پروردگار مشخص است كه زير نظر علمي حضرت‌حق محفوظ است و نيز قوت اين كه خداوند اين ذرات مختلفه ي متشتّته ي متفرق شده را جمع كند اين هم كه مشخص و بديهي است.

مقدمه ي سوم سلول‌هاي بدن انسان هر هفت سال عوض مي‌شود لكن سلول‌هاي جديد تمامي خواص و آثار سلول‌هاي قبل را دارا مي‌باشند، اين بدن انسان هر چه از آن تبديل مي‌شود به شيء آخري آثار آن‌چه كه از فضولات اين بدن است در آن موجود و آن‌چه كه باقي است آثار محفوظ است. به همين دليل خصوصيات جسمي انسان از رنگ و شكل و قيافه گرفته تا بقيه ي كيفيات جسماني با گذشت زمان ثابتند به نوعي ثبات دارند،‌ بر همين اساس بدن هنگام مرگ داراي تمامي خواص و خصوصيات قبل مي‌باشد.

مقدمه‌ي چهارم ذرات مذكور اين استعداد را دارند كه به قدرت خداوند رشد و نموّ نمايند، اين هم مشكلي ندارد كه اين ذرات اين حالت را داشته باشند.

با توجه به اين مقدمات مي‌گوييم آنچه از بدن مأكول چيزهايي كه از بدن مأكول انسان خورده شده زيدي كه خاك شده و خاكش گياه شده و گياه را كس ديگري خورده است. اين بدن مأكول كه عمرو از اين بدن خورده فرض اين است كه جناب عمرو يك بدن كاملي داشته كه از اين خورده،‌ پس اين جور نيست كه بدن مأكول يك عضو آكل بشود دست آكل بشود چشم آكل بشود پاي آكل بشود بلكه داخل در كلّ بدن مي‌شود، و اين آكل اين اعضاء را داشته اين وضعيت را داشته كه خورده از بدن مأكول پس از اين بدن مأكول هر چه در بدن ديگري قرار گرفته يك عضو او نشده بلكه داخل در بدن او و بالنتيجه در اعضاي‌مختلفش‌متشتّت و پراكنده است.

با توجه به مقدماتي كه بيان شد مي‌گوييم آن‌چه از بدن مأكول در بدن آكل قرار مي‌گيرد يك جا جمع نشده بلكه در كل بدن آكل متفرق‌مي‌شود چون فرض اين است كه آكل قبل از خوردن براي خود بدن كاملي‌داشته است. حال آن‌چه آكل خورده است يا دفع شده يا دفع نشده است. آكل از اين بدن مأكول هر چه خورده يا در بدنش مانده يا دفع شده. اگر دفع شده جزء كل بدن آكل مي‌شود نه اين‌كه جذب قسمتي از بدن آكل شود مثلا اين طور نيست كه فقط چشم بشود يا پا بشود.

با اين مقدمات مي‌گوييم در روز قيامت كه ابدان محشور مي‌شوند اجزاء‌ بدن مأكول به خود بدن مأكول بر مي‌گردد، آن بدن هم كسري نمي آورد چون بدن كامل بوده است آن‌چه از اين بدن خورده جدا مي‌شود بگوييد ضعفي پيدا مي‌كند از نظر مواد از نظر كميّت يعني اين بازو و پهلو و چشم و گوش و كلّ‌ اين بدن كه از اين اجزاء يك مقداري در آن بوده اين‌ها جدا شده، آن كسري نمي آورد ولي يك مقداري از آن‌چه در آن عضو بوده گرفته شده، مشكلي درست نمي‌كند.

با اين مقدمات مي‌گوييم در روز قيامت كه ابدان محشور مي‌شوداجزاء‌ بدن مأكول به خود بدن مأكول بر مي‌گردد و نقصي در بدن آكل‌ايجاد نمي شود چون بدن آكل قبل از أكل كامل بوده منتهي مقداري بدن آكل ضعيف تر خواهد شد كه اين ضعف را خداوند متعال با رشد سلول‌هاي بدن جبران مي‌كند.

بالجمله هم آكل و هم مأكول از همين بدنِ هنگام فوت تشكيل يافته و خارج شدن بدن مأكول از بدن آكل موجب نقص از بدن آكل نمي‌شود، شايد آيه ي شريفه به همين اشاره داشته باشد كه (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ)[2] كه اين استبعاد منكرين معاد است بعد خداوند در جواب مي‌فرمايد (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ‌حَفيظٌ)[3] ‌ همه‌ي اين ذرات زير نظر علمي ماست و تحت قدرت ماست ما آن‌چه كه در جابه‌جايي انجام شده باز به جاي خودش بر مي‌گردانيم.

ما خودمان مي‌دانيم چه‌طور اين بدن‌ها تحليل مي‌شوند همه‌ي اين ذرات در نزد ماست چون اين چنين است اجزاء مأكول را به بدن مأكول بر مي‌گردانيم و مي‌دانيم بدن دومي در چه وضعيتي است اين جواب ديگري كه به عرضتان رسيد،‌ حالا مسئله‌ي مهم تر چيز ديگر است.

پس در ارتباط با شبهه‌ي آكل و مأكول مرحوم خواجه نصير جوابي‌داده كه اين‌جا نقل شده،‌ و مرحوم آقا سيد احمد خوانساري جوابي‌دادندكه اين‌جا نقل شد،‌ از آيات موجود جناب آيت الله مكارم شيرازي مفصل پاسخ آورده‌اند كه اين‌جا آمده، بعضي از بزرگان پاسخ هايي گفته‌اند كه اين‌جا آمده است.

اما تذكر مهم تر از همه‌ي اين حرف‌ها توجه به اين نكته است كه بعضي به صورت تذكر اين مطلب را بيان كرده‌اند و در پايان اين بخش‌از بحث به عرضتان مي‌رسد كه اجمالش اين است كه اصلا در ارتباط‌با اين جريان كيفيت مطلب به چه صورت انجام خواهد شد،‌ همين قدر كه يك احتمال عقلايي در بين باشد شبهه از شبهه بودن و از مخدوش كردن اصل مطلب ساقط مي‌شود.

يعني يك شبهه‌اي است نسبت به يك مطلبي،‌ اگر يك احتمال عقلايي براي دفع شبهه ولي به صورت احتمال نه قطعي، به صورت احتمال براي دفع آن شبهه يك مسئله‌اي مطرح شد كفايت مي‌كند براي اين‌كه شبهه‌اي كه نسبت به آن مدّعا شده است آن شبهه ساقط بشود نتواند كه مدّعا را مخدوش كند.

إدعا شده اين‌جا كه معاد جسماني است و از اين بدن‌خاكي‌خبري‌است، مدعايي كه در نص قرآن آمده و در نص روايات آمده و شبهه‌ي آكل و مأكولي هم نقل شده. همين قدر از اين جواب‌ها يكي به عنوان‌يك‌احتمال نه به عنوان يك مسئله‌ي قطعي، به عنوان يك احتمال معقول باشد آن مدّعا جاي خودش عظمتش و ثباتش محفوظ است، شبهه نمي‌تواند با توجه به يك احتمالي كه دافع شبهه هست بتواند مدعا را مخدوش كند.

و اين‌جا به صورت‌هاي مختلف بزرگان پاسخ‌هايي داده‌اند كه اين پاسخ‌ها احتمالا نه اين‌كه ادعا كنيم قطعا فلان جواب درست است، حتي ادعا نكنيم كه قطعاً فلان جواب درست است قطعا فلان جواب صحيح است،‌ همين احتمال درستي در يكي از اين پاسخ‌ها باشد شبهه‌اي كه‌ مي‌خواسته مدعا را مخدوش كند آن شبهه ساقط مي‌شود اين را توجه پيدا كنيم.

ديگر اين‌كه در ارتباط با اين مباحث غيب و عوالم بعد از اين عالم و آن‌چه كه انسان اطلاع نسبت به آن‌ها ندارد يا بسيار ضعيف است بايدكه خيلي با احتياط حرف زد، چه بسيار از چيزهايي كه همين امروزها و اين روزها بچه هايمان دارند با همان‌ها بازي مي‌كنند و مايه سرگرمي و بازيشان هست، اگر پنجاه سال قبل صد سال قبل گفته مي‌شد، متفكرترين فرد متعقّل مي‌گفت اين محال است،‌ انتقال عرض از نقطه اي به نقطه اي ديگر بدون چنين و چنان محال است حالا مي‌بينيم كه در اختيار بازي بچه هاست يعني چيزهايي كه انسان خبر ندارد.

در حدّ معلومات قطعي اش انسان حرف بزند ولي وقتي مسائلي هست كه مي‌بيند كه آن‌چنان است كه محال به نظرش مي‌رسيده حالا از بينات و واضحات است،‌ اين أقلاً وادارش كند به اين‌كه زود نگويد چيزي محال است چون چيزهايي ديگر هم از همين قبيل اين چنين است كه باز پيش مي‌آيد مسائلي و بعد بالنتيجه مشخص مي‌شود كه آن‌چه فكر مي‌كرده بي خود است.

حالا اين مطلب را به خوبي و در يك وضع مفصلي اين كتاب مرحوم آقاي مظفر عقائد الاماميه در بحث معاد تذكر داده‌اند و توجه داده‌اند به اين‌كه مراقب اين معنا باشيد. بعد از اينكه معاد را به صورت جسماني مطرح كرده‌اند «عقيدتنا في المعاد الجسماني» كه به عنوان بحث مي‌گويند «وبعد هذا ، فالمعاد الجسماني بالخصوص ضرورة من ضروريات الدين الاسلامي»[4] بعد مي‌فرمايند اين مطلب صريح قرآن است و آيات را مي‌آورند و بعد مي‌فرمايند: «والشبه والشكوك التي تثار حول تلك التفصيلات يكفي في ردها قناعتنا بقصور الانسان عن إدراك هذه الأمور الغائبة عنا والخارجة عن أفقنا» مسائل بعد از اين عالم از افق درك ما خارج است، كيفيات آن را بخواهيم بفهميم به اين اشكالات برخورد مي‌كنيم.

«يكفي في ردها قناعتنا بقصور الانسان عن إدراك هذه الأمور الغائبة عنا والخارجة عن أفقنا ومحيط وجودنا والمرتفعة فوق مستوانا الأرضي ، مع علمنا بأن الله تعالى العالم القادر أخبرنا عن تحقيق المعاد ووقوع البعث . وعلوم الانسان وتجربياته وأبحاثه يستحيل أن تتناول شيئا لا يعرفه ولا يقع تحت تجربته واختباره إلا بعد موته»

بسياري از اين‌ها جريان‌هايي است كه كيفيتش را بعد از موت مي‌فهمد و نمي‌تواند الآن بفهمد. «وانتقاله من هذا العالم عالم الحس والتجربة والبحث ، فكيف ينتظر منه أن يحكم باستقلال تفكيره وتجربته بنفي هذا الشئ أو إثباته ، فضلا عن أن يتناول تفاصيله وخصوصياته ، إلا إذا اعتمد على التكهن» مگر حالت كهانت به خود بگيرد و با حدس بخواهد حرف بزند «والتخمين أو على الاستبعاد والاستغراب» كه غلط است. «كما هو من طبيعة خيال الانسان أن يستغرب كل ما لم يألفه» چيزي كه نمي‌فهمد با غريب است و با چنين است با مظنّه مي‌خواهد واردش شود.

«ولم يتناوله علمه وحسه ، كالقائل المندفع بجهله لاستغراب البعث والمعاد مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» آن وقت مي‌گويد كه مي‌خواهد اين استخوانهاي پوسيده را زنده‌اش كند؟ «ولا سند لهذا الاستغراب إلا أنه لم ير ميتا رميما قد أعيدت له الحياة من جديد ، ولكنه ينسى هذا المستغرب كيف خلقت ذاته لأول مرة ، ولقد كان عدما ، وأجزاء بدنه رميما تألفت من الأرض وما حملت ومن الفضاء وما حوى ، من هنا وهنا ، حتى صار بشرا سويا ذا عقل وبيان أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ».

بعد يك مقدار اين آيات را مي‌گويند بعد مي‌گويند «إن الانسان مع ما بلغ من معرفة في هذه السنين الأخيرة ، فاكتشف الكهرباء والرادار واستخدم الذرة ، إلى أمثال هذه الاكتشافات التي لو حدث عنها في السنين الخوالي لعدها من أول المستحيلات»[5] اگر همين كشفيات فعلي را چند سال قبل به همين انسان عاقل عرضه مي‌داشتند مي‌گفت اين از بديهيات است كه محال است. مگر مي‌شود يك كسي در نقطه ي دوري باشد بعد عكسش اين‌جا منتقل شود انتقال عرض از نقطه ي به نقطه ي ديگر بدون چنين مقدماتي محال است و اين مقدمات كه اين‌جا نيست پس اين‌جا مجال است حالا مي‌بينيم كه اين كارها در اختيار بچه ها قرار گرفته نه تنها هست بلكه در اختيار آن‌ها هم هست.

«إن الانسان مع ما بلغ من معرفة في هذه السنين الأخيرة ، فاكتشف الكهرباء والرادار» اين برقي كه كشف كرده است «والرادار واستخدم الذرة ، إلى أمثال هذه الاكتشافات التي لو حدث عنها في السنين الخوالي»‌ اگر در سنين گذشته برايش نقل مي‌شد كه آقا يك هم‌چنين چيزهايي چه مي‌شود؟ مي‌گفت اين حرف‌هاي چرت و پرت ها چيست كه مي‌گوييد؟ «في السنين الخوالي لعدها من أول المستحيلات» مي‌گفت از بديهيات است كه باطل است. حالا همان چيزهايي كه شده از اول مستحيلات به نظرش حالا كاملا در اختيار است. يك وضعيت‌اين‌چنيني‌را حكم مي‌كند كه نه از نظر من بخواهد اين انسان باز از همين بدن خبري باشد به مشكلي برخورد مي‌كند، از خودش انتظار زيادي پيدا كرده است.


 


[1] - سوره إسراء: 9.
[2] - سوره ق: 3.
[3] - سوره ق: 4.
[4] - عقائدالامامیة، الشیخ محمدرضا المظفر ص126عقیدتنا فی‌المعاد الجسمانی.
[5] - عقائدالامامیة، الشیخ محمدرضا المظفر ص9-128عقیدتنا فی‌المعاد الجسمانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo