< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

93/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر قرآن کریم

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در بحث استفاده‌ي از آيات اعتقادي قرآن كريم تا كنون به فضل پروردگار سه مبحث مطرح شده. توحيد در حدود دوازده عنوان و بحث جبر و اختيار و مسئله‌ي حشر از مسائل معاد كه‌محشوردرقيامت‌چيست؟

بحثي كه امروز ان‌شاء‌الله شروع مي‌كنيم و از مباحث بسيار مهمّ‌وشنيدني است يعني اقوالي كه هست حرف‌هايي كه هست به گونه اي است كه مناسب هست مطرح بشود از همين مسئله معاد. و آن اين است كه عذاب و خلود در عذاب در آيات شريفه‌ي قرآن به چه گونه مطرح است؟

در مراجعه ي به آيات شريفه‌ي قرآن به صراحت غير قابل انكار مسئله‌ي گرفتاري و عذاب و رنج‌وناراحتي‌براي‌دوزخيان‌قابل‌حرف‌نيست،‌ اين مدّعاست. و هم‌چنين براي جمعي خلود در اين گرفتاري وعذاب و رنج. كه در حقيقت اين مسئله به يك معنا به دو مسئله بر مي‌گردد، 1) اصل عذاب و 2)‌ خلود در عذاب دوزخي براي جمعي.

در بررسي آيات شريفه‌ي قرآن اگر هم‌چنان‌كه كلام كسي با اصول عقلايي بررسي مي‌شود بررسي شود، هم مسئله‌ي اين‌كه عذاب‌گرفتاري جدّي است در دوزخ و هم اين‌كه براي بعضي خلود هست و هميشگي كاملا استفاده مي‌شود. اي مدّعاست كه امروز يك مقدار ادله اش اشاره مي‌شود كه ظاهرا از واضحات است براي همه مان و بعد اشكالاتي بر اين مطلب شده گاهي بر اصل عذاب و گاهي بر خلود بر عذاب، آن اشكالات بايد مطرح شود تا ببينيم پاسخش چيست.

حالا در ارتباط با اصل مسئله كفايت مي‌كند چند آيه اي كه به عرضتان مي‌رسد و كمتر صفحه و سوره اي است در قرآن كريم كه قرائت كنيم و اين مطلب از آن صفحه و سوره استفاده نشود براي نمونه چند آيه ي روشن از اين آيات به عرضتان مي‌رسد:

(ثُمَّ قيلَ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ)[2] سوره‌ي يونس آيه 52. براي بدكاران چه گفته مي‌شود؟ (ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ) هم عذاب و هم عذاب دائمي. خَلَدَ در لغت به معناي دامَ هست اين معناي معمولي آن است معناي ابتدايي اوست، گاهي هم به معناي مدت طولاني مي‌آيد وقتي قرينه اي بيايد ولي اصل معناي خلود و خالد و خَلَدَ همان دوام است كيفيت استدلال مشخص است (ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ) ابلاغ مي‌كند كه براي جمع ستم‌كاران عذاب است و دوام عذاب.

(وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)[3] باز اين‌جا هم همان عذاب و خلد آمده در سوره ي مباركه ي سجده آيه 14.

(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‌ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ)[4] كه در آن جنّت انهاري است ماء‌ انهاري است از لبن انهاري است از عسل لذتي است همه‌ي اين‌ها براي شاربين و آن‌ها هستند كه مشمول مغفرت و رحمت و عنايات خاصه‌ي حضرت حقّند، آيا مثل اين‌ها (كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ)[5] مثل آن‌ها كه در نعمت‌هاي گوناگون بهشت متنعّم هستند مثل كساني است يعني روشن است كه چنين نيست (كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ) باز خلود درنار.

و به تعبير ديگر هم گفته شده (وَ سُقُوا ماءً حَميماً)‌ آبي گرم بسيار و جوش به آن‌ها چشانده مي‌شود در حدّي كه أمعاء شان پاره پاره مي‌شود (فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ) اين آيه در سوره محمّد آيه ي 15 هست.

(وَ مَنْ يَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ)[6] پس (ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ)‌ آن وقت باز گفته شده عذاب پست كننده اي برايشان در كار است. «سوره ي نساء آيه14».

(أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فيها ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ)[7] ‌ باز مشخص است كه نار جهنم است و خلود هم‌در آن هست. اين‌ها همه يك پسوندهايي دارد كه اگر كسي بخواهدتوجيه كند عذاب يعني عذب با آن جملات بعد سازگار نيست كه‌حالاحرف‌هاي بعدي است،‌ (ذلِكَ الْخِزْيُ الْعَظيمُ).

(يُريدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ) آتشي هادوست دارند از آتش خودشان

را بيرون بياورند خارج بشوند از آتش (وَماهُمْ‌بِخارِجينَ‌مِنْها‌) نمي‌توانند خارج شوند (وَلَهُمْ‌عَذابٌ‌مُقيمٌ)[8] عذابي هميشگي استوار براي آن‌ها هست.

به قرآن كه مراجعه كنيم از قبيل اين آيات فراوان،‌ ده تا بيست تا سي تا نيست پر است قرآن از آياتي كه آن آيه ها براي جمع آتشي ها و دوزخي ها عذاب اعلام شده قطعا و براي گروهي از آن‌ها هم خلود نيز ابلاغ شده، آن‌چنان كه نياز به توضيح استدلال و تبييني در اين جهت نيست كه اين آيه ها همه جا ابلاغ كرده است كه گروهي كه در جهنّم هستند گرفتارند ناراحتند و تا آنجا كه (كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها)[9] تبديل مي‌شود اين جلودي كه مي‌سوزد بگونه‌اي كه شخص صاحب اين جلود گرفتار باشد (كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها)‌ پس اين مسئله مشخص است.

در ارتباط با اين مطلب به تفصيل خواهيم گفت بعضي خودشان را راحت كرده‌اند در مقابل اين اشكالاتي كه مي‌شود، اشكالاتي كه مي‌شود متعدد است بعضي سطحي است از جهتي ويك‌اشكال‌نسبتاريشه‌داراست.

از اشكالات سطحي اين است كه قواي بدني افراد محدود است چه‌طور مي‌شود كه هميشه در آتش باشند؟ اصلا اين قوا محدود است و بايد از بين برود نه دوام پيدا كند.

نيز گفته شده است بدن انسان به رطوبتي كه دارد حيات دارد رطوبت كه خشك شد حيات از بين مي‌رود. اشكالات اين گونه سطحي است و نيز از اين قبيل اشكالات است كه چه‌طور با سوخته شدن حيات باقي بماند؟ احراق حيات را از بين مي‌برد نفي حيات مي‌كند. اين‌ها اشكالات سطحي است كه به اين‌ها هم پرداخته مي‌شود.

ولي اشكال اساسي و ريشه دار اين است كه اين عذاب كه در دوزخ هست مخصوصا با توجه به خلد و آن‌ها كه خالدند تناسب با معصيت شان ندارد به عبارت ديگر هميشه بايد بين كيفر و جرم تناسب باشد وقتي كسي جرمي مرتكب شده كيفرش آن‌چه كه در ارتباط با اين جرم بايد گرفتاري ببيند بايستي تناسب داشته باشد با ظلمش،‌حالا اين پنجاه سال با كفر زندگي كرده بعد براي هميشه نه يك ميليارد سال نه ميليارد ميليارد سال،‌ هميشه گرفتار باشد آن همه به چه گرفتاري‌هايي، اين تناسب با جرمش ندارد، جرمش دوراني است موقت و كيفر اين جرم ابدي و هميشگي،‌ اين عدم تناسب مورد اشكال است و با عدل پروردگار چگونه سازگار است؟

در ارتباط با اين اشكال به اين صورت فعلا به عرضتان رسيد حالا بسط بيشتري هم بعد ممكن است به صورتهاي ديگر در جلسات بعد گفته شود ان‌شاء‌الله جواب‌هايي كه داده‌اند اشاره مي‌كنم بعد يكي يكي بايد مبسوط صحبت شود بعضي خودشان را راحت كرده‌اند در ارتباط با همه‌ي اين‌ها پاسخشان اين است كه اصلا عذاب عذب مي‌شود، خوشند در جهنّم آن‌چنان خوشند در جهنم كه بهشتي ها در بهشت خوشند، عذابي نيست تا اين‌كه اشكال بشود كه اين كيفر با آن جرم تناسب ندارد،‌ خير اگر هم عذابي باشد مختصر است كه ديگر تناسب محفوظ است،‌ به نسبت به آن جرمي كه داشتنديك‌مختصرعذابي‌مي‌شوند بعد مختصر عذابي كه شدند ديگر كيفشان كوك است و راحت و راحتند و مسئله‌اي ندارند.

بعضي اصلا نفي عذاب كرده‌اند به‌اين صورتي‌كه عرض شد و در نتيجه پاسخ سئوال راداده‌اند كه انشاءالله به‌تفصيل صحبت مي‌شود و حالا هم يك عبارت رامي‌خوانم و بعضي هم خير به گونه‌اي‌ديگرجواب داده‌اند.

بعضي گفته‌اند كيفر با جرم بايد تناسب داشته باشد،‌ كي؟ وقتي كه كيفردر ارتباط با آن جرم قراردادي باشد به عبارت ديگر كيفر و جرم انسان مجرم به سه گونه است. جرم با كيفر جرم به سه گونه تقسيم مي‌شود. 1) قراردادي. 2) علي و معلولي. 3)تجسّمي. يعني گاهي يك جرمي كه انجام مي‌شود در ارتباط با اين جرم كيفري مقرر شده قرار گذاشته اند عقلاء،‌ گفته‌اند از چراغ قرمز رد شدي اين قدر جريمه بشوي،‌ اين مي‌شود كيفر قراردادي.

يك وقت هست خير كيفر قراردادي نيست علّي و معلولي است،‌اگر كسي اين سم را خورد مي‌ميرد مردن معلول اين سمّ است، اين يك دقيقه خورده و يك دقيقه خورده حتي اشتباه كرده است خورده، معلول اين سمّ است. اين كيفر در ارتباط با اين كاري كه انجام شده ارتباطشان قرار دادي نيست بلكه علّي و معلولي است،‌ اين علّت است و آن معلول از يك بلندي خودش را پرت مي‌كند اين علت اين است كه وقتي بخورد زمين مي‌ميرد. اين ارتباط قراردادي نيست كه عقلاء با هم قرار گذاشته باشند بلكه لازمه ي اين جريان و پرت كردن خود از بلندي كذايي همين است كه بميرد،‌ علّي و معلولي است.

سه این‌که جرم و كيفر تجسّمي باشد اصلا خود اين عملي كه انجام داده تجسم پيدا كرده به صورت كيفر.

آن‌جايي كه بين كيفر و جرم بايد تناسب باشد وقتي است كه قراردادي است. اگر در مورد عبور از چراغ قرمز قرارداد اين شد كه اگر كسي عبور كرد بايد بكشند او را،‌ مي‌گوييم عادلانه نيست بايد تناسب داشته باشد.

اما در ارتباط با خوردن سمّ كسي اين سئوال را نمي‌كند كه چرا مرد؟ چرا اين كار بشود؟ مي‌گوييم سمّ خوردن و پرت كردن علّت مردن است. تجسّم هم كه شدّت بيشتري از علّي و معلولي دارد كه خود آن كار تجسّم پيدا كرده آن هم مشخص است. آن وقت خواسته اند بگويند بين عذاب كه كيفر است و خلود كه كيفر است با جرمي كه شخص انجام داده كه كفر است مثلا اين ارتباط ارتباط قراردادي نيست ارتباط علّي و معلولي نيست و بعضي گفته‌اند بالاتر ارتباط تجسّمي است،‌ پس وقتي ارتباط علّي و معلولي و تجسّمي شد جاي سئوال ندارد.

درارتباط‌با اين‌جوابي‌كه گفته شده اشكال مي‌شود وآن اين‌است‌كه خودِ اين علّي و معلولي بودن را يا تجسّم را درمورد بحثمان خداوند متعال قرار داده يا نه ازاختيار خدا خارج بوده؟ خدا قرار داده اين علّت و معلول را و اين تجسّم را،‌ سئوال تكرار مي‌شود كه خدا چرا اين كار را كرده است. اين جواب نمي‌تواند پاسخ باشد چه اين‌كه اين برنامه‌ي ارتباط علّي و معلولي به دست كيست؟ از دست قدرت حضرت حقّ خارج است؟ اگر خارج است كه مشكلات ديگر پيش مي‌آيد و اگرخارج نيست پس خدا قرار داده است،‌ اگر خدا قرار داده اشكال عود مي‌كند كه چرا؟

لذا اين جواب به اين صورت مخدوش است مگر اين‌كه اضافاتي به آن بشود كه بعد گفته خواهد شد. حالا يك عبارت را از جواب اولي كه گفته مي‌شود عذاب عذب است را خوانده باشم تا بحث ان‌شاء‌الله تعقيب شود و بحث مهم است خواستيد حتما مراجعاتي داشته باشيد به كتب مربوطه و مسئله‌ي عذاب و خلود و امثال ذلك كه در كتب فلسفي هم مطرح است از قبيل جلد نهم اسفار مطرح است و در كتاب‌هاي ديگر فلسفي و در كتب كلامي هم نوشته شده است.

اين عبارت در اسفار هست و از ابن عربي نقل مي‌كنند اين عبارت:

«ومما استدل به صاحب الفتوحات المكية على انقطاع العذاب للمخلدين في النار»[10] آن‌هايي كه در آتش بناست بمانند عذاب برايشان تمام مي‌شود آخوند ملاصدرا مي‌گويد كه صاحب فصوص استدلال كرده به (أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ)[11] ‌ اين جهنمي ها اصحاب آتشند،‌ اصحاب شخص با شخص رفيق هستند پس اين‌ها با آتش رفاقت دارند پس گرفتار نيستند. «وما ورد في الحديث النبوي من قوله صلى الله عليه وآله وسلم ولم يبق في النار الا الذين هم أهلها» حديث هم داريم كه در آتش نمي مانند مگر كساني كه اهل آتشند، هر كسي با هر جا كه اهل باشد بدش نمي‌آيد،‌ مي‌گويند اهل فلان شهر است يعني خوشش مي‌آيد از آن شهر.

«وذلك لان أشد العذاب على أحد مفارقه الموطن الذي الفه فلو فارق النار أهلها لتعذبوا» اين‌ها شده‌اند اهل آتش اگر از آتش بيايند بيرون اذيّتند ناراحتند، «باغترابهم عما أهلوا له» به‌خاطر اين‌كه از آن‌جايي كه براي آن‌جا ساخته شده‌اند بيرون آمده اند به غربت گرفتار شده‌اند فاصله گرفته‌اند. «وان الله قد خلقهم على نشأة تالف ذلك الموطن» خدا خلقشان كرده كه با آن موطن مألوف باشند بيرون بيايند اذيّت هستند.

آن وقت آخوند ملاصدرا مي‌گويند اين استدلال ضعيف است و استدلال پيش من قوي است «أقول هذا استدلال ضعيف مبنى على لفظ الأهل والأصحاب»[12] اين استدلال ضعيف است استدلال قوي براي اين‌كه در دوزخ عذابي نيست و خوشند و خوشند،‌آن استدلال پيش من است و بعد يك آيه اي مي‌خوانند كه ان‌شاء‌الله بعد.


 


[1] - سوره إسراء: 9.
[2] - سوره یونس: 52.
[3] - سوره سجده: 14.
[4] - سوره محمد: 15.
[5] - سوره محمد: 15.
[6] - سوره نساء: 14.
[7] - سوره توبه: 63.
[8] - سوره مائده: 37.
[9] - سوره نساء: 56.
[10] - الحکمة المتعالیة/الاسفار ج9/352 استدلال صاحب الفتوحات علی عدم الخلود فی النار.
[11] - سوره اعراف: 36.
[12] - الحکمة المتعالیة/الاسفار ج9/352 استدلال صاحب الفتوحات علی عدم الخلود فی النار.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo