درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
93/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با مباحث اعتقادي قرآن كريم بعضي از مسائل مربوط به معاد مطرح شد و رسيديم فعلا به مسئلهي عذاب و خلود در نار در جلسهي قبل گفته شد از مسلّمات آيات شريفه است مسئلهي عذاب شكنجه گرفتاري ناراحتي براي اهل دوزخ و براي جمعي هم مسئلهي خلود مطرح است و اين مطلب هب صراحت و با عباراتي مختلف در قرآن كريم آمده است.
در ارتباط با اين مسئله كه قسمتي از آيات قرائت شد اشكالي كه مطرح شده است اين است كه كيفري كه تعيين شده است براي مجرميني كه دوزخي هستند جرمشان با كيفرشان تناسب ندارد، پنجاه سال شصت سال صد سال به كفر گذرانده بعد براي هميشه گرفتار باشد و يا حتّي هميشه هم كه نباشد باز آنچه به عنوان كيفر مطرح است با جرمي كه مجرم مرتكب شده مناسب نيست.
اشكال گفته شد و در پاسخ اين اشكال گفته شد كه بعضيجوابدادهاند كه كيفر با جرم مجرم به انواع مختلفي تقسيم ميشود، گاهي به صورت قراردادي است بايستي تناسب داشته باشد ولي اگر كيفر نسبت به جرم معلول جرم باشد، رابطه رابطه ي تكويني و علّي و معلولي باشد و يا اينكه كيفر نسبت به جرم رابطه اش رابطه ي تجسّم و عينيّت باشد،آنجا تناسب كيفر و جرم مطرح نيست.
اگر چنانچه جرم قرار دادي باشد در ارتباط با عذاب و كيفر بايد اين تناسب رعايت شود ولي اگر چنانچه خير اين چنين نيست علّي و معلولي است يا تجسّم است، اينجا سئوال از اينكه تناسب ندارد بي معناست. كسي سمّ بخورد ميميرد حالا يك ثانيه اين كار را كرده ولي گرفتارياش مردن است يا ناراحتي اش شديد است. اين اثر تكويني است قراردادي نيست تا سئوال شود تناسبي در كار نيست، تجسم باشد هم همينطور. و چون عذاب دوزخ يا خلود در دوزخ تجسم اعمال يك مجرم است عينيّت دارد با اعمال يك مجرم در نتيجه تناسب معنا ندارد و سئوال از اينكه مناسب نيست بي معناست.
اين مطلبي بود كه گفتيم و خواستم يكي از موارد را كه اين مطلب را گفته بودند عبارتش را برايتان عرض كرده باشيم كه بعد خدشهاي هم كرديم. اين مطلب در كتاب عدل إلهي كه نوشتهي مرحوم شهيد مطهّري است ايشان در پايان اين بحث در صفحهي 213 فرمودهاند:
«كوتاه سخن پاسخ اشكال تناسب كيفر با گناه به اين صورت خلاصه ميشود كه رعايت تناسب بحثي است كه در مورد كيفرهاي اجتماعي و قراردادي قابل طرح است البته در اين گونه كيفرها قانونگذار بايد متناسب بودن كيفر را با جرم در نظر بگيرد اما در كيفرهايي كه رابطهي تكويني با عمل دارد، يعني معلول واقعي و اثر حقيقي كردار است يا كيفري كه با گناه رابطهي عينيّت و وحدت دارد يعني در حقيقت خودِ عمل است، ديگر مجالي از براي بحث تناسب داشتن و نداشتن نيست».
اين نتيجهي بحثهاي مفصلي است كه فرمودهاند و اينجا يك خدشهاي عرض شد و آن اين كه اگر كسي بگويد اين علّي و معلولي بودن يا تجسّم و عينيّت داشتن با توجه به اينكه در مسئلهي تجسّم همهاش هم اين چنين نيست و جاي سخن و خدشهاي است، ولي چه كسي اين عليّت و تجسّم را مقرّر كرده است جز حضرت حقّ؟ خداست كه اين رابطه را علّي و معلولي يا تجسّم قرار داده است، پس باز ميگردد به جعل إلهي، به جعل إلهي كه برگشت سؤال و اشكال اينكه تناسب در كار نيست پيش ميآيد.
اين خدشه در اين بحثي كه فرمودند به نظر ميرسد كه انشاءالله جواب همراه با همين بيانات اضافهي بر اينها در جلسهي بعد به فضل إلهي گفته خواهد شد. آنچه ميخواهيم به عنوان تكميل بحث عرض كرده باشيم انشاءالله جلسه ي بعد خواهد بود.
اما در اين بين در جلسه ي قبل گفتيم بعضي بهخاطر اينكه اين اشكال را جواب داده باشند اصلا عذاب و خلود را منكر شدهاند گفتهاند اوّلا كه خلودي نيست براي هميشه بماند كسي و كساني در دوزخ خير، ثانيا عذابي هم كه هست يك مقداري كمي ولي تبديل خواهد شد به عذب بنابر اين وقتي كه در دوزخ مخلّدين در دوزخ آنها كه هميشه هستند در آتشند آتش بهمعنايي كه ما ميفهميم نخواهد بود اين عذاب عذبخواهد شد، وقتي عذب شد مسئلهاي نيست حتي نسبت به آنهايي كه خالد نيستند نيز اين چنين خواهد شد.
و پاسخ اينكه جرم با كيفر تناسب ندارد بهخوبي داده خواهد شد، چرا؟ بهخاطر اينكه خلودي در كار نيست و عذابي در كار نيست بلكه جهنّميها هم خوشند در جهنّم آنچنان كه بهشتيها در بهشت خوشند جمعي اين چنين گفتهاند از جمله إبن عربي كه در اسفار عبارت ايشان را آورده اند، عبارت اسفار را ميخوانديم كه امروز همين عبارت را تمام ميكنيم تا جلسات بعد ببينيم تتمهي مطلب به چه صورتيمطرحميشود.
صفحهي 352 از جلد 9 اسفار كه بحث نفس است مرحوم آخوند ملاصدرا آورده اند، فرمودهاند:
«ومما استدل به صاحب الفتوحات المكية على انقطاع العذاب للمخلدين في النار» چنين استدلال كرده و گفته كه عذاب خالدي در كار نيست، به قرآن استشهاد كرده كه «ومما استدل به صاحب الفتوحات المكية على انقطاع العذاب للمخلدين في النار قوله تعالى أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون» جهنّمي ها اصحاب آتشند، اصحاب شخص يا شيء با او رفق و رفاقت و ملائمت دارد بنابر اين گرفتارنيست.
«وما ورد في الحديث النبوي من قوله صلى الله عليه وآله وسلم ولم يبق في النار الا الذين هم أهلها» در حديث دارد كه در آتش چه كساني ميمانند؟ آنهايي كه اهل آتشند كه همين كه اهل آنجايند خوشند آنجا چون اهلش هستند، «وذلك لان أشد العذاب على أحد مفارقه الموطن الذي الفه فلو فارق النار أهلها لتعذبوا باغترابهم عما أهلوا له» اهل آتش چون هستند از آتش بيايند بيرون اذيّتند از آتش بيايند بيرون ناراحتند، در آتش باشند خيلي راحتند. «باغترابهم عما أهلوا له وان الله قد خلقهم على نشأة تالف ذلك الموطن»[2] .
ايشان ميگويند اين استدلالي كه إبن عربي آورده است براي اينكه عذاب نيست بلكه آنها كه در دوزخند راحتند و از اصحاب نار كه درآيه آمد و أهلها كه در حديث هست خواسته اند استفاده كنند، چون اصحاب نارند پس خوشند در نار چون اهل نارندپسخوشنددرنار،خيرايناستدلال ضعيف است به خاطر اينكه اصحاب اعمّ از اين مسئله است كه حتما خوش باشد با آنچه كه به آن نسبت داده شده و اهل هم همينطور.
ولي دليلي كه در ارتباط با اين مسئله قوي است دليل را من مي آورم يعني آخوند ملاصدرا. ميگويند دليل قوي اين آيه ي شريفه است (وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ)[3] ما كه خداييم براي جهنّم آفريديم بسياري از اين جنّ و إنس را (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ) اين آيه ي شريفهطبق آنچه در همهي تفاسير است «لام» لام عاقبت است نه لام غايت. يعني ما كه خدا هستيم خلق كرديم جمعي را كه عاقبت كار آنها جهنمي شد مثل اينكه در ارتباط با حضرت موسي و فرعون هست كه فرعون گرفت حضرت موسي كه (لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً)[4] فرعون نگرفت حضرت موسي را تا موسي دشمنش باشد تا وسيله ي حزنش باشد، او گرفت تا قره عين باشد ولي عاقبت اين شد، لام عاقبت در قرآن كريم فراوان است و از جمله در تفسير تبيان در ذيل همين آيه ي شريفه حداقل هشتمورد آورده است از قرآن كريم لام عاقبت را.
پس آيه طبق آنچه تفاسير مختلف گفتهاند و روايات هم در اين مورد همان معنا را ميرساند و با اصول قرآني و وحياني هم منطبق هست اين است كه لام لامِ عاقبت است يعني عاقبت آنها ذوزخي شدن شد و إلا ما كه خدا هستيم خلق كرديم براي عبادت (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ)[5] براي اين خلق كرديم عاقبتشان اين شد.
ايشان لامِ لجهنّم را لامِ غايت گرفته اند يعني ما اصلا خلق كرديماينها را براي جهنم، چون خدا خلقشان كرده براي جهنّم و غايت خلقتشان از نظر اصل خلقت جهنّم بوده است حركتشان به سوي جهنم حركت تكاملي است و وقتي به جهنّم برسند به غايت خلقتشان رسيدهاند و چون به غايت خلقتشان رسيدهاند خوشند و گرفتاري ندارند و راحتِ راحتند.
«أقول هذا استدلال ضعيف» آنچه از اصحاب و أهلها استفاده شد «مبنى على لفظ الأهل والأصحاب ويجوز استعمالهما في معنى آخر من المعاني النسبية كالمقارنة» اصحاب گفته شده يعني همراه بودند نه اينكه ملائمت هم باشد «والمجاورة والاستحقاق وغير ذلك ولا نسلم أيضا ان مفارقه الموطن أشد العذاب الا ان يراد به الموطن الطبيعي واثبات ذلك مشكل» اشاره به استدلالي كه گفتيم آن استدلالها ضعيف است.
حالا چه خوب است؟ «والأولى في الاستدلال على هذا المطلب ان يستدل بقوله تعالى ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن والإنس الآية فان المخلوق الذي غاية وجوده ان يدخل في جهنم بحسب الوضع الإلهي والقضاء الرباني» خدا تقدير كرده كه به دوزخ برود قضاء پروردگار بر اين است «لا بد ان يكون ذلك الدخول موافقا لطبعه» چون خدا براي اين خلقش كرده غايت خلقتش براي اين است بايستي موافق با طبيعتش باشد «وكمالا لوجوده إذ الغايات كما مر كمالات للوجودات وكمال الشئ الموافق له لا يكون عذابا في حقه» چون به كمال خودش ميرسد پس گرفتاري ندارد و راحت است «وانما يكون عذابا في حق غيره» آنهايي كه براي بهشت خلق شدهاند دوزخ برايشان عذاب است اما آنهايي كه براي جهنّم خلق شدهاند جهنّم برايشان رحمت است «وانما يكون عذابا في حق غيره ممن خلق للدرجات العالية»[6] .
اين هم مطلبي است كه ايشان به اين صورت براي مطلب إبن عربي از اين آيه خواسته اند استفاده كنند كه بطلانش مشخص است اين آيه لامِ عاقبت است و لامِ غايت نيست يعني به سوء اختيار خودشان كارهايي انجام دادهاند كه جهنّمي شدهاند نه اينكه اساسا خدا خلقشان كرده است براي جهنّم و غايت وجوديشان جهنّم و بالنتيجه حركتشان به سوي جهنّم حركت تكاملي است و وقتي وارد جهنم ميشوند خوش و خرّم و راحتند كه در بيانات ديگري هم كه انشاءالله خواهيم گفت مفصل اين معنا را گفتهاند بالاخره براي پاسخگويي از اين كه كيفر با جرم تناسب ندارد اصلا صورت مسئله عوض شده و آن كه اصلا عذابي در كار نيست.