< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

93/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

مباحث اعتقادي از قرآن كريم مورد صحبت بود قسمتي از اين مباحث ابتدا بحث توحيد و بعد هم بحث إختيار و هم‌چنين قسمتي از بحث معاد به عنوان اين‌كه محشور در قيامت چيست؟ صحبت شد. بحثي كه قبل از تعطيل معمول حوزه مطرح بود مسئله‌ي عذاب و اين‌كه از آيات شريفه‌ي قرآن به خوب استفاده مي‌شود كه در قيامت بررسيِ دقيق به حساب همگان و نتيجه بهشت يا دوزخ و در دوزخ هم جمعي مخلّد.

در ارتباط با اين بحث خلود در نار آيات مربوطه قرائت شد كه به عنوان‌هاي مختلف تعبيرهاي گوناگون مسئله‌ي خلود در دوزخ در آيات شريفه‌ي قرآن به صراحت مطرح است. در ارتباط با اين قسمت كه تكرار نكنيم آن‌چه گفتيم اشاره اي مي‌شود كه اشكالاتي نسبت به خلود مطرح است.

در اين جزوه اي كه به عنوان معاد يك وقت‌هايي صحبت كرده ايم و بعضي از دوستان نوشته‌اند و چاپ شده، حدودا هشت اشكال نسبت به مسئله‌ي خلود در دوزخ و خلود در نار مطرح شده يكي از آن‌ها مورد صحبت بود و آن اين‌كه با توجه به لزوم تناسب كيفر با جرم خلود در نار و عذاب دائم و هميشگي با هيچ جرمي از جرم‌هايي كه عباد انجام داده باشند تناسب ندارد.

مهم ترين جرم كفر است و شرك است و اين چنين انحراف‌هاي بسيار مهم ولي بالاخره پنجاه سال شصت سال صد سال كسي با كفر و شرك زندگي كرده، بعد براي أبد و هميشه در عذاب و گرفتاري‌هاي شديد باشد اين كيفر با اين جرم تناسب ندارد.

پاسخ هايي گفته شد كه كيفرها گاهي قراردادي‌است‌گاهي‌علّي‌ومعلولي است گاهي تجسّمي است. آن‌گاه چنين تناسبي بايد رعايت شود كه كيفر نسبت به جرم قراردادي باشد ولي در مورد اين‌كه كيفر معلول علّتي است كه جرم است يا قوي تر از آن تجسّم جرم است به صورت كيفر، آن‌جا سئوال از نسبت و تناسب جرم با كيفر بي معناست كه به تفصيل گفته شد. و در عين حال كه اين جواب تا حدّي جوابي است كه براي جمعي قانع كننده است ولي خدشه اي در اين جواب گفته شده كه گفتيم.

جوابي كه مي‌توان به آن جواب قانع شد جوابي كه حالا امروز به عرضتان مي‌رسد چند تا مطلب را بايد كنار هم در نظر داشته باشيم و با توجه به مجموعه ي آن مطالب آن‌گاه پاسخ اين‌كه كيفر جرم پنجاه سال و صد سال و امثال اين‌ها جرم كفر و شرك، عذاب أبدي بشود مشخص بشود.

یک اين است كه خداوند متعال مالك بالذات است و هر گونه قراردادي مي‌تواند نسبت به مملوك خودش و در ارتباط با مملوك خودش چون مالك بالذات است مقرّر كند مگر قراردادي كه ظلم در آن باشد و اين‌جا هم گفته مي‌شود كه اشكال اصلي همين است كه ظلم است، با اين مطالبي كه بعد گفته مي‌شود معلوم مي‌شود كه خير هر نوع كيفري مقرّر بشود ظلم نيست و خود اين مطلبي كه اوّل گفته مي‌شود زمينه اي است براي رفتن به سوي آن مطالب و گفتن آن مطالب و توجّه به آن‌ها.

حالا با توجه به اين جهت آن وقت در ارتباط با اين كيفر كه خلود أبدي است نسبت به مثلا شرك و كفر و امثال اين‌ها و توجه داريم كه خلود هم در ارتباط با معاندين است آن‌هايي كه عناد ورزيدند در مقابل حضرت حقّ لج كردند و آگاهانه مخالفت حضرت حق نمودند و جرم را مرتكب شدند.

دو اين‌كه عبد در فعلش مختار است و خودش انتخاب كرده و توجه داشته به لازمه‌ي فعلش با توجه به اين‌كه لازمه‌ي فعلش چيست انتخاب كرده آن فعل را، مجبور نبوده و مجبور نشده. گاهي اين جور مثال زده مي‌شود كه يك كسي در مسيري است دارد حركت مي‌كند، مي‌رسدسر دو راهي، يك تابلويي جلوي خودش مي‌بيند. روي آن تابلو نوشته دست راست حركت كني يكي دو كيلومتر گرفتاري سر بالايي سر پاييني هواي ناراحت كننده گرفتاري‌هاي گوناگون زمينه‌ي خطرهاي مختلف، ولي آن دو كيلومتر را كه مراقب باشي و مي‌تواني مراقب باشي كه ازآن‌خطرها خودت را حفظ كني بعد مي‌رسي به باغستاني كه سرسبز و خرّم و همه‌ي نعمت‌هايي كه فكر كني آن‌جاست. دست چپ حركت كني به عكس، يكي دو كيلومتر بروي سبز و خرّم و گل و بلبل و أنهار جارية و آن‌چه بسيار مورد دل‌خوشيِ توست ولي پس از اين دو كيلومتر مي‌رسي به يك درّه‌ي خطرناكي‌كه در آن درّه‌ي خطرناك همه‌ي گرفتاري‌هاست انتخاب با خود توست و او هم مختار است.

توجه به اين بشود كه انتخاب مي‌كند عبد طاعت را يا معصيت را، مختار است با فرض اختيار و نيز توجه به اين جهت بشود كه عظمت حضرت حقّ – كه اين يك مقدار نقشش قوي است در پاسخ – عظمت لايتناهي است به وصف نمي آيد عظمت إلهي،‌ قدرتِ‌ بي عجز علمِ بي جهل، عظمتي كه به توصيف نمي آيد عظمت لايتناهي است.

و توجه به اين‌كه عظمت كه لايتناهي است اگر كسي نسبت به عظمت لايتناهي جبهه گيري كند مخالفت كند عصيان كند چون عصيان كند جرمي قائل شده در ارتباط با عظمت لايتناهي،‌ جرم لايتناهي‌است‌به‌خاطر اين كه عظمت آن كس كه در ارتباط با او اين جرم را انجام داده لايتناهي است. و جرم لايتناهي كيفر لايتناهي را مي طلبد استحقاق كيفر لايتناهي را پيدا مي‌كند. حالا او عفو كند مسئله‌ي آخري است در مواردي و إلا اصل عصيان نسبت به چنين حقيقتي به تعبير حضرت سجّاد7نيّت عصيان استحقاق عذاب لايتناهي را مي‌طلبد حتّي نيّت عصيان به خاطر اين‌كه عظمت لايتناهي است.

و اضافه كنيم به همه‌ي آن‌چه گفتيم اينكه اين كسي كه گفته مي‌شود خلود براي اوست كسي است كه ممكن است آن‌جا بگويد خدا نجاتم بده ولي (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ)[2] نيّتش اين است كه اگر برگردد به دنيا باز همان باشد كه بوده باز عناد بورزد باز جهالت كند،‌ همه‌ي اين‌ها را كه در نظر بگيريم به خوبي استفاده مي‌شود كه اين استحقاق براي كسي كه اين چنين بكند هست. يعني مستحق اين‌كه مخلّد شود به عذاب أبدي اين استحقاق براي او هست.

پس چند تا مطلب را بايد در نظر گرفت، عظمت لايتناهاي حضرت حق مورد نظر باشد جرم نسبت به حقيقت لايتناهي در حقيقت جرم لايتناهي است در نظر باشد،‌ نيّت اين‌كه اگر برگردد باز هم‌چنان باشد (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ)‌ در نظر باشد اختيار عبد در نظر باشد كه مختار است كسي مجبورش نكرده آگاهانه چنين اختيار كرده است، خلود براي اين‌هاست.

با توجه به اين مسائل هيچ مشكل عقلي ندارد كه اين ظلم‌باشد،خيرظلم نخواهد بود خيلي مشخص است. بنابر اين اگر چنان‌چه اين چند مطلبي را عرض كرديم در نظر گرفته بشود به اين‌جا مي‌رسيم كه پاسخي از اين خلود داده مي‌شود كه در اين دروس اعتقادي هم همين پاسخ به صورتي گفته شده كه اين چون مختصر تر هست برايتان عرض مي‌كنم.

پاسخ ديگر:

بعضي از سئوال ياد شده به صورت ديگري جواب داده‌اند و پاسخ مذكور (پاسخ تجسّم كه چون تجسّم است نه قرارداد مشكل ندارد، اشكالش هم اين است كه تجسّم را خود خدا جعل كرده است كس ديگر كه جعل نكرده باز بر مي‌گردد به خدا بالنتيجه خدشه وارد مي‌شود) و در جواب سئوال تناسب كيفر گناه با جرم مطالب زير را بايددرنظرگرفت.

1 ): خداوند متعال مالك بالذات است.

2 ): عذاب در هر سطح و كيفيت موقّت يا دائم در فرض اختيار است.

(از اختيار انسان غفلت نشود آن مثالي كه عرض كردم پس ظلمي نيست خودش دارد انتخاب مي‌كند).

3 ): گناهي كه به عمد يا إختيار انجام مي‌گيرد بي اعتنايي به فرمان خداوند جهان و عظمت لايتناهي است پس جرم مي‌شود لايتناهي، نسبت به ذات مقدس حضرت حق كه عظمتش لايتناهي است خلاف كرده است كيفرش هم لايتناهي است.

حتي گفتيم نيّت گناه چنين استحقاقي ايجاد مي‌كند عبارتي كه از حضرت سجّاد 7 به عرضتان رسيد، صحيفه‌ي سجاديّه دعاي 37 : «فَأَمَّا الْعَاصِي‌ أَمْرَكَ‌ وَ الْمُوَاقِعُ نَهْيَكَ فَلَمْ تُعَاجِلْهُ بِنَقِمَتِكَ» معصيت كار را سريع عذابش نمي‌كني خدايا چرا؟ تا برگردد از گناهش به طاعت. «لِكَيْ يَسْتَبْدِلَ بِحَالِهِ فِي مَعْصِيَتِكَ حَالَ الْإِنَابَةِ إِلَى طَاعَتِكَ، وَ لَقَدْ كَانَ يَسْتَحِقُّ فِي أَوَّلِ مَا هَمَّ بِعِصْيَانِكَ كُلَّ مَا أَعْدَدْتَ لِجَمِيعِ خَلْقِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ»[3] به نيّت كردنش كه با تو مخالفت بكند به‌خاطر عظمت تو و إختيار او استحقاق همه‌ي عذاب‌هايي كه براي همه‌ي خلق مقرّر كردي پيدا مي‌كند. «وَ لَقَدْ كَانَ يَسْتَحِقُّ فِي أَوَّلِ مَا هَمَّ بِعِصْيَانِكَ كُلَّ مَا أَعْدَدْتَ لِجَمِيعِ خَلْقِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ» به‌اضافه‌ي آن‌كه گفتيم (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ).

پس بنابر اين مطلب از اين قرار است،‌آن وقت بعضي به خاطر اين‌كه گفتيم پاسخ بدهند از اين شبهه اصلا صورت مسئله را عوض كردند يعني گفته‌اند اصلا خلودي نيست، آن‌چه هست اين است كه جمعي مقداري در دوزخ خواهند بود و بعد عذاب عذب مي‌شود. اين قسمت را از اسفار خوانديم كه از إبن عربي نقل مي‌كنند و بعد استدلال إبن عربي را تضعيف مي‌كنند و خودشان استدلال قوي را به اصطلاح إرائه مي‌دهند.

اين را نگفتيم كه بعضي مطلب را يك مقدار از اين إفراطي تر كرده‌اند به تعبيري و تفريطي تر كرده‌اند به تعبير ديگر و آن اين است كه اين چنين است مسئله كه جمعي عذاب مي‌شوند حتي مشركين امّا نه اين‌كه كار بد كرده‌اند، چون كار خوبشان ناقص بوده چه‌كار كرده‌اند؟ مشركند و بت پرستيده اند منحصر كرده‌اند خدا را در همان بتي كه پرستيده، عذاب مي‌شود براي اين‌كه خدا را در همين بت منحصر كرده است، خدا همه چيز است اين گفته همين بت چون خدا را منحصر كرده در بت عذاب مي‌شود كمي عذاب مي‌شود چون خدا را در بت منحصر كرده بعد عذابش عذب مي‌شود به‌خاطر آن جهتي كه اشتباه كرده و خداوند متعال را در بت منحصر كرده بوده عذاب مي‌شود و إلا اصلش كارش درست بوده اين مال قيصري است كه در اسفار نقل مي‌كنند.

در همين رابطه قيصري در شرح خود بر فصوص ابن عربي مسائلي را مطرح كرده تا اين‌كه درباره ي مشركين چنين مي‌گويد:

«وبالنسبة إلى المشركين الذين يعبدون غير الله من الموجودات» حالا يكي ستاره پرستيده يكي گاو پرستيده يكي يك سنگ را درست كرده و به عنوان مظهر خدا پرستيده، هر كه هر چه پرستيده «وبالنسبة إلى المشركين الذين يعبدون غير الله من الموجودات ، فينتقم منهم المنتقم» ‌خداوند انتقام مي‌گيرد از آن‌ها چرا؟ «لكونهم حصروا الحق فيما عبدوه» گفته خورشيد خداست، نه ماه هم همين‌طور بود زمين هم همين‌طور بود موجودات ديگر هم همين‌طور بود، تو منحصر كردي در خورشيد؟ منحصر كردي در ماه؟ منحصر كردي در بت؟ «لكونهم حصروا الحق فيما عبدوه وجعلوا الإله المطلق مقيدا» إلهي كه مطلق از اين قيد است و همه چيز است، همه چيز را اين گفته اين است. از اين جهت عذاب مي‌شود.

گاهي من يك هم‌چنين چيزي را خوانده ام بعد يك كسي مي‌گفته عجب اين إله مطلق را مقيّد كرده است؟ پس إشكالش به خاطر اين است و إلا إله كه مطلق هست يعني فكر مي‌كند همه چيز إله است، نه مبنا غلط است أصلا.

اما در عين حال اين بت را كه پرستيده خود اوست، چون يكي از مظاهر اوست يكي از مصاديق اوست، منحصر كرده در اين عذاب مي‌شود ولي چون حق بوده در عين حال كارش درست بوده اين است كه عذابش عذب مي‌شود.

«وأما من حيث إن معبودهم عين الوجود الحق الظاهر في تلك الصورة ، فما يعبدون إلا الله ، فرضي الله عنهم من هذا الوجه»‌ خدا از اين‌ها راضي مي‌شود همان خداي مطلق «فرضي الله منهم من هذا الوجه» به‌خاطر اين‌كه بالاخره اصل كارش درست بوده اين بت هم مظهر اوست مشكلي نداشته از اين جهت، «فينقلب عذابهم عذبا في حقّهم»[4] عذابشان عذب مي‌شود.

اين هم به خاطر اين‌كه خلود را جواب داده باشند بعضي اصلا صورت مسئله عوض شده به طور كلّي. ولي آن پاسخي كه عرض كردم هر چه بيشتر بررسي كنيم روشن تر مي‌شويم و من پاسخ بهتر از آن برخورد نكردم و اگر براي خودم قانع كننده نبود نمي‌گفتم كه قانع كننده است به واقع اين چنين است كه عظمت پروردگار را كسي متوجه شود.

يك سيلي يك كسي بزند به بچه اش، همان سيلي را به مادرش يا به پدرش بزند چه‌قدر تفاوت مي‌كند؟! يك مخالفت مي‌كند با بچه اش، يك مخالفت مي‌كند با پدر با مادر، تفاوت خيلي مي‌شود. نسبت را بايد حساب كنيم نسبت به عليم قدير لايتناهاي در عظمت كه به وصف نمي‌آيد. كمي كسي گاهي در عظمت خلقت تفكر مي‌كند مبهوت‌مي‌شود اصلا كه چه خبر است؟ چه حقيقتي است اين ذات مقدس حضرت حق چه كرده؟ آن‌چنان كه همه‌ي اين هستي كه طبق حرف متخصصين فنّ در اين زمينه ها اين ستاره ها ميلياردها سال نوري از ما فاصله دارند و همه‌ي اين‌ها در جريان‌هايي هستند مسائلي دارند، همه‌ي اين‌ها را إداره مي‌كند كه گويي خلق نكرده است (وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ‌الْعَظيمُ)[5]

تمام اين‌ها را مي چرخاند مي‌گرداند و همه‌ي اين‌ها را نگه داشته است و قيّوم است گويي خلقشان نكرده، به زحمت نيفتاده است، اين عظمت!!! آن وقت يك كسي نسبت به اين عظمت بگويد من با تو لج مي‌كنم، اين استحقاق پيدا مي‌كند براي همه بدبختي ها و گرفتاري‌ها. اين پاسخي است كه به نسبت پاسخ قانع كننده اي است.


 


[1] - سوره إسراء: 9.
[2] - سوره انعام: 28.
[3] - الصحيفة السجادية ص164 (و كان من دعائه . إذا اعترف بالتقصير عن تأدية الشكر:)
[4] - شرح فصوص الحكم(القيصرى) ص4-663 فص حكمة علية في كلمة إسماعيلية.
[5] - سوره بقره: 255.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo