درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
95/11/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
مطالبی به عنوان حقایق اعتقادی در قرآن کریم مورد صحبت بود به مسأله وحی رسیدیم در ارتباط با مسأله وحی از نظر لغت گفته شد که به چه معنی است در اصطلاح بحثهای کلامی چگونه است موارد اطلاق وحی در قرآن کریم چه مواردی است و نظریه هایی که در ارتباط با حقیقت وحی است مورد صحبت بود و بعضی از نظریه ها گفته شد به نظریه فلاسفه رسیدیم عرض شد که فلاسفه هم در این مورد بیانات مفصلی دارند.
و از جمله کتبی که حاصل آن بیانات تفصیلی را بیان نمودهاند و به مقدار لازم تشریح کردند الالهیات جناب آیت الله سبحانی است که در این جلد دوم شان در صفحه صد و چهل یکی دو تا صفحه قبل هم با مقدمات آن مطالب را بیان کردند و گفته شد و عبارت خلاصهای که در این الالهیات آمده است برای حضور ذهن مان نسبت به آنچه که در فلسفه گفته شده این است که در صفحه صد و چهل فرمودند «فلیس للوحی حقیقة الا انعکاس ما فی العقل الفعال من المعارف و العلوم علی عقل النبی ثم تنزله منه الی خیاله و منه الی حسه و لیس هذا الاتصال و التنزل و تلقی المعارف الکلیة و تمثل الملک و مشاهدته و سماع الصوت و الکلام المنظوم اشیاء وهمیة لا واقعیة لها» بر اثر تکاملی که نفس پیامبر پیدا کرده و تصفیه شده است او از تعلقات دنیوی متصل شده است به عقل فعال و از عقل فعال حقایق به او القاء میشود و او هم در قوه عاقله اش این حقایق قرار میگیرد و از قوه عاقله تنزل به قوه خیال و از آن هم به حس مشترک و بعد هم در این تنزلات است که به صورت ملک ملکی را موجود بسیار مطلوبی را از نظر دیدار میبیند و صداهایی میشنود نه اینکه آنچه که میشنود و میبیند خیالی است که واقعیت ندارد بلکه به حقیقت آنچه که میبیند و میشنود واقعیت دارد قوی تر از آنچه که در عالم ماده است این حقیقت حقیقت وحی است و اینهایی که رد اثر این اتصال معارف از عقل فعال به عقل پیامبر القاء میشود و تمثل پیدا میکند در مراتب بعدی اینها اشیاء لیس اینها اشیاء وهمیه لا واقعیه لها اینکه گفته میشود در عالم خیال واهمه حس مشتکر تمثل پیدا میکند فکر نشود که واقعیتی ندارد خیالاتی است وهمیاتی است صرفا که معمولا گاهی گفته میشود خیال و وهم به همین معنی که واقعیتی برای آن نیست خیر به واقع اینها تحقق خارجی دارند این جور نیست که «لا واقعیة لها بل لکل منها درجة واقعیة احق من الواقعیة الظاهریة المادیة».
این حقیقت وحی است از نظر فلسفه بعد هم یک بیان مفصل از جلد هفتم اسفار نقل میکنند از آخوند ملاصدرا در جهت تأیید همین مطلب و اینکه ایشان هم گفتهاند که وحی همین است در جلد هفتم اسفار است صفحه بیست و چهار و بیست و پنج که به تفصیل آمده و ایشان هم قسمتی از آن عبارات آخوند ملاصدرا را که در اسفار است را آوردند این اجمالا اشاره ای به آنچه که قبلا گفته بودیم در ارتباط با معنای وحی در فلسفه.
در ارتباط با این مسأله آنچه که هست این است که این ترسیم از وحی مبتنی است بر مسأله عقول عشره و اینکه عقول عشره ای هست و افلاک تسعه ای هست که آن افلاک تسعه هم برای آنها نفوسی است و عقل عاشر است که مطالب را القاء میکند به عقول بشری و صور را هم نیز ایجاد میکند در مواد علم ماده این اساسا کار عقل عاشر است آن وقت با این ترتیبی که اشاره شد به این صورت برای شخصی که صفائی پیدا کرده از تعلقات این عالم نجات پیدا کرده ارتباط با آن عقل عاشر پیدا میشود و آنچه از آنجا میگیرد و بعد در مراتب بعد از آن گرفتن و تنزلی که پیدا میکند برای او محسوس میشود متمثل میشود و یا یم شنود به صورت ملک و یا صوت و کلام این میشود وحی.
در ارتباط با این مسأله حرفی که ایشان میفرمایند این است تا بعد برسیم به یک مقدار توضیحاتی بیشتری که ان شاء الله که این حرف از نظر ترسیم عقلانی آن و بحث عقلانی مشکلی ندارد یعنی ممکن است چنین چیزی ترسیم کرد ولی مثبت ندارد یعنی دلیل بر اینکه مطلب از این قرار است چنین دلیلی نداریم بلکه آنچه که از وحی استفاده میشود این است که خیر چنین چیزی نیست مطلب به این صورت نیست در پایان این بحث این مطلب را گفتند که عرض میکنم بعد ان شاء الله عرض خواهیم کرد اشاره ای هم در جلسه قبل بود که اساس این نظریه در ارتباط با عقول عشره است و اینکه عقول عشره داریم و قاعده الواحد و قاعده الواحد سخت مورد خدشه قرار گرفته است مرحوم خواجه نصیر طوسی رد کرده است از متأخرین از فلاسفه رد کردند یعنی آن اصل مهمی که این نظریه وابسته به او است و آن قاعده الواحد است که با قاعده الواحد عقول عشره را اثبات کردهاند آن قاعده مخدوش است و مورد ایراد است هم از قدمائی به مانند خواجه نصیر الدین طوسی و هم از متاخرین از فلاسفه مشهور نیز ایراد بر این قاعده دارند چون مبتنی است بر اصلی که خود آن اصل معلوم نیست نتیجتا اصل این نظریه نظریه ای است که مثبتی نخواهد داشت.
ایشان هم به این تعبیر در آخر این بحث گفتند که «و الملاحظة الصحیحة» یعنی بر این نظریه اشکالاتی کردند آن اشکالات را ایشان نقل کردند رد کردند میگویند آن اشکالات بر این نظریه وارد نیست اما اشکالی که وارد است این است «و الملاحظة الصحیحة علی هذه النظریة هی ان ما ذکروه من ان حقیقة واحدة تتجلی فی نفس النبی بصور الثلاثة» حقیقت واحده ای است که در نفس نبی به صورتهای ثلاثه در قوه خیالیه در قوه واهمه و در حس مشتکر اینها تنزل پیدا میکند «و ان کان غیر ممتنع» یعنی ترسیم اینکه چنین چیزی باشد مشکلی ندارد «الا انه لا دلیل علی ان الوحی هو خصوص ذاک» دلیلی بر این نیست که وحی این باشد این یک فرضیه ای است که فرض شده است از نظر این مشاهیر ولی دلیلی بر اینکه وحی این است نیست.
«اذ رب ولی من الاولیاء الذین صفت ضمائرهم و طهرت قلوبهم نالوا المعارف و الحقائق المفاضة من ذلک العالم» خیلی از افراد هستند چنین ارتباطی با عوالم غیب پیدا میکنند ولی آنها به عنوان نبی مطرح نیستند به عنوان پیامبر مطرح نیستند که گفته شود وحی که مورد نظر است که وحی در ارتباط با پیامبر چیست؟ این است گرچه این چنین است که بعضی این حالت را پیدا میکنند ولی به اینها گفته نمیشود که نبی هستند «اذ رب ولی من الاولیاء الذین صفت ضمائرهم و طهرت قلوبهم نالوا المعارف و الحقائق المفاضة من ذلک العالم بالاشراق و مع ذلک لا یصح تفسیره بالوحی المصطلح و الا کان کل انسان یدرک فی عقله حقیقة علیا ثم تتجلی فی خیاله ثم فی حسه نبیا و رسولا» اینها را باید گفت نبی و رسول و حال اینکه گفته نمیشود «و قد بلغ الحواریون درجة راغیة من المعرفة و الادراک حتی خاطبهم الباری عز و جل کما یشیر الی ذلک بقوله و اذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی و برسولی قالوا آمنا و اشهد باننا مسلمون و مع ذلک لم یسمهم القرآن رسلا و لا انبیاء» این حالت ممکن است برای بعضی ها پیدا شود اما رسول و نبی نیستند پس اینکه گفته بشود این حالت همان حالت وحی است که مورد صحبت است دلیل ندارد «و لا الکلام المنزل علیهم وحیا نبیا رسالیا و انما کان الهاما قویا» یک چیزهایی نصیب آنها شده است.
«فحق المقال فی الوحی» حالا نتیجهای که ایشان گرفتند «فحق المقال فی الوحی ما ذکرنا فی صدر البحث من انه مجهول الکنه معلوم الاثار یجب الایمان به کالایمان بالغیب علی الاطلاق» خوب تا اینجا حرف ایشان بود حالا ان شاء الله در ارتباط با این نظریه آن اصل مسألهای که مبتنی است این نظریه بر آن که مسأله قاعده الواحد است و اثبات عقول عشره حداققل این اصل مهمی که مبتنی است نظریه فلاسفه بر این اصل باید ان شاء الله بحث ان را بکنیم و ابطال این نظریه به فضل الهی مشخص شود.