درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
96/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
موضوعات اعتقادی از کلام الله مجید مورد صحبت ما بود بحث آخری که مطرح شد از مسائل اعتقادی قرآن کریم مسأله معراج بود در ارتباط با مسأله معراج آیات مربوطه گفته شد سوره مبارکه اسراء اول سوره و سوره مبارکه نجم اوائل سوره بخشی از آیات سوره نجم روایات هم که در این مورد فراوان و متواتر تقسیمی هم در ارتباط با روایات گفته شد که این تقسیم از تفسیر شریف مجمع البیان دیگران هم نقل کردند اصل تقسیم تا آن جا که من برخورد کردم در تفسیر شریف مجمع است که بعضی از روایات قطعی بعضی کاملا مورد قبول ولی قابل تأویل و تقسیم چهارگانهای در این قسمت شد گفته شد و بعد از این بخش به عرض رسید که هدف معراج هم نشان دادن آیات کبرائی به مشاهده جسمانی با توجه به اینکه از همه مدارک استفاده میشود که معراج به جسم و جسد و روح پیامبر اکرم بوده است و هم تشرف ملائکه به حضور مبارک حضرت و هم مسائل دیگر که در روایات مطرح شده است و برنامههای دیگری که بعد پیامبر گرامی نقل فرمودند اینها حرفهایی است که گفته شد قبلا.
و آنچه حالا امروز عرض میکنیم اشکالاتی که در این زمینه گفته شده همه اینها برمیگردد به استبعاد یعنی صرفا بعید شمردن مشکل است چطور میشود که جسم و جسدی با روح چنین سیر سریع برای او باشد آن هم در مدت بسیار کوتاه ولی این جریانهای بسیار مهم و مفصل از این قبیل مسائل که اکثر اشکالهایی که مطرح شده مقداری که دقت بشود مسأله مسأله استبعاد میشود و الا دلیل قوی بر اینکه محال باشد چنین جریانی وجود ندارد و گفتیم و تکرار شد که وقتی مسألهای از نظر عقلی محال ذاتی نبود اجتماع نقیضین نبود اجتماع ضدین نبود محال ذاتی نبود ادله نقلی که داشته باشیم و معتبر باشد موجب این است که باید پذیرفته شود و قبول شود و در این بخش این عبارت مرحوم علامه مجلسی و بعضی از عبارات دیگری که هم خواندیم مربوط به این مسأله میشد.
ولی این عبارت که قرائت نشده به عرض شما میرسد که در خصوص این مسأله هم ایشان عبارت روشن روشنگری را دارند که فرمودند در همین جلد هجدهم از کتاب شریف بحار بله که مسائلی که در این مورد مطرح شده است تذکراتی در ارتباط با معراج دادند بعد فرمودند که «و أما اعتذارهم بعدم قبول الفلك للخرق و الالتيام فلا يخفى على أولي الأفهام أن ما تمسكوا به في ذلك ليس إلا من شبهات الأوهام».
بعد از اینکه روش اثبات معراج را بیان کردند و مطالبی را تذکر دادند اشاره کردند به اشکال مسأله اشکالی که جمعی کردند چی گفتند؟ گفتند که افلاکی داریم این افلاک قابل خرق و التیام نیستند اینها پاره نمیشوند اینها آن چنان هستند که عبور از آنها ممکن نیست که این پیامبر گرامی در معراج این افلاک را رد کردند یعنی از اینها گذشتند عبور کردند افلاک قابل خرق و التیام نیست تا جریان معراج انجام بگیرد «و أما اعتذارهم بعدم قبول الفلك للخرق و الالتيام فلا يخفى على أولي الأفهام أن ما تمسكوا به في ذلك ليس إلا من شبهات الأوهام» شبهات وهمی خیالی است که استدلالی کنار آن نیست بلکه آنچه گفتهاند در حقیقت اوهامی است که با آن اوهام عقول عشره و بیشتر از عشره را ثابت کردند بعد به توسط این عقول هم افلاک را ثابت کردند برای افلاک هم نفوس قائل شدند نسبت به این افلاک هم گفتند که این افلاک قابل خرق و التیام نیست پس معراج با جسد پیامبر اکرم در ارتباط با این عوالمی که سیر کردند و بعد پیامبر گرامی بیان کردند معنی ندارد اینها شبهات اوهام است و اینها دلیلی برای مسأله آنها برای مطلبشان ندارند.
«مع أن دليلهم على تقدير تمامه» اگر هم یک دلیلی داشته باشند به فرض که دلیل نسبتا قوی باشد در ارتباط با فلک الافلاک و در ارتباط با آنکه محیط به همه این عالم است ممکن استکه مطرح باشد «مع أن دليلهم على تقدير تمامه إنما يدل على عدم جواز الخرق في الفلك المحيط بجميع الأجسام و المعراج لا يستلزمه» معراج در ارتباط با فلک محیط نیست تا اینکه مشکلی باشد بعد هم اساسا گفتند که همه اینها اوهام و شکوکی است که به اینها نمیشود که اعتناء کرد «و لو كانت أمثال تلك الشكوك و الشبهات مانعة من قبول ما ثبت بالمتواترات لجاز التوقف في جميع ما صار في الدين من الضروريات»[2] تمام مسائلی که در دین ضروری است قیامت در دین ضروری است و مسأله طول عمر امام عصر در مذهب از مسائل ضروری است بسیاری از مسائل است که ضروری است و شبهاتی در ارتباط با آنها مطرح شده است اگر با این شبهات کسی بخواهد از این حقایقی که به روایات متواتر ثابت شده است دست بردارد چیزی از دین باقی نخواهد ماند «و لو كانت أمثال تلك الشكوك و الشبهات مانعة من قبول ما ثبت بالمتواترات لجاز التوقف في جميع ما صار في الدين من الضروريات».
بعد هم میگویند که تعجب است که جمعی با توجه به همین شبهات منکر معراج شدند به جسم و جسد پیامبر اکرم همراه با روح در حالی که مطلب روشن است و هیچ جای چنین شبهاتی در کار نیست این تتمه عباراتی است که بعد بخواهید مراجعه کنید صفحه دویست و نود از جلد هجده بحار شریف.
پس بنابراین شبهه ای که هست مسأله این است که در ارتباط با افلاکی که قائل هستند جمعی از فلاسفه آن افلاک را میگویند خرق و التیام ندارد پس معراج دیگر معنی ندارد.
اگر هم خواستید راجع به آن افلاک یک مقدار مبسوط تر متوجه باشید که چیزی را مراجعه داشته باشید در این حکمت الهی که از مهدی الهی قمشه ای است این حکمت الهی را اگر صفحه حدودا صد و نود و یک مراجعه بکنید آنجا وارد شدند که افلاک در علم هیئت قدیم چگونه است عقیده علماء هیئت قدیم راجع به افلاک و عناصر در صفحه صد و نود و یک از حکمت الهی خوب نسبتا مفصل است دیگر نمیشود من بخوانم خودتان که مراجعه کنید مشخص میشود بعد هم خود ایشان گفتند که و اما از نظر علم جدید و هیئت جدید همه اینها باطل شده است اینها از بین رفته است پس افلاکی که قدماء گفتند و برای آنها نفوسی قائل شدند و افلاک تسعه و عقول عشره اینها با توجه به پیشرفت علم در این زمینه اینها از بین رفته و بطلان آن مشخص شده که به این عبارت در این مورد گفتند در عین اینکه سخت آنها بوده که از حرفهای قدما دست بردارند بعد گفتند بالاخره آنها خیلی کار کردند و درست هم است کار کردند فکر کردند نمیخواستند هم چیزی بیخود بگویند ولی بیخود شده بالاخره فایدهای نداشته و اشتباه کردند.
بعد به این صورت میگویند به هر صورت میان اندیشه های بلند و داشمندهای ارجمند یونان برخی نظر سطحی و ابتدائی در موجودات بوده و برخی هنوز به صحت خود باقی است و برخی صحت و سقم آن مورد تردید و بحث است و برخی را حکمای اسلام و علماء این عصر و دانشمند غرب ابطال نمودند و بسیاری از افکار آن را امروز سطحی و نادرست میدانند اعتراف کردند برای اینکه بالاخره مسأله از این قرار است یعنی این افلاکی که درست کردند و میخواستند این افلاک را بگویند خرق و التیام ندارد پس منکر معراج شوند چیزی که اصل آن حالا باطل شده است که اصلا افلاکی در کار نیست تا مسأله از این قرار باشد که بد نیست.
این مطلب را هم دقت میکنید که در ارتباط با افلاک در تعلیقه نهایه، در صفحه چهارصد و هشتاد فکر میکنم باشد آن جا در ارتباط با قاعده الواحد نسبت به قاعده الواحد استاد آقای مصباح یزدی وارد این بحث شدند در ارتباط با همین مسأله قاعده الواحد بعد که وارد شدند قاعده الواحد را گفتند تقریر کردند ریشه های قاعده را گفتند به نسبت قوی قاعده را مطرح کردند بعد فرمودند «و الذی دعاهم الی هذه التکلفات» قاعده الواحد بعد با این قاعده عقول عشره درست کردن بعد افلاک تسعه درست کردن برای افلاک نفوس درست کردن «و الذی دعاهم الی هذه التکلفات هو ما تسلموا» چیزی که قطعی گرفتند اصل موضوعی گرفتند «هو ما تسلموا کاصل موضوع من الافلاک التسعة ذوی النفوس فالتزموا بوجود العقول التسعة لصدورها و بوجود عقل عاشر لصدور عالم العناصر الذی هو فی جوف تلک الافلاک».
«و قد اتضح» عبارتی که خیلی مورد شاهد است این است که ایشان یعنی جناب آقای مصباح یزدی که خوب دست قوی در فلسفه و مسائل عقلی دارند و تعلیقهای بر بدایه و نهایه دارند و در این تعلیقه شان موارد بسیاری به متن اشکال کردند از آن موارد همین است که قاعده الواحد را رد کردند به اشد وجه و به احسن وجه که البته ریشه رد این قاعده هم از مرحوم خواجه نصیر طوسی است ایشان هم همان روش را در این قاعده رفتند آن وقت در ارتباط با این مسأله افلاک که چی گفتیم؟ آنها که قائل به افلاک این چنین که گفتیم هستند در نتیجه معراج برای آنها مشکل میشود میشود مشکل عقلی دارد پس رد کنند پاسخ این است «و قد اتضح بفضل تقدم علوم الطبیعیة بطلان ذلک الاصل» پیشروی علم جدید و علوم طبیعی جدید پیشروی علوم طبیعی جدید به آن جا رسیده که اساس مسأله افلاک به هم ریخته یعنی افلاکی در کار نیست فلکی در کار نیست اینکه فلکی باشد جرمی باشد که این جرم قابل خرق و التیام نیست بعد به گونه خاصی و ستاره ها هم در آنها مثل چیزی که میخکوب شده باشند قرار دارد و ستاره ها به خاطر آنها که در حرکت هستند حرکت میکند میگویند که اینها همه پوچ شد به فضل تقدم علوم جدید با مسائلی که فعلا کشف شده است چنین شد «و قد اتضح بفضل تقدم علوم الطبیعیة بطلان ذلک الاصل و فساده من اصله فانهار البناء» پس اصلا بناء به هم ریخت تا چه رسد به نقش و نگار آن.
این مسأله افلاک و نفوس و افلاک و اینها بستگی دارد به قاعده الواحد خود قاعده الواحد که بستگی به اینها داشت خود قاعده از بین رفت اصل این مسائل از بین رفت تا چه رسد به این نقش و نگاری که مسأله افلاک باشد و نفوس افلاک باشد اینها همه ریشه اینها زده شد «و قد اتضح بفضل تقدم علوم الطبیعیة بطلان ذلک الاصل و فساده من اصله فانهار البناء بعد انهدام الاساس علی عروشه فضلا عن نقوشه» دیگر مطلبی باقی نمیماند تا اینکه بعد گفته شود افلاکی هست و نفوس افلاک.
مضافا به اینکه اصل این قاعده اشکالات متعدد دارد که دو اشکال از مرحوم خواجه نصیر هست که حالا وارد این بحث دیگر نمیخواهیم بشویم دو اشکال هم ایشان اضافه دارند «مضافا الی ما کان یتوجه الیهم من اسألة لم تکن اجد اجوبة صحیحة عندهم کما یلی» که بیان میکنند.
پس چی شد تا حالا؟ اشکال اساسی در ارتباط با مسأله معراج مسأله افلاکی است که جمعی از فلاسفه قائل شده بودند که با بود ان افلاک و ان چنان که گفته شده در ارتباط با آن افلاک که اصلا قابل خرق و التیام نیستند معراج مشکل پیدا میکند ولی معلوم شد که آنها به فرموده مرحوم علامه مجلسی آنها شبهاتی بیش نیست دلیل های روشنی نیست اولا ثانیا اثبات خلاف آن شده است یعنی اثبات شده که چنین چیزهایی وجود ندارد افلاکی در کار نیست در نتیجه این مسائل بی معنی خواهد بود این هم یک بخش از این بحث بخش دیگر از این بحث معراج این است که بد نیست حالا امروز مختصری اگر مناسب دیدیم یک کم بیشتر بعضی از مسائل این چنینی گفته شود ان وقت در این سفر معراج جریان های بسیار بسیار مهمی رخ داده است حالا قبل از اینکه این دو سه کلمه ای که میخواستم بگویم این قسمت را هم اشاره کرده باشم پس آیات شریفه مثبت روایات متواتره مثبت و همه اینها مثبت به اینکه معراج به جسد و روح عبد صالح خدا و پیامبر گرامی رخ داده است.
آن وقت باز بیان بزرگان هم ادعای اینکه این مسأله از قطعیات است مرحوم شیخ صدوق مرحوم شیخ مفید مرحوم شیخ طوسی اینها هم عبارات اینها در بحار نقل شده است اگر خواستید یک جایی مثل اینکه در همه موارد هم باید این حرف را زد بحث به تمام معنی مبسوط و مفصل و مستدل بحث شده باشد جا دارد که به بحار مراجعه شود که نه در این بحث به واقع در هر بحثی و نسبت به هر حدیث مشکلی وقتی مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه وارد میشوند چیزی مثل اینکه برای دیگری باقی نمیگذارند بسیار بسیار یمکن ان یقال توضیح و اقول و یحتمل کذا و این مسائلی که ایشان دارند یک دنیا مطلب دقیق و مهم در این بیانات شان اوردند بر ما باد که حتما از این بیاناتی که مرحوم علامه مجلسی آوردند از این بیانات شان استفاده کنیم ایشان آن وقت اقوال دیگران را هم گفتند و بیانات بزرگان را هم آوردند بسیار بسیار مفید است مراجعه به اینها.
حالا آن که در پایان عرضم عرض کنم این است که در این سفر پیامبر گرامی مطالب ببسیار از این سیر عجیب شان بیان کردند و این سیر هم نه تنها مشکل ندارد از نظر عقلی بلکه هر چه بیشتر پیشرفت کند مسائل علمی تجربی هی معجزه بودن مسأله معراج روشن تر میشود که عجیب است الان با این پیشروی نهای عجیبی که بشر دارد اینجا نشستید شما با یک تلفونی که در اختیار شما است میتوانید با کجای دنیا تماس بگیرید آن وقت این موج امواج چه میکند در ظرف آنی انتقال مطلب میشود از کجا به کجا اینها هر چه پیشروی بیشتر میکند هی روشنتر میشود که آنچه که برای بسیاری از افراد فوق العاده سنگین بوده است از مسائل معراج که فرصت کم مسائلی بسیار چگونه رخ داده است اینها کم به کم روشن میشود که نه تنها موجب اشکال نیست بلکه موجب افتخار برای اسلام و مسلمین است که چنین مطالب مهمهای آن وقت گفته شده و البته اساسا معجزات قرار آنها بر این است و در قرآن کریم مسائلی از قبیل مسأله آوردن تخت بلقیس در کمتر از یک چشم به هم زدن و از این قبیل مسائل متعدد است که نتیجه آن توجه دادن به این است که این عالم اسرار بسیاری دارد و مسائل بسیاری دارد.
و در هر حال یکی از چیزهایی که به عنوان یک حدیث تذکری این است که پیامبر اکرم ما فرمودند که در جریان معراج من به خداوند متعال عرض کردم که پروردگارا به پیامبران چیزهایی عطا شده «فَقَالَ الصَّادِقُ» تا اینکه «فَقَالَ رَسُولُ اللهِ» پیامبر گرامی حضرت محمد مصطفی گفتند «يَا رَبِ أَعْطَيْتَ أَنْبِيَاءَكَ فَضَائِلَ فَأَعْطِنِي» به انبیاء یک چیزهایی مرحمت کردی به من هم عنایتی داشته باش که عنایتهای خدا بر حضرت معلوم است.
«فَقَالَ اللهُ قَدْ أَعْطَيْتُكَ فِيمَا أَعْطَيْتُكَ كَلِمَتَيْنِ مِنْ تَحْتِ عَرْشِي» دو تا کلمه گفته شده به تعبیر من گاهی عرض کردم که دو تا هدیه در این قسمت از حدیث در سفر معراج بیان شده است یک هدیه خدا به پیامبر اکرم و دیگر هدیه فرشته ها و هر دو بسیار فوق العاده است مختصر هم است چه بسیار خوب است که در نظر بگیریم و عادت ما باشد که از این دو جمله استفاده کنیم که هر چه فکر کنیم مهمتر از آن است ان دو کلمه چیست؟ یک «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ وَ لَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ» این هدیه خدا است «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ وَ لَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ» این است که آدم با توجه بگوید خیلی مسأله است ذات مقدس حضرت حق انسان پناه برده باشد به خداوند متعال که هیچ چیز بر او مشکل نیست همه چیز بر او سهل است «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ» بعد هم «وَ لَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ» فرارگاهی نیست از خداوند متعال مگر اینکه به خود خدا انسان پناه ببرد.
این جمله با توجه گفتن آن فوق العاده آثار آن بسیار است هم در جهات مشکلات دنیوی هم در مشکلات اخروی از نظر جنبه های معنوی که فوق العاده عجیب که در حدیثی است در کتاب شریف کافی بابی است باب تطارد الملائکه و الشیاطین جنگ فرشتهها با شیطانها که وقتی یک هوائی هوسی وسوسه شیطانی کار نادرستی به سراغ انسان میآید که انسان را به خطر میافکند وقتی انسان میگوید لا حول و لا قوه الا بالله فوج فوج فرشتهها میرسند و میآیند کمک میکنند و شیاطین را دفع میکنند و انسان را نجات میدهند. پس این هدیه خداوند متعال.
و اما حضرت فرمودند «قَالَ وَ عَلَّمَتْنِي الْمَلَائِكَةُ» فرشته ها چه هدیه به من دادند؟ آنها گفتند که بله «قَالَ وَ عَلَّمَتْنِي الْمَلَائِكَةُ قَوْلًا أَقُولُهُ إِذَا أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ» صبح ها میگویم و شبها هم میگویم من پیامبر خیلی عبارات اینجا هم لطیف است «اللَّهُمَّ إِنَّ ظُلْمِي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ» چقدر عالی است که انسان متوجه باشد به این مسائل و به جد توجه داشته باشد این چند روز زندگی که میگذرد از این مسائل غفلت نداشته باشیم «اللَّهُمَّ إِنَّ ظُلْمِي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ» دیگر معنی نمیخواهد «وَ ذَنْبِي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِمَغْفِرَتِكَ وَ ذُلِّي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِعِزَّتِكَ» آن وقت خدا عزت عنایت میکند لطف میکند «وَ ذُلِّي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِعِزَّتِكَ وَ فَقْرِي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِغِنَاكَ وَ وَجْهِيَ الْبَالِي أَصْبَحَ مُسْتَجِيراً بِوَجْهِكَ الدَّائِمِ الْبَاقِي الَّذِي لَا يَفْنَى» بعد پیامبر اکرم فرمودند «وَ أَقُولُ ذَلِكَ إِذَا أَمْسَيْت»[3] شب هم که بشود صبح میگویم «اللَّهُمَّ إِنَّ ظُلْمِي أَصْبَحَ» شب هم «امسی» این اذکار بسیار بسیار مهم است ان شاء الله از اینها هم هر چه بیشتر بهره بگیریم.