درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
97/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: برزخ
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با مباحث اعتقادی قرآن کریم مباحثی مطرح شد بحث اخیر مسأله برزخ آیات مربوطه روایات مربوطه به نسبت لازم قرائت شد و مسأله موت که ابتدای عالم برزخ است مورد صحبت بود در قسمت مسائل مربوط به موت در کتب حدیثی به تفصیل مطالبی مطرح شد از جمله در جلد ششم کتاب شریف بحار و خصوصیاتی از مسأله مرگ گفته شد و چون روایات باب در جهت مسائل مختلف روایات روشنی است به اشاره به بعضی از آنها اکتفا شد و بعضی از کلماتی که مقداری خصوصیتی داشت در بعضی از احادیث آنها هم صحبت شد.
و آنچه که قرار بود صحبت کنیم در ارتباط با مسأله رؤیت ائمه است که انسان محتضر پیامبر اکرم ائمه معصومین را میبیند. در این مورد هم روایات یکی دو تا پنج تا شش تا نیست روایات بسیاری است و باز در کتاب شریف بحار مطرح است بعضی از روایات به گونهای است که مناسب است قرائت بشود از روایات کثیرهای که در این زمینه هست یک حدیث به عرض شما میرسد که در ارتباط با همین مسأله است و بعد شبههای که در ارتباط با این مسأله مطرح است در ارتباط با مسأله رؤیت.
یکی از آن احادیث این است که در تفسیر شریف فرات کوفی است و در بحار جلد شش صفحه صد و شصت و سه حدیث سی و دو «يَقُولُ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عَنِ الْمُؤْمِنِ أَ يُسْتَكْرَهُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ» سؤال میکند که در ارتباط با هنگام مرگ مؤمن کراهت دارد سختش است یا خیر؟ که طبیعی است پاسخ کلی در کار نیست و مؤمنین درجاتشان مختلف است ولی در مجموع یک فرد مؤمن کارش به اینجا میرسد علاقهمند میشود به رفتن از این عالم در پاسخ این سؤال مشخص میشود سؤال او این شد که «أَ يُسْتَكْرَهُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ» از مؤمن سؤال شد که این چنین است؟
«قَالَ لَا وَ اللهِ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّهُ إِذَا حَضَرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ جَزِعَ» ناراحت میشود «فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لَا تَجْزَعْ فَوَ اللهِ لَأَنَا أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ مِنْ وَالِدٍ رَحِيمٍ لَوْ حَضَرَكَ» اگر پدر تو میبود چقدر به تو مهربان بود من از او به تو مهربان تر هستم «افْتَحْ عَيْنَيْكَ» چشمت را باز کن «افْتَحْ عَيْنَيْكَ وَ انْظُرْ قَالَ وَ يَتَهَلَّلُ لَهُ رَسُولُ اللهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ الزَّهْرَاءُ عَلَيْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ قَالَ فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَيَسْتَبْشِرُ بِهِمْ» همه این بزرگواران را میبیند مؤمن کسی که به اینها معتقد است و در مسیر ایمان حرکت کرده است خشنود میشود به دیدن اینها بعد حضرت فرمودند که توجه کردی که بعضی هنگام فوتشان اینها مثل اینکه میخواهند بنشینند یا اینکه ابروی شان را به طرف بالا تکان میدهند این مطلب به خاطر این است «فَمَا رَأَيْتَ شُخُوصَهُ قُلْتُ بَلَى» دیدی که مؤمن میخواهد بنشیند و یا ابرویشان را به طرف بالا حرکت میدهد «قَالَ فَإِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ».
«قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ يَشْخَصُ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ» گاهی کافر هم این حالت برای او دست میدهد. آن وقت میفرمایند مؤمن به خاطر آن خیری که میبیند از آن جهت است تفاوت دارد کافر به عکس است «قَالَ وَيْحَكَ إِنَّ الْكَافِرَ يَشْخَصُ مُنْقَلِباً إِلَى خَلْفِهِ لِأَنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّمَا يَأْتِيهِ لِيَحْمِلَهُ مِنْ خَلْفِهِ وَ الْمُؤْمِنَ أَمَامَهُ وَ يُنَادِي رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَوْقَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى وَ يَقُولُ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ إِنِّي قَدْ أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا وَ الْمُضِيَّ» من مأمور شدم که اختیار را به تو بگذارم میخواهی بمیری یا میخواهی بمانی وقتی آن عزیزان را میبیند و مقدمه آن نعمتهای کذایی پروردگار میگوید خیر دوست دارم که بمیرم «إِنِّي قَدْ أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا وَ الْمُضِيَّ فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ إسْلَالِ رُوحِه»[2] .
سؤال این بود که «یستکره عند الموت ام لا» پاسخ آن این است که خیر خشنود میشود که بمیرد چیزی بهتر در آن وقت برای او نیست محبوب تر برای او نیست از اینکه روحش از بدنش بیرون بیاید و بمیرد «فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ إسْلَالِ رُوحِه».
یک جمله لطیفی در همین مورد هست همین مطلب است مطلب تازهای نیست جز همین مطلبی که الان عرض کردم ولی عبارت این است که در یک حدیث نسبتا مفصلی است که به اینجا میرسد که وقتی سؤال میکند «ما للمومن عند الموت» مؤمن وقت مرگ به کجا منتهی میشود کار او چه چیز برای او هست؟ حضرت میفرمایند که بعد از اینکه سؤال شدند «فَمَا لَهُمْ عِنْدَ الْمَوْتِ قَالَ يَحْكُمُ الرَّجُلُ فِي نَفْسِهِ وَ يُؤْمَرُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِطَاعَتِه»[3] در آن حالت یک مؤمن وضعش این است که مسأله مردن به اختیار خودش واگذار بشود در آن ساعت مؤمن وضعش این جور میشود که «يَحْكُمُ الرَّجُلُ فِي نَفْسِهِ وَ يُؤْمَرُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِطَاعَتِه» خودش در ارتباط با خودش تصمیم میگیرد که بله بروم و یا بمانم و مأمور میشود ملک الموت به اینکه اطاعت کند از او پس این چنین است تا اینجا میتواند انسان موفق باشد. مسألهای است که در روایات مختلف آمده است.
حالا سؤال و جوابی که در این مورد هست سؤال معمولی است که اینکه گفته میشود اهل البیت را میبینند و بسیار هم در خارج محقق شده است که افراد سلام داده اند به ائمه معصومین یک مورد آن را هم از کتاب فضیلت های فراموش شده در یک قسمت قرائت کردم.
و بنده خودم یکی از محارم فوت میشد و آن وقت من هم هنگام فوت شان بودم اخوی مرحوم من یک قاشق آب و یک کمی هم تربت در آن گذاشته بود آورد نزدیک دهانشان که به ایشان بدهد که چیزی نمیخوردند آن وقت به محض اینکه این قاشق را آورد جلو و ایشان هم هنوز نمیفهمید که در این قاشق مختصری تربت ریخته شده به محض اینکه این برخورد شد چند روز بود که صحبت نمیکرد ولی یک دفعه گفت السلام علیک یا ابا عبد الله السلام علیک یا ابا عبد الله که احتمال قوی این بود که همین حالتی که برای مؤمنین دست میدهد برای ایشان دست داده بود در هر حال این از مسائلی است که از مسائل بینه حدیثی است.
در این مورد سؤالی که میشود این است که میلیون ها نفر در نقاط مختلف اینها که فوت میشوند هم چطور میشود که ائمه که میگویید حضور پیدا میکنند دیده نمیشوند یک و دوم اینکه چطور میشود که در نقاط مختلف جسد حضور پیدا کند در آن واحد در نقاط بسیار مختلف متعدد دور از یکدیگر پس دو تا سؤال است یک چگونه دیده نمیشوند دو اینکه چگونه ممکن است حضور جسد واحد در نقاط مختلفه فراوان؟
در این ارتباط کفایت میکند آنچه که مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه این بحث را مطرح کردند در کتاب شریف بحار جلد ششم در صفحه دویست تذییلی دارند در آن تذییل همین دو تا سؤال را مطرح کردند اما جواب سؤال اول که خیلی ساده است به خاطر اینکه خیلی چیزها است که انسان نمیبیند این هم یکی از چیزهایی که انسان نمیبیند و مخصوصا فراوان در زندگی معصومین داریم که این جور پیش میآمد که یک کسی حضرت را میدید دیگران نمیدیدند با حضرت صادق حرکت میکند رسیدند دم بازار شلوغ رفت و آمد زیاد حضرت افتادند سجده مشغول سجده سجده برخاستند این دوستشان صحابیشان عرض میکند آقا اینجا دم بازار مردم در رفت و آمد شما افتادید سجده مناسب بود مثلا حضرت فرمودند کسی جز تو من را نمیدید فقط تو من را میدیدی بقیه نمیدیدند و نتیجتا مشکلی نداشت آن عدم تناسب وقتی بود که بقیه هم ببینند و رفت و آمد و بعد نتیجتا مناسب نبود ولی کسی من را نمیدید تو فقط من را میدیدی اینکه مسأله ای نیست مسأله احتجاب از رؤیت افراد که فراوان در زندگی پیامبر اکرم ائمه معصومین شواهد بسیاری داریم.
اما اینکه در نقاط مختلف جسم واحد دیده شود میگویند همچنان که در حدیثی است حدیث آن را هم من گاهی یادداشت کرده بودم که بخوانم فرصت گذشته که در حدیثی هست که ائمه در حدیث دارد تمثل پیدا میکنند تمثل یعنی صورت مثالی آنوقت به عدد همه اشخاصی که دارند فوت میشوند صورت مثالی درست میکنند از خودشان که آن صورت مثالی را طرف میبیند.
نکته بیشتر جای سؤال این است که در بسیاری از این احادیث است که ائمه را هر کسی به گونهای میبیند دوستانشان به گونهای دشمنانشان به گونه ای در درجه دوستی و دشمنی به گونه های مختلف یک جا پر محبت میبینند افراد یک جا پر خشم میبینند افراد یک جا محبت بیشتر یک جا محبت کمتر یک جا خشم بیشتر یک جا خشم کمتر اگر صورت مثالی است آن وقت چطور میشود که این صورتهای مثالی بسیار خوب قبول است که صورت مثالی داریم بحث صورت مثالی است و عالم برزخ هم خیلی ها گفتند که روح در همان صورتهای مثالی قرار میگیرد اما این اختلاف حالات شان چطور میشود؟
این هم پاسخ آن این است که البته تقریر پاسخ را من خاطرم میآید خدا رحمت کند مرحوم استادمان مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی میگفتند که صور مختلف که ایشان هم دارند مرحوم علامه مجلسی صور مختلف و متعدد را ایشان دارند صور مختلف و متعدد در ارتباط با افراد مختلف خلق میکنند که هر کجا یک صورت مثالی ایجاد میکنند صورت مثالی را آن وقت این صورت مثالی را که ایجاد میکنند فرمانده شان خودشان هستند به هر کدام فرمان میدهند که چگونه باش بعد مثال از ایشان است که در ذهنم مانده میفرمودند مثلا این پنج تا انگشت انسان فرمانده آن خود انسان است به انگشتش به هر انگشتش یک جور فرمان میدهد تو مستقیم باش تو کج شو تو به این طرف باش تو به آن طرف باش به هر کدام یک فرمان میدهد و هر کدام یک جور قرار میگیرند به اطوار مختلفه فرمانده یکی است اشکال مختلفه اطوار مختلفه به فرمان این فرمانده است اینجا هم همین طور است در نتیجه این مشکلی نخواهد داشت صورتهای مثالی فراوان درارتباط با هرکسی به نسبت حال خودش صورت مثالی ایجاد میکنند.
حالا دقت کنید من سریع این چند جمله را بخوانم «تذييل اعلم أن حضور النبي و الأئمة صلوات الله عليهم عند الموت مما قد ورد به الأخبار المستفيضة و قد اشتهر بين الشيعة غاية الاشتهار و إنكار مثل ذلك لمحض استبعاد الأوهام ليس من طريقة الأخيار» آدم های خوب این جور نیست که با یک مشکل هست و در نظر من بعید میآید و چنین و چنان بخواهند این اخبار را نادید بگیرند «و أما نحو حضورهم و كيفيته فلا يلزم الفحص عنه» حالا چه جور و چگونه آن لزومی ندارد که فحص کنیم «بل يكفي فيه و في أمثاله الإيمان به مجملا على ما صدر عنهم و ما يقال من أن هذا خلاف الحس و العقل» پس چرا نمیبینیم اگر هستند؟ خلاف عقل است خلاف حس است «أما الأول» که خلاف حس است چرا؟ «أما الاول فلأنا نحضر الموتى إلى قبض روحهم و لا نرى عندهم أحدا و أما الثاني» که خلاف عقل است «و أما الثاني فلأنه يمكن أن يتفق في آن واحد قبض أرواح آلاف من الناس في مشارق الأرض و مغاربها و لا يمكن حضور الجسم في زمان واحد في أمكنة متعددة فيمكن الجواب عن الأول بوجوه» که چرا دیده نمیشوند؟
«الأول أن الله تعالى قادر على أن يحجبهم عن أبصارنا لضرب من المصلحة كما ورد في أخبار الخاصة و العامة في تفسير قوله تعالى جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً إن الله تعالى أخفى شخص النبي عن أعدائه مع أن أولياءه كانوا يرونه» دوستانشان میدیدند ولی دشمنانشان نمیدیدند «و إنكار أمثال ذلك يفضي إلى إنكار أكثر معجزات الأنبياء و الأوصياء» این چیزها را کسی بخواهد منکر باشد باید معجزه ها را منکر باشد اصلا منتهی میشود به انکار بسیاری از معجزات از انبیاء و اوصیاء «و قد مر فيما نقلنا من تفسير العسكري التصريح بهذا الوجه» پس این یک وجه در تفسیر حضرت عسکری نسبت به رؤیت چرا دیده نمیشود این جور گفته شده است.
«الثاني أنه يمكن أن يكون حضورهم بجسد مثالي لطيف لا يراه غير المحتضر» ممکن است که با صورت مثالی شان محتضر میبیند صورت مثالی هم لطیف هست و لطیف هست و لطیف دیده نمیشود به چشم سر به طور معمول و در موارد عادی دیده نمیشود این هم نیز وجه خوبی است چه اینکه در احادیث هم آمده که صور مثالیشان هنگام مرگ حضور پیدا میکند نه جسد شخص خودشان صور مثالیشان «أنه يمكن أن يكون حضورهم بجسد مثالي لطيف لا يراه غير المحتضر كحضور ملك الموت و أعوانه و سيأتي الأخبار في سائر الموتى أن أرواحهم في البرزخ تتعلق بأجساد مثالية» و اصلا اینکه خود معصومین به صورت مثالی حاضر میشوند حدیث دارد خود این هم حدیث است در همین باب.
وجه سومی هم گفته شده و آن اینکه «الثالث أنه يمكن أن يخلق الله تعالى لكل منهم مثالا بصورته» این هم یک وجهی است که دو وجه دیگر هم میگویند و آن دو وجه را خودشان نمیپذیرند و رد میشویم.
نسبت به اشکال دوم که یک جسم در آن واحد در نقاط مختلف باشد «و أما الجواب عن الوجه الثاني فبأنه إنما يتمّ الشبهة إذا ثبت وقوع هذا الاتفاق و محض الإمكان لا يكفي في ذلك مع أنه إذا قلنا بأن حضورهم في الأجساد المثالية يمكن أن يكون لهم أجساد مثالية كثيرة لما جعل الله لهم من القدرة الكاملة التي بها امتازوا عن سائر البشر و في الوجوه الثلاثة الأخيرة على تقدير صحتها» که حرف دیگری است که میخواهند بفرمایند بعضی از این وجوه، وجوه ضعیفه است.
بعد هم در آخر توصیه میکنند به اینکه خوب است که در ارتباط با مسائل مشکلهای که ضد عقل نیست از بینات عقل چیزی نداری که رد کند آن جاها حالت تسلیم را داشته باشیم و کیفیت علم به آن را واگذار کنیم به خداوند متعال تا خدا خودش عنایت کند این عبارت آخر را هم عرض کرده باشم «و الأولى في أمثال تلك المتشابهات الإيمان بها و عدم التعرض لخصوصياتها و تفاصيلها و إحالة علمها إلى العالم ع كما مر في الأخبار التي أوردناها في باب التسليم وَ اللهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيم»[4] .
و آن توضیحی هم که بنده عرض کردم آن وقت حالات مختلف که ایشان آن را دیگر مطرح نکردند اشکال اینکه حالات مختلف و گاهی خشم و گاهی رحمت و در هر دو هم درجات مختلف چگونه میشود به آن صورتی که به عرض شما رسید فرمانده خودشان که مثالهای متعدد ایجاد میکنند به اذن پروردگار و به آن تمثالها به هر کدام یک فرمان خاصی میدهند.