< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

98/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: ارکان منجزیة العلم الاجمالی /تنبیهات اشتغال /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در ارکان منجّزیة علم اجمالی و رکن اول آن یعنی وجود علم اجمالی بود. شهید صدر در رکن اول بحث قیام امارة و حجّت اجمالی را مطرح کردند و برای بررسی مسئله، حجّت را به دو قسمِ حجّت بر جامع و حجّت بر فرد معین و تردید در بعد، تقسیم کردند. در قسم اول که حجّت بر جامع بود، تعارض بین ادله اصول و ادله حجّیت اماره را آوردند. حال باید به راه حل این تعارض پرداخت.

 

1اهمیت بحث از حجّت اجمالی

در رکن اول که وجود علم اجمالی بود، گفته شد اگر علم وجدانی نباشد، آیا حجّت اجمالی مانند علم اجمالی تنجّزآور است یا خیر؟ این بحث، بحث مهمی است و در کلمات، کمتر بدان پرداخته شده است. وجه اهمیّت این بحث آن است که در فقه، علم وجدانی کم است و معمول موارد، با بیّنه و حجّت تعبدیه ای که علم آور نیست، به اثبات می‌رسد. از این رو بحث از حجّت اجمالی اهمیّت دارد که آیا ضوابط علم اجمالی را دارد یا خیر؟

2اشکال حجّت اجمالی: تعارض ادله حجّیت أماره با ادله اصول

اشکال مهمی که در حجّت اجمالی وجود دارد آن است که أماره، علم آور نیست به همین جهت، دلیل حجّیت أماره با ادله اصول عملیه ای که در اطراف جاری می‌شود، معارضه می‌کند. به عنوان مثال أماره ای بر نجاست یکی از دو ظرف اقامه شد، از طرفی دلیل حجّیت أماره می‌گوید باید بنا را بر نجاست یکی از دو ظرف گذاشت که لازمه ی این بناگذاری، اجتناب از هر دو ظرف است. از طرفی دیگر، ادله اصول مرخّصه مانند «کلّ شیء لک حلال» و «کلّ شیء لک طاهر» در هر ظرف، اجرا می‌شود. بنابراین دلیل حجیت اماره با ادله اصول تعارض می‌کند و نتیجه این تعارض آن است که در موارد حجّت اجمالی، منجّزی وجود ندارد و آنچه که علم تعبّدی در صدد اثبات آن بود، با تعارض، ساقط شد. پس تنها حکم عقل، مرجع است که حکم به قبح عقاب بلا بیان می‌کند.

3پاسخ به این اشکال

یقین به بطلان این مطلب وجود دارد و نمی‌توان گفت که در موارد حجّت اجمالی چیزی ثابت نمی‌شود و باید برائت عقلی اجرا نمود. اما جواب و وجه فنّی این اشکال چیست؟

برای حلّ این مشکل، سه راه حل اساسی وجود داشته که هر یک از این سه راه حل، زیرمجموعه‌هایی دارند. شهید صدر این بحث را پر دامنه مطرح کرده اند. ولی به جهت رعایت اختصار همه آنها بررسی نمی‌شوند و تنها مطالب اصلی و اساسی رسیدگی می‌شوند.

این سه راه عبارتند از:

    1. راه اول آن است که گفته شود ادله اصول عملیه موارد حجّت اجمالی و قیام أماره را شامل نمی‌شوند و تعارض در صورتی است که هر دو دسته دلیل جاری باشند ولی با اجرا نشدن اصول، دیگر جایی برای تعارض باقی نمی‌ماند.

    2. راه دوم آن است که ادله اصول این موارد را شامل می‌شود ولی به وجهی ادله حجّیت أماره مقدم شده و تعارض از بین می‌رود.

    3. راه سوم این است که گفته شود با بیانی ویژه، در حقیقت یک علم اجمالی وجدانی بر یک حکم اعمّ از ظاهری و واقعی پیدا می‌شود و با وجود این علم اجمالی وجدانی، داخل در علم وجدانی شده و تمام ضوابط آن را دارا می‌شود.

3.1راه اول : عدم شمول ادله اصول

راه اول آن بود که گفته شود ادله اصول این موارد را شامل نمی‌شود. برای تبیین وجه این عدم شمول، به دو مقدمه ذیل نیاز است:

3.1.1مقدمه اول: اعم بودن علم در ادله اصول، نسبت به تفصیلی و اجمالی

در ادله ی اصول عملیّه یا موضوع «لا‌یعلم» یا غایة «علم» قرار گرفته است؛ مانند «رفع ما لا یعلمون» و «حتی تعلم انه قذر». این علم هم شامل علم تفصیلی می‌شود و هم شامل علم اجمالی؛

3.1.2مقدمه دوم: مراد، علم عرفی است

مقدمه دوم آن است که مراد از علم، معنای فلسفی آن نیست که تنها قطعی که احتمال خلاف در آن نیست، شامل شود بلکه اعم از قطع و اطمینان بود و معنای عرفی علم مراد است.

3.1.3نتیجه

با توجه به این دو مقدمه باید گفت هر کجا اماره ای بر مطلبی قائم شود، علم حاصل شده، و با حصول علم، ادله اصول، شامل این موارد نمی‌شود و معارضه ای بین دلیل حجیت اماره و دلیل اصل نخواهد بود چون مغیّا است به اینکه علم نداشته باشد و با اماره علم دارد.

به عبارتی دیگر، دلیل حجیت اماره وارد بر ادله اصول می‌شود زیرا واقعاً موضوع اصول را که عدم العلم بود، برمی‌ دارد.

3.2راه دوم : قیام الحجة، موضوع اصول

راه دوم این است که گفته شود، علم به معنای همان قطع بدو احتمال خلاف است اما علمی که در ادله اصول اخذ شده، از باب اظهر و اعلی الافراد است و در حقیقت کنایه از حجّت است یعنی موضوع اصول، عدم قیام حجّت است و از آنجایی که فرد اعلای حجّت، علم است، علم را آورده اند ولی خصوصیتی ندارد. پس معنای «حتی تعلم انه قذر» حتی تقوم الحجة علی أنه قذر است و معنای «رفع ما لا یعلمون»، رفع ما لا تقوم الحجة علیه است. «لا تنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر» به معنای « لا تنقض ما تقوم الحجة علیه بما لا تقوم الحجة بل انقضه بالحجة الأخری» است.

این مسلک مرحوم امام خمینی است.[1]

با این مقدمه، گفته می‌شود بیّنه بر جامع قائم شده است[2] و این اماره، بر وجود متنجس واقعی در بین دو ظرف، حجّت می‌شود. با وجود حجّت، مکلّف مؤمّنی برای ارتکاب ندارد و در صورت ارتکاب، عذری نزد مولا نخواهد داشت و مستحق عقاب است زیرا اماره حجّت است و در این صورت تمسّک به اصولی همچون «کلّ شیء لک حلال» در اطراف صحیح نیست. در دو طرف صحیح نیست چون حجّت بر نجاست در بین دارد و جریان اصول در هر دو طرف موجب مخالفت قطعی با این حجّت می‌شود. جریان در یک طرف معیّن نیز صحیح نیست زیرا ترجیح بلامرجّح می‌شود. غیر از فرد معیّن هم، فردی واقعی ندارد. بنابراین ادله مرخصه مجال تطبیق ندارد و تنها ادله حجیت اماره باقی می ماند و معارضه ای در کار نیست.

3.3راه سوم: انصراف اصول از موارد علم و اماره

راه سوم آن است که گفته شود ادله اصول انصراف از موارد علم اجمالی و قیام امارات دارد. وجه انصراف آن است که این ادله به عرف القاء شده است و خود عرف در مواردی که علم یا اماره ی معتبر نزد خودش، دارد، مرخّص جاری نمی‌کند و مرخصی نمی‌بیند زیرا مرخصّات با آن مصلتی که أماره به جهت آن حجّت شده، سازگاری ندارد. آن مصلحت، تعطیل نشدن زندگی عادی افراد جامعه است اگر بنا باشد که افراد یک جامعه، خود علم تحصیل کنند و به گفته ی دیگران تکیه و اعتمادی نداشته باشند، زندگی عادی تعطیل می‌شود. از همین رو، به سراغ پزشک و مهندس و متخصص و ... می‌روند. برای جلوگیری از تعطیلی زندگی عادی، خطر احتمال خلاف‌ها در أماره را می‌پذیرند و با امارات معامله ی علم می‌کنند.

وقتی در سیره ی خود عرف چنین شد، شارع اگر اماره ای را حجّت کرد، عرف می‌فهمد بر همان مشی خود، شارع آن را حجّت کرده است و وقتی که عرف با وجود أماره چه بر حکم و چه بر موضوع، به مرخّصات معتبر نزد خودشان مراجعه نمی‌کند، شارع نیز أماره را حجّت کرده و ادله اصول مرخّصه را ناظر به آن ندانسته است. با تقدیم أماره بر اصول، تعارض برداشته می‌شود.

3.3.1قوی‌ترین راه، بیان سوم

قوی‌ترین بیان، همین بیان اخیر است که در معنای علم تصرف نمی‌کند تا گفته شود خلاف ظاهر است، بلکه به این بیان که عرف در بین خودشان، امارات و اصول مرخصه دارند و حوزه ی امارات را غیر از حوزه اصول می دانند. شارع نیز این أمارات و خطابات را القای به عرف کرده است و به همان روش مرسوم در بین خود عرف حجّت نموده است. مثلاً فاسق در آیه ی «نبأ» [3] ، همان فاسق در نزد عرف است و همان شخص دروغگوی غیر قابل اعتماد است.

این مطلب را مرحوم امام خمینی فرموده است.[4]

3.3.2محذور بیان اخیر: عدم جریان اصول در اطراف علم اجمالی

اشکال این راه آن است که اصول عملیه، اطراف علم اجمالی را شامل نمی‌شود همانطور که شیخ اعظم فرمودند.[5]

ظاهر برخی ادله اصول مرخّصه، آن است که علم اجمالی وجود نداشته باشد، به عنوان مثال در «حتّی تعلم أنّه حرام بعینه» ظاهر «أنّه» این است که همان شیء حرام است نه آنکه حرام مردّد بین دو شیء شده باشد. کلمه «بعینه» هم این مطلب را تأکید می‌کند.

و یا ظاهر «رفع ما لا یعلمون» آن است که همان چیزی که نمی‌دانید نه مردّد.

به جهت ظاهر همین ادله، برخی از بزرگان، ادله ی اصول عملیه را شامل اطراف علم اجمالی ندانسته اند.

اما در نقطه مقابل، عده ای از بزرگان فرموده اند که اینگونه نیست که هیچ یک از اطراف را شامل نشود.

نتیجه آن شد که اگر این راه پیموده شود، باید پذیرفته شود که ادله اصول شامل اطراف علم اجمالی نمی‌شود که مانعی از التزام به این حرف وجود ندارد و مورد پذیرش قرار می‌گیرد.

 


[2] استاد دام ظلّه : تعبیر به «جامع» بنا بر بعضی مسالک در متعلق علم اجمالی صحیح است. در مورد متعلق علم اجمالی اختلاف وجود دارد که آیا جامع است یا واقع ؟ مرحوم محقق عراقی بر آن است که واقع متعلق علم اجمالی است. قول حق و مقتضای تحقیق نیز همین است که علم به واقعی که در لایه ای از ابهام است، تعلق می‌گیرد. اما قول رایج همین تعلق علم اجمالی به جامع است از این رو این تعبیر، به کار رفته است.
[4] تنقيح الأصول، امام خمینی (تقریرات اشتهاردی)، ج‌1، ص204 :«أنّه لا إشكال في أنّ الآياتِ و الأخبارَ الواردة لبيان الأحكام الشرعيّة المتضمّنة لها، منزّلة على الفهم العرفي؛ لأنّها مُلقاة إلى العرف و العقلاء من العوامّ و غيرهم، فما هو المستفاد منها عرفاً تُحمل عليه، و إن أدّى إلى ما يخالف حكم العقل‌.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo