< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1401/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قرائت حمد و سوره طبق اختلاف قرائات / قرائت/ صلوه

 

فهرست مطالب

 

خلاصه جلسه گذشته:

در جلسه گذشته مسئله اختلاف قرائات مطرح گردید که استاد، ادعای منسوب به مشهور مبنی بر تعدد قرائات در زمان پیامبر را نپذیرفتند. در این جلسه به تکمله آن بحث وبیان شواهد و روایات در این باره پرداخته می شود.

1- عدم صحت تعدد قرائات نازل بر پیامبر گرامی اسلام

بحث راجع به اختلاف قرائات قرآن بود که بخشی از آن، مغیر معنا بود. به عنوان مثال حفص «سلام علی إل یاسین» خوانده ولی ورش «سلام علی آل یاسین» خوانده است که قرائت اهل بیت است و در زیارت آل یاسین آمده است: «إذا أردتم التوجه بنا فقولوا کما قال الله سلام علی آل یاسین» یا اختلاف «مالک» و «ملک» و «ملاک» که در برخی از قرائات آمده است. یا اختلاف «لهم عذاب ألیم لما کانوا یکذبون» که قرائت حفص است، با «لهم عذاب ألیم بما کانوا یکذّبون» که قرائت ورش است. همچنین قرائت نافع و عبدالله بن کثیر و أبوعمرو چنین اختلافاتی دارد. در آیه «والمصّدّقین و المصّدّقات» در قرائت حفص و جمعی از قراء آمده است، در حالی که قرائت شعبه و عبدالله بن کثیر که شعبه از همین عاصم نقل می کند که حفص نیز از او نقل می کند می گوید «إن المصدّقین و المصدّقات» که معنا ها نیز تفاوت دارد. یک سری اختلافات نیز مغیر معنا نیست؛ مانند اینکه در سورۀ حمد جمعی از قراء «صراط» خوانده اند، ولی برخی «سراط» خوانده اند. حمزه و أبوعمرو «ضراط» خوانده اند. یا در آیه «تلقف ما یأفکون» که حفص خوانده است، بقیه «تلقّف» خوانده اند. در آیه «قبل أن تنفد کلمات» خوانده اند، حمزه و کسایی «ینفد» خوانده اند که مغیر معنا نیست.

پس قرائات گاهی مغیر معنا است و گاهی مغیر نیست. گاهی نیز یک حرف اضافه می شود و گاهی کم می شود. در الف بسیار اتفاق می افتد که کم و زیاد شده باشد؛ زیرا در رسم الخط نوشته نمی شد. ما عرض کردیم که اختلاف ما نزل من الله، هیچ دلیلی ندارد بلکه دو روایت نقل کردیم که قرآن واحد است و از واحد نازل شده است و در یک روایت آمده بود که اختلاف از جانب قراء یا روات آمده است:

« الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِي‌ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ»[1]

اینکه در روایت عبدالله بن سلیمان می گوید حضرت آیه خواندند که «هذا عطائنا فامنن أو أعط بغیر حساب»[2] در حالی که در روایات معتبره دیگر امام علیه السلام «فامنن أو أمسک» خوانده اند، جواب می دهیم:

    1. روایت عبدالله بن سلیمان ضعیف است.

    2. مسلما راوی اشتباه کرده است. «هذا عطائنا فامنن أو أعط بغیر حساب» اساسا بی معنا است. فامنن یعنی بالإعطاء، لذا أو أعط بغیر حساب معنا نمی دهد.

    3.

سوال: غلط نقل کردن عرفی است؟

جواب: وقتی معنا نمی دهد، پس غلط نقل می کند؛ زیرا فامنن همان اعطاء است. اگر روایت معتبره هم بود قبول نمی کردیم.

 

1.1- بررسی سندی و دلالی دو روایت دال بر اختلاف قرائات

بلی، دو روایت با سند صحیح در تفسیر قمی (بناء بر اینکه تفسیر قمی معتبر باشد که بعید نیست وثوق به این سند های غیر مضطرب در تفسیر قمی پیدا کنیم) در یک روایت از امام علیه السلام نقل کرده است که «صراط من أنعمت علیهم» می خوانده اند که ابن مسعود نیز چنین خوانده است:

«حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَرَأَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِرَاطَ مَنْ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ قَالَ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ النُّصَّابُ وَ الضَّالِّينَ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى‌»[3]

در یک روایت دیگر امام علیه السلام «خیر أئمۀ أخرجت للناس خوانده اند و صریحا «خیر أمۀ» را نفی می کند:

« حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ قُرِئَتْ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع «خَيْرُ أُمَّةٍ» يَقْتُلُونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ع فَقَالَ الْقَارِئُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ نَزَلَتْ قَالَ نَزَلَتْ «كُنْتُمْ خَيْرَ أَئِمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» أَ لَا تَرَى مَدْحَ اللَّهِ لَهُمْ «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه‌»[4]

روایت دوم را که اصلا نمی توان این روایت دومی را شاهد بر اختلاف قرائات من عندالله دانست؛ زیرا قرائت دیگر را نفی می کند و می فرماید کدام خیر أمتی هستند که علی و حسن و حسین علیهم السلام را به شهادت رسانده اند. اما روایت اول گرچه وارد شده، ولی نهایت این است که دال بر مقبول بودن آن قرائت نزد امام است، یا این احتمال است که حضرت نقل به معنا کرده باشد، گاهی انسان در مقام قرائت قرآن نیست و در نماز نیست، در مقام توضیح معنا می باشد. این یک نقل عرفی است که امام اینطور بیان کرده باشند. چون «صراط من أنعمت» قرائت متعارفه نبوده است، صرفا عبدالله بن مسعود خوانده بود، یا بدین دلیل است که امام علیه السلام «صراط الذین» را تأیید نکرده بود، یا اگر آن قرائت معروفه مسلم تأیید شده توسط ائمه (چون می دانیم که قطعا ائمه در نمازهایشان همان قرائت معروفه را می خواندند) می گوییم شاید امام نقل به معنا کرده اند، اگر راوی درست نقل کرده باشد و درست شنیده باشد. نقل به معنا کاملا عرفی است، ما هم گاهی در صحبت ها آیه را نقل به معنا می کنیم؛ چون در مقام احتجاج نیستیم. امام هم چه بسا نقل به معنا کرده باشند، مخصوصا اینکه یک بار هم در نمازشان از پیامبر و امیرالمومنین نقل نشده است که اینطور خوانده باشند. یک بار فقط در یک روایتی صادر شده آن هم در توضیح غیر المغضوب علیهم، لذا نمی توان به آن اعتماد کرد؛ زیرا در امور غریبه خبر واحد حجت نیست؛ زیرا وثوق به کذب آن وجود دارد. مثل اینکه کسی بگوید که در روز گذشته در تهران زلزله هفت ریشتری آمده است. کسی هم غیر از او نقل نکرده باشد، حتی اگر ثقه هم باشد، مورد اعتماد نیست، (کلما ازداد وثاقتا ازداد وهنا)؛ چه اینکه خبر به این مهمی پخش نشده باشد خیلی بعید است. اینکه امام بفرمایند نازل من الله این قرائت است و هیچ کجای دیگر هم اینطور نخوانده باشند، عرفیت ندارد.

1.1.1- اشتباه بودن استدلال به شواهد ضعیف

تعجب این است که در برخی از نوشته ها به داستان هایی استدلال می کنند مثل اینکه ملاکاظم ساروقی «واللیل إذا أدبر» خوانده است، در حالی که قرائت ابن مسعود فقط چنین بوده است، پس معلوم می شود که قرائت ابن مسعود که به ملاکاظم ساروقی توسط امام عصر علیه السلام به او تعلیم شده است که نازل من الله است، قطعا درست است، بقیه قرائت ها نیز مشهور است؛ زیرا «واللیل إذ أدبر» یا «دبر» هم نازل من الله هستند، پس تعدد نزول یک آیه درست بوده است، این استدلال ها درست نیست. این داستان مربوط به آیت الله زنجانی است که می فرمایند ملاکاظم ساروقی با آقای راضی به منزل پدر ما آمدند که ایشان تشریف نداشتند. می گویند من از ملاکاظم سوال کردم که این قرآن هایی که به شما یاد داده اند، (چون ایشان در روستان ساروق بود و برخی از دوستان ما هم از پیر مرد های ساروق نقل می کردند که ایشان قبلا معلم قرآن بود و بیگانه با قرآن نبود) ولی به هر حال امر غیر عادی که رخ داده بود و آیت الله سید أحمد زنجانی و دیگران هم شهادت داده اند، این است که چند سید به ایشان می گویند ملاکاظم این متن را در دیوار بخوانید، می گوید من بلد نیستم، ناگهان می گوید دیدم که همه چیز مثل یک چیز نورانی برای من روشن شد، بیهوش شدم، به هوش آمدم و دیدم کسی در کنارم نیست ولی قرآن را حفظ هستم. پدر آیت الله سید موسی زنجانی می فرمود که ما امتحانش کردیم که حتی وقتی کتابی جلوی وی می گذاشتیم دست می گذاشت و می گفت این خطش قرآن است، مرحوم حاج آقا مرتضی حائری نیز می گفت که درر حاج شیخ را گذاشتم، دست گذاشت روی قسمتی و می گفت این آیه قرآن است. بعد فداییان اسلام ایشان را این طرف و آن طرف به عنوان معجزه قرآن می بردند. خلاصه اینکه آیت الله زنجانی می فرماید که به منزل پدر ما آمده بودند و پدر ما نبود، من از ایشان سوال کردم که چه قرآنی به شما تعلیم داده اند؟ گفت همین قرآن های رایج است، از ایشان خواستم «کلا و القمر» را ادامه بدهد، ایشان گفت« واللیل إذا أدبر و الصبح إذا أسفر» من گفتم که «إذا أدبر» ما نداریم؛ زیرا نافع و حفص و حمزه و یعقوب و خلف «إذ أدبر» خوانده اند، سایرین نیز «إذا دبر» خوانده اند. ولی «إذا أدبر» که دو تا الف داشته باشد کسی نخوانده است، آقای راضی گفتند که تبیان را بیاوریم، تبیان را آوردیم و دیدیم که در آن نوشته است که عبدالله بن مسعود «إذا أدبر» آمده است، بعد مرحوم آقای راضی گفت ظاهرا قرآنی که به ایشان یاد دادند، برای ابن مسعود است. آیت الله زنجانی می فرمود که من سوال کرده بودم از ایشان که کدام قرآن را به شما یاد داده اند؟ گفته بود همین قرآن های رایج را یاد داده اند[5] .

ما می گوییم: اشتباه کرده بوده است. آیت الله زنجانی می فرمود: شاید منشأ اشتباه ایشان این بود که چون به ایشان الهام شده بود و یک امر غیر عادی بود، به خاطر اینکه هر کجا می نشست ابراز می کرد، شاید هم این طرف و آن طرف می بردند و مال های شبهه ناک نیز می دادند می خورد، یک مقدار آن فیض کامل کم شده بود و دچار اشتباه می شد؛ خلاصه اینکه نمی توان به قرائت ملاکاظم ساروقی استدلال کرد، این طور استدلال کردن ضعیف است. اینطور نبوده است که همه جا قرائت ابن مسعود را بخواند. خلاصه اینکه این شواهد لایسمن و لا یغنی من جوع، اینکه به داستان جزیره خضراء تمسک کنیم که در آنجا برخی از قرائات شاذه خوانده می شده است، این ها تمام نیست. حالا چه کسی جزیره خضراء را دیده است که ببیند چیست؟ به این مطالب استدلال کردن درست نیست.

1.1.2- مختار استاد: واحد بودن قرائت قرآن

دو روایت آمده است که «ان القرآن واحد نزل من عند واحد» در روایت آمده بود که «جاء الإختلاف من قبل الروات» استظهار ما این است که قرآن از باب متن و حرکت و نقطه واحد است و اختلاف در قرائات ارتباطی به خداوند ندارد. آنچه از خداوند نقل شده است یا «مالک» یا «ملک» است. اگر کسی این استظهار ما را قبول کند یک طور بحث می کنیم و اگر شک دارید، طور دیگری بحث می کنیم، اما اینکه بفرمایید که ما حجت داریم بر اینکه این قرائات نازل من عندالله هستند، مورد قبول نیست. ما حتی فرمایش حاج شیخ نیز قبول نداریم که پیامبر گاهی ملک و گاهی مالک می خواندند، این مطلب معلوم نیست. شاید همه مالک یا ملک می خواندند. اینکه گفته اند اگر یک جور می خواندند نقل می شد را جواب داده ایم که متعارف این بود که یک جور از پیامبر و ائمه شنیده بودند یا اینکه خود سنت پیامبر نقل نشد و فراموش شد. «سبعۀ أحرف» هم حرف مزخرفی بود که نباید تکرار کرد؛ زیرا توجیه دارد که در خود روایات آمده بود که «أمر و نهی و مثل و قصص» معنا کرده بودند.

در صورت وجود حجت بر قرائت واحده بودن قرآن، محقق همدانی فرموده است: گرچه متن واحد است ولی این متن واحد را می شود با اختلاف حرکات و نقاط خواند. یعنی آنچه مهم این است این است که این متن خوانده شود، فرقی نمی کند که چطور نوشته شده باشد. اگر این مطلب را بگوییم:

    1. یاعرف قرائت قرآن را صادق می داند، که در این صورت بحثی نیست؛ زیرا هر جور خوانده شود، قرائت القرآن است. حتی اگر قرائتی نیز برطبق آن نباشد مثل اینکه «رب العالمین» مضموم خوانده شود. متن عوض نمی شود.

    2. یا صادق نمی داند و شک می کنیم. اگر شک شود که آیا قرائت قرآن صادق است بر اینکه ما متن را حفظ کنیم و اختلاف در حرکات و نقاط باشد، مقتضای اصل عملی برائت است؛ زیرا به نظر مشهور شبهه مفهومیه در صدق قرائت قرآن است و برائت از تعین رعایت حرکات و نقاطی که در قرآن نازل واقعی است جاری می شود. البته حروف باید حفظ شود.

ولی به نظر ما شک هم درست نیست؛ زیرا قطعا در صدق قرائت یک متن، رعایت حرکات و نقاطی که توسط ایجاد کننده متن آمده است، لازم است. اگر کسی شعر حافظ بخواندو نقاط را جا به جا کند با این بهانه که زمان حافظ نقطه نمی گذاشتند، صدق قرائت شعر حافظ نمی کند. در زمان حافظ گرچه در نوشته اش نقطه نبوده ولی در ذهن وی حرکت بوده است. وقتی گفته می شود غزل حافظ را بخوانید، باید همراهی در حرکات و سکنات و نقاط شود که در شعر واقعی حافظ اشراب شده است؛ از این رو با این بیان شک در صدق قرائت قرآن می کنیم بر اکتفاء بر یک قرائت، شاید این طور خواندن قرآن نازل من عندالله نباشد، ولو اینکه «سراط» با «صراط» هیچ تفاوتی نداشته نباشد، بالأخره اگر قرآن با صاد باشد و ما با سین بخوانیم، قرآن نخوانده ایم؛ عرفا نمی گویند که قرآن خوانده شده است. بنابراین مقتضای قاعده این است که قاعده اشتغال جاری شود. شک در امتثال است که مجرای اشتغال است. محقق خویی می فرماید مشهور بین عامه نیز همین است که قرآن از لحاظ متن و حرکات و نقاط واحد است. در بین امامیه نیز ایشان همچنین می داند. بلی، شهید ثانی در المقاصد العلیه فرموده است که همه این قرائات نازل من عند الله است، ولی این نظر مشهور نمی شود؛ ما می بینیم که شیخ نیز در تبیان فرموده است که قرآن واحد است.

نکته: اینکه عرض شد که مقتضای قاعده، احتیاط است. محقق خویی می فرماید شخص باید تکرار کند، به صورتی که یکی به عنوان قرآن و دیگری به عنوان ذکرالله باشد. (البته این نکته گفته شود که خوب بود محقق خویی برخی آیات را مطرح می کرد که اصلا ذکر خدا نیست، مثلا «فإذا هی تلقف ما یأفکون» اگر طوری دیگری خوانده شود آیا ذکر خداوند است؟ داستان حضرت موسی را تعریف کردن، ذکر خداوند است؟! بیان داستان که مصداق ذکر الله نیست، مگر اینکه گفته شود قرائت ملحونه نیز مصداق تکلم قرآن است و تکلم آدمی نیست که آن بحث دیگری است). مهم این است که نوبت به قاعده اشتغال که قاعده اولیه است نمی رسد؛ زیرا أدله ای دال بر تخییر بین قرائات متعارفه وجود دارد.

 

سوال: چه اشکالی دارد که مختلف نازل شده باشد؟ خداوند خودش مصلحت می دیده است که اینطور باشد.

جواب: أصلا عرفی نیست که خداوند چک سفیدی داده باشد و بگوید هرطور دوست دارید قرائت کنید. خود خداوند می دانسته است که کدام قرائت صحیح است، همان را فرستاده است، عرض کردیم که روایات دال بر نزول قرآن به صورت واحده دارد.

 

سوال: «صراط علیّ مستقیم» آمده است.

جواب: این تعبیر در کدام قرائت است؟ اگر منظورتان روایت است، بلی، روایات تحریف قرآن داریم. شما که شعارتان نفی تحریف قرآن است، برای اثبات اختلاف قرائات به روایات تحریف قرآن استدلال می کنید؟! اصلا محتمل نیست که خداوند در تکلم با ابلیس بگوید که «صراط علیِّ مستقیم لیس لک علیهم من سلطان». این احتمالات صحیح نیست، مثل اینکه برخی چنین ادعا می کنند که در سورۀ منافقین اسم آن دو نفر برده شده بود. پس پیامبر هر وقت روز جمعه سورۀ منافقین می خواند اسم آن دو نفر می آمد؟! این احتمالاتی است که غلات درست کرده اند. سیاری درست کرده و این روایات را برای تحریف قرآن آورده است. اگر اسم آن دو نفر در سورۀ منافقین بود که باید بساط خود را جمع می کردند و فرار می کردند. هر جمعه پیامبر این سورۀ را می خوانده است، آن دو نفر هم پشت سر پیامبر نماز می خواندند.

 

1.2- أدله دال بر تخییر قرائت بر هر کدام از قرائات

خلاصه اینکه ما می گوییم گرچه قاعده اولیه بر احتیاط است، ولی ادله دال بر تخییر نمی گذارند که کار به قاعده اشتغال کشیده شود.

1.2.1- دلیل اول: بیان آیت الله سیستانی در کشف امضاء از عدم ردع أهل بیت

دلیل اول بر تخییر بین قرائات، دلیلی است که آیت الله سیستانی مطرح فرموده است. در نظر ایشان، از اینکه در زمان اهل بیت قرائات مختلفه ای بوده است و ائمه مردم را از اتباع آن قرائات نهی نکرده اند، با وجود اینکه برخی از این قراء نیز مثل حمزه از اصحاب ائمه بوده اند، از این عدم ردع کشف می شود که آنچه لازم است این است که متن قرآن حفظ شود؛ چه اینکه خود قراء خیلی وقت ها اجتهاد می کردند. مثلا می گفتند «مهلک أهله» را به ضم میم می خواندند و می گفتند این که غلط نیست. پس در نظر ایشان عدم ردع أئمه قرینه بود بر اینکه آنچه لازم است حفظ متن قرآن است، هرچه که متن قرآن را تغییر ندهد، اشکالی ندارد؛ با این بیان نیازی نیست که اصلا سراغ قرائات برویم، قراء خود اجتهاد می کردند که با نهج عربی غلط نیست که مضموم را اعراب دیگری بدهیم و مفتوح بخوانیم. آنچه را که از نظر عربی غلط بود یا مغیر معنا بود می گفتند آن نباید انجام شود. فرمایش آیت الله سیستانی این است که لازم نیست از قراء تبعیت شود، خود شخص نیز می تواند مادامی که از قرائت صحیح عربی خارج نشده، قرائت را تغییر دهد.

1.2.2- مناقشه در دلیل اول

عرض ما این است که وقتی دلیل سیره است، سیره قدر متیقن دارد. معلوم نیست که ائمه به عرض عریض، اختلافات قرائات را قبول داشته باشند. قرائات متعارفه را ائمه ردع نکرده اند، ولی قرائات شاذه معلوم نیست که امضا شده توسط ائمه باشد. هر عدم ردعی به معنای امضاء نیست. وقتی یک گوشه ای یک نفر قرائتی را انجام داده باشد، دلیلی بر امضاء ندارد. ظهور سکوت ائمه این نیست که هر کسی می تواند حرکات و سکنات و نقاط قرآن را جا به جا کند. درست است که قراء اجتهاد می کردند، ولی یک مقدار اجتهادشان این بود که می گفتند محتمل این این قرائت درست باشد، فوقش این بود که می گفتند قرائت «مالک» با «ملک» ترجیحی ندارد و با یک استحسانی مثلا «مالک» می خواندند، ولی وقتی نسبت به یک قرائتی یقین داریم که هیچ قرائتی بر طبق آن نیست ولو بر طبق نهج عربی صحیح نیز باشد، کشف امضاء کردن از عدم ردع ائمه ادعای بزرگی است و نمی توان بدان جزم پیدا کرد. بنابراین وجه مطرح شده در کلام آیت الله سیستانی مورد قبول نیست.

1.2.3- دلیل دوم: کلام محقق خویی در تمسک به سیره در زمان أئمه

وجه دوم، وجه محقق خویی است که تمسک به سیره بر زمان ائمه بر اتباع قرائات رایجه و متعارفه است. در جلسه آینده نسبت به این دلیل صحبت می شود.

 


[2] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص439. «« أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْإِمَامِ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَيْهِ كَمَا فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ نَعَمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فِيهَا وَ سَأَلَهُ آخَرُ عَنْ تِلْكَ الْمَسْأَلَةِ فَأَجَابَهُ بِغَيْرِ جَوَابِ الْأَوَّلِ ثُمَّ سَأَلَهُ آخَرُ فَأَجَابَهُ بِغَيْرِ جَوَابِ الْأَوَّلَيْنِ ثُمَّ قَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَعْطِ بِغَيْرِ حِسابٍ وَ هَكَذَا هِيَ فِي قِرَاءَةِ عَلِيٍّ ع قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَحِينَ أَجَابَهُمْ بِهَذَا الْجَوَابِ‌ يَعْرِفُهُمُ الْإِمَامُ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ يَقُولُ- إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ لَا يَخْرُجُ مِنْهَا أَبَداً ثُمَّ قَالَ لِي نَعَمْ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا أَبْصَرَ إِلَى الرَّجُلِ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ لَوْنَهُ وَ إِنْ سَمِعَ كَلَامَهُ مِنْ خَلْفِ حَائِطٍ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ مَا هُوَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ- وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ وَ هُمُ الْعُلَمَاءُ فَلَيْسَ يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ الْأَمْرِ يَنْطِقُ بِهِ إِلَّا عَرَفَهُ نَاجٍ أَوْ هَالِكٌ فَلِذَلِكَ يُجِيبُهُمْ بِالَّذِي يُجِيبُهُمْ».
[5] . جرعه ای از دریا، ج4 ص544.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo