< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1401/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسئله 51 تا 59 / قرائت/ صلوه

 

خلاصه جلسه گذشته:

در جلسه گذشته مسئله اختلاف قرائات مطرح گردید که استاد، ادعای منسوب به مشهور مبنی بر تعدد قرائات در زمان پیامبر را نپذیرفتند. در این جلسه به تکمله آن بحث وبیان شواهد و روایات در این باره پرداخته می شود.

0.1- نکته ای از مطالب گذشته در مورد نسخ تلاوت

در جلسه گذشته تعبیری کردیم که در مورد نسخ تلاوت در المنثور روایتی ذکر کرده است. مرحوم شیخ طوسی در تبیان فرموده است روایات متضافره در این مورد وارد شده است:

« و ‌قد‌ أنكر قوم‌ جواز نسخ‌ القرآن‌، و فيما ذكرناه‌ دليل‌ ‌علي‌ بطلان‌ قولهم‌، و ‌قد‌ جاءت‌ اخبار متظافرة بانه‌ كانت‌ أشياء ‌في‌ القرآن‌ نسخت‌ تلاوتها، فمنها:

الف: ‌ما روي‌ ‌عن‌ أبي موسي‌: انهم‌ كانوا يقرءون‌ ‌لو‌ ‌ان‌ لابن‌ آدم‌ واديين‌ ‌من‌ مال‌ لابتغي‌ اليهما ثالث‌، ‌لا‌ يملأ جوف‌ ‌إبن‌ آدم‌ ‌إلا‌ التراب‌. و يتوب‌ اللّه‌ ‌علي‌ ‌من‌ تاب‌. ‌ثم‌ رفع‌.

ب: و روي‌ ‌عن‌ قتادة ‌قال‌: حدثنا انس‌ ‌بن‌ مالك‌ ‌أن‌ السبعين‌ ‌من‌ الأنصار ‌الّذين‌ قتلوا ببئر معونة:-‌ قرأنا فيهم‌ كتابا‌-‌ بلغوا عنّا قومنا انا لقينا ربنا، فرضي‌ عنا و ارضانا، ‌ثم‌ ‌ان‌ ‌ذلک‌ رفع‌.

ج» و منها الشيخ‌ و الشيخة‌-‌ و ‌هي‌ مشهورة‌-‌.

د: و منها ‌ما روي‌ ‌عن‌ أبي بكر انه‌ ‌قال‌: كنا نقرأ: ‌لا‌ ترغبوا ‌عن‌ آبائكم‌ فانه‌ كفر.

ه: و منها ‌ما حكي‌: ‌ان‌ ‌سورة‌ الأحزاب‌ كانت‌ تعادل‌ ‌سورة‌ البقرة‌-‌ ‌في‌ الطول‌-‌ و ‌غير‌ ‌ذلک‌ ‌من‌ الاخبار المشهورة ‌بين‌ اهل‌ النقل»‌.[1]

یکی از مواردی که ذکر می کنند همین حدیثی است که از ابوموسی اشعری لعنه الله نقل شده است:

«‌لو‌ ‌ان‌ لابن‌ آدم‌ واديين‌ ‌من‌ مال‌ لابتغي‌ اليهما ثالث‌، ‌لا‌ يملأ جوف‌ ‌إبن‌ آدم‌ ‌إلا‌ التراب‌»

0.1.1- کلام محقق خویی در اقسام نسخ

محقق خویی فرموده اند: نسخ بر سه قسم است:

    1. نسخ تلاوت بدون نسخ حکم؛ روایت داریم که «الشَّيْخُ وَ الشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ- فَإِنَّهُمَا قَضَيَا الشَّهْوَةَ نَكَالًا مِنَ اللَّهِ- وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم‌»[2] یا همین «‌لو‌ ‌ان‌ لابن‌ آدم‌ واديين‌ ‌من‌ مال‌ لابتغي‌ اليهما ثالث‌، ‌لا‌ يملأ جوف‌ ‌إبن‌ آدم‌ ‌إلا‌ التراب‌» سپس فرموده است: معتقدیم که نسخ تلاوت مصداق تحریف است و دلیلی بر نسخ تلاوت اخبار آحاد است که خبر واحد مثبت نسخ قرآن نیست بالإجماع و اساسا هم چون نسخ قرآن از امور مهمه است، خبر واحد موهون است؛ زیرا این امور مهمه نقل آن مستفیض می شود نه اینکه منحصر در یک خبر واحد شود؛ لذا ایشان نسخ تلاوت را منکر است، عمده ادله ایشان نیز روایات عامیه است و در شیعه روایتی دال بر نسخ تلاوت نیست. عبدالله بن عمر بود که می گفت خیلی از آیات قرآن نسخ تلاوت شده است[3] و به کلام وی اعتباری نیست.

    2. نسخ تلاوت همراه با نسخ حکم.

    3. نسخ حکم بدون نسخ تلاوت؛ این قسم سوم مشهور است که در قرآن محقق شده است، ولی محقق خویی می فرماید این قسم را نیز منکر هستیم. رجوع به کتاب شریف البیان شود که این بحث اقسام نسخ را ایشان مطرح کرده است[4] .

راجع به روایت سالم بن مکرم ابی خدیجه که شخصی حروفی از قرآن خواند و حضرت فرمود که «کف عن هذا اقرء کما یقرأ الناس»[5] آیت الله سیستانی توجیهی کرده اند که شاید آن شخص خصوصیت داشته است. شاید آن شخص آشنا به قواعد ادبی نبوده است. اگر آشنا به قواعد عربی بود، امام اجازه می دادند که بر خلاف قرائات رایجه یک کیفیت دیگری در اداء کلمات همین مصحف موجود انتخاب کند و مثلا در «الحمدلله رب العالمین» رب را مرفوع بخواند؛ چه اینکه ادبیات اجازه می دهد، ولو اینکه هیچ قرائتی نیامده باشد. اما اینکه امام از وی نهی کرد، شاید بدین دلیل بود که آن آقا بلد نبود و شاید خراب می کرد. مثل امامشان (أبوحنیفه) می خواند که «إنما یخشی اللهُ من عباده العلماء» به الله رفع داده بود.

به نظر ما این وجه عرفی نیست؛ زیرا تعبیر روایت این است که «اقرأ کما یقرأ الناس إلی أن یقوم القائم» برای شخص اینطور بیان نمی کنند. وقتی حضرت مدت ذکر کرده که تا زمان ظهور حضرت حجت اینچنین است، معلوم می شود مخصوص فرد نبوده و آن شخص خصوصیت نداشته است. ولی ایشان همان اشکال در جلسه گذشته را دارند که «کما یقرأ الناس» شاید به متن بخورد و شاید همین متن را امام می خواست بفرمایند بخوانید که رایج است. این دیگر بحث اخلال به قرائت قرآن نیست؛ زیرا نوعا نقیصه بوده است. یعنی دلیلی نداریم که این مصحف موجود این مشکل را داشته باشد که اضافات دارد، قدر متیقن از کسانی که می گویند کم دارد، کم داشتن الفاظ است و مخل به صدق قرآن نیست، حضرت فرمود: اشکالی ندارد همین کم که می گذارید قبول داریم و بیش از این لازم نیست.

1- مسئله 51: ادغام لام

مرحوم سید می فرماید:

«يجب إدغام اللام مع الألف و اللام في أربعة عشر حرفا‌و هي التاء و الثاء و الدال و الذال و الراء و الزاء و السين و الشين و الصاد و الضاد و الطاء و الظاء و اللام و النون و إظهارها في بقية الحروف فتقول في الله و الرحمن و الرحيم و الصراط و الضالين مثلا بالإدغام و في الحمد و العالمين و المستقيم و نحوها بالإظهار‌»[6]

بحث حروف شمسی و قمری است که لام الشمس باید ادغام شود ولی لام القمر لازم نیست که ادغام شود. چهارده حرف هستند که لام در آن ها ادغام می شود که عبارتند از: «التاء و الثاء و الدال و الذال و الراء و الزاي و السين و الشين و الصاد و الضاد و الطاء و الظاء و اللام و النون» ولی در سایر حروف لام اظهار می شود، مانند الحمد و العالمین و المستقیم که لام اظهار می شود. این بحث مسلم است و جای بحث ندارد، یعنی غلط است که کسی خلاف آن عمل کند. ملاک اینکه قرائتی غلط یا صحیح باشد، عربی خواندن است. اگر کسی خلاف این مطلب عمل کند عربی صحیح نخوانده است.

2- مسئله 52: ادغام

سید می فرماید:

« الأحوط الإدغام في مثل اذهب بكتابي و يدرككم‌مما اجتمع المثلان في كلمتين مع كون الأول ساكنا لكن الأقوى عدم وجوبه‌»[7]

ایشان در این مسئله ادغام صغیر را در دو کلمه مطرح می کند برخلاف مسئله 48 که در یک کلمه را مطرح کرده بود. محقق بروجردی و محقق حکیم به سید حاشیه زده اند که احتیاط واجب است[8] .

به نظر ما احتیاط لازم نیست؛ زیرا کاملا عرف صحیح می داند که ادغام نشود. حال مثال «یدرککم» ظاهرا ضمیر با متبوعش است که در حکم کلمه واحده است، ولی اذهب بکتابی، کاملا صحیح است که ادغام نشود. سکت هم نیازی نیست. همانطور که در «فی یوسف» ادغام نمی شود. اگر بناء باشد که احتیاط واجب باشد، باید در آنجا نیز ادغام می شد. یا مثلا در مثال «قالوا و هم» شخص می خواهد ادغام کند می بیند نمی شود. پس کلام صاحب عروه که مطلق است دارای ایراد است.

3- مسئله 53: عدم لزوم محسنات تجویدیه

سید می فرماید:

« لا يجب ما ذكره علماء التجويد من المحسنات‌ كالإمالة و الإشباع و التفخيم و الترقيق و نحو ذلك بل و الإدغام غير ما ذكرنا و إن كان متابعتهم أحسن‌»[9]

البته اشباع در کسره یک شبهه ای دارد. اکنون وقتی عربی صحبت می کنند، «مالک یوم الدین» نمی گویند، بلکه آخر مالک را اشباع می کنند. اگر اشباع نشود، عرب ها می گویند ما نسبت به فتحه اینچنین می خوانیم. مثلا عربی به برادرش که خطاب می کند «أنت» حالت کسره ای پیدا می کند، ولی به خواهرش که خطاب می کند، کسره را با اشباع می گوید. برخی می گویند این دقت ها درست نیست و این ها لهجه هستند. ولی از شهید صدر نقل شده است که نماز استیجاری را به فارس هایی که اشباع نمی کنند، ندهید. البته در «اهدنا» لزومی ندارد که نسبت به الف اول اشباع صورت بگیرد، ولی در بقیه کلمات که در آخر کلمه است، اینطور احتیاط می کنند. در «اهدنا» اگر اشباع نشود هم با فتحه اشتباه نمی شود، مهم آخر کلمه است. بزرگانی مثل آیت الله سید سعید حکیم نیز می فرمودند که اشباع نشود، مالک یوم الدین مفتوح می شود. عرب های اصیل اینطور می گویند.

البته ما هم بعید نمی دانیم که بالأخره اگر عرب ها بشنوند که ما اشباع نمی کنیم، کسره احساس می کنند، ولی خوب است که احتیاط حتی المقدور رعایت شود. مسئله لحن فرق می کند، گفته نشود که صرفا لحن است، اشکال مثل شهید صدر و آیت الله سید سعید حکیم این بود که اگر اشباع نشود، کسره صدق نمی کند. ما نمی گوییم که اشکال وارد است، ولی عرض ما این است که بد نیست که رعایت احتیاط شود. البته در مورد تفخیم و ترقیق لزومی ندارد.

مراد سید یزدی از «ادغام غیر ما ذکرناه» اگر ادغام صغیر در متقاربین است، درست است. مثل «اذ ظلموا» یا «قالت طایفۀ» اهل تجوید می گویند این ها متقاربین هستند و ادغام می شوند. این ها واجب نیست و رعایت آن خوب است. اما اطلاق کلام صاحب عروه که ادغام شامل ادغام کبیر نیز می شود، چطور می توان گفت متابعت آن احسن است؟ ادغام کبیر این است که شخص حرف متحرک را اسکان بدهد، سپس آن را در متحرک بعدی ادغام کند، مثل اینکه در مورد «سلککم» بخواند «سلککم» متجانسین است، اول کاف اول را اسکان می دهد و ادغام در کاف دوم می کند. «یعلم ما بین أیدیهم» می شود «یعلم» یعنی میم سکون می گیرد، محقق همدانی و جمعی از بزرگان مثل محقق حائری و آیت الله سیستانی احتیاط می کنند که نباید اینچنین بشود. واقعا هم ممکن است اینجا اشکال وارد شود که نباید اینچنین ادغام صورت گیرد. روشن نیست که عرفی باشد لذا احتیاط واجب در ترک ادغام کبیر است؛ از این رو امام نیز فرموده اند: احوط ترک متابعت اهل تجوید در مثل ادغام کبیر است. تعبیر ایشان چنین است:

« في إطلاقه إشكال، بل الأحوط ترك متابعتهم في مثل الإدغام الكبير، و هو إدراج الحرف المتحرّك بعد إسكانه في حرف مماثل له مع كونهما في كلمتين، كإدغام ميم «الرحيم» في «مالك» أو في مقارب له ولو في كلمة واحدة كإدغام القاف في الكاف في «يرزقكم»[10]

4- مسئله 54: سزاوار بودن مراعات نکات تنوین

سید می فرماید:

« ينبغي مراعاة ما ذكروه من إظهار التنوين و النون الساكنة‌إذا كان بعدهما أحد حروف الحلق و قلبهما فيما إذا كان بعدها حرف الباء و إدغامهما إذا كان بعدهما أحد حروف يرملون و إخفائهما إذا كان بعدهما بقية الحروف لكن لا يجب شي‌ء من ذلك حتى الإدغام في يرملون كما مر‌»[11]

علمای تجوید می گویند اگر بعد از تنوین و نون ساکنه حروف حلق آید، باید اظهار شود. مثل «أن محمدا عبده» اما اگر بعد از تنوین و نون ساکنه، حرف باء بیاید تبدیل به میم می شود. مثل «کل أمۀ برسوله» اگر بعد از تنوین و یا نون ساکنه حرف یرملون آید ادغام می شود مثل «لم یکن له» یا «محمد و آل محمد» که حروف یرملون هستند. اگر هم حرف دیگری باشد تنوین اخفاء می شود و گفته نمی شود مثل «من قبل» «من کل ما»، سید می فرماید واجب نیست. سزاوار است.

5- مسئله 55: تمییز بین کلمات

مرحوم سید می فرماید:

« ينبغي أن يميز بين الكلمات‌و لا يقرأ بحيث يتولد بين الكلمتين كلمة مهملة كما إذا قرأ الحمد لله بحيث يتولد لفظ دلل أو تولد من لله رب لفظ هرب و هكذا في مالك يوم الدين تولد كيو و هكذا في بقية الكلمات و هذا ما يقولون إن في الحمد سبع كلمات مهملات و هي دلل و هرب و كيو و كنع و كنس و تع و بع‌»[12]

به نظر ما ای کاش سید این مسئله را نمی فرمودند؛ زیرا جز وسواس کردن طلبه ها نتیجه ای ندارد. مثال بحث این است که شخص بگوید «الحم دلله» سکت مختصری می کند. به نظر ما هیچ اشکالی ندارد. بلی، اگر موالات به هم بخورد و عرف بگوید شما «الحمدلله» نگفته اید، بحث دیگری است، ولی این دقت های وسوسه انگیز که بگوید «دلل» نشود، این ها دقت هایی است که رعایت آن لازم نیست.

6- مسئله 56: جواز وصل آیات

مرحوم سید می فرماید:

«إذا لم يقف على أحد في قل هو الله أحد‌و وصله بالله الصمد يجوز أن يقول أحد الله الصمد بحذف التنوين من أحد و أن يقول أحدن الله الصمد بأن يكسر نون التنوين و عليه ينبغي أن يرقق اللام من الله و أما على الأول فينبغي تفخيمه كما هو القاعدة الكلية من تفخيمه إذا كان قبله مفتوحا أو مضموما و ترقيقه إذا كان مكسورا‌»[13]

در این مسئله خیلی ها احتیاط کرده اند. گفته اند تنوین نباید حذف می شد. مثل محقق نایینی، مثل سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آل یاسین، محقق خوانساری و غیره می فرمایند حذف تنوین خلاف احتیاط است[14] . محقق حکیم فرموده است که این نیز یک نوع قرائتی است و اشکالی ندارد. تعبیر ایشان چنین است:

«كما قرئ ذلك حكاه الزمخشري و الشيخ الرضي، و الطبرسي نسبه الى أبي عمرو، و مثله في الشعر: «و حاتم الطائي وهاب المائي» و قوله: «فألفيته غير مستعتب و لا ذاكر اللّه إلا قليلا» و المعروف عند أهل العربية أنه لا يحذف التنوين في الاسم المتمكن المنصرف إلا في المضاف الى «ابن» الواقعة بين علمين مثل: جاء زيد ابن عمرو. و لا يبعد أن تكون القراءة المذكورة كافية في مشروعيته، فإنها لو لم تكن حجة على ثبوت المقروء فهي حجة على صحة الأداء و الحكاية كذلك و أنها من النهج العربي، و لذا قال الزمخشري: و الجيد هو التنوين»[15]

البته معلوم نیست قرائت متعارفه باشد، لذا احتیاط به جای خود محفوظ است.

7- مسئله 57: جواز قرائت مالک و ملک

سید می فرماید:

« يجوز قراءة مالك و ملك يوم الدين‌ و يجوز في الصراط بالصاد و السين بأن يقول السراط المستقيم و سراط الذين‌»[16]

در مورد این بحث مباحثی مطرح کردیم و گفتیم هر دو قرائت رایج بوده است وغیر از کسایی و عاصم و خلف و یعقوب، همه ملک خوانده اند. نافع مدنی نیز ملک خوانده است، ملک اولی است ولی مالک هم مشکلی ندارد. شاذ در زمان ائمه نبوده است. بلی، عرض شد که در کتاب ابن مجاهد گفته است که در کوفه قرائت عاصم در زمان ما معروف نبود:

« حَدثنِي عَليّ بن الْحسن الطَّيَالِسِيّ قَالَ سَمِعت مُحَمَّد بن الْهَيْثَم المقرىء يَقُول أدْركْت الْكُوفَة ومسجدها الْغَالِب عَلَيْهِ قِرَاءَة حَمْزَة وَلَا أعلمني أدْركْت حَلقَة من حلق الْمَسْجِد الْجَامِع يقرءُون قِرَاءَة عَاصِم» [17]

حلقه هایی که قرائت قرآن تشکیل می دهند می گوید نمی دانم اصلا حلقه ای بود که قرائت عاصم باشد یا خیر. ولی مسلم کسایی که مالک می خواند، قطعا بین اهل کوفه طرفدار داشت. خود عاصم نیز از این عبارت «فصار غالب قرائۀ أهل کوفه» نسان می دهد که نافع را مردم رها کردند؛ چون راوی آن شعبه بود و خیلی همراهی با مردم نمی کرد. البته نظر ما که تخییر ابتدایی بود و گفتیم مقتضای احتیاط همین است، ولی اینکه می گوییم مالک و ملک را می توان گفت به خاطر این است که شاذ در زمان اهل بیت نبوده است.

 

سوال: کدام ثقات گفته اند که ملک در زمان اهل بیت گفته شده است.

جواب: این مسلم است و نقل های مختلف دارد. ما مطمئن هستیم که در زمان اهل بیت نیز فی الجملۀ قرائت ملک رواج داشته است. قرائت عاصم هم بود، «فصار الغالب» می رساند که اول قرائت عاصم مطرح بود. کسانی نیز قاری کوفه و جزء قراء سبعه بوده است. حال اگر کسی می خواهد احتیاط کند اشکال ندارد یکی به نیت ذکر و یکی به نیت حمد گفته شود. ولی به نظر ما هر کدام گفته شود هیچ اشکالی ندارد.

8- مسئله 58: طریقه قرائت کفوا

سید یزدی می فرماید:

«يجوز في كفوا أحد أربعة وجوه‌كفؤا بضم الفاء و بالهمزة و كفؤا بسكون الفاء و بالهمزة و كفوا بضم الفاء و بالواو و كفوا بسكون الفاء و بالواو و إن كان الأحوط ترك الأخيرة»[18]

می فرماید چهار وجه در«کفوا» جایز است، گرچه احوط یعنی احتیاط مستحب این است که «کفوا» ترک شود؛ زیرا جزء قرائات معروفه نیست. حفص کفوا خوانده است. حمزه و خلف کفوا به صورت همزه ای خوانده اند، بقیه نیز کفوا با ضم فاء و قرائت واو خوانده اند ولی کفوا با سکون فاء و قرائت واو، فقط در برخی از تفاسیر آمده است که برخی از قراء خوانده اند. احوط ترک اخیر است.

9- مسئله 59: وجوب تعلم حرکات و سکنات در فرض جهل

سید می فرماید:

«إذا لم يدر إعراب كلمة أو بناءها أو بعض حروفها ‌أنه الصاد مثلا أو السين أو نحو ذلك يجب عليه أن يتعلم و لا يجوز له أن يكررها بالوجهين لأن الغلط من الوجهين ملحق بكلام الآدميين»[19]

وقتی نمی دانیم که کدام صحیح و کدام غلط است، گفته می شود احتیاط معنا ندارد؛ زیرا غلط گفتن کلام آدمی است. در حالی که به نظر ما چنین نیست، قرائت ملحونه کلام آدمی نیست. لذا آیت الله سیستانی در بحث صاد در پاسخ سوالی که از ایشان کردیم فرموده اند:

«فرض تردد بین قرائت عراقیه و مصریه بعید است؛ یعنی نه قرائت عراقیه را قبول داریم و نه مصریه را»، البته بعد فرموده اند این نظر معروف است، قرائت عراقیه اکنون این است که از نوک زبان می گویند. از طلبه های عراقی نیز گفتیم بخوانند، از نوک زبان خوانده اند. مصری ها هم جور دیگری می خوانند و لبنانی ها بدتر است. ایشان می فرمایند: «صحیح همان قرائت اهل حجاز است، از حروف رخوه ای که حاشیه زبان را به بین دندان های آسیا می چسبانند و حالت استطاله دارد». بعد می فرمایند: «این معروف است و خودم اظهار نظری نکردم». (آقازاده ایشان نوشته است)«البته در صورت تردد از نظر حاج آقا می تواند در یک نماز به دو وجه بخواند و احتیاط این است که به قصد اعم از دعاء خوانده شود، یعنی احتیاط این است که فقط «لاالضالین» خوانده نشود، از «اهدنا» تکرار شود. دعا اگر کسی می خواهد بخواند احتیاط این است که از «اهدنا» تکرار کند تا دعای کامل شود».

آیت الله زنجانی در آخرین نظر فرموده اند که این ها همه اختلاف لهجه است و همه صحیح هستند. مثل ترک ها که با لهجه خاصی برخی کلمات را می گویند لهجه است و مضر نیستند.

 


[1] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج1 ص394.
[3] . الدر المنثور، ج1 ص105. «« عن ابن عمر قال: لا يقولنّ أحدكم قد اخذت القرآن كلّه و ما يدريه ما كلّه، قد ذهب منه قرآن كثير، و لكن ليقل قد أخذت منه ما ظهر».
[5] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص633. « مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ: قَرَأَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَيْسَ عَلَى مَا يَقْرَأُهَا النَّاسُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ ع فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع قَرَأَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى حَدِّهِ وَ أَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِي كَتَبَهُ عَلِيٌّ ع وَ قَالَ أَخْرَجَهُ عَلِيٌّ ع إِلَى النَّاسِ حِينَ فَرَغَ مِنْهُ وَ كَتَبَهُ فَقَالَ لَهُمْ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ قَدْ جَمَعْتُهُ مِنَ اللَّوْحَيْنِ فَقَالُوا هُوَ ذَا عِنْدَنَا مُصْحَفٌ جَامِعٌ فِيهِ الْقُرْآنُ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِكُمْ هَذَا أَبَداً إِنَّمَا كَانَ عَلَيَّ أَنْ أُخْبِرَكُمْ حِينَ جَمَعْتُهُ لِتَقْرَءُوهُ».
[8] العروة الوثقی (المحشی)، السید محمد کاظم الطباطبائی الیزدی، ج2، ص520.. «لا يترك. (الخوانساري).لا يترك. (البروجردي، الحكيم)
[10] . العروة الوثقی (امام)، جلد: ۱، صفحه: ۴۹۶.
[17] . السبعه في القراءات نویسنده : ابن مجاهد جلد : 1 صفحه : 76.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo