< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام رکوع/ صلاه/

 

فهرست:

تبیین مصداقی "مریض" در مقام1

کلام سیدخوئی در تبیین عام فوقانی بعد از تعارض صحیحه معاویه بن عمار و صحیحه زراره، و اشکال بر آن1

دو وجه در کلام سیدخوئی برای حل معارضه، و اشکال بر آن1

الغاء عنوان در مواردی مستهجن است که در فرض متصل بودن قید هم محذور داشته باشد1

 

بحث راجع به این بود که آیا از صحیحه معاویه بن عمار که فرمود قلت له ادنی ما یجزئ المریض من التسبیح قال تسبیحة واحدة، آیا از این صحیحه می‌شود استفاده کرد که مریض مثال است برای مطلق معذور و لو عذرش ناشی باشد از ضیق وقت و بتواند اکتفاء کند به یک سبحان الله که مشهور قائل شدند و آقای خوئی هم تایید کرد؟

دو اشکال مطرح شد: اشکال اول این بود که شاید مریض خصوصیت داشته باشد، چطور ما تعدی کنیم به مطلق معذور؟ خود آقای خوئی که این‌جا تعدی می‌کند جاهای دیگر تعدی نکرد، المریض یصلی جالسا نفرمود این شامل ضیق وقت هم می‌شود که ضیق وقت است اگر نشسته بخواند یا المریض یصلی ایماءا اگر ایماءا نماز بخواند نماز را در وقت درک می‌کند تعدی نکرد ایشان از مریض به مستعجل یا ضیق وقت، شاید مریض خصوصیت داشته باشد.

تبیین مصداقی "مریض" در مقام

حالا مراد از مریض کیست؟ آقایان در بحث‌های دیگر مثل بحث وضوء و تیمم که قرآن می‌گوید و ان کنتم مرضی فتیمموا عروه را ببینید شرح عروه را ببینید این را حمل کردند بر کسی که یا خوف ضرر دارد یا بر او حرجی است وضوء.

صاحب عروه مجوزات تیمم را که می‌گوید می‌گوید السادس الخوف من استعماله علی نفسه او عضو من اعضائه من تلف او عیب او خصوص مرض او شدة المرض او طول مدة المرض او صعوبة علاجه او بطئ برئه او نحو ذلک مما یعسر تحمله عادة. چهارمین مسوغ تیمم را هم می‌گوید الحرج فی تحصیل الماء او فی استعماله. یعنی مریض را که جایز است یا واجب است تیمم کند حمل کرد بر کسی که خوف ضرر دارد یا حرجی است بر او وضوء اما کسی است که خوف ضرر ندارد، حرج هم ندارد وضوء اما مشقتی دارد که اگر مریض نبود این مقدار مشقت را نداشت، حال که مریض شده است مشقت بیش از حد متعارف در وضوء پیدا شده است برای این مریض، این را مجوز تیمم قرار نداده است.

[سؤال: ... جواب:] ما در مورد تیمم مریض هیچ روایت خاصی نداریم. در مورد صوم مریض داریم، ‌ما حد المرض امام فرمود آنی که یضر به الصوم اما در مورد وضوء نداریم مگر الغاء خصوصیت بکنیم از بحث صوم ولی فتوای آقایان این است.

در مورد شیخ و شیخه در صوم آن‌جا هم گفتند معیار حرج است این‌طور نیست که مطلق شیخ و شیخه مجاز باشند روزه‌شان را بخورند، باید به حد حرج برسد. و لذا سؤالی که مطرح می‌شود این است که پس شیخ و شیخه چه خصوصیتی دارند؟ جوانی هم هست که روزه گرفتن برای او حرجی است او هم روزه برایش واجب نیست. اتفاقا اگر نگاه کنید کتاب تقریرات آقای خوئی را آنجا می‌گویند معیار کسی است که به حرج می‌افتد از صوم، شیخ و شیخه مصداقی از مصادیق آن. کسی که به حرج می افتد از روزه مثل دختر ده سال که در تابستان گرم به حرج می‌افتد از روزه گرفتن، طبق این بیان می‌شود مصداق و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین که فرمودند این دسته که روزه برای‌شان حرجی است نه اداء صوم بر آن‌ها واجب است نه قضاء صوم فقط فدیه بدهند. نمی‌دانم آیا ملتزم می‌شود ایشان به نتیجه این فرمایشش که این دختربچه‌های ده ساله‌ای که در تابستان روزه ماه رمضان برای‌شان حرجی است، این‌ها اداء روزه برایشان واجب نیست قضائش هم در زمستان واجب نیست فقط فدیه بدهند نمی‌دانم ایشان ملتزم می‌شود به این مطلب یا نه، ولی مریض اداء بر او واجب نیست قضاء بر او واجب است اگر بعدا در وسط سال حالش خوب بشود.

[سؤال: ... جواب:] فرمودند شیخ و شیخه در ماه رمضان مصداق علی الذین یطیقونه هستند، ‌بعدا هم که بتوانند روزه بگیرند بدون حرج لازم نیست روزه بگیرند. این‌جور فرمودند، نگاه کنید موسوعه مرحوم آقای خوئی را ذیل بحث شیخ و شیخه این را مطرح کرده.

حالا ما عرض‌مان این است که حالا در شیخ و شیخه گفتند معیار حرج است، باید در جای خودش بحث بشود، در مریض سؤال این است: چرا آقایان می‌گویند معیار حرج است یا ضرر؟ در شیخ و شیخه در صوم ممکن است بگویند چون آیه کبرای و علی الذین یطیقونه را گفت، یعنی علی الذین یذهب الصوم بطاقتهم، آن‌هایی که روزه می‌گیرند توان‌شان می‌رود، یعنی به حرج می‌افتند، ممکن است بگویند این‌جا عنوان کلی و علی الذین یطیقونه است شیخ و شیخه یک مصداقی است برای آن، پس شیخ و شیخه‌ای روزه از او ساقط است که مصداق علی الذین یطیقونه باشد. این را جای خودش باید بحث کرد، صاحب عروه هم همین را گفته، گفته شیخ و شیخه اگر به حرج می‌افتند روزه بر آن‌ها واجب نیست. اما در عنوان مریض در وضوء و تیمم هیچ دلیلی ما نداریم غیر از همین آیه و ان کنتم مرضی فتیمموا.

[سؤال: ... جواب:] شاید این ذیل که می‌گوید ما یرید الله لیجعل علیکم فی الدین من حرج و لکن یرید ان یطهرکم حکمت تیمم را می‌خواهد بگوید، بگوید ما که امر می‌کنیم شما را به تیمم یک وقت فکر نکنید می‌خواهیم شما به سختی بیفتید. چون تیمم برای آن‌ها سخت بود، یک حالت ذلتی در آن بود. ما یرید الله لیجعل علیکم فی الدین من حرج و لکن یرید ان یطهرکم هدف از امر به تیمم این است که شما تطهیر بشوید هدف این نیست که شما به حرج بیفتید. شاید ذیل آیه این را می‌خواهد بگوید.

و ان کنتم مرضی فتیمموا در مورد مریض که گفت مریض تیمم بکند، خب مریض تیمم بکند شبهه این است که این اطلاق دارد ندارد به حرج بیفتد ندارد به ضرر بیفتد. بله آن مریضی که وضوء به حالش فرقی نمی‌کند او انصراف دارد، اما مریضی که به مشقت زاید بر متعارف می‌افتد در این وضوئی که می‌گیرد، آقای زنجانی یک وقت نظرشان این بود (دیدم در رساله‌شان نیامد) که می‌گفتند اطلاق دارد و ان کنتم مرضی فتیمموا، مریض است، وضوء می‌گیرد به حرج نمی‌افتد ولی مشقت زایده بر متعارف دارد، اگر حالش خوب بود اینقدر به زحمت نمی‌افتاد حالا که حالش بد است و مریض است بیشتر به زحمت افتاده اما به حد حرج هم نرسیده ایشان می‌گفت آیه چرا اطلاق نداشته باشد. ولی فتوای مشهور فقهاء این نیست، فتوایشان این است که یا باید مریض به حرج بیفتد یا متضرر بشود از وضوء گرفتن.

در مانحن‌فیه هم همین بیان می‌آید، این صحیحه معاویه بن عمار می‌گوید ادنی ما یجزئ المریض تسبیحة واحدة مراد از مریض طبق نظر مشهور آنی است که یا به حرج می‌افتد اگر بیشتر از یک تسبیح بگوید یا آسیب می‌بیند، و لکن بیان آقای زنجانی که در و ان کنتم مرضی فتیمموا مطرح می‌کردند این‌جا هم می‌آید که یک کسی بگوید نه، اطلاق دارد، کسی مریض است اگر بخواهد سه بار تسبیحات بگوید به سختی زاید بر متعارف مبتلا می‌شود و لو به حد حرج نرسد، این تکلیف از او ساقط است. و این بعید نیست، ما مخالف این مطلب نیستیم و لکن مشی مشهور فقهاء این نبوده، ولی اگر کسی ادعای اطلاق بکند ما مخالف نیستیم. ولی عرض ما این است که تعدی از مریض به کسی که در حال ضیق وقت است این وجهی ندارد و آقایان جاهای دیگر تعدی نکردند.

اگر ما مریض را منحصر بدانیم به کسی که به حرج می‌افتد یا دچار آسیب می‌شود اگر بخواهد نمازش را طول بدهد، آن وقت سؤال می‌شود: فرق بین این مسأله با مسائل دیگر که سوره حمد اگر بخواند به حرج می‌افتد، یک مریضی است می‌گوید من اگر سوره حمد بخوانم طول می‌کشد نمازم، اینقدر حالم بد است که به حرج می‌افتم با خواندن سوره حمد، سوره حمد هم ساقط می‌شود، یک مریضی است می‌گوید من یک سبحان الله هم بگویم در رکوع و یا سجود مبتلا به حرج می‌شوم، مبتلا به ضرر می‌شوم، این‌جا لاحرج، لاضرر بر می‌دارد لزوم حتی تسبیحه واحده را. پس فرقش با این کسی که می‌گویند مریض است و یجزیه تسبیحه واحدة چیست، خب اگر به حرج می‌افتد، یک تسبیح [هم که] می‌گویید بگوید یک تسبیح خصوصیت ندارد، اگر به حرج می‌افتد همان یک تسبیح را هم نگوید، هر مقدار که به حرج می‌افتد [ملاک است]. اگر به حرج می‌افتد از خواندن سوره حمد، سوره حمد هم نخواند، مقتضای قاعده این است دیگر.

اگر دلیل لاحرج است یعنی مریض را مختص بکنید به من یقع فی الحرج یا من یقع فی الضرر، این‌که خصوصیتی ندارد که یجزیه تسبیحة واحدة، اگر به حرج می‌افتد از خواندن سوره حمد سوره حمد هم می‌تواند نخواند، حتی از یک سبحان الله هم به حرج می‌افتد یک سبحان الله هم نگوید. در حالی که ظاهر این روایت این است که یجزئ المریض تسبیحة واحدة یک خصوصیتی در خود این تسبیحة واحدة است نه از باب حرج نه از باب ضرر، اصلا مریض به او ارفاق شده، منتها مریضی که به مشقت زاید بر متعارف می‌افتد اگر سه تا سبحان الله بگوید نه این‌که حالش بهتر می‌شود هر چی سبحان الله بگوید از او منصرف است اما این‌که بگوییم مختص به حرج است یا مختص به ضرر است این هم خلاف اطلاق کلمه مریض است و هم این‌که خصوصیتی برای تسبیحة واحدة نمی‌ماند کسی که به حرج یا به ضرر می‌افتد از خوانده سوره حمد سوره حمد هم از او ساقط می‌شود. و آن وقت دیگر روشن است که چرا نمی‌شود تعدی کرد به ضیق وقت؟ هیچ کس در ضیق وقت نگفته سوره حمد ساقط است [چون] اگر نمی‌توانی سوره حمد بخوانی دیگر تو تکلیف به اداء نماز نداری [اما] سوره حمد ساقط نمی‌شود.

[سؤال: ... جواب:] عرض من این است که این المریض یجزیه تسبیحة واحدة این را اگر مختص کنید به من یقع فی الحرج یا من یقع فی الضرر خصوصیتی برای تسبیحة واحدة نیست. مریضی که یقع فی الحرج از خواندن سوره حمد یا از تسبیحات اربعه یا از تشهد یا حتی از یک بار سبحان الله در رکوع گفتن این‌ها هم ساقط می‌شود از او، لاحرج بر می‌دارد تکلیف او را. دیگر اختصاص به تسبیحه واحده ندارد. پس این تسبیحه واحده را بهتر است بگوییم مطلق مریض یعنی آنی که یشق علیه مشقة ازید من المتعارف، اگر این سالم بود مشقت نداشت ولی حالا که مریض است یک مشقت معتنابهی برای این مریض حاصل می‌شود و لو به حد حرج هم نرسد، این کافی است برای اکتفاء به تسبیحه واحده.

[سؤال: ... جواب:] عرض می‌کنیم این اختصاص دیگر به تسبیحه واحده ندارد. ... اگر معیار لاحرج است، باید ببینیم به چه مقدار به حرج می‌افتد. ممکن است از سبحان الله در رکوع به حرج نیفتد اما اگر سبحان الله را هم در رکوع بگوید هم در سجود بگوید در همه رکعات بگوید از مجموع این‌ها به حرج می‌افتد اگر معیار لاحرج است باید این‌ها را هم در نظر گرفت در حالی که اطلاق دلیل می‌گوید مریض کسی که سخت است برای او سه بار سبحان الله بگوید دیگر سخت است برای او سختی معتنابه دارد و لو به حداقل نرسد می‌تواند تسبیحه واحده بگوید.

پس اشکال اول این است که این حکم مختص به مریض است با این توضیحی که دادیم و وجهی برای تعدی به فرض ضیق وقت نیست.

اشکال دوم این بود که این روایت دارد یجزیه تسبیحة واحدة، اطلاقش می‌گوید تسبیحه صغری کافی است و الا قابل حمل بر تسبیحه کبری هست. مریض مجزی است یک تسبیحه کبری بگوید، سبحان ربی العظیم و بحمده بگوید، آن وقت ما از کجای روایت استفاده کنیم یک سبحان الله کافی است؟ از اطلاقش باید استفاده کنیم، گفته می‌شود این اطلاق معارض است با اطلاق روایت دیگر که صحیحه زراره بود که داشت ما یجزی من القول بالرکوع و السجود فقال ثلاث تسبیحات فی ترسّل و واحدة تامة که اطلاق او هم می‌گوید چه مریض چه غیر مریض یا یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده بگوید یا سه تا سبحان الله، اطلاقش شامل مریض می‌شود، نسبت به اکتفاء تسبیحه واحده صغری با هم تعارض می‌کنند.

کلام سیدخوئی در تبیین عام فوقانی بعد از تعارض صحیحه معاویه بن عمار و صحیحه زراره، و اشکال بر آن

آقای خوئی فرمودند که اگر این دو روایت با هم تعارض کردند به عموم من وجه و تساقط بکنند ما قبول داریم یک عام فوقانی داریم باید به او رجوع کنیم، عام فوقانی چیست؟ عام فوقانی آن عموماتی است که می‌گوید یک سبحان الله کافی نیست مثل موثقه سماعه، وسائل جلد 6 صفحه 303: اما ما یجزیک من الرکوع فثلاث تسبیحات تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله ثلاثا. اگر تعارض را بپذیریم بین صحیحه معاویه بن عمار و صحیحه زراره، ‌بعد از تساقط حق نداریم به اصل برائت رجوع کنیم باید رجوع کنیم به این عام فوقانی که اطلاقش می‌گوید یک تسبیحه صغری کافی نیست. اما دو وجه ذکر می‌کند ایشان برای این‌که صحیحه معاویه بن عمار سلیم از معارض است.

ما قبل از این‌که این دو وجه را بگوییم یک اشکالی به این عام فوقانی که آقای خوئی مطرح کردند عرض کنیم: ما نمی‌فهمیم این عام فوقانی را که آقای خوئی ذکر کردند، خود این عام فوقانی چرا طرف معارضه نباشد؟ موثقه سماعه به اطلاقش می‌گوید ما یجزیک من الرکوع فثلاث تسبیحات چه مریض باشی چه مریض نباشی، صحیحه معاویه بن عمار هم می‌گوید مریض کافی است تسبیحه واحده بگوید چه تسبیحه واحده کبری چه تسبیحه واحده صغری، نسبت به تسبیحه واحده صغری با هم اختلاف دارند دیگر، ‌تعارض‌شان به عموم من وجه است، اطلاق صحیحه معاویه بن عمار می‌گوید تسبیحه واحده صغری کافی است. [البته] قابل حمل بر تسبیحه واحده کبری است، یجزیه تسبیحة واحدة قید بزنیم یجزیه تسبیحة واحدة کبری، پس اطلاقش می‌گوید تسبیحه واحده صغری کافی است در مورد مریض. با اطلاق همین موثقه سماعه که چه در مریض چه در غیر مریض می‌گوید سه بار سبحان الله بگوید تعارض می‌کند، چرا این موثقه سماعه بشود مرجع اعلی و عام فوقانی؟ این هم طرف معارضه است چون نسبت عموم من وجه است. ما یجزیک فی الرکوع فثلاث تسبیحات تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله مریض را می‌گیرد غیر مریض را هم می‌گیرد، صحیحه معاویه بن عمار در مورد مریض می‌گوید تسبیحه واحده کافی است اطلاق دارد چه تسبیحه واحده صغری چه تسبیحه واحده کبری اطلاقش که می‌گوید تسبیحه واحده صغری کافی است طرف معارضه است و الا تسبیحه کبری کافی است که طرف معارضه نیست. تعارض می‌شود بین دو اطلاق.

بله، بناء بر نظر مشهور اصل عملی استصحاب بقاء وجوب است، قبل از این‌که مریض بشود واجب بود سه بار تسبیحات، استصحاب می‌گوید هنوز هم واجب است اما بناء بر نظر ما که استصحاب در شبهات حکمیه را قبول نداریم برائت جاری می‌کنیم. و لذا عام فوقانی نداریم.

[سؤال: ... جواب:] عدم کفایت تسیبحه صغری به عنوان عام فوقانی یک دلیلش همین موثقه سماعه است چه فرق می‌کند، ما یجزیک من الرکوع فثلاث تسبیحات تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله یعنی یک سبحان الله کافی نیست. ... این اما ما یجزی یعنی اقل مجزی است دیگر. ... اطلاق دارد چه مریض چه غیر مریض. ... بالاخره آنی که می‌گوید سه بار بگو اطلاق دارد سه بار واجب است چه مریض باشی چه نباشی، صحیحه معاویه بن عمار هم که مریض یک تسبیح کافی است برای او چه تسبیحه کبری چه تسبیحه صغری، نسبت به کفایت تسبیحه صغری که به اطلاق فهمیده شده تعارض به عموم من وجه می‌کنند. پس ما عام فوقانی در این‌جا نداریم.

[سؤال: ... جواب:] استصحاب کلی می‌کند استصحاب می‌کند قبلا بر من واجب بود سه تسبیحات در رکوع به نحو قضیه حقیقیه، مشهور این را می‌گویند، مشهور که استصحاب می‌کنند بقاء وجوب قصر بقاء وجوب تمام این‌ها همین‌جور استصحاب می‌کنند می‌گویند قبلا بر من نماز تمام واجب بود امروز که رفتم سفر سه فرسخی نمی‌دانم نماز تمام بر من واجب است یا نه استصحاب می‌کنم بقاء وجوب نماز را که آقای خوئی اشکال می‌کنند اولا این استصحاب در شبهات حکمیه است و ثانیا حکم انحلالی است وجوب نماز تمام دیروز چه ربطی به وجوب نماز امروز دارد این اشکال بر مشهور است و الا مشهور این استصحاب‌ها را جاری کردند.

[سؤال: ... جواب:] اشکال حکم انحلالی را مشهور قبول ندارند. مشهور در حکم انحلالی هم استصحاب می‌کنند. همان بحث حرمت وطئ زن بعد از انقطاع دم حیض و قبل از اغتسال همین اشکال حکم انحلالی را دارد که آقای خوئی می‌گویند آن حرمتی که برای دیروز بود غیر از حرمتی است که برای امروز است شما چی را می‌خواهید استصحاب کنید، حکم انحلالی است. این‌جا جواب دادند، خود شاگردان آقای خوئی به ایشان جواب دادند مثل آقای صدر گفتند جعل واحد است مجعول انحلالی است، استصحاب می‌کنیم قانون واحد هنوز ادامه دارد در حق این مکلف، حرمت وطئ زن حائض هنوز در مورد این زن باقی است. این‌طور جواب دادند. مشهور این‌جور می‌گویند. این از مختصات آقای خوئی است که اشکال می‌کند که حکم انحلالی بود استصحاب بقاء حکم می‌شود استصحاب کلی قسم ثالث. طبق نظر مشهور استصحاب بقاء وجوب ثلاث تسبیحات داریم.

دو وجه در کلام سیدخوئی برای حل معارضه، و اشکال بر آن

حالا آن دو وجهی که آقای خوئی فرمودند برای حل معارضه که صحیحه معاویه بن عمار بلامعارض بشود یکی این است که فرمودند خود معاویه بن عمار در یک روایتی که در وسائل جلد 6 صفحه 303 نقل می‌کند می‌گوید قل اخف ما یکون من التسبیح فی الصلاة قال ثلاث تسبیحات مترسلا تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله. این را کنار این صحیحه معاویه بن عمار مورد بحث ما بگذارید، کانّه معاویه بن عمار در مجلس واحد از امام پرسید: اخف ما یکون من التسبیح فی الصلاة امام فرمود ثلات تسبیحات تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله، بعد معاویه بن عمار می‌گوید ادنی مایجزئ المریض من التسبیح امام می‌فرماید تسبیحة واحدة یعنی یک سبحان الله از این سه تا سبحان الله، کالنص می‌شود وقتی این دو تا صحیحه معاویه بن عمار کنار هم می‌گذارید در این‌که مراد از تسبیحه واحدة تسبیحه واحدة صغری یعنی یک سبحان الله از این سه تا سبحان الله که گفتی.

این جواب اشکالش این است که شما فرض کردید یک روز معاویه بن عمار خدمت امام صادق علیه السلام بود دو تا سؤال را با هم مطرح کرد، همچون فرضی ثابت نیست، اصلا معاویه بن عمار کتاب نوشته این کتابش مجموعه روایاتی است که از امام علیه السلام در طول زمان مصاحبت با حضرت از حضرت شنیده، ممکن است چندین سال قبل شنیده باشد که اخف ما یکون من التسبیح فی الصلاة حضرت فرموده ثلاث تسبیحات مترسلا تقول سبحان الله سبحان الله سبحان الله، بعد از چندین سال یک روز سؤال می‌کند ادنی ما یجزی المریض من التسبیح قال تسبیحة واحدة، اصلا ناظر به هم معلوم نیست باشد تا بشود این تسبیحه واحده در این‌که تسبیحه واحدة من تلک التسبیحات الثلاث.

[سؤال: ... جواب:] راجع به مریض سؤال می‌کند، اما کی می‌گوید ناظر به هم است؟ شاید سنت چون بود که سه بار بگویند سبحان ربی العظیم و بحمده، سنت این بود، پیامبر این‌جور ذکر تسبیح گفتند، و در روایات هم داریم که این سنت است سه بار سبحان ربی العظیم و بحمده، اگر دو بار بگویی نمازت یک سومش ناقص می‌شود، یک بار بگویی نمازت دو سومش ناقص می‌شود، که در روایت ابی‌بکر حضرمی هست: قلت لابی‌جعفر علیه السلام‌ أیّ شیء حد الرکوع و السجود قال تقول سبحان ربی العظیم و بحمده ثلاثا فی الرکوع و سبحان ربی الاعلی و بحمده فی السجود فمن نقص واحدا نقص ثلث صلاته و من نقص اثنتین نقص ثلثی صلاته و من لم یسبح فلا صلاة له. شاید متعارف در زمان امام صادق علیه السلام این بود که چون سنت بود سه بار می‌گفتند سبحان ربی العظیم و بحمده، آن روایت دوم اصلا ناظر به همان متعارف باشد که حالا این مریض است سه تا سبحان ربی العظیم و بحمده سخت است برایش بگوید حضرت می‌فرماید تسبیحه واحده کافی است یعنی یک بار بگوید سبحان ربی العظیم و بحمده کافی است.

[سؤال: ... جواب:] مقصود این است که این روایت معلوم نیست ناظر به آن روایت دیگر باشد شاید ناظر به متعارف بین مردم بوده که سه بار می‌گفتند سبحان ربی العظیم و بحمده. ... می‌خواهم بگوید نظارت این صحیحه معاویه بن عمار بر آن صحیحه دیگرش درست نیست. ... مصحح بیان معاویه بن عمار را می‌گویم و الا نه این‌که روایت معاویه بن عمار اطلاق ندارد نسبت به کفایت تسبیحه صغری. اطلاق دارد [ولی] منشأ سؤالش شاید این بوده که متعارف بود سه بار می‌گفتند سبحان ربی العظیم و بحمده، حالا می‌خواهد ببیند مریض چکار کند، حضرت به اطلاقش می‌گوید یک بار تسبیحه واحده بگوید کافی است اطلاقش می‌گوید تسبیحه صغری هم بگوید کافی است، اطلاق که دارد.

وجه دومی که آقای خوئی ذکر کرده این است فرمودند اگر بناء باشد مراد از تسبیحه واحده تسبیحه کبری باشد خب اختصاص به مریض ندارد غیر مریض هم تسبیحه واحده بگوید کافی است. ادنی ما یجزئ المریض من التسبیح اگر باشد تسبیحة کبری واحدة، دیگر خصوصیتی پیدا نمی‌کند مریض، الغاء عنوان مریض لازم می‌آید.

ما دیروز یک اشکالی مطرح کردیم، گفتیم الغاء عنوان در کلام سائل محذوری ندارد. مثال می‌زدیم بارها به قید زاید در سؤال سائل. ببینید اگر امام بفرمایند یجب اکرام العالم العادل این ظهور در احترازی بودن دارد اما اگر سائل از امام بپرسد هل یجب اکرام العالم العادل، امام بفرماید نعم، این ظهور در احترازیت ندارد [چون] قید زاید در سؤال سائل است شبهه داشته سؤال کرده از او امام می‌فرماید نعم. اما اگر یک اطلاقی داشتیم که یجب اکرام العالم به اطلاق او اخذ می‌کنیم، چون قید زاید در سؤال سائل ظهور در احترازیت ندارد. دیروز اشاره کردیم ممکن است کسی بگوید عنوان ماخوذ در سؤال سائل هم الغاء بشود [مشکلی ندارد چون] امام که اخذ نکرده بود تا محذور پیدا کند.

این اشکال درست نیست. خود آقای خوئی هم توجه داشته به این اشکال می‌گویند اگر بناء بود این عنوان در سؤال سائل موضوعیت نداشته باشد و تسبیحه واحده کبری جایز باشد در مریض خب در غیر مریض هم جایز است امام نمی‌آمد در جواب بفرماید تسبیحة واحدة، می‌فرمود یجزی الکل تسبیحة واحدة لافرق بین المریض و غیر المریض. این‌که امام تقریر کردند سؤال سائل را و فرمودند بله در مورد مریض که تو می‌گویی تسبیحه واحده کافی است یعنی این فرق بین مریض و غیر مریض هست.

الغاء عنوان در مواردی مستهجن است که در فرض متصل بودن قید هم محذور داشته باشد

ما اشکال‌مان را به آقای خوئی عوض کردیم، یک اشکالی می‌کنیم ببینیم جواب آن اشکال چیست؟ الغاء عنوان اگر مطرح باشد، در خود روایت هم اگر بخواهد قید بخورد مستهجن است. شرط این‌که الغاء عنوان مطرح می‌شود کل شیء یطیر فلا بأس ببوله حالا سؤال سائل باشد یا جواب امام فرقی نمی‌کند، درست است، فرقی نمی‌کند، سائل هم بگوید سألته عن بول الطیر امام می‌فرماید بوله طاهر، الغاء عنوان ‌که می‌گوییم لازم می‌آید قیدش بزنیم به طیر حلال‌گوشت عنوان طیر الغاء می‌شود حتی اگر در همین خطاب قید بخورد باز مستهجن است یعنی همین جا هم شارع بگوید نعم بول الطیر حلال اذا کان مأکولا له، می‌گویند آقا چرا می‌گویید بول الطیر حلال اذا کان مأکولا له [بگویید] کل مأکول اللحم بوله طاهر. بول طیر پاک است اگر مأکول اللحم باشد که اصلا این تعبیر مستهجن است باید وقتی می‌گویند سألته عن بول الطیر اگر مقصود این است که طیر حلال‌گوشت بولش طاهر است باید بگویید کل ما أکل لحمه فبوله طاهر، این‌جور باید گفته بشود، عرفی‌اش این است. حتی در همان خطاب اگر بخواهد قید بخورد به طیر حلال‌گوشت عرف می‌گوید چرا روی عنوان طیر تکیه کردید؟ اما در صحیحه معاویه بن عمار هیچ استهجان احساس نمی‌شود اگر امام در جواب می‌فرمود ادنی ما یجزئ المریض من التسبیح امام می‌فرمود تسبیحة کبری واحدة، هیچ استهجانی نداشت، آن وقت یجزی می‌شود یجزی عن الفضل، یجزی عن السنة، استهجان نداشت. پس قیاس مقام به موارد الغاء عنوان قیاس مع الفارق است. دقت بفرمایید. عنوان در جایی که الغاء می‌شود ما قبول داریم محذور پیش می‌آید ولی الغاء عنوان حتی با قید متصل هم محذور دارد اما این‌جا آن محذور پیش نمی‌آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo