< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام رکوع/ صلاه/

 

فهرست مطالب:

بررسی و اثبات عدم وثاقت محمد بن سنان1

قرائت قرآن در رکوع4

روایت ضعیفه ابی‌البختری: لا قراءة فی رکوع4

روایت حمزه بن محمد علوی: سبعة لایقرؤون القرآن الراکع5

تفاوت نافله و فریضه در زیاده سهویه رکوع6

 

بحث راجع به تکبیره رکوع به این‌جا رسید که عرض کردیم پنج روایت در خصوص تکبیر رکوع مطرح بود که استدلال شد به این‌ها بر وجوب تکبیر رکوع. در مکاتبه حمیری هم که در کتاب الغیبه شیخ طوسی نقل می‌کند که حضرت به طور عام فرمود ان انتقلت من حالة الی حالة اخری فعلیک التکبیر، که یکی از این‌ها انتقال از قیام است به رکوع. و لکن در دلالت آن پنج روایت بر وجوب اشکال کردیم. و راجع به مکاتبه حمیری ما اشکالی جز این‌که بگوییم که اگر بناء بود در انتقال از هر حالتی به حالت دیگری تکبیر لازم باشد این مخفی بر فقهاء و بر مؤمنین نمی‌ماند با کثرت ابتلائی که مردم به این مسأله دارند، شبانه‌روز با آن مبتلا هستند.

صحیحه عمر بن أذینه هم به نظر ما شاهد خوبی است بر عدم وجوب تکبیرةالرکوع، که در کافی جلد 3 صفحه 482 نقل می‌کند، که مستحبات را بخشی زیادیش را دارد، تا این‌جا می‌رسد که فقال رسول الله صلی الله علیه و آله کذلک الله ربنا، بعد از قرائت سوره قرآن، سوره توحید ظاهرا. فلما قال ذلک اوحی الله الیه ارکع لربک یا محمد فرکع فاوحی الله الیه و هو راکع قل سبحان ربی العظیم ففعل ذلک ثلاثا، ادامه‌اش هم مستحباتی را ذکر می‌کند، اگر بناء بود تکبیرةالرکوع واجب بود مناسب نبود اهمال امر آن و اشتغال به بیان مستحبات. و این‌که بگوییم بعدا واجب شده، پیغمبر بعدا این را واجب کرد این خلاف ظاهر این است که احکام نماز از ابتداء تشریع شده.

[سؤال: ... جواب:] مستحب را ممکن است نگویند برای این‌که این مستحب مفروغ‌عنه بود، آن مستحب‌هایی که مفروغ‌عنه نبود و مورد بحث بود خواستند حضرت تذکر بدهند، استحباب تکبیرةالرکوع را همه می‌دانستند اما وجوبش را که همه نمی‌دانستند، اگر بناء بود واجب بود مناسب نبود اهمال ذکرش.

بررسی و اثبات عدم وثاقت محمد بن سنان

راجع به بحث وجوب تکبیرةالرکوع ما عمده بحث را عرض کردیم، می‌خواستیم راجع به محمد بن سنان‌ که در روایت ابی‌بصیر هست یک بحث رجالی داشته باشیم، صلاح دیدیم که محول کنیم به یک مناسبت دیگر، اجمالا ما بر خلاف نظر آقای زنجانی محمد بن سنان را توثیق نمی‌کنیم چون نجاشی صریحا راجع به او گفته ضعیف جدا، محمد بن سنان شدیدا ضعیف بود. فضل بن شاذان گفته من الکذابین محمد بن سنان. بله، شیخ مفید در ارشاد راجع به محمد بن سنان می‌گوید کان من خاصة الامام و ثقاته و اهل الورع من شیعته، ولی همین شیخ مفید در رسالة العدد می‌گوید راوی این حدیث که مطرح می‌شود در آن بحث، محمد بن سنان است، و این شخص شدیدا ضعیف است و هیچ اعتمادی به روایات او نیست. بله، من قبول دارم، ‌برخی از روایات که سندش هم معتبر است ظاهرش توثیق و تعدیل محمد بن سنان است که کشی نقل می‌کند، ولی او هم طرف معارضه است.

این‌که برخی فرمودند با وجود حدیث امام علیه السلام که تعریف کرد محمد بن سنان را فرمود محمد بن سنان و شخص دیگر وفیا لی، این‌ها وفاء کردند به من، از این‌ها امام تعریف کرد، دیگر جایی برای إن‌ قلت نمی‌ماند، جایی برای تضعیف نجاشی و شیخ طوسی و امثال او نمی‌ماند. می‌گوییم شما توثیق امام علیه السلام را خودتان با گوش خودتان شنیدید؟ نشنیدید، یک خبر ظنی است، خبر ظنی معتبر، خب تعارض می‌کند عرفا با تضعیف نجاشی و شیخ طوسی. این‌که ما بگوییم اگر خودمان می‌شنیدیم دیگر اعتنائی نمی‌کردیم به تضعیف نجاشی و شیخ طوسی، حال هم که خبر معتبر گفت محمد بن سنان را امام تعریف کرد باید اعتناء به تضعیف نجاشی و شیخ طوسی نکنیم این مصادره است. اگر خودمان می‌شنیدیم علم پیدا می‌کنیم به اشتباه نجاشی، وقتی خودمان نشنیدیم نقل می‌کنند که امام تعریف کرد از محمد بن سنان تعارض چرا نکند با تضعیف نجاشی و شیخ طوسی؟ و یا بیان فضل بن شاذان‌ که راجع به او تعبیر کرد که کذاب بود.

بله، آقای زنجانی اخیرا یک مبنایی دارند می‌گویند اصلا تضعیف‌ها مهم نیست، توثیق‌ها خوب، تضعیف‌ها ارزشی ندارند. چرا؟ برای این‌که وقتی شما می‌گویید فلانی ضعیفٌ شاید منشأ تضعیف شما این باشد که می‌گویید این آقا روایاتی را نقل کرده که مشتمل بر غلو است، و این را منشأ ضعف می‌دانید. نگفت نجاشی کذابٌ، بله فضل بن شاذان گفت محمد بن سنان من الکذابین المشهورین، ولی اولا قطعا اشتباه کرده فضل بن شاذان چون بر فرض کذاب بود دیگر کذاب مشهور نبود خداییش، کاذب فوقش بود، اما این‌که کذاب باشد آن هم کذاب مشهور به محمد بن سنان نمی‌چسبد، اگر بناء بود محمد بن سنان کذاب مشهور بود چطور اجلاء از او نقل حدیث می‌کردند؟ حالا آقای زنجانی می‌فرمایند بر فرض هم بگویند کذاب این‌ها می‌گفتند روایاتی که غلوآمیز است امام که بیان نمی‌کنند، آن مثلا ابوبصیر که بیان نمی‌کند که جزء اصحاب اجماع است و از فقهاء هست، پس لابد محمد بن سنان جعل کرده، فهو کذاب. این‌جوری تحلیل سیاسی می‌کردند!!

[سؤال: ... جواب:] عرض می‌کنم من در حد یک خلاصه‌ای می‌خواستم بگویم حالا شما اشاره می‌کنید عبارت نجاشی را برای‌تان بگویم.

نجاشی می‌گوید رجل ضعیف جدا لایعول علیه و لایلتفت الی ما تفرد به. در یک جای دیگر راجع به میّاح مدائنی می‌گوید ضعیف جدا له کتاب یعرف برسالة‌ میّاح و طریقها اضعف منها و هو محمد بن سنان، خود میاح مدائنی که ضعیف جدا، رساله‌ای نوشته که راوی او محمد بن سنان است او اضعف است، دیگر ‌اضعف از ضعیفٌ جدا چی می‌شود خدا می‌داند. شیخ طوسی هم در تهذیب و استبصار گفته محمد بن سنان مطعون علیه ضعیف جدا و ما یستبد بروایته و لایشرکه غیره لایعمل علیه. وجه ضعیف را نگفته همین ضعیف جدا را گفته.

[سؤال: ... جواب:] کشی بله، کشی از فضل بن شاذان نقل کرده این‌که من الکذابین المشهورین، از ایوب بن نوح نقل می‌کند به سند معتبر که می‌گوید لااروی لکم عنه شیئا، من حدیث از محمد بن سنان نوشتم ولی نقل برای شما نمی‌کنم چون محمد بن سنان در آن لحظات نزدیک به مرگش گفت کلما احدثکم به لم یکن لی سماع و لا روایة و انما وجدته. من از کسی نشنیدم این‌ها را، ‌در این بازار گشتم در خانه این و آن گشتم یک رساله‌هایی دیدم و نقل کردم. لم یکن لی سماعا و لا روایة و انما وجدته.

عرض کردم این‌که آقای زنجانی می‌فرمایند تضعیف ممکن است منشأش اتهام غلو بوده که آن زمان خیلی‌ها را متهم به غلو می‌کردند، هر کسی چند تا روایت راجع به مدح امام علیه السلام نقل می‌کرد که یک مقدار غیر متعارف بود می‌گفتند این غالی است بعد هم متهم می‌شد کذاب است و لذا تضعیف‌ها را از علم رجال ایشان می‌گویند به این معنا بردارید که دیگر تعارض با توثیق‌ها نمی‌کند.

ما این مبنا را قبول نداریم. بالاخره ظاهر تضعیف مخصوصا وقتی فضل بن شاذان می‌گوید کذاب، حالا کذاب مشهور نیست، اما اصل کذاب بودنش را که می‌گوید، بالاخره کذاب مشهور بودنش را شما می‌گویید درست نیست. حالا او که می‌گویند مرادش این است که بین خواص مشهور است نه این‌که همه این را می‌دانند.

[سؤال: ... جواب:] الان احمد بن محمد بن عیسی را واقعا دریافت کردیم مبانی‌اش چی بوده در تضعیف‌ها؟ به غلو حساس بوده، ‌اتفاقا این به ضرر شماست پس معلوم می‌شود مشکل غلو نداشته محمد بن سنان. ... پس برای چی گفتند کذاب؟ برای چی گفته لایعتمد علی نقله. ... برای همین عرض کردم که ما خواستیم یک اشاره‌ای به مطلب کنیم. هر وقت بناء گذاشتیم این بحث را مفصل کنیم شما هم اشکالات‌تان را مفصل بیان کنیم. ما خواستیم یک گزارشی دهیم از کار که این تضعیف‌ها هست این توثیق‌ها است این‌ها با هم تعارض هم بکنند نتیجه این است که وثاقت محمد بن سنان ثابت نمی‌شود. و این‌که در برخی از کلمات برخی از معاصرین و شاید در کلمات مرحوم استاد هم باشد که می‌گویند اگر امام علیه السلام به سند صحیح کسی را توثیق بکند دیگر تضعیف رجالی با او معارضه نمی‌کند، نه، به نظر ما این درست نیست، برای این‌که توثیق امام که به سند قطعی به ما نرسیده، به سند ظنی به ما رسیده، او هم می‌شود طرف معارضه.

[سؤال: ... جواب:] راجع به روایت اجلاء من نمی‌خواهم یک حرفی بزنم به ضرر خودم تمام بشود ولی این را بدانید به قول آقای خوئی ابوسمینه که دیگر در ضعف او معمولا تردید ندارند، محمد بن علی الکوفی الصیرفی ابوسمینة که دیگر روشن است که جزء کذابین بوده، به نظر مشهور عرض می‌کنم نگردید که یک بزرگواری گفته من او را هم قبول دارم، بزرگانی از او نقل حدیث کردند مکررا. فوقش به نظر آن‌ها آدم خوبی است دلیل نمی‌شود که معارض‌هایش از کار بیفتد. محمد بن احمد بن داوود قمی مثلا‌ یا به قول ایشان احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن اسحاق نقل حدیث کرده او قبولش داشته دلیل نمی‌شود که پس تعارض نکند با تضعیف دیگران. ... ما که اصلا توثیق هارا هم می‌گوییم باید علم‌آور باشد، گفت دید قاضی دارد یکی از شاکی‌ها می‌رود گفت کر ما دم نداشت، ما که دم نداشت، ما اصلا می‌گوییم و با وجود این تضعیف‌ها ما که علم پیدا می‌کنیم.

و فی ما ذکرنا فعلا غنی و کفایة. دیگر بیشتر از این من نمی‌خواستم توضیح بدهم.

قرائت قرآن در رکوع

راجع به مکروهات رکوع هم صاحب عروه پنج مکروه را ذکر کرد، یکی قرائت قرآن در رکوع هست. این را هم توضیحی بدهیم.

راجع به قرائت قرآن در رکوع چند تا روایت داریم. حالا اگر من بخواهم این روایات را هم بحث رجالی بکنم طول می‌کشد فقط بعضی‌ها را خلاصه می‌گویم:

روایت ضعیفه ابی‌البختری: لا قراءة فی رکوع

روایت اول روایت ابی‌البختری است. ابی‌البختری همین وهب بن وهب است که گفتند اکذب البریة. این‌جا نجاشی گفت کان کذابا. آقا زنجانی یک زمانی می‌فرمودند حالا ثقه نبوده که نباشد، کذاب بوده خب باشد، یک شهادتی دارد ابن الغضائری ما به آن شهادت عمل می‌کنیم. یک زمانی این‌جور می‌فرمودند، ‌آن شهادت این است، علامه نقل می‌کند از ابن الغضائری که گفت کان قاضیا عامیا الا ان له احادیث عن جعفر بن محمد علیهما السلام کلها یوثق بها، این احادیث مورد وثوق است، حالا شخص وهب بن وهب بخاطر آن دروغی که گفت، رفت نزد خلیفه عباسی دید خیلی کبوتر دوست دارد، گفت حدیثی هست راجع به مسابقه کبوتر، گفت بله، قال رسول الله لا سبق الا فی خف او حافر او ریش، یک چیزی اضافه کرد، گفتند اکذب البریة که چه جور به سرعت جعل حدیث کرد. آقای زنجانی می‌گویند حالا آن‌جا منافعتش اقتضاء کرد جعل حدیث کند یک چیزی بگیرد برای خرج زندگیش دلیل نمی‌شود بر امام صادق هم که انتساب داشت به امام صادق، انتساب نسبی نبود ولی هم ارتباط داشت هم انتسابی داشت، بر امام صادق دروغ ببندد و لذا می‌گوید کلها یوثق بها.

ما به نظرمان این درست نیست. وقتی گفتند کان کذابا، نجاشی می‌گوید کان کذابا، راجع به او گفتند اکذب البریة، این کلها یوثق بها هم اختلاف نسخه دارد، در بعض نسخه‌ها هست که کلها لایوثق بها، خیلی عرفی است این تعبیر، کان قاضیا عامیا، با این‌که قاضی سنی بود و لکن احادیث زیادی از امام صادق علیه السلام دارد ولی بدانید یک دانه از این احادیث قابل اعتماد نیست، چقدر بیان عرفی خوبی است، کان قاضیا عامیا الا ان له احادیث عن رسول الله کلها لایوثق بها. آقای زنجانی قبلا می‌گفتند ظاهر الا این است که استثناء است از آن ذمی که کرد، ‌کان قاضیا عامیا، حالا می‌خواهد مدحش کند این چه مدحی است که کلها لایوثق بها، پس باید باشد کلها یوثق بها. نه، کی می‌گوید در مقام مدح بود؟ قاضی عامی بود ولی ارتباط داشت با امام صادق علیه السلام. حالا مادرش کنیز حضرت بود سابقا یا زن حضرت بود، بالاخره این‌جور انتسابی با امام صادق داشت. کان قاضیا عامیا الا ان له احادیث عن جعفر بن محمد ولی بدانید این احادیث کلها لایوثق بها. خیلی عرفی است.

و لذا به نظر ما سند این روایت خوب نیست. اما متنش: عن جعفر عن ابیه ان علیا علیه السلام کان یقول لا قراءة فی رکوع و لا سجود انما فیهما المدحة لله عز و جل ثم المسألة. اول خدا را مدح کنید بعد دعا کنید، چه در رکوع چه در سجود. ابتدؤوا بالمدحة لله ثم اسألوا بعده. وسائل‌الشیعه جلد 6 صفحه 310.

سند، ناتمام است.

روایت حمزه بن محمد علوی: سبعة لایقرؤون القرآن الراکع

روایت دوم خصال عن حمزة بن محمد العلوی. این حمزه بن محمد علوی یکی از روات و از مشایخ شیخ صدوق است ولی توثیق ندارد. عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن عبدالله بن مغیرة عن السکونی عن جعفر بن محمد علیهما السلام عن آباءه علیهم السلام عن علی علیه السلام قال سبعة لایقرؤون القرآن الراکع و الساجد و فی الکنیف و فی الحمام و الجنب و النفساء و الحائض.

چون حمزه بن محمد علوی از مشایخ صدوق است و صدوق بیش از چند بار ترضی کرده بر او گفته رضی الله عنه، گفته می‌شود بعید هم نیست که شیخ صدوق به کسی بگوید رضی الله عنه این چیز معمولی نیست، ‌معلوم می‌شود قبولش داشته.

[سؤال: ... جواب:] حق به گردنش داشت ولی اگر مثل آنی بود که گفت ما رأیت اشد نصبا منه، گفتم رفتم پیش ضبی از او اخذ حدیث بکنم، ما رأیت اشد نصبا منه کان یقول اللهم صل علی محمد فردا، از این ناصبی‌تر من ندیدم. آن هم حق داشت، رفت از او حدیث سماع کند. صرف حق داشتن که نمی‌آید بعد از مرگش بگوید رضی الله عنه، رضی الله عنه ... اگر زیاد تکرار بشود که شما هم قبول دارید.

سبعة لایقرؤون القرآن الراکع و الساجد و فی الکنیف و الحمام و الجنب و النفساء و الحائض. سند را هم درست کنیم به قرینه سیاق دلیل بر حرمت نیست، فوقش مکروه است. چرا؟ برای این‌که مگر در کنیف، حمام یا جنب مگر حرام است؟ حائض و نفساء حرام است مگر قرآن بخوانند؟ نه، مکروه است. این هم فوقش می‌شود مکروه.

حالا مکروه در قرائت قرآن در رکوع مکروه است این کراهت به معنای قلت ثواب است یا همان کراهت اصطلاحی هم باشد با این‌که قرآن است و در نماز مبطل نماز نیست ولی نهی کراهتی داشته باشد مشکلی ندارد.

[سؤال: ... جواب:] به قرینه سیاق ظاهرش این است که مکروه است، لایقرؤون القرآن، نهی کرده از قرائت قرآن.

[سؤال: ... جواب:] قرائت قرآن آقای سیستانی می‌فرمود ما اطلاقی نداریم که در جمیع حالات صلات مستحب است، ظاهرا هم راست است، ما دلیل نداریم. ... قرائت قرآن زیارت امام حسین هم اطلاق دارد هر لحظه بگو السلام علیک یا اباعبدالله، ‌چه ربطی به نماز دارد، همین‌جور که نشستی بگو صلی الله علیک یا اباعبدالله. ... ربطی به استحباب قرائت قرآن در نماز ندارد، استحباب نفسی دارد قرائت قرآن، چه ربطی به نماز دارد. بحث در این است که ما در نماز یک دلیل داشته باشیم که در هر حالتی از حالات نماز مستحب است قرائت قرآن، ما همچون دلیلی نداریم. ولی در دلیل بر مبطلیتش هم نداریم، چون تکلم انصراف دارد از قرائت قرآن.

تفاوت نافله و فریضه در زیاده سهویه رکوع

آخرین مسأله در باب رکوع این است: لا فرق بین الفریضة و النافلة‌ فی واجبات الرکوع و مستحباته و مکروهاته و کون نقصانه موجبا للبطلان نعم الاقوی عدم بطلان النافلة بزیادة الرکوع سهوا.

می‌فرماید نافله با فریضه در واجبات رکوع، ‌مستحبات رکوع، مکروهات رکوع هیچ فرقی ندارد، فقط یک استثناء داریم: زیاده رکوع سهوا در نافله مبطل نیست.

مطلب، درست است، نوع ادله‌ای که راجع به رکوع هست فرقی بین رکوع در نماز واجب یا رکوع در نماز مستحب نگذاشته.

اما راجع به زیاده رکوع سهوا که مشهور گفتند در فریضه مبطل بود ولی در نافله مبطل نیست، مقتضای قاعده اولیه مبطل بودنش است بخاطر موثقه ابی‌بصیر من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة.

حالا آقای خوئی استدلال دیگری می‌کند که این بحثش مفصل است که ایشان می‌گویند هر کجا امر بکنند به نماز مستحب یا به روزه مستحب، ‌ظاهر عرفیش این است که منصرف است به همان فعلی که واجد شرائط واجب هست، اگر گفتند صوم تطوع بگیر یعنی صوم واجب در ماه رمضان چه شرائطی دارد به همان نحو بگیر. اگر گفتند نماز مستحب بخوان، این ظاهرش این است که نماز واجب چه شرائطی دارد چه موانعی دارد به همان نحو نماز بخوان‌.

ما به عرض عریض این را نمی‌توانیم قبول کنیم، اگر اطلاقی در دلیل نباشد بحث انصراف یک بحث عرفی است معلوم نیست همه جا انصراف باشد. مثلا مردم در نماز واجب سوره واجب می‌خوانند اما در ارتکازشان این نیست که قوام نماز به سوره است. این‌جا هم اگر بگویند صل صلاة التطوع آیا لولا دلیل این‌که در نماز مستحب سوره واجب نیست انصراف دارد به نماز با سورة؟ نه، ما این را نمی‌فهمیم. و لکن مهم نیست، همان من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة کافی است، لازم نیست امر به نماز مستحب منصرف است به آن نمازی که فاقد آن مانع در نماز واجب است که همان زیاده رکن است. اما زیاده رکن سهوا، مخصص داریم نسبت به من زاد.

[سؤال: ... جواب:] من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة ارشاد به بطلان است نه وجوب تکلیفی اعاده تا بگویید شامل مستحبات نمی‌شود. ظاهر علیه الاعادة ارشاد به بطلان است و لذا شامل نماز مستحب هم می‌شود.

زیاده رکوع سهوا دلیل خاص داریم که مبطل نافله نیست. یکی گفتند در چند روایت قید زدند زیاده سهویه را گفتند فی المکتوبة، مثلا من استیقن انه زاد فی صلاته المکتوبة رکعة اعاد الصلاة، حالا رکعة به معنای رکعت کامله است یا رکوع است بهرحال فرق نمی‌کند. فرمودند ببینید قید زد من استیقن انه زاد فی صلاته المکتوبة، مفهوم وصف فی‌الجمله ثابت است یعنی معلوم می‌شود من استیقن انه زاد فی صلاته رکعة کافی نیست برای حکم به بطلان، من استیقن انه زاد فی صلاته المکتوبة یعنی فی صلاته الفریضة این فریضه دخل دارد در این حکم. البته قدرمتیقن این است که نماز مستحب بالذات و بالفعل، ‌حالا اگر نذری کردی نماز شب بخوانی دیگر عمومات می‌گوید زیاده رکوع مبطلش است، قدرمتیقن این است که نماز مستحبی که بالفعل هم مستحب است، ‌زیاده رکوع در آن مبطل نیست بخاطر مفهوم وصف.

نگویید مفهوم شرط است. اگر بگویید مفهوم شرط است، اصولی‌ها مثل آقای خوئی می‌گویند فرزندم! مثل این‌که اصول خوب نخواندی. چرا؟ برای این‌که من استیقن انه زاد فی صلاته رکعة اولا تعبیر من استیقن اگر باشد که اصلا آن مفهوم شرطی که در ان استیقن می‌گویند ندارد، اگر من باشد، ‌مثل من کان عالما فاکرمه، این جمله شرطیه‌ای که به لسان مَن بیان می‌شود این مفهوم شرط ندارد چون محقق موضوع است، ان هم باشد [یا اذا]، اذا استیقن ان استیقن انه زاد فی صلاته المکتوبة رکعة هم انتفاء شرط این است که لم یستیقن انه زاد فی صلاته المکتوبة رکعة، این انتفاء موضوع است، ‌معنایش این نیست که استیقن انه زاد فی صلاته النافلة رکعة، هم‌چون چیزی نیست که. و لذا مفهوم شرط را مطرح نکنید بگویید مفهوم وصف. که ظاهرا مطلب درستی هست.

[سؤال: ... جواب:] نافله‌ای که منذور است او هم مثل فریضه است و زیاده رکن در او مبطل باشد. ... مفهوم وصف فی‌الجمله است، فی‌الجمله می‌فهمیم نماز نافله بالذات و بالفعل یعنی نماز شب که الان هم واجب نیست به نذر و امثال آن، ‌این نماز زیاده رکوع سهوا در او مبطل نیست چون اگر زیاده رکوع سهوا در او مبطل بود چرا حضرت فرمود اذا استیقن انه زاد فی صلاته المکتوبة رکعة؟ ... یعنی سهو در زیاده رکوع در نماز نافله موجب بطلان نماز نافله نیست. این است مفاد روایت. مفهوم وصف این است.

این یک دلیل. دلیل‌های دیگر هم مختصرا ان‌شاءالله فردا می‌کنیم و وارد بحث سجود می‌شویم بحول الله و قوته.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo