< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی فریضه بودن وضع مواضع سبعه

 

قبل از این‌که وارد بحث مواضع سبعه بشویم، راجع به مبنای شیخ مفید و شیخ طوسی که تفصیل می‌دهند بین رکعت اول و دوم در نسیان سجده واحده، می‌گویند نسیان سجده واحده مبطل نماز هست ولی در رکعت سوم و چهارم مبطل نیست، توضیحی بدهم.

کلا مبنای شیخ مفید و شیخ طوسی این است که چون رکعت اول و دوم فریضة الله است سهو در او راه ندارد، یعنی اگر شک هم بکنید در سجده و محل تدارکش گذشته باشد وارد رکوع شده باشید، قاعده تجاوز جاری نمی‌شود و اگر یقین کنید سجده واحده را نیاوردید و بعد از رکوع ملتفت بشوید باز قضای سجده مشکل را حل نمی‌کند و این نماز باطل است. در روایت هم در من لایحضره الفقیه داریم از عامر بن جزاعه: اذا سلمت الرکعتان الاولییان سلمت الصلاة، یا لا سهو فی الاولیین انما السهو فی الاخیرتین. این بزرگان بر خلاف متاخرین که می‌گویند موردش شک در رکعات است، می‌گویند شک در افعال، نسیان افعال، و لو فعل غیر رکنی، در رکعت اولی و ثانیه مبطل است. فقط در اذکار بعید است بگویند، چرا؟ برای این‌که در اذکار روایت دارد القراءة سنة فمن نسی القراءة فلا شیء علیه. قرائت مربوط به رکعت اول و دوم است. در همین افعال می‌گویند.

شیخ مفید در مقنعه صفحه 138 و 145 این بحث را مطرح می‌کند و تعبیرش در صفحه 145 این است: کل سهو یلحق الانسان فی الرکعتین الاولتین من فرائضه حتی یلتبس علیه یعنی یشتبه علیه ما صلی منهما، این مربوط حالا به رکعات هم بشود، ادامه‌اش می‌گوید أو ما قدّم و اخّر من افعالهما فعلیه اعادة الصلاة، و من سها فی الرکعتین الاخیرتین من الظهر و العصر أو العشاء الآخرة، ‌این‌جا را شروع می‌کند بحث کردن، می‌رسد به این‌جا که می‌گوید و من سها عن سجدة من السجدتین ثم ذکرها و قد رفع رأسه و هو جالس سجدها و ان ذکرها بعد الرکوع مضی فی صلاته فاذا سلّم قضاها و سجد بعدها سجدتی السهو. که استظهار کردند ایشان در رکعت سوم و چهارم می‌گوید نسیان سجده واحده بعد از رکوع اگر ملتفت شد قضای سجده دارد.

مرحوم شیخ طوسی در تهذیب جلد 2 صفحه 151 خیلی صریح‌تر است، تعبیرش این است می‌گوید این‌که ما گفتیم شک بکند در سجده بعد از رکوع یا بعد از تجاوز در جزء بعدی اعتناء نمی‌کند به شکش یا گفتیم اگر فراموش کند سجده را و بعد از رکوع ملتفت بشود نمازش صحیح است فقط قضا کند سجده را، این مربوط می‌شود به رکعتین اخیرتین، هذا الحکم فی السهو عن السجود انما یختص الرکعتین الاخیرتین لان الرکعتین الاولتین متی شک فیهما فی السجود اعاد، قبل از رکوع شک کند تدارک می‌کند، اما بعد از رکوع شک کند نماز باطل است، شک در سجده واحده می‌کند بعد از رکوع رکعت ثانیه نمازش باطل است. یعنی این روایاتی که می‌گوید ان شک فی السجود بعد ما قام فلیمض حمل باید بشود بر نمازهای چهار رکعتی آن هم فقط در رکعت سوم و چهارم، اگر باشد، رکعت اول و دوم نخیر بدرد نمی‌خورد، شکش مبطل است، نسیانش مبطل است.

بعد استدلال می‌کند می‌گوید یدل علی ذلک ما رواه ابن ابی‌نصر، همین روایت دیروز را مطرح می‌کند که در متن تهذیب متقن‌تر نقل شده. می‌گوید از امام رضا علیه السلام پرسیدم رجل یصلی الرکعتین ثم ذکر فی الثانیة و هو راکع انه ترک سجدة من الاولی قال کان ابوالحسن علیه السلام یقول اذا ترکت السجدة فی الرکعة الاولی فلم تدر واحدة أو ثنتین (حالا در کافی و قرب الاسناد هست که و لم تدر واحدة او ثنتین) استقبلت حتی یصح لک ثنتان فاذا کان فی الثالثة و الرابعة فترکت سجدة بعد ان حفظت الرکوع اعدت السجود. این تفصیل بین رکعت اول و دوم که شک در سجود بعد از دخول در رکوع هم می‌گوید مبطل است، تا چه برسد به نسیان سجود، تفصیل داده بین رکعتین اولیین و رکعتین اخیرتین که این‌جا شک مبطل نیست نسیان مبطل نیست.

در خلاف جلد 1 صفحه 454 قبول ندارد این حرف‌ها را، خلاف ظاهرا متاخر از تهذیب است، تهذیب را جوانیش نوشته. در خلاف گفته و فی اصحابنا من قال که تفصیل هست بین رکعتین اولیین و رکعتین اخیرتین و دلیل‌شان همین روایت بزنطی است، بعد توجیه عجیبی می‌کند روایت بزنطی را، ‌می‌گوید این روایت بزنطی راجع به شک در سجود است، بله شک در سجود بکنی بعد از رکوع شک بکنی نمازت باطل است، ‌اگر در رکعت اولیین باشد، یختص بمن شک فلزمه الاعادة و انما یجوز له المضی فی الصلاة اذا کان ذلک مع العلم، ‌اما اگر بدانی فراموش کردی سجده را، نمازت صحیح است قضای سجده دارد.

نوع بزرگانی که این روایت بزنطی را مطرح کردند این متن را مضطرب دانستند و واقعا هم همان‌طور که دیروز گفتیم این متن مضطرب است. ببینید سؤال این است: رجل ذکر فی الثانیة و هو راکع انه ترک سجدة فی الاولی، ترک سجدة ظاهرش سجده واحده است، آن وقت امام علیه السلام در جواب بفرمایند "اذا ترکت السجدة فی الرکعة الاولی فلم تدر واحدة او ثنتین" ‌چه ربطی دارد.

[سؤال: ... جواب:] تطبیقش بر این مورد سؤال یعنی چه. می‌گوید یک سجده را فراموش کرده در رکعت اول حکمش چیست، حضرت بفرماید پدرم فرمود اگر سجده را در رکعت اول ترک کردی نمی‌دانی یکی است یا دو تا، حالا آنی که ما بهتر دانستیم معنا بشود گفتیم نمی‌دانی یکی را ترک کردی یا دو تا را ترک کردی استقبلت یعنی اعدت الصلاة. اگر آنی که ظاهر کلام شیخ طوسی است که اذا ترکت که بعضی‌ها هم گفتند یعنی توهمت، ‌توهم ترک سجده کردی، شک داری الان می‌گویی یک سجده را بجا آوردم دو سجده بجا آوردم، شیخ ظاهرش این است که این‌جور معنا می‌کند شک در سجود می‌گیرد، نمازت باطل است، این چه ربطی دارد به مورد سؤال، مورد سؤال واضح است، ترک سجدة ظاهرش این است که ترک سجدة واحدة فی الاولی. جواب او را حضرت ندهد این اضطراب متن است دیگر.

[سؤال: ... جواب:] جواب او را ندادند دیگر. ... با آن بعدش جور نمی‌آید فاذا کان فی الثالثة‌ و الرابعة فترکت سجدة اعدت السجود اگر در رکعت سوم و چهارم بعد از رکوع یادت بیاید که یک سجده را فراموش کردی آن‌جا فقط قضای سجود لازم است، فقط در رکعت سوم و چهارم، یعنی در رکعت اول و دوم اگر بعد از رکوع یادت بیاید یک سجده را فراموش کردی آن‌جا‌ها نماز باطل است، ظاهر ذیل این است دیگر، این اضطراب متن دارد، اگر واقعا می‌خواهید بگویید ترک سجده واحده در رکعت اول و دوم سهوا مبطل نماز است بفرمایید که تبطل صلاتک، چرا از قول امام کاظم علیه السلام نقل می‌کنید اذا ترکت السجده فی الرکعة الاولی فم تدر واحدة ‌ام اثنتین، نمی‌دانی یک سجده را ترک کردی یا دو سجده. را حالا آ‌ن‌جور که ما معنا می‌کنیم، ‌استقبلت.

مرحوم علامه در مختلف الشیعة جلد 2 صفحه 369 فرموده استقبلت یعنی استقبلت الی الاتیان بالسجود، اگر ترک کنی یک سجده را در رکعت اولی نمی‌دانی یک سجده ترک کردی یا دو سجده این‌جا با این‌که بعد از رکوع است، استقبلت برگرد از رکوع، استقبال کن به آن محل سجود، برگرد به محل سجود حتی یصح لک ثنتان، تا در این رکعت دو سجده را بجا آورده باشی بعد برگرد دومرتبه رکعت بعدی را از نو شروع کن.

[سؤال: ... جواب:] باید یک بار دیگر رکوع کنیم، استقبلت نه این‌که اعدت الصلاة یعنی استقبلت السجود.

این‌ها خیلی خلاف ظاهر است که استقبلت را بگوییم یعنی استقبلت السجود.

[سؤال: ... جواب:] در تهذیب استقبلت دارد.

مرحوم شهید در ذکری این روایت را که مطرح می‌کند می‌گوید بگوییم استقبلت الصلاة استحبابا، حمل بر استحباب می‌کنیم.

این هم را هم ما بارها گفتیم استقبلت یعنی اعدت حمل امر به اعاده بر استحباب اعاده حمل عرفی نیست، استقبلت الصلاة یعنی اعدت الصلاة ارشاد به بطلان است.

و لذا این‌که بعضی‌ها مثل صاحب حدائق مطرح می‌کند بعضی‌های دیگر مطرح کردند که گفتند این روایت معارض هست با روایت ابن منصور، این روایت اصلا در خصوص رکعت ثانیه است: احمد بن محمد بن عیسی، ‌در همان تهذیب که آدرس دادیم هست، ‌عن علی بن احمد، توثیق ندارد، عن موسی بن عمر که مردد بین ابن بزیع که ثقه است و ابن یزید که توثیق روشنی ندارد، دیگر با رجال کامل الزیارات آقای خوئی یک وقتی درستش می‌کرد که دیگر نشد، و از راه‌های دیگر هم خواستند درستش کنند که چون درست نمی‌شود بهرحال سند این روایت، غمض عین می‌کنیم، عن محمد بن منصور که او هم توثیق ندارد، قال سألته عن الذی ینسی السجدة‌ الثانیة من الرکعة الثانیة او شک فیها قال اذا خفت ان لاتکون وضعت وجهک الا مرة ‌واحدة فاذا سلّمت سجدت سجدة واحدة، صریحا می‌گوید سجده ثانیه رکعت ثانیه را فراموش کرده. حضرت می‌فرمایند نماز صحیح است قضا کند سجده را. مرحوم شیخ فرموده این‌که نص نیست، ‌الرکعة الثانیة‌ من الرکعتین الاولیین یا الرکعة الثانیة من الرکعتین الاخیرتین نگفته که. شاید الرکعة ‌الثانیة من الرکعتین الاخیرتین باشد به قرینه صحیحه بزنطی.

این‌ها که عرفی نیست. الرکعة الثانیة من الرکعتین الاخیرتین خب بفرمایید الرکعة‌ الرابعة.

بعضی‌ها گفتند این ضعف سندش به عمل اصحاب برطرف می‌شود، تعارض می‌کند با صحیحه بزنطی صحیحه بزنطی را حمل بر استحاب می‌کنیم استقبلت یعنی استقبلت استحبابا که این را ما جمع عرفی نمی‌دانیم ولی اگر سند این روایت محمد بن منصور خوب بود خیلی روشن‌تر می‌شد که این روایت با صحیحه بزنطی تعارض می‌کرد تساقط می‌کرد ما رجوع می‌کردیم به عمومات یقضی سجدة مثل موثقه عمار، ‌صحیحه اسماعیل بن جابر، معتبره ابی‌بصیر که مطلقا می‌گفت اگر بعد از رکوع ملتفت بشوی که سجده را فراموش کردی قضا کند سجده را.

جالب این است که موثقه عمار ذیلش دارد اگر بعد از نماز هم یادت آمده سجده را فراموش کردی یقضی سجدة متی ذکره، این خیلی خوب است، تنها در این روایت است که اگر رفتی خوابیدی نماز را خواندی رفتی ناهارت را هم خوردی مفصل بعد رفتی خوابیدی بعد از خواب بلند شدی حاج خانم گفت که یادم رفت حاج آقا به شما بگویم تو نماز که خواندی یک سجده را نیاوری شما می‌گویی مطمئنی؟ می‌گوید به آقا: مطمئنم هیچ شک ندارم. اگر نبود این ذیل موثقه عمار می‌گفتیم نمازت باطل است اما ذیل موثقه عمار می‌گوید قلت فان لم یذکر الا بعد ذلک یعنی بعد ما سلم قال یقضی ما فاته اذا ذکره، هر کی یادت آمد، وضوء نداری خب نداری از خوا بلند شدی برو وضوء بگیر یک سجده را قضا کن. با این‌که تخلل حدث مبطل نماز است ولی این‌جا مبطل نیست چون موقعی ملتفت شدی به نسیان سجده که احداث حدث کرده بودی، برو وضوء بگیر بیا همان سجده را قضا کن و هیچ مشکلی نیست.

[سؤال: ... جواب:] شما می‌فرمایید وقتی ما یقین داریم اعاده نماز لازم نیست نه از باب جمع عرفی، از باب این‌که معنای دیگری برای استقبلت نمی‌شود کرد الا استحباب اعاده نماز. ما هم این را گفتیم در بعضی جاها که دیگر خود روایت می‌گوید و الاعادة احب الیّ، بعضی در بحث تیمم که وجد ماءا آقای خوئی هم می‌گوید یعید اذا وجد ماءا یعید حمل می‌شود بر استحباب اعاده، بعضی از آقایان اشکال کردند که شما قبول ندارید این جمع عرفی را. ما دفاع کردیم از آقای خوئی گفتیم آقای خوئی از باب جمع عرف نمی‌گوید، از باب این‌که روایت داریم و الاعادة احب الیّ می‌گوید، آن قرینه می‌شود بر این‌که این یعید را حمل بر استحباب کنیم. این‌جا هم گفته می‌شود که نه از باب جمع عرفی بلکه از باب این‌که می‌دانیم اعاده واجب نیست می‌گوییم پس استقبلت یعنی استحباب اعاده است. [در پاسخ می‌گوییم:] مهم نیست، اگر می‌دانید اعاده واجب نیست خدا خیرتان بدهد مشکل ما را حل کردید. مهم این است که ما از کجا بدانیم اعاده واجب نیست.

[سؤال: ... جواب:] یقضی ما فاته اذا ذکره. بی‌وضوء؟! قضاء ظاهرش این است که تابع اداء است به همان شکلی که اداء بود استقبال قبله را می‌فهمیم وضوء را هم می‌فهمیم ستر عورت را می‌فهمیم چون ظاهر یقضی ما فاته این است که به همان نحوی که فوت شد. بالاخره این جزء‌ نماز است، جزء نماز را قضا کند شرائط نماز شرائط اجزاء نماز هم هست باید به همان نحو قضا کند.

اولین موضع جبهه است که مشهور می‌گویند از ابروها و طرف بالای بینی تا قصاص الشعر، این به لحاظ ارتفاع، به لحاظ طول هم که می‌گویند از ابتدای حاجب یمین تا انتهای حاجب یسار و ما بینهما. بعد از جبهه، مشهور می‌گویند جبین است، گیج‌گاه می‌گویند، این دو تا جیبن را می‌گویند دو تا گیج‌گاه. آقای سیستانی فرمودند احتیاط واجب این است که تا می‌توانی این فاصله میان دو ابرو که یک بند انگشت می‌باشد یا فوقش دو بند انگشت سجده روی این‌ها بکن. این فاصله میان دو ابرو (بعضی‌ها دو ابروهایشان بهم پیوسته است آن بهم پیوسته را حساب نکنید، آن‌هایی که دو تا ابرو است) فاصله میان دو تا ابرو را تا قصاص الشعر، ‌احتیاط واجب می‌کند. حالا بحثش را بعدا باید بکنیم.

دوم و سوم کفین است، کف راست و کف چپ، صحیحه زراره بود، وسائل جلد 6 صفحه 343 قال رسول الله صلی الله علیه و آله السجود علی سبعة اعظم الجبهة و الیدین و الرکبتین و الابهامین من الرجلین. در روایت قرب الاسناد از محمد بن عیسی از عبدالله بن میمون قداح هم هست که یسجد ابن آدم علی سبعة اعظم یدیه و رجلیه و رکبتیه و جبهتیه.گفتند مراد از یدین هم کفین است.

از سید مرتضی مطلبی دیده شده در کتاب جمل العلم و العمل صفحه 60 و همین‌طور از صاحب سرائر جلد 1 سرائر صفحه 225، از ابن جنید هم نقل شده، منشأ سؤال شده، ‌به جای کفین یا یدین گفتند و مفصل الکفین عند الزندین، مفصل ما بین کف و بین زند.

دو جور برداشت شده از کلام این بزرگان: بعضی‌ها مثل شهید در ذکری گفتند: این بزرگان می‌گویند همین که این مفصل را بگذاری روی زمین کافی است، کف دستت به سمت آسمان باشد فدای سرت، به علامت تسلیم به خدا! ذکری جلد 3 صفحه 392: لو لقي بمفصل الکفین من عند الزندین اجزأ لصدق السجود علی الیدین و اکثر الاصحاب علی وجوب ملاقاة الکفین بباطنهما تاسیا بالنبی صلی الله علیه و آله و اهل بیته. خود شهید هم آخرش می‌گوید و لایجب الجمع بین الاصابع و الکف، من واجب نمی‌دانم هم اصابع روی زمین باشد هم آن راحه، ولی یکی از این‌ها باید روی زمین باشد، ‌سید مرتضی می‌گوید هیچ‌کدام لازم نیست روی زمین باشد، همان مفصل ما بین الکف و الزند روی زمین باشد کافی است.

برداشت دیگر از کلام سید مرتضی و ابن ادریس و ابن جنید این است که نه، این‌ها تقاضای حداکثری دارند، می‌خواهند بگویند علاوه بر وضع الکفین باید یک مقدار هم این زندتان را بیاورید پایین تا این مفصل زند هم روی زمین قرار بگیرد. چرا؟ چون این‌ها می‌گویند سجود علی الیدین به این است که القاء ثقل بکنی بر یدین، تا مفصل و ما بین الزند و الکف را روی زمین نگذاری القاء ثقل بر کفین نکردی.

آقای خوئی هم فرموده که ان ارادا (یعنی سید مرتضی و ابن ادریس) ما هو الظاهر من کلامهما من اعتبار خصوص المفصل، ‌اگر ظاهر کلام‌شان این است که باید حتما این مفصل گذاشته بشود بر زمین لابشرط از کف، کف می‌خواهی بگذار می‌خواهی نگذار، اگر این است که لا شاهد علیه. روایات همه گفت وضع الکفین، یدین هم حالا ظهور عرفیش یعنی وضع الکفین.

اگر می‌خواهند بگویند که اعتماد الکفین علی الارض به این است که مفصل ما بین الکف و الزند هم روی زمین قرار بگیرد تا القاء ثقل بشود بر زمین، بله نعم الوفاق، حرف خوبی است. حالا واقعا اگر شما این مفصل ما بین زند و کف را روی زمین قرار ندهید القاء ثقل نمی‌شود؟ که آقای خوئی فرمودند ما اختبار کردیم، تعبیر آقای خوئی این است، می‌گویند اگر مراد این است که استیعاب کف ملازم است با وقوع ثقل بر مفصل، فیکون عمدة الاعتماد علیه کما یشهد به الاختبار فانما یقع السجود علیه و یتوجه الثقل الیه انما هو عظم المفصل. این را می‌گویند نعم الوفاق، این حرف خوبی است.

[می‌گوییم] واقعا در القاء ثقل کفین علی الارض حالا بر فرض القاء الثقل لازم باشد، او هم اول الکلام است، این‌ها از انما السجود علی سبعة اعظم می‌گویند در مفهوم سجود القاء الثقل، اعتماد، نه صرف مماسّه فهمیده می‌شود، خب حالا اعتماد و القاء ثقل کفین علی الارض به این است که مفصل هم روی زمین قرار بگیرد؟ به نظر می‌رسد ملازمه‌ای ندارد.

آقای سیستانی فرمودند من یک توجیه بکنم کلام سید مرتضی و ابن ادریس و ابن جنید را برای شما کیف کنید. چه جور توجیه می‌کنید؟ ایشان فرمودند ببینید در نقل شیخ طوسی در تهذیب و استبصار بود و الیدین، انما السجود علی سبعة اعظم الجبهة و الیدین، در برخی روایات دیگر هم بود، هفت عظم یعنی هرکدام از مواضع سجود یک عظم است: جبهه یک عظم، ابهامی الرجلین آن هم دو تا عظم، رکبتین دو تا عظم، می‌ماند یدین، آن‌ها هم باید دو تا عظم باشد در حالی که کف مجموعه‌ای از عظام است، بروید اسکلت‌ها را نگاه کنید مجموعه‌ای از عظام است، عظم واحد نیست، عظم واحد این عظم مفصل الزند است که آنی که باطن می‌چسبد به زمین [ملاک است]، زند هم دو تا استخوان است یک استخوان فوقانی یک استخوان تحتانی، آن استخوان تحتانی می‌چسبد به زمین، آن عظم واحد است و الا نه اصابع عظم واحد هستند نه کف. و لذا ایشان می‌فرمایند این توجیه کلام این بزرگان است.

[سؤال: ... جواب:] آن را کاسه می‌گویند یا مفصل، آن‌ها یک عظم است.

ایشان می‌گویند ممکن است بگویید انصراف دارد وضع الیدین به وضع الکفین. ایشان می‌گوید من حرفی ندارم، باشد انصراف داشته باشد، لولا قوله انما السجود علی سبعة اعظم، این در کنار وضع الیدین باشد نتیجه‌اش این می‌شود.

این توجیه فرمایش این بزرگان است.

بعد خود آقای سیستانی فرمودند: و لکن در صحیحه حماد دارد و سجد علی ثمانیة اعظم علی الکفین، بعد ذیلش هم دارد فقال و ان المساجد لله فلاتدعوا مع الله احدا و هی الجبهة و الکفان و الرکبتان و ابهامی الرجلین، تا آخر. این روایات را چه کنیم؟ تعیین کردند ید را بر کف.

ممکن است کسی جواب بدهد بگوید: آن جمله‌ای که در صحیحه حماد هست که و قال، او که اصلا کلام حماد است چه ربطی به امام دارد، امام در حال سجود بود، ناگهان بفرماید و قال؟ در حال سجود حرف زد؟ اتفاقا در من لایحضره الفقیه و قال هم ندارد، کلام حماد است به چه درد ما می‌خورد؟ و اما این‌که اولش می‌گوید سجد علی ثمانیة اعظم الجبهة و الکفان، شاید او ندیده که امام مفصل را گذاشته روی زمین، ما که نمی‌گوییم بشرط لا است، مگر سید مرتضی می‌گوید بشرط لا است، سید مرتضی می‌گوید لابشرط است، لابشرط یجتمع مع الف شرط، مهم این است که سید مرتضی می‌گوید مفصل باید روی زمین باشد، حالا دوست داشتی برای راحتی کار کفین را هم روی زمین بگذار دوست داشتی نگذار.

پس تا حالا قول سید مرتضی و ابن ادریس تقویت شد.

می‌گویند: ممکن است یک تخریب دیگری [صورت بگیرد] یک تخریب‌چی بیاید بگوید صدوق همین روایت را نقل کرده: الکفین، دیگر اگر الکفین باشد خودتان در کفین گفتید مجمع العظام است. پس ثابت نیست که نقل شیخ طوسی در تهذیب و استبصار که یدین باشد درست است، ‌نقل صدوق الکفین است ‌در خصال. اگر نگوییم شیخ صدوق اضبط است فوقش با هم تعارض می‌کنند. بلکه گفته می‌شود که شیخ صدوق اضبط است، مرحوم محدث نوری در مستدرک دارد که شیخ صدوق اضبط است.

آقای سیستانی از این‌جا به بعد دیگر رد می‌خواهد حرف سید مرتضی را برگردد به نظر مشهور می‌گوید تا این‌جا هم که تحمل کردیم دفاع کنیم از این نظر خیلی کار سختی بود ولی از این به بعد نمی‌خواهیم دیگر دفاع کنیم. گفتید صدوق اضبط است؟ کجا اضبط است از شیخ طوسی؟ وانگهی اضبط بودن مگر فقط به راوی اخیر است؟ اضبط بودن به این است که سلسله روات یک حدیث اضبط باشند، حالا صدوق گیرم اضبط باشد، صدوق از ابراهیم بن هاشم نقل کند از علی بن ابراهیم که اواخر عمرش نابینا شده بود، ثقه جلیل است ولی اواخر عمرش نابینا شده بود، وقتی نابینا باشد آدم نقلش خلل پیدا می‌کند، نمی‌تواند مطالعه کند. ابراهیم بن هاشم هم که توثیق خاص ندارد ولی ما توثیقش کردیم ولی توثیق خاص ندارد. این را بگذار در مقابل مشایخ شیخ طوسی در این حدیث، ‌محمد بن علی بن محبوب شیخ القمیین، احمد بن محمد بن عیسی آن شخص سخت‌گیر که نه تنها خودش سخت‌گیر بود بلکه بیچاره کرده بود روات را، از قم بیرون می‌کرد یکی را می‌فرستاد قم‌رود (برقی) یکی را می‌فرستاد ری (‌سهل بن زیاد) شیخ دیگر شیخ طوسی در این روایت عبدالرحمن بن ابی‌نجران است از اکابر مشهورین است، سلسله سند را حساب کنید بعد بگویید اضبط است یا نیست، فقط صدوق را نگاه می‌کنید که آن هم ثابت نیست حالا محدث نوری گفته است اضبط بوده است از شیخ طوسی، کجا اضبط بود؟

وانگهی گیرم صدوق اضبط باشد، اضبط بودن مگر مرجح است؟ آنی که مرجح است این است که آن سوء ظنی که در تعارض دو نقل حاصل می‌شود که یکی از این دو نقل قطعا علم اجمالی هست که اشتباه است، به هرکدام سوء ظن پیدا می‌کنید آن علم اجمالی به خطأ احد النقلین منشأ سوء ظن بر هر کدام می‌شود، یک مرجح عقلایی در یکی باشد که او سوء ظن را منتقل کند به آن دیگری، این‌جا این‌طور است؟ صرف اضبط بودن صدوق باعث می‌شود ما سوء ظنی که پیدا کردیم از اختلاف این دو نقل منصرف بشود به شیخ طوسی؟ هر اوثقیت مرجح نیست.

اتفاقا دیدید ایشان که می‌گوید اعلمیت، اوثقیت باید به مرتبه‌ای باشد که توجب صرف الریب الی الآخر، این‌جوری باید باشد. پس این اضبطیت درست نیست. و لذا این ترجیح نقل صدوق که الکفین است درست نیست.

حالا تامل بفرمایید تا حالا ایشان می‌خواست تایید کند کلام سید مرتضی را، تا حالا که هیچ چیز خلاف او گفته نشد، ‌تازه‌ این حرف اخیر هم تایید این است که نقل کفین ثابت نیست، نقل یدین هم که عظم واحد باید باشد اما چرا ایشان دیگر بعد از این تحمل نمی‌کند و رد می‌کند کلام سید مرتضی را ان‌شاءالله فردا می‌گوییم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo