< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجبات سجده؛ شرطیت طهارت موضع سجده

 

بحث راجع به شرطیت طهارت مسجد جبهه بود که استدلال شد به صحیحه حسن بن محبوب که ما جواب آن را عرض کردیم. و نیز استدلال شد به صحیحه زراره: سألت اباجعفر علیه السلام عن البول یکون علی السطح أو فی المکان الذی یصلی فیه فقال علیه السلام اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر. که ما عرض کردیم دلالت این روایت تمام است. فقط باید ببینیم معارض یا مقید دارد یا ندارد. معارضی که برای آن ذکر شده یکی صحیحه علی بن جعفر است: سألته عن البواری یصیبها البول هل تصلح الصلاة علیها اذا جفّت من غیر ان تغسل قال نعم لا بأس. و صحیحه دیگر علی بن جعفر در وسائل جلد 3 صفحه 453 هست عن البیت و الدار لاتصیبهما الشمس و یصیبهما البول و یغتسل فیهما من الجنابة أیصلی فیهما اذا جفّا قال نعم.

البته این صحیحه دوم را ممکن است کسی بگوید توارد حالتین است، ‌یک مکانی بود گاهی بول می‌کردند بر آن گاهی هم غسل جنابت می‌کردند، غسل جنابت بخشیش تطهیر موضع است اما بخش دیگرش که بدن پاک شد آب غسل جنابت می‌ریزد روی این زمین زمین را هم پاک می‌کند ولی منحصر نیست فرض روایت به توارد حالتین و ظاهر سوال هم این است که نمی‌خواهد با یغتسل فیهما من الجنابة بگوید گاهی هم آب کشیده می‌شود تا بشود توارد حالتین، پس این هم مفادش این است که بر مکان نجس بعد از خشک شدن می‌شود نماز خواند، أیصلی فیهما اذا جفا قال نعم.

موثقه عمار هم هست صفحه 454 از وسائل جلد 3 سألت اباعبدالله علیه السلام عن الباریة یبلّ قصبها بماء قذر هل تجوز الصلاة علیها فقال اذا جفت فلا بأس بالصلاة علیها، ‌ندارد اذا جفت بالشمس، بالشمس هم اگر باشد مشهور این است که جفاف به شمس مطهر منقولات حتی حصیر و بوریا نیست، با این‌که تطهیر نشده است اگر خشک شد می‌شود بر آن نماز خواند، مقتضای جمع عرفی چیست؟ مقتضای جمع عرفی حمل بر کراهت است، صحیحه زراره را که گفت اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر را که مفهومش این هست که اگر نجس باشد نماز بر آن نخوان، حمل کنیم بر کراهت.

آقای سیستانی گفتند ما هم می‌توانیم حمل بر کراهت بکنیم، مشکی از این حیث نداریم، و لکن آقای خوئی چرا مطرح کرده جمع عرفی را به حمل بر کراهت، ایشان‌ که در خطابات ارشادیه قائل است که جمع عرفی ندارد، اعاد با لیس علیه الاعادة گفتند تعارض مستقر دارند نمی‌شود بگوییم اعاد استحبابا چون اعاد ارشاد به بطلان است، لیس علیه الاعادة ارشاد به صحت است، قابل جمع عرفی نیستند، اعاد یعنی عملش فاسد است این را چه جور حمل کنیم بر استحباب فساد، معنا ندارد، ‌استحباب بطلان، معنا ندارد. در احکام وضعیه خطابات وضعیه که متضمن حکم تکلیفی نیستند آقای خوئی فرمود وقتی متضمن حکم تکلیفی نیست خطاب ارشادی است به یک امر و یک حکم وضعی معنا ندارد که بیاییم حمل کنیم بر استحباب یا بر کراهت، پس چرا این‌جا گفت یک راه جمع این است که حمل بر کراهت کنیم صحیحه زراره را؟

عرض می‌کنیم: آقای خوئی در جایی که حکم وضعی از شؤون حکم تکلیفی است یعنی شرائط نماز است، این‌جا کی گفت قابل جمع عرفی نیست؟ اقرأ السورة‌ فی صلاتک، ‌یک خطاب بگوید لا بأس ان تقرأ السورة‌ فی صلات خود آقای خوئی حمل بر استحباب قرائت کرد، چون اقرأ السورة‌فی صلاتک و لو ارشاد به جزئیت است اما جزئیت برای یک واجب نفسی خودش وجوب ضمنی دارد، فرق می‌کند با یعید که آقای خوئی می‌گفت ارشاد به فساد است قابل حمل بر استحباب اعاده نیست، مواردی آقای خوئی گفته که در خطابات وضعیه نمی‌شود جمع عرفی کرد به حمل بر استحباب یا حمل بر کراهت که از شؤون امر نباشد، این‌جا هم نماز خواندن بر این مکان‌ که می‌گوید نماز نخوان بر این مکانی که پاک نیست این یعنی امر تکلیفی به نماز مشروط به این است که در این مکان نجس نخوانی، از شؤون امر است، این‌جا نه آقای خوئی نه غیر آقای خوئی کسی منکر جمع عرفی نیست.

[سؤال: ... جواب:] یک مطلب واضح که اقرأ السورة‌ فی صلاتک با لابأس ان تترک قراءة السور‌ة فی صلاتک که جمع عرفی دارد حمل بر استحباب می‌شود آن اقرأ که یک امر واضحی است و آقای خوئی به آن ملتزم است، ما بگوییم چرا به آن ملتزم هستید شمایی که گفتید خطابات ارشادیه مثل اعاد با لاتعید جمع عرفی به حمل بر استحباب اعاده ندارند این اشکال به آقای خوئی به نظر ما وارد نیست. ... ارشاد به جزئیت یعنی امر ضمنی یا ارشاد به مانعیت یعنی نهی ضمنی که از شؤون تکلیف است این‌جا ما بگوییم جمع عرفی ندارد؟ ... حالا آقای خوئی که این را نگفت، ‌به زور به گردن آقای خوئی بگذاریم؟ ... اعاد ظاهرش ارشاد به بطلان است با لایعید که ظاهرش ارشاد به صحت است واقعا جمع عرفی ندارد، آقای خوئی درست می‌گوید. یا روایت بگوید فیه الخمس یک روایت دیگر بگوید لیس فیه الخمس بگوییم مستحب است خمس آن را بدهی، این جمع عرفی نیست. ... حالا تقریب آقای خوئی یک مقدار ناقص است، بهتر از این می‌شود تقریب کرد بگوییم اعاد حملش بر استحباب اعاده این یک امر معهود عرفی نیست که موجب جمع عرفی بشود، و لکن خطاب امر به جزئی در مرکب یا خطاب نهی از یک شیئی در مرکب حملش بر استحباب اتیان به آن جزء یا کراهت اتیان به آن شیء این در ذهن عرف هم مرتکز هست و عرف هم این را دارد، و لذا این‌جا جمع عرفی است. عیبی ندارد‌ این تقریب بهتر از تقریب آقای خوئی است ولی نمی‌شود به آقای خوئی نقض کنیم که این مطلب شما این‌جا خلاف مبنای شماست.

بله کسانی که انقلاب نسبت را قبول دارند مثل آقای خوئی نوبت به این حمل به کراهت نمی‌رسد چون قبل از این‌که حمل بر کراهت بکنند صحیحه زراره جمع موضوعی ناشی از انقلاب نسبت دارند، جمع موضوعی و لو ناشی از انقلاب نسبت برای انقلابی‌ها مثل آقای خوئی مقدم است بر جمع حکمی به حمل بر کراهت. چطور؟ از دو راه می‌شود انقلاب نسبت را این‌جا مطرح کرد:‌یک از راه صحیحه حسن بن محبوب آقای خوئی بگویند صحیحه ابن محبوب سؤال از الجص یوقد علیه بالعذرة و عظام الموتی ثم یجصص به المسجد أ یسجد علیه قال ان الماء و النار قد طهراه، آن مفادش این است که موضع جبهه باید پاک باشد، این اخص است موضوعا از این روایاتی که می‌گوید لابأس بالصلاة علی المکان النجس، تخصیص می‌زند لابأس بالصلاة‌علی المکان النجس فی غیر مسجد الجبهة وقتی اخص موضوعی شد آن صحیحه زراره که می‌گوید بر مکان نجس نماز نخوانید حمل می‌کنیم بر جایی که مسجد جبهه هم بخواهد نجس باشد، این مبتنی است بر این‌که ما صحیحه ابن محبوب را قبول کنیم و قدرمتیقن از أیسجد علیه هم که وضع الجبهة است بر آن مکان بگوییم دلیل بر این است که طهارت مسجد الجبهة لازم است، این اگر کسی کبرای انقلاب نسبت را پذیرفت مثل آقای خوئی طبعا این مقدم است بر جمع حکمی به حمل صحیحه زراره بر کراهت. ولی ما کبرای انقلاب نسبت را قبول نداریم می‌گوییم بین این دو خطاب اگر جمع عرفی هم نبود خطاب سوم نمی‌توانست جمع عرفی برقرار بکند با انقلاب نسبت تا چه برسد به این‌که این دو خطاب جمع عرفی داشتند، عرف حمل می‌کرد صحیحه زراره بر کراهت نماز در مکان نجس، حال این خطاب سوم بیاید ما را از این جمع عرفی حکمی محروم کند بگوید من برای شما جمع موضوعی آوردم؟ ما این را قبول نداریم.

انقلاب نسبت از راه دوم این است که گفته می‌شود در صحیحه زراره یا بگویید معتبره زراره چون ابان بن عثمان در سندش هست بعضی‌ها می‌گویند ابان بن عثمان شیعی اثنی عشری نیست محل خلاف است، کان ناووسیا، حالا معتبره زراره، در وثاقت ابان بن عثمان شکی نیست، معتبره زراره عن ابی‌جعفر علیه السلام وسائل جلد 3 صفحه 454 سألته عن الشاذکونة، این لفظ را عرب‌ها از عجم‌ها گرفتند عجم‌ها می‌گفتند شادگونه، عرب‌ها بردند و بلا سر این لفظ آوردند شد این‌طور، حالا شادگونه چیست، ‌در فرهنگ معین هم هست، شادگونه تشک است که در یمن آن زمان می‌بافتند، ثیاب غلاظ تعمل بالیمن، فرهنگ معین هم می‌گوید شادگونه یعنی تشک.

[سؤال: ... جواب:] ثیاب را روی زمین هم می‌اندازند دیگر، به عنوان تشک از آن استفاده می‌کردند گاهی هم پالتو می‌کردند، این هم هست، جبه هم هست، ولی این روایت مسلم پالتو نیست چون می‌گوید الشاذکونة یکون علیها الجنابة أیصلی علیها فی المحمل روی کف محمل می‌انداختند این شادگونه را تا راحت روی آن استقرار پیدا کنند شب می‌خوابید صبح می‌دید محتلم شده، أ یصلی علیها فی المحمل قال لابأس.

مشابهش روایت محمد بن ابی عمیر است قلت لابی عبدالله علیه السلام أصلی علی الشاذکونة و قد اصابتها الجنابة فقال لابأس این محمد بن ابی عمیر غیر از محمد بن ابی عمیر از اصحاب اجماع است، محمد بن زیاد، این محمد بن ابی عمیر در زمان امام صادق علیه السلام فوت کرده، و لذا این توثیق ندارد، در سندش هم شخص دیگری است به نام نیلی که آن توثیق ندارد. ولی متنش مشابه همان متن معتبره زراره است.

[سؤال: ... جواب:] ما همین را عرض می‌کنیم این روایت معتبره زراره حکم کرد که نماز روی شادگونه جایز است، شادگونه مسلما ما یصح السجود علیه نبود، موضع سجود در پیشانی روی آن قرار نمی‌گرفت مگر با واسطه یک مهر پاک، پس تجویز کرد این روایت که سایر مواضع سجود غیر از مسجد جبهه نجس باشد، اتفاقا عادتا هم باید همین‌جور باشد چون کسی که محتلم می‌شود نمی‌رود که آن گوشه شادگونه را که سجده می‌کند نجس کند آن وسطش را نجس می‌کند. متعارف این است. می‌خوابد روی آن، معلوم است که آن وسط خرابکاری می‌شود. ... مهم نیست، حالا آن جهت اول که مهم تر است که ما یصح السجود علیه نبود.

پس این روایت می‌آید صحیحه زراره را، (خوب دقت کنید) تخصیص می‌زند، صحیحه زراره گفت لایصلیٰ علی المکان النجس، این می‌گوید الا فی غیر مسجد الجبهة فانه یجوز ان یکون نجسا، صحیحه زراره تخصیص خورد به خصوص مسجد الجبهة، آن وقت صحیحه زراره شد اخص بعد از این انقلاب نسبت صحیحه زراره اختصاص پیدا کرد به خصوص جایی که مسجد الجبهة نجس باشد، که می‌گوید اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر می‌شود فاسجد علیه فضع جبهتک علیه فهو طاهر، این‌جور می‌شود، تخصیص که خورد بناء بر مسلک انقلاب نسبت می‌شود المخصص کالخاص، خطاب عامی که تخصیص خورد به مخصص منفصل شبیه این است که از اول خواست باشد، آن وقت صحیحه زراره بعد از این انقلاب نسبت که شد خاص تخصیص می‌زند آن روایات دیگر را که می‌گفت لا بأس ان یصلی علی المکان النجس را به غیر مسجد الجبهة، این هم انقلاب نسبت است. آن‌هایی که مثل آقای خوئی انقلاب نسبت را قبول دارند این هم راه دوم برای انقلاب نسبت. و لکن روایتی داریم در مقابل این معتبره زراره که باید مشکل او را حل کنیم بعد انقلاب نسبت‌مان را پیاده کنیم چرا؟ برای این‌که در مقابل این معتبره زراره که می‌گفت جایز است نماز خواندن بر شادگونه معتبره و موثقه ابن بکیر هست، صفوان عن عبدالله بن بکیر قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن الشاذکونة یصیبها الاحتلام أ یصلی علیها قال لا. مشکلی نیست، این لا حمل بر کراهت می‌شود به قرینه معتبره زراره که گفت لا بأس. حالا آقای خوئی در همین خطابی که منشأ انقلاب نسبت است بین آن صحیحه زراره که می‌گفت اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر با آن صحیحه علی بن جعفر که می‌گفت لا بأس ان یصلی علی المکان النجس الجاف این معتبره زراره که گفت سألته عن الشاذکونة یصیبها الجنابة‌ أیصلی علیها قال لا بأس با این معتبره زراره انقلاب نسبت درست کرد بین آن‌ها آمده بین این معتبره زراره و موثقه ابن بکیر هم انقلاب نسبت درست کرده. انقلابی اندر انقلابی. چطور؟ آقای خوئی فرموده: ما این معتبره زراره را باید تقیید بزنیم می‌گفت لا بأس ان یصلی علی الشاذکونة التی اصابتها الجنابة‌ این را باید حمل کنیم بر فرض جفاف و عدم رطوبت مسریه چون روایات متعدده‌ای داریم اگر مکان نجس رطب باشد خیس باشد نباید روی آن نماز بخوانیم چون موجب نجاست ثوب و بدن می‌شود، پس معتبره زراره که گفت لا بأس ان یصلی علی الشاذکونة التی یصیبها الجنابة باید بگوییم اذا کانت جافة، این منشأ می‌شود که این موثقه عبدالله بن بکیر را تخصیص بزنیم که لا یصلی علیها، بما اذا کانت رطبة. این هم یک نوع انقلاب نسبت است. بین این دو روایتی که راجع به شادگونه است باز انقلاب نسبت برقرار کردیم به وسیله یک خطاب‌های دیگری که می‌گوید اگر موضع نجس خیس باشد روی آن نماز نخوان. انقلاب نسبت است دیگر، فرض این است که روایاتی هست که در فرض رطوبت مسریه می‌گوید نماز نخوان این تخصیص می‌زند معتبره زراره را که می‌گفت روی شادگونه می‌توانی نماز بخوانی به فرضی که رطوبت مسریه نداشته باشد آن وقت این موثقه عبدالله بن بکیر که می‌گوید نماز نخوان بر روی شادگونه را حمل می‌کنیم بر جایی که رطوبت مسریه داشته باشد.

[سؤال: ... جواب:] در این موثقه عبدالله بن بکیر محمل ذکر نشده، در روایت زراره محمل بود. ... أ یصلی علیها فی المحمل. محمل چه خصوصیتی دارد؟ ... اضطرار فرض نشد. ... در همان محمل چه اضطراری دارد؟ شادگونه را بیندازد آن طرف، روی چوب نماز بخواند زیرش چوب است. ... در محمل خوف سبع داشتند، گاهی هم حرجی است، ‌پیرمرد است پایین آمدن بالا رفتن برایش حرجی است این‌طور نیست که نشود نماز فریضه را آن‌جا خواند، در حال حرج می‌شود، در حال ضرورت و خوف سبع، خوف لص می‌شود. ... پس چرا فرض کرد الشاذکونة التی یکون علیها الجنابة اگر بحث مشکل مکان متحرک است چرا فرض کرد نجس بودن آن شادگونه را، سؤال از این است که این نجس است می‌شود نماز خواند بر آن یا نه. ... آخه فردٌ فرض جنابت هم آنی که می‌گوید لا بأس هم آنی که می‌گوید لایصلی.

ما که انقلاب نسبت را قبول نداریم صحیحه زراره را باید حمل بر کراهت کنیم، چون می‌گوید اگر مکان طاهر نبود نماز نخوانید بر آن مکان، صحیحه علی بن جعفر و موثقه عمار گفت که مانعی ندارد نماز بخوانید حمل بر کراهت می‌کنیم آن نهی را.

[سؤال: ... جواب:] حالا چه اثری دارد؟ ... اگر رطوبت مسریه شما فرض می‌گیرید که مرتکز متشرعه است می‌خواهید چکار کنید؟ می‌خواهید نتیجه انقلاب نسبت را برای ما بیاورید که نتیجه‌اش نمی‌آید. ... بله این فرمایش شما خوب است در اشکال به آقای خوئی که اصلا مرتکز فرض جفاف است و الا فرض رطوبت مسریه که لباس و بدن نجس می‌شود که خود طرف شرطیت طهارت ثوب و بدن را معمولا می‌دانسته، اصلا متعارف در این سال‌ها فرض جفاف است، این‌که ما بیاییم انقلاب نسبت درست کنیم حمل کنیم یک روایت را بر فرض رطوبت مسریه و دیگری را بر فرض جفاف این عرفی نیست، این اشکال خوبی است.

[سؤال: ... جواب:] اگر گفتیم فرض این دو تا روایتی که راجع به شادگونه است فرض جفاف است و حملش بر فرض رطوبت عرفی نیست دیگر اصلا بحث انقلاب نسبت پیش نمی‌آید، از آن‌ها باید صرف نظر کنیم و آن نهی در موثقه ابن بکیر را حمل بر کراهت بکنیم.

مرحوم آقای تبریزی اصلا فرض انقلاب نسبت را مطرح نکرده، فرموده: این صحیحه زراره که می‌گفت اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر مقید دارد، مقیدش موثقه عمار است، همان موثقه‌ای که همه را بیچاره کرده، من این موثقه را از اول تا آخر می‌خوانم ببینید آقای تبریزی به کجایش استدلال می‌کند. وسائل جلد 3 صفحه 452، عمار الساباطی عن ابی عبدالله علیه السلام فی حدیث قال سئل عن الموضع القذر یکون فی البیت او غیره فلا تصیبه الشمس و لکنه قد یبس الموضع القذر قال لایصلی علیه، این را حمل بر کراهت بنا شد بکنیم این قسمت را، فعلا، ‌مثل صحیحه زراره است دیگر، لایصلی علیه و اعلم موضعه حتی تغسله. این را کار نداریم. ادامه‌اش: و سئل عن الشمس هل تطهر الارض، خورشید زمین را پاک می‌کند؟ حضرت فرمود اذا کان الموضع قذرا من البول او غیر ذلک فاصابته الشمس ثم یبس الموضع، خورشید تابید و بعد بر اثر تابش خورشید این زمین نجس خشک شد، فالصلاة علی الموضع جائزة، ‌نماز بر آن‌جا جایز است، و ان اصابته الشمس و لم ییبس الموضع القذر و کان رطبا فلایجوز الصلاة علیه حتی ییبس، اگر خورشید تابیده ولی هنوز خشکش نکرده تا خشک نشده نماز نخوانید بر آن مکان، ‌این هم تأکید همان مطلب اول است، بعد از این‌جا بحث شروع می‌شود، و ان کانت رجلک رطبة او جبهتک رطبة او غیر ذلک منک ما یصیب ذلک الموضع القذر فلاتصل علی ذلک الموضع حتی ییبس، اگر پایت خیس است یا پیشانی‌ات خیس است یا بعض دیگری از جسدت که به این زمین نجس می‌خورد خیس است، تا خشک نشود بر آن موضع قذر نماز نخوان. آقای تبریزی فرمودند چرا فرض کرد ان کانت رجلک رطبة‌ او جبهتک رطبة؟ این خصوصیتش چیست؟ معلوم می‌شود که این موضع نجس مهم نیست، مهم این است که پایت خیس است، روی این موضع نجس قرار می‌گیری پایت نجس می‌شود، پیشانی‌ات خیس است روی این موضع قذر قرار می‌گیری پیشانی‌ات نجس می‌شود. پس مشکل سرایت نجس از این مکان نجس است به بدن یا ثوب مصلی، این مشکل ایجاد کرده. حالا اگر هم زمین خشک بود هم بدن تو خشک بود دیگر نجس بودن زمین مشکلی ایجاد نمی‌کند. آقای تبریزی فرمودند این ذیل قرینه می‌شود آن صحیحه زراره را که می‌گفت اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر بگوییم اگر طاهر نبود ولی خیس بود آن مکان یا بدنت خیس بود آن وقت نماز نخوان در آن مکان، اگر آن مکان را خورشید خشک کرد که هیچ، اگر خشک نکرد خورشید یا آن مکان خیس است هنوز نماز نخوان، یا آن مکان خشک است ولی کانت رجلک أو جبهتک رطبة باز نماز در آن مکان نخوان چون بدن و لباست نجس می‌شود، حال اگر هم بدنت و لباست خشک است، و همان مکان نجس خشک است، مشکلی نیست روی آن نماز بخوان. این می‌شود مقید صحیحه زراره، و لذا ایشان فرموده ما فتوی نمی‌دهیم به لزوم طهارت مسجد الجبهة، احتیاط می‌کنیم بخاطر این‌که مخالفت نکنیم با مشهور فقهاء.

انصافا دقت خوبی است و لکن مشکل ما این است که این روایت متنش مضطرب است و یک احتمال در این روایت این است که می‌خواهد بگوید اگر لباست خیس است یا پایت خیس است یا پیشانی‌ات خیس است، تا خشک نشده بر این مکانی که خورشید آن را خشک کرده نماز نخوان، چرا؟ برای این‌که تجفیف شمس مطهر زمین نیست، فقط موجب جواز سجود است بر زمین، جففته الشمس حرفی نیست نماز بر آن جایز است ولی به یک شرط: بدنت خشک باشد، اگر بدنت خیس باشد این جفاف بالشمس مطهر زمین که نیست، این جفاف به شمس فقط یک اثر وضعی دارد و آن این است که مانعیت سجود بر آن را بر می‌دارد. این احتمال در این روایت هست با نقلی که شیخ طوسی در تهذیب طبق اکثر نسخ تهذیب می‌کند می‌گوید، تعبیر این است:‌ ان کانت رجلک رطبة او جبهتک رطبة فلاتصل علی ذلک الموضع القذر و ان کان عین الشمس اصابه حتی یبس، تهذیب جلد 1 صفحه 273 که ممکن است مفادش این باشد که اگر بدنت خیس است نماز نخوان در این مکان نجس، حتی ییبس ندارد در این نقل، و ان کان عین الشمس اصابه حتی یبس ولی خود خورشید این زمین را خشک کرده باشد اما بدنت خیس است اگر این در این مکان نماز بخوانی نجاست مکان به بدنت سرایت می‌کند بگذار بدنت خشک بشود آن وقت نماز بخوان در این مکان چون تجفیف به شمس مطهر نیست فقط رافع مانعیت سجود در این مکان است.

تامل فرمایید ان‌شاءالله تا فردا.

و الحمد لله رب العالمین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo