< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراد از جبهه در سجده

 

بحث راجع به مبنای جبهه بود که به صاحب جواهر نسبت داده شده بود که ایشان گفته‌اند جبهه ما بین العینین است یعنی همان مساحت بالای بینی که به اندازه عرض یک انگشت و نیم انگشت تقریبا هست ولی محقق همدانی گفتند: نخیر، ‌جبهه از آن وسیع‌تر است، بخش مسطح پیشانی که به اندازه چهار انگشت است کلش جبهه است.

آقای سیستانی ادله طرفین را ذکر کردند و آخرش فرمودند مسأله روشن نیست احتیاط واجب این است که اکتفاء کنید به همان مقدار مضیق که صاحب جواهر فرموده از باب لزوم احتیاط در دوران بین تعیین و تخییر.

به نظر ما اگر نوبت به اصل عملی برسد که برائت از تعیین جاری می‌شود، ‌ولی نوبت به اصل عملی هم نمی‌رسد. ظاهر جبهه همان معنایی است که محقق همدانی بیان کردند. توضیح آن این است که قول منسوب به صاحب جواهر که معنای مضیق جبهه است ادله‌ای که آقای سیستانی برایش ذکر کردند یکی تمسک به کلام خلیل در کتاب العین بود و همین‌طور کلام قاموس و المحیط که الجبهة مستوی ما بین الحاجبین الی الناصیة. که آقای سیستانی فرمودند ما بین الحاجبین همین قسمت بالای بینی هست. که ما عرض کردیم ما بین الحاجبین به لحاظ ما بین این دو ابرو حساب نشده، بلکه کل ابروها را در نظر بگیرید این حاجبین یک طرف، ما بین این‌ها و ناصیه قسمت بالای حاجبین هست، ما بین الحاجبین یعنی الحاجبین یک طرف جبهه است، طرف دیگرش الناصیة است، ما بینهما جبهة، نه این‌که مراد از ما بین الحاجبین خصوص بین الحاجبین باشد که روی روی بینی هست. و در لسان العرب هم که گفتند الجبینان ما بین قصاص الشعر الی الحجاجین جبین راست و چپ ما بین جایی است که موی سر می‌روید تا استخوان روی چشم که ابرو روی آن هست، این را هم عرض کردیم که بعید نیست که جبین بالمعنی الاعم شامل جبهه هم بشود، در برخی از تعابیر که می‌گویند جبین، یضع علی جبینه، این جبین بالمعنی الاعم است، در روایت علی بن جعفر است که یرفع مروحة الی وجهه، مریض یک مثلا مهری را چیزی که سجود بر آن جایز است بالا می‌آورد و یضع علی جبینه، می‌گذارد روی پیشانی‌اش، یا در تاج العروس که آمده الجبینان مکتنفا الجبهة ما بین جانبیها فیما بین الحاجبین مصعدا الی قصاص الشعر، جبین راست و چپ دو طرف جبهه هستند، فیما بین الحاجبین یعنی حاجبین یک طرف، قصاص الشعر یک طرف، ما بینهما یعنی پیشانی که بین این حاجبین هست و بین قصاص الشعر، این پیشانی متشکل است از دو جبین و یک جبهه، اما حالا این دو جبین کجاست جبهه کجاست، از این عبارت تاج العروس استفاده نمی‌شود که جبهه فقط آن طرف بالای بینی است و بالای دو چشم هم جبین است، جبین آن قسمتی است که پیشانی منحدر می‌شود، یک قسمتی از انحدار جبین هم بین الحاجبین است، آن نامش جبین بالمعنی الاخص است که در مقابل جبهه است.

مؤید عرض ما عبارتی است از تهذیب که یکی از کتب لغت است و همین‌طور از صحاح و مصباح المنیر مطرح است، تعبیر این است: الجبهة ما بین الصدغین، جبهه ما بین دو صدغ است، صدغ این استخوانی است که به طرف گوش احساس می‌شود، بالای او صدغ است، جبهه ما بین این دو صدغ است، اگر بنا بود جبهه فقط این قسمت روی بینی باشد که عرفی نبود بگوییم الجبهة ما بین الصدغین.

[سؤال: ... جواب:] حالا قدرمتیقن این است که این معنای مضیقی که به صاحب جواهر منسوب است عرفی نیست. یا در مصباح المنیر بود که الجبین ناحیة الجبهة من محاذاة النزعة الی الصدغ، جبین بالمعنی الاخص که در مقابل جبهه است و طرف راست و چپ جبهه است فرمودند محاذی این قسمت فرورفتگی موی سر هست تا صدغ این را جبین حساب کرده.

آخرین دلیلی که آقای سیستانی برای همین قول منسوب به صاحب جواهر که قول مضیق است مطرح می‌کنند این روایتی است که در تفسیر قمی هست که اگر تفسیر قمی سندش درست باشد سند این حدیث درست است، علی بن ابراهیم عن ابیه عن الصباح عن اسحاق بن عمار قلت له رجل بین عینیه قرحة لایستطیع ان یسجد، گفته می‌شود که ارتکاز سائل این بود که اگر می‌تواند انسان باید بین عینیه سجده کند، بین العینین یعنی همان قسمت بالای بینی. از این استفاده بکنیم که مرتکز سائل همین بود که جبهه ما بین العینین است.

[سؤال: ... جواب:] حضرت فرمود یسجد ما بین طرف شعره، حالا اگر بین العینینش زخم است قسمت بالاتر که نزدیک به موی سرش هست روی او سجده کند، یعنی خیلی لزومی ندارد که حتما وسط پیشانی‌اش، وسط از جهت اعلی و اسفل می‌گویم، ‌وسط پیشانی‌اش روی مهر باشد، نه، قسمت بالای پیشانی‌اش که نزدیک رستنگاه مو است اگر روی مهر باشد مانعی ندارد. یسجد ما بین طرف شعره یعنی فاصله میان رستنگاه مو تا ابرو جایی است که می‌شود روی مهر گذاشت، لزومی ندارد حتما شما وسط ما بین اعلا و اسفل پیشانی را روی مهر بگذارید، ‌آن اعلای پیشانی هم روی مهر بگذارید یا اسفل پیشانی را روی مهر بگذارید کافی است.

خود آقای سیستانی از این استدلال جواب دادند فرمودند کلمه بین العینین قطعا مراد از آن، معنای حقیقی بین العینین نیست و الا بین العینین می‌شود بینی، بینی را که انسان روی مهر نمی‌گذارد، بین العینین کنایه بوده از جبهه و لذا در روایت می‌گوییم تقبیل المؤمن بین عینیه، انسان مؤمن را که می‌بوسد بین العینینش را ببوسد که یعنی بیاید دقیق بین العینیش که فرورفتگی بینی‌اش است از آن جای مؤمن بوس کند؟ این توهین به مؤمن نیست؟ توهین نیست اما آیا احترام به مؤمن است؟ به بینی او چکار داری؟‌! تقبیل المؤمن ما بین عینیه کنایه است از همان جبهه. راجع به امام سجاد علیه السلام در کتاب اختصاص صفحه 191 آمده که جریان فرزدق که شخصی وارد شد همه برای او احترام کردند، امام سجاد علیه السلام بودند، بین عینیه سجادة، بین دو چشم مبارکش پینه بسته بود، یعنی پیشانی پینه بسته بود دیگر.

ذیل این روایت یک مطلبی دارد به او هم آقای سیستانی می‌گویند ممکن است استناد بشود برای همین قول صاحب جواهر که معنای مضیق جبهه را قائل هست طبق نسبتی که به ایشان داده شده.

[سؤال: ... جواب:] رجل بین عینیه شد کنایه از جبهه اما حالا جبهه مضیق است موسع است، دیگر [از او ساکت است]. ... بالاخره این‌که می‌گوید بین العینین یک معنای کنایی است، مکنی بهش آن معنای دقیقی که حتما آن خطی که بالای بینی هست مراد او است؟ نه، همچون ظهوری ندارد.

در ذیل روایت دارد که یسجد ما بین طرف شعره، یعنی حالا نیازی نیست که حتما سجده بکند به آن وسط ما بین الاعلی و الاسفل جبهه، یسجد ما بین طرف شعره یعنی ما بین رستنگاه مو تا حاجبین، حالا نزدیک رستنگاه مو باشد آن‌جا را بر زمین بگذارد مشکلی ندارد، فان لم یقدر سجد علی حاجبه الایمن، ‌اگر نمی‌تواند سجده کند ما بین طرف شعره سجده کند بر ابروی راستش، فان لم یقدر فعلی حاجبه الایسر اگر روی ابروی راست نمی‌تواند سجده کند روی ابروی چپ سجده کند، فان لم یقدر فعلی ذقنه اگر این هم نمی‌شود روی چانه‌اش سجده کند. آقای سیستانی فرمودند ممکن است کسی به این جمله هم استدلال کند برای تایید قول معنای مضیق جبهه بگوید معلوم می‌شود که امام علیه السلام سجود سمت ابرو را اختیارا جایز ندانستند، در فرضی که شخص عاجز است روی جبهه‌اش زخم است آن وقت نوبت می‌رسد که یسجد علی حاجبه الایمن با این‌که از نظر محقق همدانی بالای حاجب ایمن و ایسر جبهه است.

آقای سیستانی چون می‌خواهند ادله هر دو طرف را خراب کنند تا نوبت به اصل عملی برسد فرمودند این هم قابل جواب است چون یسجد علی حاجبه قطعا کنایه است، سجده بر خود ابرو جایز نیست، حالا مکنی‌به چیست، آیا مکنی‌به این است که سجده کند بالای ابرویش که داخل در معنایی است که محقق همدانی می‌گوید یا نه، مراد حتی او هم نیست، ‌سجده کند بر بالای ابرویش که خارج از آن سطح مستوی پیشانی است، یعنی آن قسمتی که دیگر منحدر هست، شاید مراد او باشد، یسجد علی حاجبه الایمن یعنی آن قسمت از بالای ابرو که خارج است از آن سطح مستوی پیشانی که محقق همدانی می‌گوید به نظر من هم اختیارا آن‌جا نمی‌شود سجده کرد. این‌که ما بیاییم بگوییم یسجد علی حاجبه الایمن کنایه است از این‌که بالای ابرویش که داخل در سطح مستوی است، بخش مسطح پیشانی است امام آن‌جا را فرموده سجده کند و این هم از باب اضطرار است در حال اختیار جایز نیست و از این نتیجه بگیریم پس قول صاحب جواهر درست است آقای سیستانی می‌گویند نه، شاید مراد از یسجد علی حاجبه الایمن آن قسمتی است که خارج از بخش مسطح پشانی است.

[سؤال: ... جواب:] کسی که پیشانی‌اش زخم است ممکن است حتی نتواند آن سطح مستوی پیشانی‌اش را روی زمین بگذارد. و لذا ممکن است امام بفرمایند حالا نوبت می‌رسد به این‌که آن قسمت غیر مسطح پیشانی‌اش که قسمت منحدر پیشانی است که همان جبین هست، جبین بالمعنی الاخص که در مقابل جبهه است، آن‌جا سجده کند.

من یک عرضی بکنم: این‌که ایشان می‌فرمایند یسجد علی حاجبه قطعا کنایه است، چون سجود بر خود ابرو که صحیح نیست، ‌به چه دلیل صحیح نیست؟ دلیل‌تان چیست؟ کسی که کل بخش مسطح پیشانی‌اش زخم است، یا به نحوی است که بخشیش هم زخم است بخش دیگر را نمی‌تواند روی زمین بگذارد، آزار می‌بیند بخواهد آن بخش را روی زمین بگذارد امام بفرمانید بر روی ابروی راستش سجده کند از کجا ما علم به خلاف داریم که سجده بر ابرو در این فرض جایز نیست. اتفاقا کشف اللثام همین روایت را مطرح کرده هیچ اشکال هم نکرده. در معاصرین هم آقای زنجانی صریحا فتوی دادند، توضیح المسائل صفحه 218 آقای زنجانی صریحا گفتند در صورتی که زخم تمام پیشانی را فرا گرفته باید به یکی از دو طرف پیشانی سجده کند و اگر نتواند بر ابرو سجده کند ابروی راست را مقدم بدارد. کی گفته سجده بر ابروی راست عند الضرورة درست نیست تا بعد بگوییم این کنایه است، ‌مکنی‌به را نمی‌دانیم چیست. پس این فرمایش آقای سیستانی قابل مناقشه است.

اما اصل مطلب درس است، این‌که از این روایت استفاده کنیم که مراد از جبهه‌ای که اختیارا سجده بر آن جایز است همان معنای مضیقی است که صاحب جواهر گفته طبق آن‌چه که به او نسبت دادند به اندازه یک عرض انگشت و نیم بالای بینی، نه، ‌از این روایت استفاده نمی‌شود. چون روایت می‌گوید رجل بین عینیه قرحة لایستطیع یسجد یعنی لایستطیع ان یسجد فی الموضع المتعارف، قال یسجد ما بین طرف شعره، حالا بالاتر پایین‌تر اگر راهی پیدا کرد سجده کند، فان لم یقدر یعنی اگر سجود اختیاری ممکن نبود، حالا سجود اختیاری چیست، محقق همدانی می‌ گوید سجود اختیاری این است که بخش مسطح پیشانی بخشیش روی زمین باشد، اگر نتوانست این بخش مسطح را روی زمین بگذارد آن وقت نوبت می‌رسد به سجود بر ابروی طرف راست، و اگر آن هم نشد سجود بر ابروی طرف چپ. پس از این روایت ما کشف کنیم که قول محقق همدانی درست نیست و قول منسوب به صاحب جواهر درست است نه، هیچ وجهی ندارد.

پس ادله قول اول که معنای مضیق جبهه است تمام نشد، بلکه از کلام لغویین خلاف آن را استفاده کردیم، علاوه ادله‌ای هست بر تایید قول محقق همدانی، ‌عمده‌اش صحیحه زراره است، چند تا نقل دارد، وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 356: الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین موضع السجود، جبهه از رستنگاه مو تا ابروها، این موضع سجود است، چرا فقط می‌گویید تحدید طولی است، فقط اعلا و اسفل جبهه را بیان می‌کند؟ نخیر، اطلاق دارد، به قول آقای خوئی اطلاقش اقتضا می‌کند که عرض جبهه را هم مشخص کند. من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین. یا در روایت دیگری که از زراره است ما بین قصاص الشعر الی موضع الحاجب.

اشکال شده گفتند: اولا: این اطلاق قابل التزام نیست. چون قسمت غیر مسطح پیشانی را همان آخر حاجبین داخل در این تعریف می‌شود چون می‌شود ما بین قصاص شعر الرأس الی الحاجبین این قسمت از ابروها که کج شده و بالایش آن سطح غیر مسطح پیشانی است سطح منحدر پیشانی است را هم شامل می‌شود و این قابل التزام نیست چون جبین است، جبین بالمعنی الاخص است. پس کشف می‌کنیم که این روایت در مقام تحدید عرضی نیست. تحدید باید دقیق باشد نمی‌شود که شما به امان خدا واگذار کنید یک کلام مجملی بگویید حالا یک مقدارش را با دلیل منفصل خارج می‌کنیم، این‌که تحدید نشد.

این اشکال اول از آقای سیستانی است. اشکال دوم که باز از آقای سیستانی است فرمودند که این روایت زراره نقل سومی دارد که شاید آن نقل درست باشد چون روایت واحده است، نقل به معنا شده ما باید اخذ به قدر متیقن بکنیم از این چند نقل، نقل سومی که هست در وسائل جلد 5 صفحه 355 که ابن ابی عمیر از زراره نقل می‌کند عن احدهما علیهما السلام الرجل یسجد و علیه قلنسوة أو عمامة قال اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره فقد اجزأ عنه. آقای سیستانی فرمودند ببینید در این نقل دارد فیما بین حاجبیه، ما بین الحاجبین یعنی همان ما بین العینین، یعنی آن بالای بینی، شاید این نقل درست باشد.

به نظر ما این دو اشکال وارد نیست. اما اشکال اول، لقائل ان یقول حالا کی گفته مسلم است که این قسمت منحدر که آخر ابروها هست آن قسمت، دیگر داخل در جبهه نیست؟ مگر به آقای خوئی نسبت دادند، ظاهر آقای خوئی مگر این نبود که همین معنای اوسع که نه تنها سطح مستوی پیشانی که محقق همدانی می‌گوید بلکه کل آن‌چه که بالای ابرو هست و لو آن قسمتی که پیشانی را محدب می‌کند، آن هم داخل در جبهه باشد، جبین بعد از آن هست، جبین بعد از آن انتهای ابروها هست، و لذا بعضی‌ها گفتند الجبین فوق الصدغ جبین بالای صدغ است صدغ خارج است از حاجبین، از ابروها خارج است، صدغ آن بالای استخوانی که به سمت گوش کشیده شده هست، خیلی واضح نیست ما حکم کنیم این معنای موسع که قابل گفتن نیست، نه، چرا قابل گفتن نیست؟

[سؤال: ... جواب:] چرا قابل امتثال نیست؟ حالا متعارف نیست. بحث دیگری است که بگویید انصراف دارد ضع جبهتک علی الارض به وضع متعارف آن بیانی است که می‌رسیم، جبهه صادق است، یعنی احتمال دارد صادق باشد، خیلی واضح نیست که بگویید باطل است این احتمال.

ثانیا: حالا اگر یک بخشی واضح است که جزء جبهه نیست این قرینه می‌شود بر این‌که بگویید پس مراد تحدید طولی است فقط، تحدید عرضی مراد نیست؟ نه، عرف اطلاق‌گیری می‌کند، آخرهای ابرو خارج است چون مربوط می‌شود به آن بخش محدب و منحدر پیشانی، اما عرفی نیست، همان تحدید طولی که شما می‌گویید آخه تحدید طولی عرفی نیست بیایند کل حاجبین را یک طرف حد قرار بدهند، در حالی که آنی که معیار هست بالای بینی است، ‌اگر واقعا بالای بینی حد جبهه است بیایند بگویند حد جبهه از حاجبین است تا رستنگاه مو، این هم عرفی نیست آقا، این‌جور تحدید طولی هم عرفی نیست، تحدید طولی که می‌کنند بالاخره باید آنی که یک طرف حد است بگویند، اگر یک طرف حد فقط بالای بینی است، خب بگویند ما بین الطرف الاعلی للانف الی قصاص الشعر چرا می‌گویند ما بین الحاجبین الی قصاص الشعر؟

اما اشکال دوم که آقای سیستانی فرمودند شاید نقل ابن ابی عمیر درست باشد که داشت ما بین الحاجبین، ‌این را که ما جواب دادیم، ‌گفتیم ما بین الحاجبین یعنی الحاجبین، ما بین الحاجبین مراد ما بین العینین نیست، ما بین الحاجبین یعنی یک طرف حد حاجبین است، یک طرف حد قصاص شعر است، ما بینهما، نه ما بین الحاجبین یعنی آن فاصله میان ابروی راست و ابروی چپ که به اندازه عرض یک انگشت و یا عرض یک انگشت و نیم هست، اگر همین‌جوری می‌گفت ما بین الحاجبین ممکن بود بگوییم معنایش این است، ‌این روایت می‌خواهد بگوید جبهه ما بین قصاص الشعر و الحاجبین است، یعنی یک طرف جبهه قصاص شعر است یک طرف جبهه حاجبین است، این فرق نمی‌کند با نقل‌های دیگر. مراد از بین الحاجبین که خصوص آن بالای بینی که نیست که ما بین العنین است، وقتی می‌گوید جبهه فاصله میان دو حاجب و رستنگاه مو است یعنی دو حاجب را یک طرف حساب می‌کند کل دو حاجب را یک طرف حساب می‌کند یک طرف دیگر را رستنگاه مو حساب می‌کند می‌گوید ما بینهما جبهة.

و لذا به نظر ما ظهور عرفی روایات و استعمالات همین معنای محقق همدانی است. البته آن معنای وسیع که ظاهر کلام آقای خوئی هست احتمال هست خیلی نمی‌شود روی آن تکیه کرد اما انصافا معنایی که محقق همدانی می‌گوید قدرمتیقن است. و این احتمال که ما بگوییم فقط بالای بینی که به اندازه عرض یک انگشت یا یک انگشت و نیم است این جبهه است این نه الان جبهه در این معنا استعمال می‌شود و نه استعمالات طبق این هست و نه روایات.

فقط می‌ماند این اشکال که پس چرا برخی از روایات و برخی از کلمات فقهاء وقتی جبهه را تحدید می‌کنند یک طرفش را گفتند ما بین الانف و قصاص الشعر، چرا انف را گفتند؟ اگر بنا بود پیشانی کل سطح مسطح پیشانی جبهه باشد نه خصوص بالای بینی، پس چرا گیر دادند هم بعضی از فقهاء که می‌گویند اکثر فقهاء، و بعضی از روایات مثل روایت عمار، چرا گیر دادند گفتند الی الانف، مثلا در روایت عمار و روایت برید هر دو گفت من قصاص الشعر الی طرف الانف، چرا این‌جور گفت؟

می‌گوییم: این الی طرف الانف که ظهور ندارد که تحدید عرضی‌اش فقط همان طرف الانف است تا معارضه کند با ظهور روایاتی که خواندیم که ظاهرش این بود که تحدید طولی و عرضی ما بین الناصیة است الی الحاجبین، حالا طرف انف هم بالاخره می‌تواند معیاری باشد برای تحدید منتها معیار برای تحدید طولی خواهد بود و شاید انتخابش هم برای این باشد که یک مقدار پایین‌تر طرف اعلای انف و پیشانی و جبهه در آن قسمت بینی یک مقدار پایین می‌آید، شاید جهتش این باشد. و لذا به نظر ما این بحث مشکلی ندارد غیر از این‌که اصل عملی اقتضای برائت از تعین وضع آن بالای بینی را روی مهر می‌کند برائت می‌گوید لازم نیست آن قسمت را وضع کنیم، اطلاقات در صحیحه زراره و استعمالاتی که در کتب لغت بود همین را اقتضا می‌کند. و لذا این بحث به نظر ما واضح است.

فقط می‌ماند بحث انصراف که متعارف در پیشانی روی زمین گذاشتن این است که وسط پیشانی را روی زمین می‌گذارند، خب باشد، مگر تعارف موجب انصراف می‌شود؟

[سؤال: ... جواب:] وقتی می‌گویند پیشانی ات را روی زمین بگذار، متعارف در جایی که مانع نبود این بود که وسط پیشانی را روی زمین می‌گذاشتند اما تعارف که موجب انصراف نمی‌شود. مثلا آقای خوئی می‌گویند مسح سر متعارف این است که با باطن دست راست است پس این انصراف پیدا می‌کند مسح سر به این‌که با باطن دست راست باشد ما اشکال کردیم این چه انصرافی دارد؟ ... اگر شک در انصراف داشته باشیم باید به اصل عملی رجوع کنیم آن وقت دوران امر بین تعیین و تخییر شروع کنید بگویید مشهور قائلند به احتیاط، ‌ما می‌گوییم منشأیی ندارد انصراف. و خود همین صحیحه زراره تعبیری که می‌کند این است، با این تصریح، ‌دیگر ادعای انصراف خیلی غیر عرفی خواهد بود، می‌گوید الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین موضع السجود فایما سقط من ذلک الی الارض اجزأک، بعد از این تصریح باز انسان بیاید ادعای انصراف بکند دیگر خیلی غیر عرفی می‌شود.

در باب تیمم یک روایتی هست که یمسح بها جبهته و کفیه، بعضی‌ها خواستند به آن روایات هم استدلال کنند که معلوم می‌شود جبهه معنای موسع دارد چون اگر معنای مضیق داشته باشد صحیح نیست که یمسح بها جبهته چون مسلما در تیمم باید کل پیشانی را مسح بکنید. این را قرینه می‌خواهند بگیرند که پس معلوم می‌شود جبهه در این‌جا هم مراد همان معنای وسیع پیشانی است.

این استدلال‌ها را ما قبول نداریم. اولا در تیمم اطراف آن سطح مسطح پیشانی را هم باید مسح کنید. شبیه وضوء است. منتها وضوء کل صورت را می‌شویید، ‌در تیمم بخش پیشانی را. روایات داریم جبین را باید مسح کنید و این اطلاقش اقتضا می‌کند کل پیشانی را مسح کنیم. و ثانیا: آن نقلی که هست یمسح بها جبهته اختلاف نقل دارد. صحیحه زراره است که کلینی نقل می‌کند یمسح بها جبینه، شیخ طوسی هم از کلینی همین را نقل کرده و لکن بعدش می‌گوید شیخ مفید ثم مسح بهما جبهته و کفیه مرة واحدة. وسائل الشیعه جلد 3 صفحه 391. حالا کدامهایش درست است مسح بها جبینه درست است مسح بها جبهته درست است؟ اصلا این‌ها اشتباه در نوشتن هست؟ چون خیلی شبیه هم نوشته می‌شده جبهه و جبین، ‌با هم اشتباه می‌کردند افراد، بالاخره نمی‌شود بگوییم روایت مستقله‌ای داریم که گفته مسح به جبهته، نه، اختلاف نقل دارد و لذا نمی‌شود به او استدلال کرد.

و فیما ذکرنا غنی و کفایة.

بحثی که واقع می‌شود انشاءالله فردا این است که ابن جنید و ابن ادریس نقل شده گفتند که باید تمام پیشانی روی زمین بگذارید، مهر می‌گذاری بگذار اما یک مهری که در جیبت جا نشود که کل پیشانی‌ات روی مهر قرار بگیرد یعنی همان کل جبهه‌ات‌، حالا سطح مسطح کلش باید روی مهر قرار بگیرد. حال این نسبت درست است یا نه تامل بفرمایید، بعد ببینیم مقتضای ادله چیست انشاءالله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo