< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حکم لصوق خاک به جبهه

 

بحث در این بود که اگر مهر به پیشانی بچسبد بعد از سجده اول آیا لازم هست که این مهر را از پیشانی برداریم بعد به سجده دوم برویم یا لازم نیست؟

برخی نظر مشهور را که لازم هست مهر را برداریم این‌جور توجیه کردند که تا مهر را برنداریم سجده دوم صدق نمی‌کند.

آقای خوئی اشکال کرد گفت سجده دوم صدق می‌کند، شما اصلا قبل از نماز مهری را به پیشانی‌ات بچسبان، نماز بخوان، سجده برو نمی‌گویند سجده نکرد، دو بار سجده کنی دوبار می‌گویند سجده کرد، اگر می‌خواهی بیشتر سجده کنی می‌گویند بیشتر سجده کرد، و لذا اگر بعد از سجده دوم مهر به پیشانی‌ات چسبیده بود بگویی حالا که مهر به پیشانی‌ام چسبیده مدام بروم سجده سجده صدق نمی‌کند، مدام بروی به جسده نمازت باطل است، هر عرفی می‌گوید چرا سجده عرفی را اضافه کردی.

آقای خوئی فرمود ولی من مطلب دیگری می‌گویم، من می‌گویم شرط شرعی سجود این است که پیشانی ما متصل بشود به ما یصح السجود علیه در هنگام سجود، در هنگام احداث سجود شرط شرعی سجو اتصال پیشانی است به مهر در هنگام احداث سجود نه قبل از آن و نه بعد از آن. آن زمانی که احداث می‌کنی سجود را آن زمان باید مقارن باشد با زمان احداث اتصال پیشانی به مهر. گفتند ظاهر روایات این است که ایما سقط من ذلک علی الاض اجزأه این است.

آقای سیستانی اشکال کردند که این روایات را استدلال به آن نکنید، ایما سقط من ذلک علی الارض اجزأک نمی‌خواهد بگوید در هنگام ایجاد سجده باید احداث کنید اتصال پیشانی‌تان را به مهر، این را نمی‌خواهد بگوید، می‌خواهد بگوید استیعاب لازم نیست.

ما فرمایش ایشان را پسندیدیم. آقای خوئی و لکن اصرار داشت که ظاهر این روایات این است که شرط شرعی سجود این است که در هنگام احداث سجود احداث بشود اتصال پیشانی به مهر اگر از قبل پیشانی به مهر متصل باشد این سجود شما فاقد شرط شرعی است.

و لذا دیگر به فرمایش ایشان آن نقضی که خود ایشان بر آن وجه اول کرد وارد نیست، وجه قبلی می‌گفت اصلا قوام سجده عرفی به این است که شما مهر را از پیشانی‌تان بردارید بعد به سجده بروید اگر مهر را برندارید و به سجده بروید اصلا عرفا نمی‌گویند سَجَدَ، که آقای خوئی گفت اگر عرفا نمی‌گویند سجد پس من مهر را می‌گذارم بر پیشانی مدام به هیئت سجود می‌روم و بر می‌گردم، پس شما می‌گویید عرفا نمی‌گویند سجد مرة اخری؟ ده بار این کار را تکرار می‌کنم عرف نمی‌گوید سجد مرات اخری؟ این قابل التزام نیست. اما این نقض به خود ایشان وارد نیست، ایشان می‌گوید عرف می‌گوید سجد مرة اخری ولی شرط شرعی سجود مرة اخری این است که احداث بکنید در هنگام ایجاد سجود اتصال پیشانی را به زمین اگر این کار را نکنید سجود دیگر کردید اما سجود فاقد شرط شرعی کردید.

[سؤال: ... جواب:] ایشان می‌فرمایند ما فهمیدیم یکی از شرائط شرعی سجود این است که هنگامی که ایجاد می‌کنی سجود را پیشانی تا بر ما یصح السجود علیه بخورد نه این‌که قبل از آن پشانی‌تان به ما یصح السجود علیه متصل شده بوده است. ارض یعنی ما یصح السجود علیه، ایما سقط من ذلک یعنی ایما سقط من جبهتک، علی ما یصح السجود علیه اجزأک یعنی اگر هنگامی که می‌روی به سجده سقوط کند بعض جبهه بر ما یصح السجود علیه این کافی است، و در جایی که قبل از این‌که به سجده بروی مهر به پیشانی‌ات بچسبد هنگامی که سجده می‌روی سقوط نمی‌کند پیشانی‌ات بر ما یصح السجود علیه، سقوط می‌کند پیشانی‌ات با مهری که روی پیشانی‌ات هست بر فرش، سقوط نمی‌کند پیشانی‌ات بر ما یصح السجود علیه، چون پیشانی‌ات وصل به مهر بود از قبل، سقوط بر مهر نکرد، سقوط کرد بر فرش، فرش هم که ما یصح السجود علیه نیست.

ما عرض‌مان این است که می‌گوییم:‌ آقای خوئی نیاز نبود به این روایات استدلال کند تا بعد متوجه بشود با اشکال آقای سیستانی؛ اصلا متفاهم عرف از دلیل وجوب سجود بر زمین که تفسیر شده است زمین در روایات به تراب و حجر یا آن‌چه که از زمین روییده می‌شود، ما عرفی بخواهیم حرف بزنیم اسجد علی الارض یعنی اسجد علی المهر، اسجد علی التربة، تربة مثال است، حالا اسجد علی التربة، اسجد علی الخشب، اسجد علی التربة، اصلا هیچ دلیل دیگری ما نمی‌خواهیم همین کافی است برای این‌که واجب باشد مهر را از پیشانی‌مان برداریم بین السجدتین. چر؟ برای این‌که سؤال می‌کنیم از شما: به شما می‌گویند اسجد علی المهر، شما مهر به پیشانی‌تان چسبیده می‌روید به حالت سجود سجدتَ علی المهر یا سجدتَ علی الفرش؟ سجدت علی الفرش، مهر در صورتی که روی زمین باشد و سقوط کنی بیفتی روی مهر می‌گویند سجد علی المهر اما اگر مهر را به پیشانی‌ات بچسبانی بعد بروی به سجده، می‌گویند سجد علی الفرش.

شما مثال بزنم برای‌تان: یک مقدار گل چسباندید به پیشانی‌تان، بعد می‌روید روی فرش سجده می‌کنید، آیا عرفا می‌گویند سجد علی الطین یا می‌گویند سجد علی الفرش، وقتی این گل به پیشانی‌تان چسبیده و تابع شماست قیام می‌کنید با شما قیام می‌کند، جلوس می‌کنید با شما جلوس می‌کند، سجود می‌کنید با شما سجود می‌کند، نمی‌گویند سجد علی الطین، آنی که لازم است سجود علی الطین است، سجود علی المهر است، شما سجود علی المهر نکردید سجود علی الفرش کردید.

ما اصلا نیازی نداریم از لفظ احداث کمک بگیریم، اصلا ببینید یک چیزی خدمت شما عرض کنم: آقایان نوعا فرمودند اگر کسی در حال سجده بود آیه سجده را خواندند، باید برخیزد، ‌در عروه هم هست، دومرتبه برود به سجده، نوعا این را فرمودند، امام هم در حاشیه عروه موافق با این نظر است با این‌که عرض کردم، در غسل احداث را شرط نمی‌کند می‌گوید در همان خزینه در همان استخر داخل آب می‌توانید نیت شستن طرف راست و چپ بکنید، لازم نیست بیایید بیرون، ‌حالا چه فرقی می‌کند من نمی‌دانم اما در سجده تلاوت می‌گوید باید برخیزی از سجده که به نیت شکر کردی مثلا دومرتبه بروی به سجده به نیت سجده تلاوت، ما آن‌جا گفتیم اگر شارع می‌گفت اذا قرئ علیک آیة السجد فکن ساجدا لازم نبود برخیزیم، ‌اسجد ظهور در احداث دارد، کن ساجدا ظهور در احداث ندارد که. می‌شد فتوای مرحوم حاج شیخ علی جواهری این فقیه بزرگ که آن‌جا حاشیه زده به عروه که اقوی این است که لازم نیست سر از سجده برداری دومرتبه برگردی به سجده ادامه بده سجده قبلی را به نیت سجده تلاوت چون از اسجد کن ساجدا فهمیده، ولی ما می‌گوییم فرق می‌کند، اسجد غیر از کن ساجدا است، یک وقت می‌گویند هرگاه رئیس آمد برخیز، این ظاهرش این است که اگر از قبل برخیزی کافی نیست باید وقتی رئیس می‌آید برخیزی، یک وقت می‌گوید هرگاه رئیس آمد باید ایستاده باشی، نه، ‌می‌توانی از نیم ساعت قبلش هم ایستاده باشی ظهور در احداث ندارد.

ما اصلا تکیه‌مان روی ظهور اسجد در احداث نیست، ما می‌گوییم اصلا اگر شارع می‌گفت کن ساجدا علی المهر صدق نمی‌کند کن ساجدا علی المهر، شما وقتی نشسته بودی مهر را به پیشانی‌ات چسباندی، چسب رازی را آوردی روی پیشانی‌ات مهر را چسباندی به پیشانی‌ات، قشنگ پیشانی مهر به او چسبیده، می‌روی به حالت سجده اصلا صدق نمی‌کند ساجدا علی الطین، سجود بر طین ظاهرش این است که به هیئت سجود که قرار می‌گیرید یعنی روی طین می‌افتید، کن ساجدا علی المهر ظاهرش این است که وقتی به هیئت سجده قرار می‌گیری روی مهر بیفتی، حالا چه بگوید کن ساجدا چه بگوید اسجد، آن جهتش فرق نمی‌کند.

نفرمایید من حالا روی فرش این کار را نمی‌کنم، مهر به پیشانی‌ام چسبیده روی حصیر می‌افتم، نه، این‌که گفتند ما یصح السجود علیه باشد یعنی آنی که تماس مستقیم پیشانی تو با آن دارد ما یصح السجود علیه باشد چه فرق می‌کند، تماس مستقیم پیشانی شما با این مهر است، حالا این مهر هم که چسبیده به پیشانی شماست، سجدت علیه صدق نمی‌کند، حالا سجود کردی علی الفرش بله سجود علی الفرش عرفا صدق می‌کند ولی شرط شرعی که در روایات است این است که آن تماس مستقیم شما یا باید اجزاء زمین باشد یا با آن چیزی که از زمین روییده باشد، این را ما از روایات استفاده کردیم. پس شما اگر مهر به پیشانی‌تان بچسبانید بروید به هیئت سجده روی فرش می‌گویند سجد علی الفرش، من نمی‌گویم نمی‌گویند، به قول آقای خوئی اگر اضافه بخواهی این سجده‌ها را می‌شود زیاده مبطله سجود در نماز، سجود عرفی زیاد کردی، اما اگر سنگ هم بود فرش هم نبود مهر به پیشانی‌ات بچسبانی بیفتی روی این سنگ درست است می‌گویند سجد علی الرخام اما حرف ما این است که سجد علی المهر نمی‌گویند، سجد علی الرخام می‌گویند سجود عرفی است شرط شرعی ندارد چون تماس مستقیم شما با این رخام، یعنی با این سنگ‌فرش زمین نیست.

آقای خوئی از روایاتی استفاده می‌خواست بکند که به قول آقای سیستانی نفی وجوب استیعاب جبهه بود، یا ‌شأن نزولش این بود که عمامه‌ات اگر مانع از وصول جبهه‌ات به زمین است نمازت درست نیست حتی تضع جبهتک علی الارض، آقای سیستانی گفت همه این‌ها برای این است که می‌گوید یا استیعاب را می‌گوید لازم نیست یا می‌گوید باید حاجبی نباشد موقع سجده بین شما و بین ما یصح السجود علیه، من هم که به پیشانی‌ام مهر چسبیده که حاجبی نیست بین جبهه من و بین این ما یصح السجود علیه که مهر است، آقای سیستانی این‌جا به نظرم درست اشکال کردند به آقای خوئی، اما اگر آقای خوئی می‌آمد می‌گفت ما از خود ادله سجود و این‌که در روایات داریم لاتسجد الا علی الارض او ما نبت من الارض، لایجوز السجود الا علی الارض او ما نبت من الارض که روایات صحیحه داریم از ان روایات استفاده کردیم که سجود باید علی ما یصح السجود علیه باشد.

کسی که گل می‌چسباند به پیشانی‌اش، روز عاشورا رفته هیئت عزاداری گل به پیشانی‌اش چسباندند، این هم یک چسب نواری هم می‌چسباند روی این گل‌ها که به این زودی با اصکاک به این طرف و آن طرف از بین نرود، بعد می‌آید نماز بخواند می‌گویند سجده باید بر خاک باشد، می‌گوید این هم خاک، آن هم چه خاکی، خاکی که زیر پای عزاداران ابی‌عبدالله قرار گرفته، می‌گویند گفتند اسجد علی الطین، انت سجدت علی الطین؟ این طین که تابع وجود شماست، این‌که سجود علی الطین نیست، بله سجود شما علی الفرش است یا اگر سنگ‌فرش است سجود شما علی الرخام است اما آن سجود شما بر فرش که مجزی نیست سجود شما بر رخام هم شرط اتصال ندارد به رخام و لو سجود عرفی هست بر رخام سجود عرفی است بر فرش و زیاده‌اش مبطل است اما شرط شرعی را ندارد چون باید سجود بر ما یصح السجود علیه بلاحاجب باشد، بلاحائل باشد.

[سؤال: ... جواب:] سجد علی الفرش صدق می‌کند اما لاتسجد الا علی الارض او ما نبت من الارض ولی در سایر مواضع سجود گفتند می‌تواند پیراهنش را بگذارد روی زمین دستش را بگذارد روی پیراهن فرق می‌کند مسجد الجبهة‌ با مواضع دیگر سجود مثل کفین و رکبتین و ابهامین، فهمیدیم مباشرت شرط است، در روایت داریم السجود علی الارض فریضة و السجود علی الخمرة سنة یا علی غیر الارض سنة، این‌ها یعنی چی؟ یعنی (دقت کنید!) ابتدا مردم می‌رفتند نماز را در کنائس و معابد می‌خواندند، خدا توسعه داد و لذا پیامبر فرمود طبق نقل جعلت لی الارض مسجدا و طهورا، همه زمین مسجد است، هرکجای زمین خواستی سجده بکنی مانعی ندارد، اختصاص ندارد بروی کنیسه و کلیسا و این‌ها، این را خدا فرمود، توسعه داد، پیغمبر بیشتر توسعه داد، فرمود زمین هم نباشد ما نبت من الارض باشد، خمره ما نبت من الارض است، سعف خرما را می‌بافتند می‌شد مثل همین حالت حصیر، ‌این‌ها سنت است یعنی پیغمبر توسعه داده، پس معلوم می‌شود سجود شما باید با خاک و یا سنگ باشد و یا آن‌چه که از زمین روییده است یعنی سجود مباشری شما باید بر این باشد، پس ما می‌گوییم اگر می‌گفتند سجد علی الارض بالمعنی العام که عرف می‌گوید، بله صدق می‌کند سجد علی الارض روی فرش هم سجده کنی صدق می‌کند، سجودت علی الارض است علی السماء که نیست، اما از این روایت استفاده کردیم باید اتصال داشته باشد سجده شما بر اجزاء زمین یا آن‌چه که از زمین می‌روید و به جوری که عرفا بگویند سجد علی جزء من الارض، سجد علی ما نبت من الارض، عرفا این صادق نیست، چرا؟ برای این‌که شما گل‌مالی کردی پیشانی‌ات را و رویش را هم فرض کن چسب زدی حالا می‌آیی سجده می‌کنی روی فرش عرف به شما نمی‌گوید سجد علی الطین، این طین تابع شماست، این طین قبل از هیئت سجود شما متصل به پیشانی شما بود، می‌گویند سجد علی الفرش، خب سجود بر فرش هم که درست نیست. اگر هم رخام (سنگ‌فرش) باشد می‌گویند سجد علی الرخام اما از روایات استفاده کردیم که شرط سجود این است که حاجبی بین جبهه و بین ما یصح السجود علیه نباشد، مباشرتا پیشانی‌ات را باید بگذاری روی زمین. این محصل عرض ما هست.

[سؤال: ... جواب:] مهر را بر نمی‌دارد اما یک جای دیگر پیشانی‌اش را می‌گذارد روی یک مهر دیگر. ... احداث شد سقوط بر آن مهر دوم، سقط بعض الجبهة بر آن مهر دوم. ... آقای خوئی کی این را می‌گوید، حالا شما آن مهر اول این طرف اول پیشانی‌ات است اما مهر دومی گذاشتی روی زمین پیشانی‌ات را روی آن مهر دوم قرار می‌گیرد، خب صدق می‌کند احداث اتصال جبهه به آن مهر دوم.

[سؤال: ... جواب:] ظاهر ادله این است که می‌گوید اسجد علی الارض او علی الخمرة. ... اسجد علی الارض او الخمرة این‌جوری که شما می‌گویید اصلا لغو است گفتنش، چرا؟ برای این‌که اگر ده تا فرش هم بیندازی روی زمین رویش نماز بخوانی بالاخره سجود کردی بر زمین. ... اصلا اسجد علی الارض یعنی اسجد مباشرةً علی الارض أو الخمرة.

آخرین وجهی که ذکر می‌شود برای این‌که باید مهر را بردارد از پیشانی‌اش روایتی است که صدوق نقل می‌کند از علی بن بجیل، رأیت جعفر بن محمد علیهما السلام کل ما سجد فرفع رأسه اخذ الحصی من جبهته فوضعه علی الارض. ظاهرا گرم بوده، عرق می‌کرده حضرت هر بار سجده می‌رفته آن سنگ‌ریزه می‌چسبیده به پیشانی حضرت، حضرت آن را بر می‌داشته.

گفته می‌شود اگر بنا بود که مانعیت نداشت اتصال این سنگ‌ریزه به پیشانی قبل از سجده‌ای که می‌خواهی بروی چرا امام اینقد تقید داشت؟ کل ما سجد فرفع رأسه اخذ الحصی من جبهته فوضعه علی الارض، معلوم می‌شود تقید امام نشان می‌دهد باید این کار را بکنیم؟

جواب این است که اولا سند روایت ضعیف است؛ علی بن بجیل توثیق ندارد مگر این‌که شما بگویید تمام اصحاب امام صادق علیه السلام که نامش برده شده در رجال شیخ طوسی و مانند آن ثقات هستند، این قول درست نیست ولی بعض‌ها قائلند و استدلال هم می‌کنند به کلام شیخ مفید در ارشاد که می‌گوید ان اصحاب الحدیث قد جمعوا اسماء الروات عنه علیه السلام من الثقات علی اختلافهم فی الآراء فکانوا اربعة آلاف، ابن شهر آشوب هم شبیه این را می‌گوید، می‌گوید نقل عن الصادق علیه السلام من العلوم ما لم ینقل عن احدهم و قد جمع اصحاب الحدیث اسماء الروات من الثقات علی اختلافهم فی الآراء و المقالات و کانوا اربعة آلاف الرجل. شیخ حر عاملی هم نظرش همین است، در أمل الآمل در ترجمه خلید بن اوفی می‌گوید لو قیل بتوثیقه و توثیق جمیع اصحاب الصادق علیه السلام الا من ثبت ضعفه لم یکن بعیدا لان المفید فی الارشاد و ابن شهر الآشوف فی معالم العلماء و الطبرسی فی إعلام الوری قد وثقوا اربعة آلاف من اصحاب الصادق علیه السلام. اگر این را بگوییم علی بن بجیل هم می‌شود ثقه، ولی اصل این مطلب را هم محدث نوری می‌گوید از ابن عقده گرفتند، می‌گویند ابن عقده چون کتاب نوشت در اصحاب امام صادق علیه السلام. حالا از او گرفتند از او نگرفتند، این قطعا خلاف واقع است، اصلا همین رجال شیخ طوسی که می‌گوید من رجال ابن عقده را گفتم اضافه هم گفتم ابوجعفر منصور دوانیقی را هم از اصحاب امام صادق شمرده، نشده چهار هزار تا، در رجال شیخ طوسی نگاه کنید یکی از اصحاب امام صادق ابوجعفر منصور دوانیقی است، او را هم ذکر کرد، افراد دیگری را هم ذکر کرد، افرادی را که خودشان تضعیف کردند آوردند، باز هم نشد چهار تا، ‌سه هزار و اندی شد، چه جوری چهار هزار تا؟ ثقات‌شان چهار هزار تا هستند؟ می‌گفت در شهر اراک یک زمانی آنقدر بزرگ بود که ده هزار تا احمد کله‌پز یک چشم آن‌جا بود!! والله بخدا دروغ است، ده هزار تا احمد کله‌پز یک چشم!!.

راجع به وضع سایر مواضع غیر از جبهه روشن است که لازم نیست بر ما یصح السجود علیه باشد، از ضروریات است، صحیحه زراره می‌گوید و ان کان تحتهما ثوب فلایضرک، تحت الکفین شما اگر ثوب بود اشکال ندارد، و ان افضیت بهما الی الارض فهو افضل. در صحیحه عمران هم از امام علیه السلام نقل می‌کند روی فرش‌مانندی نماز می‌خواندند فقط یک خمره‌ای می‌گذاشتند برای پیشانی‌شان، خمره نبود سنگ‌ریزه می‌گذاشتند برای سجده پیشانی‌شان.

از این بحث بگذریم.

مسأله 3 مسأله مهمی است، ‌از نظر بحث بحث مهمی است. یشرط فی الکفین وضع باطنهما مع الاختیار و مع الضرورة یجزی الظاهر کما انه مع عدم امکانه لکونه مقطوع الکف ینتقل الی الاقرب من الکف فالاقرب من الذراع و العضد. عند الاختیار گفتند باید باطن کف روی زمین قرار بگیرد در حال سجود.

چرا؟ حالا به اجماع استدلال شده، ‌به سیره پیامبر استدلال شده، به صحیحه حماد که می‌گوید نگفت امام پشت کف دست‌شان را روی زمین گذاشتند، استدلال شده که هیچ‌کدام می‌دانید درست نیست. آخه متعارف در دست گذاشتن همین است که آدم باطن کفش را روی زمین می‌گذارد، این دلیل نمی‌شود که بگوییم واجب است، اجماع هم که مدرکی است اعتبار ندارد.

عمده دو دلیل است: یک: دلیلی که مثل محقق همدانی و آقای خوئی می‌گویند، می‌گویند کسی که می‌تواند به باطن کفش سجده کند ضع کفیک علی الارض نسبت به او انصراف دارد به همان وضع متعارف که باطن کف را روی زمین بگذارند. اما اگر عاجز بود دیگر نسبت به عاجز انصرافی نیست.

[سؤال: ... جواب:] متعارف این است که الان بگویند دست روی سیر یتیم بکش یکی بیاید با پشت دست، دست بکشد. ... چه تناسب حکم و موضوعی؟ ... حالا وارد بحث نشویم، آقای سیستانی هم وجه آقای خوئی را قبول نکرده می‌گوید این تعارف موجب انصراف نمی‌شود، حالا نمی‌خواهم وارد بحث تفصیلی بشویم، می‌خواهم دو تا نظر را بگویم انشاءالله بحث تفصیلی در جلسات بعد.

این یک بیان. یک بیان آقای سیستانی دارد. ایشان طبعا مثل آقایان قبول ندارد تعارف منشأ انصراف می‌شود، ضع کفیک، حالا متعارف این است که باطن کفین را می‌گذارد یکی دوست دارد ظاهر کفین را بگذارد روی زمین، به خودش شکنجه بدهد، شما چکار داری. ولی استدلال دیگری می‌کنند این استدلال هم مهم است ایشان می‌فرمایند اصلا اشتباه می‌کنند این آقایان‌ که فکر می‌کنند کف اعم است از ظاهر و باطن، ‌اصل کف اسم برای همین باطن است. کف از کفَّ می‌آید، کفَّ یعنی آن‌چه را که گفته بود نگه داشت، ‌امسک علی ما اخذه، کفّ نفس که می‌گویند یعنی امساک نفس، چه انسان چه غیر انسان، با باطن دستش چیزی را که برداشته نگه می‌دارد. لغت این را می‌گوید. و لذا در المنجد گفته که الکف الید أو الراحة، راحه قطعا باطن کف است، و در لسان العرب می‌گوید صَقَر که باز شکاری است کفّاه فی رجلیه، کفش در پایش است، چون دست که ندارد، دو تا پا دارد، کفش یعنی چنگال می‌شود آن صید را محکم می‌گیرد می‌آورد بالا. ایشان می‌فرمایند این‌که دیدید می‌گویند ظاهر الکف یعنی ظاهری که روی کف است، ظاهری که بالای کف است، فوق کف است.

بعد ایشان می‌گویند شواهدی هم دارم، حالا ممکن است تک‌تک این شواهد برای شما علم‌آور نباشد اما مجموع این مطالب با آن‌هایی که ما نقل کردیم از کلام لغویین مثل المنجد، مفردات راغب می‌گوید کف الانسان ما به یقبض و یبسط، کف انسان آنی است که قبض و بسطش با اوست، قبض و بسط یعنی باز کردن و بستن. بعد ایشان فرمودند شواهدی برای شما بگویم، شاعر می‌گوید بدا لی منها معصم حین جمّرت و کفٌّ خضیب زیّنت ببنان،‌ متعارف این بود که باطن کف را خضاب می‌بردند، در روستای بعضی از آقایان ممکن است خلاف این باشد!! ولی متعارف این بود که باطن کف را خضاب می‌کردند. یک شعری هم هست از ایشان آن را هم بخوانم فرموده آن کفی که یک روز صدیقه طاهره را کتک زد یک روز هم دخترش زینب را در کربلا کتک زد، آن کفی که کتک زد این قسمت باطن است دیگر.

این ادعایی است که ایشان می‌کند. ایشان می‌گوید اگر کسی این ادعای ما را پذیرفت الان هم عرف فارسی می‌گویند کف دست، کجا را می‌گویند کف دست؟ کف پا، ‌کجای پا را می‌گویند کف پا؟ باطن را می‌گویند. کف دستت را بیاور اگر پشت دست را بیاورد قبول می‌گویند؟ جمله آخر را بگویم بحث را بگذاریم برای روز شنبه ان‌شاءالله، ایشان می‌گویند قبول نمی‌کنید عناد می‌کنید بکنید، شک که پیدا می‌شود از حرف ما، شک که پیدا می‌شود می‌شود دوران امر بین تعیین و تخییر، نمی‌دانیم ضع کفیک مخیری بین وضع ظاهر یا وضع باطن یا خصوص وضع باطن، در دوران امر بین تعیین و تخییر چون عنوان واجب معلوم نیست، عنوان واجب نمی‌دانیم یک عنوان مثلا کف است به معنای وسیع یا عنوان راحه است باطن الکف است که معنای مضیق است باید احتیاط بکنید. از این باب ما می‌گوییم وضع باطن کف لازم است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo