< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1401/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت عام نسبت به ماعدای تخصیص/ عام و خاص/ مباحث الفاظ

 

بحث در این بود که عام بعد از این‌که مخصص بر آن وارد شد آیا نسبت به ماعدای مورد تخصیص حجت است یا حجت نیست، شبهه این بود که بعد از ورود مخصص منفصل کشف می‌کنیم که عام در معنای حقیقی استعمال نشده. معنای مجازی هم متعین نیست که چیست، اکرم کل عالم مخصص منفصل گفت لاتکرم النحوی، قطعا اکرم کل عام در معنای حقیقی‌اش که عموم است نسبت به جمیع افراد عالم استعمال نشده اما معنای مجازی‌اش این است که اکرم کل عالم لیس بنحوی که شامل صرفی هم بشود یا ممکن است مراد این باشد که اکرم کل عالم دینی اکرم کل عالم فقهی که شامل صرفی نشود. اصالة الحقیقة از کار افتاد ما چه اصلی داریم بگوییم اقرب المجازات به آن معنای حقیقی یعنی همان اکرم کل عالم لیس بنحوی مراد است.

پاسخ اول از اشکال حجیت عام در ماعدای تخصیص (محقق نائینی)

جواب‌هایی از این اشکال مطرح شده. جواب اول جواب محقق نائینی است. فرمود استعمال‌ها به هیچ نحو استعمال مجازی نیست حتی بعد از ورود مخصص منفصل. عام وضع شده برای افاده شمول نسبت به تمام افراد مراد جدی از مدخولش، اکرم کل عالم کل وضع نشده که افاده کند شمولی نسبت به تمام افراد مدخولش را تا بگویید مدخولش عالم است و قطعا استعمال نشده این جمله در استیعاب تمام افراد عالم چون اکرام عالم نحوی واجب نیست، پس می‌شود استعمال مجازی. نخیر، وضع شده کل برای افاده استیعاب و شمول نسبت به تمام افراد مراد جدی از مدخولش. تا قبل از ورود لاتکرم النحوی مقدمات حکمت می‌گفت مراد جدی مولی از اکرم کل عالم طبیعی عالم است، بعد از ورود لاتکرم النحوی فهمیدیم که مراد جدی از مدخول کل، عالم مطلق، طبیعی عالم نیست، الان بعد از این حجت داریم که مدخولش عالم لیس بنحوی است. اما هیچ‌گاه کل استعمالش مجازی نشده است چون چه قبل از ورود مخصص منفصل چه بعد از آن معنا عوض نشده است، کل استعمال شده در شمول نسبت به تمام افراد مراد جدی از مدخولش، ما اشتباه می‌کردیم که تا قبل از ورود مخصص منفصل فکر می‌کردیم و مقدمات حکمت ما را به این اشتباه انداخت که فکر می‌کردیم مراد جدی از مدخول کل در اکرم کل عالم طبیعی عالم است بعد از ورود مخصص منفصل فهمیدیم ما اشتباه می‌کردیم حجت اقوی پیدا شد که بفهمیم مراد جدی از مدخول کل عالم لیس بنحوی هست.

جواب اول

این فرمایش طبیعی است که اشکال مبنایی دارد و ما قبلا گفتیم مقدمات حکمت هیچ نقشی در عام ندارد. عام یا وضع شده بر افاده شمول نسبت به تمام افراد مدلول تصوری مدخولش یا وضع شده برای افاده شمول نسبت به تمام افراد مراد استعمالی از مدخولش، اما این‌که ما بگوییم وضع شده عام برای افاده شمول و استیعاب تمام افراد مراد جدی مدخولش، این وجهی ندارد.

و اصلا بحث ما اعم است؛ ممکن است خطاب این باشد که اکرم العالم مطلقا، اکرم العلماء قاطبة، این‌جا که دیگر این بحث نزاع در مدخول کل پیش نمی‌آید، ‌این‌جا محقق نائینی چی می‌گویند.

جواب دوم

ممکن است شما به محقق نائینی ایراد دیگری بگیرید بگویید حتی روی مبنای شما که اکرم کل عالم وضع شده برای افاده شمول نسبت به تمام افراد مراد جدی از مدخولش، مقدمات حکمت می‌گفت مراد جدی مدخول طبیعی عالم است اما بعد از این‌که مخصص منفصل گفت لاتکرم النحوی فهمیدیم که آن مقدمات حکمت اشتباه می‌کرد، مقدمات حکمت جاری بود و لکن بعد از این خطاب مخصص منفصل فهمیدیم که واقع چیز دیگری بود، مراد جدی از اکرم کل عالم طبیعی عالم نبود اما چه کسی می‌گوید مراد جدی عالم لیس بنحوی هست، شاید مراد جدی عالم دینی هست عالم فقیه هست.

مناقشه در جواب

این اشکال دیگر ربطی به بحث عام ندارد این اشکال در مطلق هم می‌آید که اگر مولی گفت اکرم العالم بعد خطاب دیگر گفت لاتکرم النحوی بعد بگوییم لاتکرم النحوی کشف می‌کند که مقدمات حکمت در اکرم العالم که جاری بود مطابق واقع نیست طبیعی عالم موضوع وجوب اکرام نیست نحوی که وجوب اکرام ندارد اما عالم لیس بنحوی وجوب اکرام دارد؟ نه، شاید عالم دینی وجوب اکرام دارد که مختص می‌شود به علماء‌ دین و شامل صرفی نمی‌شود. این اشکال جدایی است، این ربطی به استعمال حقیقی و مجازی ندارد. این را مفروغ‌عنه گرفتند بزرگان ‌که این اشکال که در عام می‌کنند در مطلق نمی‌آید. اکرم العالم و لو مقید منفصل داشت که لاتکرم النحوی این استعمالش مجازی نیست، کل ندارد که بگوییم استعمال کل مجازی بود، ‌عالم را هم که در طبیعی عالم استعمال کردند، فقط حجت داریم بر این‌که نسبت به عالم نحوی این اطلاق مراد جدی نیست، اما نسبت به بقیه اصناف عالم حجت نداریم که این اطلاق مراد جدید نیست، مقدمات حکمت انحلالی است، نسبت به نحوی، دیگر جاری نمی‌شود بعد از ورود مخصص منفصل، یا اگر هم جاری بشود و ظهور اطلاقی هم هنوز هم محفوظ باشد دلیل اقوی و حجت اقوی پیدا کردیم که این ظهور اطلاقی مطابق به واقع نسبت به عالم نحوی نیست اما نسبت به عالم صرفی ما برای چه از مقدمات حکمت رفع ید کنیم؟ برای چه ما بگوییم مقدمات حکمت کشف نمی‌کند از مراد جدی؟ این را بزرگان مفروغ‌عنه گرفتند که مشکلی برای غیر نحوی پیش نمی‌آید در خطاب مطلق.

بله، آن شبهه‌ای که ما مطرح کردیم که در کلمات نیامده که در مطلق هم چه بسا مقید منفصل مختل کند اصالة البیان را و عرف بگوید دیگر معلوم نیست که مولی در آن خطاب مطلق در مقام بیان بوده است، این اشکال علی‌حده‌ای است که باید بعدا بررسی کنیم، بزرگان به این اشکال نپرداختند. اشکال در این جا سر استعمال کل است که محقق نائینی می‌خواهد بگوید استعمال کل به نظر من بهرحال مجازی نیست کل وضع شده برای افاده شمول نسبت به تمام افراد مراد جدی از مدخولش، ما اشتباه می‌کردیم قبل از ورود مخصص منفصل فکر می‌کردیم مراد جدی از مدخول اکرم کل عالم مطلق عالم است چون مقدمات حکمت جاری شد او ما را به اشتباه انداخت اما امروز فهمیدیم مراد جدی مولی از اکرم کل عالم مطلق عالم نبود که شامل نحوی بشود. ولی همین مقدمات حکمت باز جاری است و می‌گوید عالم غیر نحوی مراد جدی است.

توجیه کلام محقق نائینی

یک توجیهی هم کلام محقق نائینی دارد او را هم عرض کنم که محقق نائینی بگوید: لفظ کل وضع شده برای افاده شمول نسبت به تمام افراد مدلول خطاب بعد از جریان مقدمات حکمت، نه این‌که وضع شده باشد برای استیعاب تمام افراد مراد جدی از مدخولش. استیعاب تمام افراد مدلول مدخولش منتها نه مدلول تصوری، بلکه مدلول مدخولش بعد از جریان مقدمات حکمت.

اگر این را بگوید نتیجه این می‌شود: تا اکرم کل عالم خطاب لاتکرم النحوی نیامده مقدمات حکمت می‌گوید مدلولش طبیعی عالم است، به نظر محقق نائینی بعد از ورود لاتکرم النحوی دیگر مقدمات حکمت جاری نیست، و بعد از این می‌شود مدلول اکرم کل عالم با توجه به این‌که مقدمات حکمت از بین می‌رود با ورود مخصص منفصل و مقید منفصل، دیگر طبیعی عالم نمی‌شود که شامل نحوی بشود.

اشکال

این احتمال مبتنی بر مبنای محقق نائینی است که می‌گوید مقید و مخصص منفصل مقدمات حکمت را از بین می‌برند، ‌مقدمات حکمت به نظر نائینی وفاقا للشیخ الانصاری مغیا است بقائا به عدم ورود مقید منفصل، تا مقید مفصل آمد مقدمات حکمت فرار می‌کند و دیگر نمی‌توانیم بگوییم بعد از ورود این مقید منفصل که می‌گوید لاتکرم النحوی مدلول اکرم کل عالم به برکت مقدمات حکمت طبیعی عالم است، از این به بعد دیگر مدلول اکرم کل عالم برکات مقدمات حکمت نمی‌گوید طبیعی عالم است چون دیگر مقدمات حکمت از بین رفت و فرار کرد.

ولی ما وفاقا لصاحب الکفایة و جمع کثیری از اعلام می‌گوییم نخیر، مقدمات حکمت متوقف است بر عدم مقید متصل، ‌مقید منفصل رافع مقدمات حکمت نیست، رافع حجیت مقدمات حکمت است، مقدمات حکمت ظهور اطلاقی درست می‌کند و این ظهور اطلاقی بعد از مقید منفصل هم باقی است، ولی مقید منفصل اگر واصل شد و معتبر بود ما حجت اقوی پیدا می‌کنیم بر خلاف این ظهور ناشی از مقدمات حکمت نه این‌که مقدمات حکمت از بین می‌رود.

مثل این‌که یک آقایی حسن ظاهر داشت می‌گفتیم عادل است، از این به بعد بینه آمد گفت به حسن ظاهر این شخص نگاه نکنید، ‌ظاهرش همچون ابوذر و سلمان، باطنش همچون معاویة بن ابی‌سفیان، این‌جا نه این‌که حسن ظاهرش از بین می‌رود، نخیر، حجت اقوی پیدا می‌کنیم که این حسن ظاهرش مطابق با واقع نیست.

و لذا اگر محقق نائینی بگوید کل وضع شده برای استیعاب تمام افراد مدلول مدخولش در طول مقدمات حکمت، آن وقت در این‌جا باید مبنای دیگرش را هم داخل کند در بحث، بگوید بعد از مقید منفصل مقدمات حکمت از بین می‌رود نسبت به عالم نحوی، ‌نسبت به مقید منفصل، اما ما می‌گوییم نخیر، ‌مقدمات حکمت هنوز هم جاری است، هنوز هم مدلول اکرم کل عالم به برکت مقدمات حکمت طبیعی عالم است، مقدمات حکمت از بین نمی‌رود با مقید منفصل.

و لذا اگر محقق نائینی بگوید کل وضع شده برای استیعاب تمام افراد مدلول مدخولش منتها مدلول مدخولش نه فی حد نفسه بلکه مدلول مدخولش در طول جریان مقدمات حکمت ما غیر از این‌که می‌گوییم این مبنا را قبول نداریم، اشکال دوم هم می‌کنیم می‌گوییم آن مبنای دیگر شما را هم قبول نداریم که بعد از ورود مقید منفصل مدلول اکرم کل عالم به برکت مقدمات حکمت از بین می‌رود چون مقدمات حکمت دیگر نمی‌گوید طبیعی عالم مراد جدی است. ما می‌گوییم مقدمات حکمت بعد از مقید منفصل هم می‌گوید ظهور اطلاقی اکرم العالم یا اکرم کل عالم بناء بر نظر این‌هایی که می‌گویند مقدمات حکمت نیاز دارد، در این است که مدخول کل طبیعی عالم است منتها مقید منفصل می‌گوید این ظهور اطلاقی مراد جدی نیست.

ولی آن مطلب اول که نقل کردیم از محقق نائینی این اشکال به آن وارد نیست. مطلب اول این بود که ایشان می‌گفت وضع شده کل برای استیعاب تمام افراد مراد جدی مدخولش نه مدلول مدخولش در طول جریان مقدمات حکمت، آن اگر باشد فقط اشکال مبنایی به او هست که ما این مبنای شما را قبول نداریم، اگر مبنا را قبول می‌کردیم خیلی حرف سرراست بود تا حالا فکر می‌کردیم مراد جدی از مدخول کل طبیعی عالم است، بعد از ورود لاتکرم النحوی مقدمات حکمت هم جاری بشود ولی حجت اقوی داریم بر این‌که مراد جدی از مدخول اکرم کل عالم طبیعی عالم نیست. فقط ما اشکال‌مان به ایشان این است که ما این مبنای شما را قبول نداریم، ‌اکرم کل عالم وضع نشده کل برای استیعاب تمام مراد جدی از مدخولش.

پاسخ دوم از اشکال حجیت عام در ماعدای تخصیص (اقرب المجازات)

وجه دوم برای حل مشکل حجیت عام در ماعدای تخصیص وجهی است که صاحب کفایه نقل می‌کند و رد می‌کند. گفته می‌شود اذا انتفی الاستعمال الحقیقی فیتعین اقرب المجازات. اصالة‌ اقرب المجازات عند فقد استعمال حقیقی.

رأیت اسدا، استعمال حقیقی می‌گوید بگو رأیت حیوانا مفترسا، اگر متکلم بگوید رأیت اسدا فی الحمام، قرینه داریم که حیوان مفترس مراد نیست چون حیوان مفترس در حمام چکار می‌کند، اما اقرب المجازت می‌گوید مراد رجل شجاع است، ابعد المجازات این است که بگویید مراد رجل ابخر الفم است چون شیر می‌گویند در عین این‌که شجاع است نزدیکش بشوید از بوی بد دهانش فراری می‌شوید، ابعد المجازات این است که مراد از رأیت اسدا فی الحمام یک مرد ترسوی بی‌عرضه‌ای باشد که مسواک هم نمی‌زند همیشه دهانش بوی بد می‌دهد، این ابعد المجازات است، اقرب المجازات این است که رستم را دیده در حمام رجل شجاع را دیده در حمام، ‌عرف چه کار می‌کند؟ بعد از این‌که قرینه بر عدم استعمال حقیقی است حمل می‌کند کلام را بر اقرب المجازات.

و اقرب المجازات به معنای حقیقی عام این است که آن معنای قریب به عام که فقط نحوی از آن خارج بشود مراد باشد، بشود اکرم کل عالم لیس بنحوی، نه این‌که ابعد المجازات را بگویید فقط فقیه مراد است.

جواب (صاحب کفایه)

صاحب کفایه فرموده: آیه نازل شده؟ این حرف‌هایی که می‌زنید خواب‌نما شدید؟ آیه نازل شده؟ ابعد المجازات و اقرب المجازات چیه؟ ما تابع ظهور عرفی هستیم، در رأیت اسدا فی الحمام ظهور عرفی این جمله بعد از قرینه بر عدم استعمال در معنای حقیقی این است که مراد رجل شجاع است، و حمل آن بر رؤیت ابخر الفم خلاف ظاهر است، اما در بحث عام آنی که ظهور اکرم کل عالم بود مراد استعمالی نبود، دیگر چه فرقی می‌کند. گفت آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی، دیگر چه فرق می‌کند اکرم کل عالم لیس بنحوی مراد باشد یا اکرم کل عالم دینی مراد باشد، همه در این‌که معنای حقیقی نیستند مشترک هستند، و حالا که معنای حقیقی قرینه داریم مراد نیست ظهور عرفی در خصوص آن اقرب المجازات که اکرم کل عالم لیس بنحوی باشد نمی‌توانید ادعاء کنید به صرف این‌که اقرب المجازات است. پس این بیان درست نیست.

پاسخ سوم (شیخ انصاری)

از این دو وجه که گذشتیم می‌رسیم به دو وجه اساسی در بحث. این‌ها همه مقدمه ذکر مصیبت است. در بحث حجیت عام در ماعدای تخصیص غیر از این وجه اول و دوم که خواستیم بگوییم و رد بشویم، وجه شیخ انصاری هست و وجه صاحب کفایه که معرکه آراء شده. شیخ انصاری فرموده من قبول دارم اکرم کل عالم بعد از ورود لاتکرم النحوی کشف می‌شود که مراد استعمالی‌اش طبق عموم نبوده است، قبول دارم، از اول به شما تعهد می‌دهم و اعتراف می‌کنم من قبول دارم اکرم کل عالم بعد از ورود لاتکرم النحوی می‌فهمیم مراد استعمالی‌اش طبق عموم نیست.

تبیین کلام شیخ

حالا ممکن است بعضی‌ها فکر کنند شیخ انصاری می‌خواهد بگوید اکرم کل عالم، ‌عالم استعمال شده در غیر طبیعی عالم، ‌استعمال شده مثلا در عالم غیر نحوی، اما ما این نکته را بگوییم چون بعد می‌خواهیم از این نکته استفاده بکنیم. فکر می‌کنیم شیخ انصاری می‌خواهد بگوید اکرم کل عالم کشف می‌کنیم در کنار عالم، منوی مولی یک قیدی داشت، اکرم کل عالم لیس بنحوی، نه این‌که عالم را استعمال کرد در عالم لیس بنحوی، نخیر، عالم را در همان عالم استعمال کرد، اما کشف می‌کنیم از لاتکرم النحوی که مولی مقصودش و منوی‌اش این بود که اکرم کل عالم لیس بنحوی و لکن دال بر تمام منوی‌اش را ذکر نکرد. ‌در مرحله مدلول تصدیقی [مراد است].

و لذا اگر گفتیم دروغ عبارت است از مخالفت مقصود با واقع، دروغ نگفته است این شخصی که نیت می‌کند مثلا می‌گویند این‌هایی که در مجلس هستند فارس‌زبان هستند، می‌گوید کسانی که این‌جا هستند همه کسانی که فارس‌زبان هستند در دلش می‌گوید همه کسانی که این‌جا هستند الا فلان و فلان و فلان، دروغ نگفته است چون و لو بیان نکرد تمام مقصودش را اما مقصود استعمالی‌اش خلاف واقع نیست.

آن شخصی که (در روایت مستطرفات سرائر هم هست) می‌آید دم درب خانه می‌گوید آقا خانه است؟ آقا هم به خانمش می‌گوید قولی لیس هو ههنا، بگو آقا این‌جا نیست، مقصود این است که آقا این جایی که من ایستادم نیست، ‌در اتاق است، اما آن طلبکاری که دم درب است فکر می‌کند آقا این‌جا نیست یعنی آقا رفته سفر، (از این کارها بعضی‌ها می‌کنند)، آن روایت دارد که لابأس، توریه جایز است. اینی که می‌گوید لیس هو ههنا، منوی‌اش خلاف واقع نیست چون منوی‌اش این است که آن خانم می‌گوید آقا این‌جا نیست یعنی این جایی که من ایستادم اما ظاهر کلام این است که آقا در این شهر نیست.

و لذا با این توضیح هم مرحوم شیخ هم خواهد گفت منوی که آن مراد استعمالی است که آن متکلم در نظر دارد این بود که می‌گوید مثلا حضار فارس‌زبان هستند اما منوی‌اش این است که حضار غیر از زید و عمرو و بکر، منوی‌اش خلاف واقع نیست.

[سؤال: ... جواب:] مراد استعمالی که مرحوم شیخ می‌گوید همین است.

اما کسی که می‌گوید مراد استعمالی طبق ظاهر همین کلام است، می‌گوید داعی بر این استعمال جد نیست. مثلا، یک مثال دیگری بزنم روشن‌تر می‌شود، شما می‌گویید زید و عمرو عادلان، علی و فلان (علیه فلان) عادلان، یک وقت مقصود این است که علی عادل فی الحق و فلان عادل عن الحق، علی و فلان امامان، مراد این است که علی امام حق و فلان امام باطل، این می‌شود مستعمل‌فیه‌ شما خلاف ظاهر کلام، شیخ انصاری می‌خواهد بگوید عام این‌جوری است. مستعمل‌فیه شما خلاف ظاهر کلامت است ولی مستعمل‌فیه شما خلاف واقع نیست چون گفتی علی و فلان عادلان مقصودت این است که علی عادل بالحق و فلان عادل عن الحق، عدول کرد از حق.

[سؤال: ... جواب:] مگر ما می‌گوییم شیخ انصاری می‌گوید مجاز نیست، ‌شیخ انصاری هم می‌گوید مجاز است، ولی مراد استعمالی درست است. مراد استعمالی خلاف ظاهر است ولی درست است.

اما اگر یک کسی بگوید داعش آمده سراغ من، از من اقرار می‌خواهد بگیرد، من اصلا حواسم به توریه نیست من حواسم به این است که جانم را حفظ کنم، آن‌جا وقتی می‌گویی علی و فلان عادلان، ‌اصلا مستعمل‌فیه شما عادل در مقابل ظالم است منتها داعی شما از این‌که گفتی علی عادل خداست، داعی این‌که گفتی فلان عادل است، ترس از داعش است، تقیه است، ‌این می‌شود تخلف اراده جدیه و الا می‌گویند شما مقصودت این بود که علی عادل بالحق و فلان عادل عن الحق، می‌گوید مرد حسابی! اگر در آن شرائط قرار می‌گرفتی معلوم نبود چه بلایی سرت آمده بود، کی حواسش هست که توریه هست؟ همه حواس‌شان هست جان‌شان را حفظ کنند، بله داعی‌ام تقیه بود، انگیزه‌ام بر این‌که گفتم علی و فلان عادلان، همان عادلان لا ظالمان مراد است، منتها تقیه کردم. این فرق می‌کند، این‌ها دو تا مطلب است. آنی که مرحوم شیخ می‌گوید این است که شما می‌گویی علی و فلان عادلان مقصودت این است که فلان عادل عن الحق و علی عادل بالحق.

این‌جا هم همین است. این‌جا هم مرحوم شیخ به نظر ما این را می‌خواهد بگوید، می خواهد بگوید، یک مثال خبری بزنم، کل دم نجس، نمی‌گویی الا الدم المتخلف فی الحیوان، اما در نیتت هست: کل دم نجس الا الدم المتخلف فی الحیوان، منتها همه آن‌چه در دلت هست را نمی‌گویی، چون نمی‌گویی می‌شود استعمال مجازی چون کل وضع شده برای این‌که مدلول تصوری را از آنی که گفتی استیعاب کند، مدلول تصوری آنی که گفتی این است که کل دم نجس، شامل دم متخلف هم می‌شود. ولی مقصود و منوی شما در هنگام استعمال این بود که کل دم لیس بدم متخلف نجس. فرق می‌کند این وجه با این‌که کسی بگوید من کل دم نجس گفتم منوی‌ام در هنگام استعمال این نبود کل دم لیس بمتخلف نجس، من گفتم کل دم نجس، اما نسبت به اخبار از نجاست دم متخلف داعی جد نداشتم، ‌داعی هزل داشتم، داعی ضرب قانون داشتم و امثال ذلک.

مرحوم شیخ انصاری بعد فرموده: اکرم کل عالم لاتکرم النحوی که آمد کشف می‌شود ظهور استعمالی اکرم کل عالم نسبت به عالم نحوی مراد استعمالی نیست، ظهور تصوری، (خوب دقت کنید!) ظهور تصوری اکرم کل عالم چیست؟ اکرم تمام افراد عالم چه نحوی چه غیر نحوی، اما لاتکرم النحوی آمد اعلام کرد این ظهور تصوری در مورد عالم نحوی مراد استعمالی نیست. مرحوم شیخ فرموده: ظهورهای استعمالی انحلالی هستند، اکرم کل عالم یک ظهور استعمالی‌اش این است که عالم نحوی هم مراد استعمالی است، یک ظهور استعمالی‌اش این است که عالم صرفی هم مراد استعمالی است، یک ظهورش این است که عالم فقیه هم مراد استعمالی است، اکرم کل عالم ده‌ها ظهور استعمالی دارد نسبت به اصناف عالم، تک‌تک اصناف عالم یک ظهور استعمالی مستقلی دارد، اکرم کل عالم یک ظهور استعمالی‌اش این است که عالم نحوی مراد استعمالی متکلم است، این‌جا قرینه بر خلاف شد گفتند این ظهور مراد استعمالی نیست، اما نسبت به سایر ظهورها، ظهور اکرم کل عالم در این‌که عالم صرفی مراد استعمالی است، عالم فقیه مراد استعمالی است، آن‌ها اصالة الحقیقة دارند، حجت داریم که این ظهور استعمالی در مورد عالم صرفی مراد استعمالی متکلم است، اصالة الحقیقة این را می‌گوید. ما یک اصالة الحقیقة نداریم بلکه به تعداد ظهورهای تضمنی اکرم کل عالم، به تعداد این ظهورهای تضمنی ما اصالة الحقیقة داریم چون در واقع ما اگر عالم صد تا صنف دارد صد تا ظهور استعمالی داریم به تعدا این صد تا صنف. و لذا در مورد نحوی اصالة الحقیقة از کار افتاد ولی اصالة الحقیقة نسبت به سایر ظهورهای استعمالی چرا از کار بیفتد؟

جواب صاحب کفایه از پاسخ شیخ انصاری

صاحب کفایه گفت استاد اعظم! شیخ اعظم! مگر جمله اکرم کل عالم چند تا ظهور استعمالی دارد؟ یک معنای مرکب بیشتر ندارد، یک ظهور استعمالی بیشتر ندارد، یک معنا وقتی بیشتر نداشت صدها ظهور استعمالی می‌خواهید درست کنید؟ یک ظهور استعمالی دارد: اکرام کل عالم واجب، و این ظهور استعمالی مراد فهمیدیم نیست، پس جناب صاحب کفایه شما چی می‌گویید؟ من می‌گویم مراد استعمالی طبق عموم محفوظ است، مخصص منفصل می‌گوید در مورد مخصص منفصل این ظهور استعمالی مراد جدی نیست، اراده جدیه مسلم است انحلالی است، اراده جدیه نسبت به همه مدالیل تضمنیه انحلالی است، مثل علی و فلان عادلان، یک مدلول استعمالی بیشتر ندارد، تثنیه است می‌گوید این دو نفر عادل هستند اما اراده جدیه نسبت به اخبار از عدالت علی داریم اما اراده جدیه نسبت به اخبار عدالت فلان ابن فلان نداریم.

[سؤال: ... جواب:] حالا بحث کذب بحث دیگری است.

صاحب کفایه می‌خواهد بگوید مدلول استعمالی، ظهور استعمالی وحدت دارد، این را متعددش نکنید، اراده جدیه متعدد است، مخصص منفصل کشف می‌کند در مورد خودش اراده جدیه نیست، اما مدلول استعمالی طبق عموم است و اصالة التطابق بین اراده استعمالیه و اراده جدیه نسبت به غیر نحوی جاری می‌شود.

ببینیم حق با شیخ است یا حق با آخوند، ان‌شاءالله فردا بررسی می‌کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo