< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1402/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت علم اجمالی

 

ادامه بررسی حقیقت علم اجمالی

بحث در بررسی اقوال در حقیقت علم اجمالی بود.

قول اول: تعلق علم به فرد مردد

صاحب کفایه رحمه الله فرموده‌اند: علم اجمالی به خارج لا علی وجه التعیین تعلق می‌گیرد[1] .

قول دوم: تعلق علم به جامع

محقق نایینی رحمه الله فرموده‌اند: متعلق علم اجمالی، جامع انتزاعی «احدهما» یا جامع انتزاعی حرفی که از آن تبعیر به «او» می‌شود -مثل «اما هذا الاناء نجس او ذاک الاناء»- است و علم از جامع بدلی احدهما به افراد سرایت نمی‌کند و لذا در موارد علم اجمالی به نجاست یکی از این دو ظرف این اناء الف معلوم النجاسة نیست و اناء ب نیز معلوم النجاسة نیست بلکه احدهما معلوم النجاسة است[2] .

ان قلت: همان‌طور که اگر زید و عمرو قائم نباشند نمی‌توان گفت «احدهما قائم» در مقام نیز وقتی اناء الف معلوم النجاسة نیست و اناء ب نیز معلوم النجاسة نیست نمی‌توان گفت «احدهما معلوم النجاسة».

قلت: گاهی بر نفس این عنوان بما هو فان فی الخارج یک وصف اعتباری یا وصف نفسانی عارض می‌شود ولی به فرد عارض نمی‌شود در این‌جا «احدهما معلوم النجاسة» صدق می‌کند و آن محذور ندارد چون علم به نجاست، وصف نفسانی است که به عنوان «احدهما» عارض شده است و در واجب تخییری –مثل وجوب عتق یا صوم- گفته می‌شود «احدهما واجب تخییرا» در حالی که نه عتق واجب است و نه صوم ولی «احدهما» واجب است چون عنوان احدهما ولو بما هو مرآة للخارج بدلا لحاظ شده است ولی همین عنوان معروض این وجوب است که یا امر اعتباری است و یا وصف نفسانی است که از آن تعبیر به اراده‌ی مولی می‌شود.

در بیع کلی فی المعین که بایع یکی از دو مرغ را به زید می‌فروشد در حالی که زید نه مالک مرغ سفید است و نه مالک مرغ سیاه، بلکه مالک «احدهما» است و وجه این که عرف در مواردی که اثر مشترک باشد مثل این که هر دو مرغ تخم بگذارند آثار ملکیت مرغ خارجی را بار می‌کند و می‌گوید یکی از این دو تخم‌مرغ برای زید است این است که از آنجا که عنوان احدهما فانیا فی الخارج بدلی به عنوان ملک مشتری اعتبار شده است عرف با ذهن عرفی خود آثار عقلائیه را مترتب می‌کند گرچه عقل در خارج این را نپذیرد و بگوید زید نه مالک مرغ سیاه است و نه مالک مرغ سفید و در خارج چیزی بنام احدهما وجود ندارد تا گفته شود زید مالک آن است ولی عقلاء بدون توجه به این نظر دقی عقل یکی از آن دو تخم‌مرغ را به زید می‌دهند و اگر یکی از این دو مرغ نیز تلف شود متعین می‌شود که مرغ باقیمانده، مال مشتری است و این هیچ محذوری ندارد.

قول سوم: تعلق علم اجمالی به واقع

متعلق علم اجمالی فرد متعین عند الله است و آن شبیه دیدن شبح انسان از دور است که نمی‌دانید انسانی که از دور می‌آید زید است یا عمرو، این شبح فرد است ولی شبح ناقص فرد است وقتی نزدیک شد و دیدید که زید است به او می‌گویید «کنا نراک من بعید» و این ولو شبح ناقص است ولی منطبق بر تمام خصوصیات زید است.

طبق این قول فرق علم اجمالی با علم تفصیلی فقط در این است که علم تفصیلی به صورت تفصیلیه فرد تعلق گرفته در حالی که علم اجمالی به صورت ناقصه فرد تعلق گرفته است ولی هر دو علم به صورة الفرد هستند و لازمه‌ی آن جزئی بودن معلوم بالاجمال است. این قول منسوب به محقق عراقی است.[3]

بزرگان به این قول چنین اشکال کردند که در مواردی که معلوم بالاجمال تعین واقعی نیز ندارد معلوم کلی است و قابل انطباق بر کثیرین است مثل علم به وجود زید یا عمرو در حجره در حالی که احتمال وجود هر دو داخل حجره باشد که اگر در واقع هر دو داخل حجره باشند حتی در واقع نیز معلوم بالاجمال تعین ندارد لذا اگر هر دو در حجره باشند نمی‌توانید به یکی از آن دو بگویید: «من می‌دانستم تو در حجره هستی» و به دیگری بگویید «نمی‌دانستم که تو در حجره هستی» این که یکی مصداق معلوم بالاجمال باشد مرجحی ندارد بلکه بالوجدان وجود خصوص زید در خانه و همچنین وجود خصوص عمرو در خانه مشکوک بوده است و همچنین نمی‌توان گفت علم اجمالی به صورت ناقصه فرد تعلق گرفته است زیرا این به معنای تعلق علم اجمالی به جزیی است در حالی که معلوم بالاجمال کلی بدلی است و قابل انطباق بر این دو فرد به نحو علی البدل است. پس باید گفت جامع کلی احدهما فی الدار معلوم بالاجمال بود واین جامع بدلی است که علی سبیل التبادل قابل انطباق بر این دو فرد است و این شبیه رویت شبح از دور نیست بلکه شبیه علم به وجود انسان کلی در خانه است که می‌تواند موجود در خانه زید باشد کما این که می‌تواند عمرو باشد و می‌توانند هر دو باشند و این یک امر کلی است نه جزیی.

شهید صدر رحمه الله در رد این اشکال فرموده‌اند: مراد محقق عراقی رحمه الله این نیست که علم مستقیم به خارج تعلق گرفته است زیرا ایشان معتقد است که علم به صورت ذهنیه بما هو فانیة فی الخارج تعلق می‌گیرد و خارج معلوم بالعرض و المجاز است منتهی این صورت ذهنیه در علم اجمالی صورت ناقصه فرد است که قابل انطباق بر هر یک از زید و عمرو است یعنی دو مصداق می‌تواند داشته باشد و قابل انطباق بر هر دو است لذا کلی است.

و الا بنابر تعلق علم اجمالی به جامع انتزاعی «احدهما» نیز این جامع انتزاعی که بر هردو فرد منطبق نیست لذا باید توجیه کنند به این نحو که یک جامعی است که قابل انطباق بر این فرد است و قابل انطباق بر آن فرد نیز است. محقق عراقی رحمه الله نیز می‌گویند: متعلق علم اجمالی صورت ناقصه فرد است که قابل انطباق بر هر یک از دو فرد است[4] .

به نظر ما، وجه اشکال امثال مرحوم خویی رحمه الله به این قول این است که خیال کردند محقق عراقی رحمه الله معلوم بالاجمال را جزئی می‌داند در حالی که متعلق علم اجمالی جزئی نیست.

و این اشکال (جزئی دانستن معلوم بالاجمال) به خود شهید صدر رحمه الله نیز وارد است زیرا ایشان فرموده‌اند: هر چیزی، همراه با اشاره به خارج باشد جزئی است لذا «این انسان» جزئی است و علم اجمالی نیز اشاره به خارج می‌کند چون گفته می‌شود «آن شخصی که در خانه است» پس آن نیز جزئی است[5] .

البته اصل کبرای کلام ایشان درست است و جزئیت از اشاره به خارج معین انتزاع می‌شود و الا با ذکر وصف‌های متعدد برای یک مفهوم -مثل ذکر وصف «عادل مدیر مدبر» برای مفهوم «عالم»- آن مفهوم، جزئی نمی‌شود و نهایتا ذکر اوصاف زیاد برای آن موجب انحصار مصداق مفهوم در یک نفر می‌شود ولی تا اشاره به خارج معین نشود جزئی نمی‌شود.

ولی علم اجمالی از مصادیق این کبری نیست و در مواردی که مانعة الجمع نیست و احتمال دارد که هر دو مصداق این عنوان باشند به نحوی که به یک جزئی معین نمی‌توان اشاره کرد و گفت این معلوم بالاجمال است در این‌جا متعلق علم اجمالی جزئی نیست بلکه کلی است زیرا قابل انطباق بر هر یک از این دو طرف است مثل علم اجمالی به وجود زید یا عمرو در خانه در حالی احتمال وجود هر دو در خانه وجود دارد، در این‌جا شخص عالم نمی‌تواند بگوید آن کسی که در حجره است فلان شخص معین است البته اگر از داخل حجره صدای شخصی در حال نماز خواندن بیاید و من بگویم این کسی که صدایش را می‌شنوم نمی‌دانم کیست، این اشاره به جزئی معین است.

بنابراین این نقض به این تفسیر از کلام محقق عراقی وارد است که در مواردی که علم اجمالی در واقع نیز تعین ندارد و احتمال دارد که هر دو مصداق معلوم بالاجمال باشند معلوم بالاجمال کلی است نه جزیی زیرا قابل انطباق بر تک تک اطراف علم اجمالی است. و نمی‌توان اشاره به فرد معین کرد و گفت «من علم داشتم که تو در اتاق بودی یعنی تو معلوم بالاجمال من بودی» لذا در این موارد معلوم بالاجمال کلی است و جزیی نیست بلکه حتی معلوم بالاجمال در مواردی که تعین واقعی دارد نیز جزئی نیست. مثل این که من علم اجمالی دارم که قطره خون به یکی از این دو آب اصابت کرده است ولی نمی‌دانم به کدام اصابت کرد ولی آبی که خون به آن اصابت کرد واقع معین دارد و فقط شک در نجاست آب دیگر به بول دارم پس معلوم بالاجمال عنوان معین دارد یعنی فی علم الله مصداق معین دارد، حتی در این موارد نیز بعد از مشخص شدن افتادن قطره خون در آب الف نیز نمی‌توان گفت «این اناء الف بود که می‌دانستم نجس است» بلکه تا این لحظه این اناء مشکوک النجاسة بود و از این به بعد معلوم النجاسة است. پس حتی در این موارد نیز نمی‌توان گفت معلوم بالاجمال به فرد معین و مصداق معلوم یعنی جزئی تعلق گرفته است.

لذا اگر محقق عراقی می‌خواهند با این کلام خود ادعا کنند که «آن فرد معلوم بالاجمال معلومٌ» و لذا اصل عملی در مورد او جاری نیست چون او مشکوک نیست» این خلاف وجدان است.

اما به نظر ما این برداشت از کلام محقق عراقی صحیح نیست (هر چند شاگرد ایشان –محقق خویی رحمه الله- آن را فرموده باشد) بلکه ایشان می‌گوید معلوم بالاجمال صورت ناقصه فرد است ولی چون اشاره به یک موجود معین نمی‌کنیم جزئی نمی‌شود، شبیه این که به نقاش گفته می‌شود عکس این دو برادر دوقلو که در صورت یکی از آن دو یک خال است، را بکش و فقط مشخص نشود که خال دارد یا خال ندارد که این‌جا دیگر مثل شبح من بعید نیست زیرا در مثال شبح من بعید وقتی آن شبح نزدیک شد و فهمیدم برادر الف بود آن شبح از اول شبح این برادر الف بود ولی در مثال مذکور خود نقاش به نحوی عکس این دو برادر را نقاشی می‌کشد که قابل انطباق بر هر دو برادر به نحو علی البدل باشد منتهی صورت ناقصه فرد است و کلی است زیرا آنچه لایمتنع صدقه علی الکثیرین باشد، کلی است.

طبق این تفسیر بازگشت این قول به همان قول دوم خواهد بود و فقط قول دوم می‌گفت علم اجمالی به جامع احدهما یا جامع انتزاعی أوی که احدهمای حرفی است تعلق گرفته است و قول سوم می‌گوید متعلق علم اجمالی صورت ناقصه فرد است.

شاهد اینکه مراد محقق عراقی از کلامش همین تفسیر است این است که ایشان در موارد مختلف فرموده‌اند: «علم به صورت ذهنی تعلق می‌گیرد» و فقط مثل قول دوم تعبیر به «جامع ذاتی» نمی‌کند و تبعیر به «عنوان فرد» می‌کند زیرا در نظر ایشان عنوان کلی با عنوان فرد فرق دارد لذا تعبیر «جامع» نکرده است

ایشان در وضع عام موضوع‌له خاص قائل به وجود دو نوع عنوان شدند:

نوع اول: عناوینی که حاکی از مابه الاشتراک افراد هستند مثل انسان که حاکی از ما به الاشتراک افراد است ولی حاکی از مابه الامتیاز افراد نیست یعنی حاکی از علم زید و عدالت عمرو مثلا نیست.

نوع دوم: جامع انتزاعی مثل «یکی از این انسان‌ها»، «احد هولاء» که این جامع علاوه بر حکایت از مابه الاشتراک، حاکی از تمام فرد علی التبادل نیز هست یعنی تمام فرد دیده شد و بعد گفته شد «احد هذه الافراد»[6] .

و همین جامع انتزاعی است که در قول دوم گفته شد متعلق علم اجمالی است. و ایشان متعلق واجب تخییری را نیز همین می‌داند لذا از نظر ایشان فرقی بین متعلق علم اجمالی و متعلق واجب تخییری نیست.

ایشان در موارد مختلف به این مطلب تصریح کردند و فرموده‌اند: «متعلق العلم الاجمالی هو العنوان الاجمالی»[7] در بحث استصحاب بعد از بیان جریان استصحاب نجاست در آب الف و در آب ب در موارد علم اجمالی به طهارت احد الانائین که قبلا نجس بوده‌اند، فرموده‌اند: «إذ بعد ما عرفت في شرح العلم الإجمالي من تغاير متعلق اليقين و الشك و وقوف العلم على معروضه الّذي هو العنوان الإجمالي و عدم سرايته منه إلى الخارج و لا إلى العناوين التفصيلية للأطراف ...‌»[8]

در مورد دیگر نیز فرموده‌اند: «ان متعلق العلم الإجمالي و معروضه و ان كان هو الجامع بين الطرفين ليس إلّا لبداهة خروج‌ الخصوصيّتين‌ عن‌ متعلق‌ العلم‌ رأسا»[9]

بنابراین متعلق علم اجمالی جامع انتزاعی از افراد به نحو علی البدل است که از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز افراد انتزاع شده است نه این که فقط از خصوص ما به الاشتراک انتزاع شده باشد لذا گفته می‌شود «احدهما» که حاکی از تمام این فرد و تمام آن فرد علی البدل است نه «انسان» که حاکی از ما به الاشتراک این دو فرد است و متعلق واجب تخییری نیز جامع انتزاعی احد هذه الافراد است که از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک این چند فعل انتزاع شده است.

غرض ایشان از بیان این مطلب که علم به صورت فرد تعلق گرفته است نه صورت جامع با وجود این که قائل به تعلق علم اجمالی به عنوان جامع و عدم سرایت آن به افراد است -لذا از نظر ایشان در علم اجمالی، عالم، علم به خصوصیات افراد ندارد- این است که بعضی قائل به عدم منجزیت علم اجمالی نسبت به موافقت قطعیه شدند به این جهت که علم اجمالی علم به جامع است و بیان بر خصوصیات نیست مثل علم اجمالی به وجوب اکرام «احدهما» که بیان بر وجوب اکرام احدهما است و مکلف نیز می‌تواند تنها یکی از آن دو را اکرام کند و بر او اکرام هر دو لازم نیست زیرا مکلف فقط علم به جامع دارد و با اکرام یکی از آن دو این تکلیف معلوم نیز امتثال خواهد شد و بیان بر خصوصیات وجود ندارد.

و ایشان در رد این قول این مطلب را بیان کردند که فرق است بین مورد علم اجمالی به اکرام احدهما با این که مولی بگوید: «اکرم عالما» یا در واجب تخییری بگوید: «اکرم احد هذین الشخصین» که مکلف در اکرام هر کدام از این دو شخص مخیر است منتهی هر کدام از این دو شخص بتمام فردیته عدل واجب است. ثمره‌ی آن در موارد مختلف ظاهر می‌شود:

مثال اول: شارع می‌گوید: «صل فی احد هذه الامکنة» و مکلف در مکان مغصوب نماز بخواند اگر مامور به و متعلق امر ما به الاشتراک و جامع ذاتی بود در این صورت غصب خارج از حد واجب است ولی وقتی شارع گفت «صل فی احد هذه الامکنة» خود «کون الصلاة فی المکان المغصوب» نیز در فردیت آن صلات اخذ شده است و یا در منشأ انتزاع «ائت باحد افراد الصلاة» اخذ شده است و لذا ترکیب اتحادی می‌شود یعنی در واقع آن حیثیتی که داخل در متعلق امر است، همان حیثیت متعلق نهی است اما اگر مولی به نماز امر می‌کرد، ما به الاشتراک جامع ذاتی متعلق امر بود و می‌گفتیم غصب، از حد واجب خارج است.

مثال دوم: شارع می‌گوید: «اغتسل فی مکان فی احد الامکنة» در این صورت عوارض مشخصه غسل جنابت که مصبش غصبی است داخل در متعلق امر است و لذا ترکیب آن با غصب ترکیب اتحادی می‌شود و بنابر امتناع اجتماع امر و نهی این‌جا ممتنع می‌شود.

بنابراین علم اجمالی صرف علم به جامع ذاتی یعنی علم به ما به الاشتراک افراد که ما به الامتیازهایشان خارج باشد نیست بلکه علم به جامع انتزاعی احدهما است و لذا منجز آن فرد واقعی به تمام فردیته است، یعنی وقتی مکلف علم اجمالی دارد به وجوب قصر یا وجوب تمام جامع ذاتی بین آن دو که صلات است، واجب نمی‌شود تا گفته شود من نماز می‌خوانم یا قصر یا تمام بلکه واجب در واقع یا قصر است به تمام فردیته و یا تمام است به تمام فردیته و علم اجمالی به جامع انتزاعی احدهما منجز تمام الفرد و تمام الخصوصیة است.

ایشان در مقالات الاصول تصریح می‌کنند که علم اجمالی به جامع انتزاعی احدهما با علم به جامع ذاتی با هم فرق می‌کند زیرا جامع انتزاعی حاکی از فرد بشراشر وجوده است لذا علم اجمالی به آن منجز فرد است[10] . و خود محقق نائینی رحمه الله نیز ممکن است بگویند علم اجمالی به جامع انتزاعی منجز فرد است. و فقط بحث در این است که آیا علم اجمالی نسبت به موافقت قطعیه علت تامه است و قابل ترخیص در ترک موافقت قطعیه نیست یا به نحو اقتضاء است و لذا قابل ترخیص در ترک موافقت قطعیه است و این بحث دیگری است، و الا این‌ها نیز علم اجمالی را منجز واقع یعنی منجز همان فرد معلوم بالاجمال می‌دانند.

در واجب تخییری نیز جامع انتزاعی «احدهما» واجب است اما به این نحو که گفته می‌شود «احدهما واجب و لیس الواجب فردا معینا منهما» ولی در علم اجمالی گفته می‌شود «احدهما واجب و الواجب فرد معین منهما» و این باعث تنجز واقع می‌شود.

ایشان در وضع عام و موضوع له خاص نیز همین را مطرح کردند و فرموده‌اند: در وضع عام و موضوع له خاص جامع ذاتی بین افراد لحاظ نمی‌شود و لذا نمی‌توان گفت «وضع لفظ «من» للنسبة ‌الابتدائیة» بلکه جامع انتزاعی لحاظ می‌شود و گفته می‌شود «احد افراد النسبة الابتدائیة وضع له لفظ مِن»[11] .

بنابراین این قول بنابر تفسیر اول صحیح نیست و بنابر تفسیر دوم با حذف زوائد آن بازگشت به همان قول دوم دارد.

قول چهارم: تفصیل بین صور علم اجمالی

مرحوم روحانی رحمه الله فرموده‌اند: بین علم اجمالی که واقع معین دارد با علم اجمالی که واقع معین ندارد فرق است و در صورت اول چون نقض مذکور به قول سوم قابل جواب نیست قائل به تعلق علم اجمالی به جامع می‌شویم و در آن قول دوم را می‌پذیریم ولی در صورت دوم علم اجمالی به فرد تعلق گرفته است چون جزئی است و قول سوم صحیح است[12] .


[1] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص141.
[2] اجود التقریرات، نائینی، محمد حسین، ج2، ص237.
[3] مقالات الأصول ؛ ج‌1 ؛ ص149 : ان أريد من المعنى المبهم ما هو بمنزلة الشبح‌ في المرئيّات الخارجيّة و محسوساتها الحاكية بنحو الإجمال عن الخارجيّات كما هو متعلّق العلم بها إجمالا.
[4] بحوث فی علم الاصول، صدر، محمد باقر، ج4، ص158.
[5] همان، ص260.
[6] نهایة الافکار، عراقی، ضیاءالدین، ج1، ص35.
[7] نهایة الافکار، عراقی، ضیاء الدین، ج2، ص517.
[8] همان، ج3، ص302.
[9] همان، ج3، ص47.
[10] مقالات الاصول، عراقی، ضیاءالدین، ج2، ص33.
[11] نهایة الافکار، عراقی، ضیاءالدین، ج1، ص35.
[12] منتقی الاصول، روحانی، محمد، ج5، ص59.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo