< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1402/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حجیت ظهورات قرآن

 

ادامه بررسی قول به تحریف قرآن

بحث در بررسی ادعای تحریف قرآن بود. جمع کثیری از علماء مثل مرحوم صدوق تحریف قرآن ولو به نقیصه را نفی کردند. ایشان تعبیر به «اعتقادنا» می‌کنند که ظاهر در این است که عدم تحریف قرآن اعتقاد جمع کثیری از علمای شیعه بوده است.

همچنین سید مرتضی رحمه الله فرموده‌اند: با توجه به اهمیت زیادی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمین به حفظ آیات قرآن می‌دادند، محتمل نیست که آیات قرآن عمدا از بین رود یا فراموش شود. «و من خالف فی ذلک من الامامیة و الحشویة لایعتد بخلافهم»[1] محتمل نیست که وقتی این همه اشعار عرب جاهلیت محفوظ مانده است آیات قرآن محفوظ نماند و از بین برود. مثلا در کافی آمده است که قرآن هفده هزار آیه داشته است[2] در حالی که الان حدودا شش هزار و دویست آیه دارد و این که این همه آیات حذف شده باشد محتمل نیست.

مرحوم شیخ طوسی و صاحب مجمع البیان نیز منکر تحریف شدند. مرحوم مفید در اوائل المقالات فرموده‌اند: ما منکر تحریف قرآن ولو به نقیصه هستیم. «و أما الزيادة فيه فمقطوع على فسادها من وجه و يجوز صحتها من وجه فالوجه الذي أقطع على فساده أن يمكن لأحد من الخلق زيادة مقدار سورة فيه على حد يلتبس به عند أحد من الفصحاء و أما الوجه المجوز فهو أن يزاد فيه الكلمة و الكلمتان و الحرف و الحرفان و ما أشبه ذلك مما لا يبلغ حد الإعجاز.. و لست أقطع على كون ذلك بل أميل إلى عدمه و سلامة القرآن عنه .. بخلاف ما سمعناه عن بني نوبخت رحمهم الله من الزيادة في القرآن و النقصان فيه و قد ذهب إليه جماعة من متكلمي الإمامية و أهل الفقه منهم»[3] یعنی کم یا زیاد شدن یک حرف ممکن است که بازگشت آن نیز به اختلاف قرائات است. ولی فرموده من تمایل دارم که بگویم همین مقدار نیز در قرآن پیش نیامده است.

ظاهر این بیان این است که «بنی نوبخت» قائل به تحریف قرآن شدند و مرحوم محدث نوری بزرگان بنی نوبخت از جمله حسین بن روح که نائب سوم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است را به عنوان کسانی که قائل به تحریف قرآن هستند، ذکر می‌کند[4] در حالی که این درست نیست زیرا «بنی نوبخت» یک عنوان مشیر است به تعدادی از علما که نویسنده کتاب بودند. و هیچ اثری وجود ندارد از اینکه حسین بن روح در مورد تحریف قرآن نفیا و اثباتا صحبت کرده باشند.

این مطلب مرحوم محدث نوری مانند این می‌ماند که آقای شیخ عبدالنبی اراکی رحمه الله ظاهرا قائل بود به این که حد کُر همان است که گفته شده است مذهب قمیین است[5] بعد از تاریخ قم اسم همه‌ی علمای قم از اول تا آخر را به عنوان قائلین به این قول بیان کردند[6] در حالی که این درست نیست و مراد از مذهب قمیین مرحوم صدوق و والد صدوق و چند نفر مانند آنها است.

البته نقل شد که مرحوم مفید در کتاب المسائل السرویة تحریف به نقیصه را پذیرفتند.[7]

بین علمای متأخر نیز این بحث مطرح بوده است. مرحوم آشتیانی از شیخ انصاری نقل کردند که ایشان مایل به قول به تحریف قرآن به نقیصه بودند[8] . مرحوم سید یزدی نیز این را مطرح می‌کند و فرموده‌اند: در قوانین نیز آمده است که اگر روایات در مورد تحریف قرآن جمع شود یک کتاب کثیر الحجمی خواهد شد. و اقوی نیز همین قول است[9] .

مختار استاد حفظه الله در تحریف قرآن

اصل این که یک سری آیات بوده است و ولو با اذن پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از اول در قرآن نیامده است و یا بعدا تلاوت آن‌ها نسخ شده است، قابل قبول است. مثل آیه رجم که در روایات معتبر نیز آمده است که این آیه در قرآن بوده است در کافی و الفقیه[10] و تهذیب[11] این مطلب به سند صحیح بیان شده است. «بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ الرَّجْمُ فِي الْقُرْآنِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا زَنَى‌ الشَّيْخُ‌ وَ الشَّيْخَةُ فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ فَإِنَّهُمَا قَضَيَا الشَّهْوَةَ[12] لذا نمی‌توان اصل نسخ تلاوت را نفی کرد و مرحوم خویی نیز نسخ تلاوت را در صورت صحت روایات دال بر آن می‌پذیرد[13] که ما نیز گفتیم این روایت صحیح است. البته این که خلیفه دوم این را گفت غیر از نسخ تلاوت به اذن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا او گفت که این‌ آیات بود و به مرور فراموش شد. ولی تحریف قرآن ناشی از تسامح یا تعمد لااقل دلیل برآن وجود ندارد. بلکه مواردی که به عنوان تحریف بیان کردند مثل اینکه در موارد متعددی نام حضرت علی علیه السلام در قرآن برده شده خلاف چیزی است که با عقل فهمیده می‌شود. زیرا اهل بیت علیهم السلام، صدیقه طاهره سلام الله علیها و اصحاب ائمه مثل ابوذر که زبان تندی داشت، با منکرین احتجاج کردند اما در یک مورد هم به این آیات احتجاج نکردند و خود امیر المؤمنین علیه السلام که به انحاء مختلف - به حدیث دار و حدیث طیر مشوی و حدیث غدیر- برای اثبات حقانیت خود استدلال و احتجاج می‌کنند در حالی که به این آیات احتجاج نکردند.

مرحوم خویی نیز این مقدار از تحریف را قبول دارند.

و اگر مراد این است که زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این آیات فراموش شد این –نعوذ بالله- کاشف از بی اعتنایی ایشان به قرآن بود و اگر در زمان خلفاء فراموش شد چرا امیرالمؤمنین علیه السلام یک بار این مطلب را بیان نکرد و هنگامی که به خلافت رسیدند نفرمودند: این آیات را به قرآن برمی‌گردانم در حالی که فرمودند: اموالی که از بیت‌المال برداشتید و مهر زنان خود قرار دادید را برمی‌گردانم. و حال آن که اهمیت برگداندن آیات قرآن بیشتر از پول است. و این که گفته شود به سبب تقیه چنین کاری نکردند نیز صحیح نیست زیرا ایشان در خطبه‌ی شقشقیه که در آن تقیه‌ای نیست، و همه مطالب را راجع به خلفاء بیان کردند ولی این مطلب را بیان نکردند.

بعضی از این روایات که در جلسه قبل مطرح شد نیز واقعا عجیب و غیر قابل باور است زیرا در روایت معتبره‌ای که فقها به آن استدلال کردند آمده است که افراد تا ایمان به خداوند متعال و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیاورند امر به معرفت امام علیه السلام نمی‌شوند زیرا معنا ندارد به کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارند گفته شود که به امام علیه السلام ایمان بیاورید[14] . لذا این که به اهل کتاب گفته شود « یا ایها الکتاب آمنوا بما انزلنا فی علی» محتمل نیست و هیچ عاقلی این ادعاها را قبول نمی‌کند.

بنابراین ادعای اصل نقیصه در قرآن با توجه به نحو‌ه‌ی جمع‌آوری قرآن، ممکن است و نمی‌توان قطع به عدم آن پیدا کرد ولی با عمومات قرآن مثل ﴿إِنَّا نَحْنُ‌ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون﴾[15] آن نفی می‌شود زیرا ظاهر این آیه این است که ما قرآن را فرستادیم و خود ما نیز آن را حفظ می‌کنیم. البته این آیه یک ظهور است ولی احتمال تحریف نسبت به این آیه وجود ندارد و در صورت وجود چنین احتمالی خود ائمه علیهم السلام فرمودند قرآن حجت است لذا این آیه حجت بر نفی تحریف قرآن به نقیصه است. و این که قرآن هفده هزار آیه باشد و این همه از آیات آن حذف شده باشد با حفظ، سازگار نیست. و این که گفته شود این آیات حذف شده پیش امام زمان عج محفوظ است نیز عرفی نیست و مثل این است که به شما گفته شود یک هدیه‌ای پیش من دارید ولی پیش خودم محفوظ است و هیچ‌وقت آن را به شما نخواهم داد.

ولی این روایاتی که به عنوان ولایت مطرح کردند و دلالت داشت بر این که «فی علی» از بعضی آیات حذف شده است عمده‌ی آن‌ها قابل قبول نیست زیرا با سبک آیه سازگار نیست. فضلا از این که ادعا شود که سوره‌ای بنام سوره‌ی ولایت در قرآن وجود داشته است که مرحوم آشتیانی این سوره را بیان کردند البته نه به عنوان این که آن را تایید کنند. سوره این بود: «یا ايّها الذين آمنوا آمنوا بالنورين انزلناهما يتلون عليكم آياتي و يحذر انكم عذاب يوم عظيم* نور ان بعضهما من بعض و أنا السميع العليم»[16] در حالی که این سوره کوچکترین تشابه با آیات قرآن و سبک قرآن ندارد. بنابراین ادعای تحریف قرآن به این نحو مذکور اگر در آن تامل شود قطع به عدم آن پیدا می‌شود. علاوه بر این که راوی بعضی از این روایات افراد ضعیفی هستند مثل سیاری که از غلات است و علی الکوفی که او نیز فاسد المذهب بوده است.

البته روایات در رابطه با این که قرآن به چه نحو نازل شد و الان به نحو دیگری است، زیاد است ولی همان‌طور که مرحوم صدوق[17] و خویی[18] نیز فرمودند تعبیر تنزیل مساوق با قرآن نیست و اعم از آن است.

بعضی از آن‌ها دلالت دارند بر این که به این نحو که خوانده می‌شود صحیح نیست مثل «کنتم خیر امة» که باید «کنتم خیر ائمة» باشد. و یا روایاتی که دلالت دارند بر این که «فی علی» از بعضی از آیات حذف شده است و همچنین اسم آن افراد در سوره منافقین برده شده بود، در حالی که عقل سلیم این مطالب را باور نمی‌کند که سوره به این نحو باشد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در روزهای جمعه هر هغته آن را جهرا قرائت کنند و هیچ کدام از مسلمین و این افراد چیزی نگفته باشند.

علاوه بر این که در صحیحه ابی بصیر نیز تصریح شده بود که نام امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن برده نشده بود[19] .

بنابراین فی الجمله ممکن است حرفی از قرآن حذف و ساقط شده باشد ولی ادله‌ی حجیت قرآن دلالت دارند بر این که به همین قرآن رجوع شود و این را خود مرحوم محدث نوری نیز قبول دارد. و مرحوم آقا بزرگ تهرانی از ایشان نقل می‌کند که غرض من این بود که این کتاب را برای اثبات حجیت قرآن بنویسم و بگویم قرآن بعد از جمع‌آوری آن توسط عثمان تحریف نشده است و ای کاش اسم آن را «القول الفاصل فی اسقاط بعض الوحی النازل» می‌گذاشتم. [20] که البته این اسم گرچه مناسب تر است اما فرق چندانی با «فصل الخطاب فی تحریف القرآن» ندارد مگر اینکه منظورشان از الوحی النازل اعم از قرآن باشد که ما گفتیم. ولی متأسفانه تکفیری‌ها اهل سنت همین استدلال‌های ایشان و کتاب را گرفتند و براساس آن کتاب نوشتند که در کتب شیعه هزار حدیث در مورد تحریف قرآن وجود دارد در حالی که اگر این‌ها یک ذره شرف داشتند فصلی از این کتاب که اقوال رؤسای خود عامه در مورد تحریف قرآن را مطرح کرده است، را نیز نقل می‌کردند در حالی که اصلا از آن اسم نبردند.

البته روایات منحصر به روایاتی که ذکر شد نیست بلکه در بصائر الدرجات نیز چنین روایاتی وجود دارد[21] .

خلاصه آن چیزی که ما عرض می‌کنیم این است که اینکه تعمدا بیایند اسمای اهل بیت یا آیات یا سوری را حذف کنند یا بر اساس بی‌اعتنایی حذف بشود، ما در این مناقشه داریم.

بررسی مناقشات کبروی در حجیت ظهور قرآن

پس از قبول ظهور قرآن، باید حجیت و اعتبار ظهورات قرآن بررسی شود.

اشکالاتی که تا الان مطرح شد ناظر بر عدم انعقاد ظهور قرآن یا مختل شدن ظهور آن به سبب حذف بعضی از قرائن بود و الان بحث در استقرار ظهور قرآن و حجیت آن است. برای اثبات عدم حجیت قرآن وجوهی مطرح شده است:

وجه اول:

ظهور، مصداق متشابه است. و طبق آیه «و فَأَمَّا الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ‌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ»[22] متشابهات قرآن حجت نیستند و نباید از آن‌ها تبعیت کرد.

بررسی وجه اول

جواب اول

مرحوم خویی فرموده‌اند: متشابه آن لفظی است که دو معنای شبیه هم در آن است و مبتلی به اجمال است لذا متشابه به معنای مجمل است و مجمل ربطی به بحث ظاهر ندارد و ظاهر داخل در محکم می‌شود[23] .

بررسی جواب اول

شهید صدر رحمه الله دو اشکال به این جواب بیان کردند:

اشکال اول

مجمل اتباع ندارد لذا وقتی معلوم نیست که مراد شارع از زید در خطاب «اکرم زیدا» زید بن بکر است یا زید بن عمرو، اکرام زید بن بکر به ادعای اتباع این خطاب مجمل، درست نیست و این اتباع نیست.

بررسی اشکال اول

این اشکال تمام نیست زیرا ممکن است مراد از مجمل این باشد که موجب ظن به یک معنا است ولی در حد ظهور نیست یعنی ایهام یک معنایی را دارد ولی در حد ظهور نیست در این صورت اتباع آن معقول است.

اشکال دوم

در قرآن متشابه مفهومی وجود ندارد. در قرآن هیچ آیه‌ی مجملی وجود ندارد زیرا وقتی قرآن تبیان همه چیز است قطعا تبیان برای خودش نیز خواهد بود. لذا مراد از متشابه در این آیه متشابه مصداقی است مثلا ﴿الرَّحْمنُ‌ عَلَى‌ الْعَرْشِ‌ اسْتَوى﴾[24] که مفهوم آن روشن است منتهی «استواء علی الارش» دو مصداق دارد یکی مصداق مادی که سلاطین بر عرش تکیه می‌زنند و دیگری اقتدار تام خداوند متعال است و افراد کج‌اندیش که دچار زیغ هستند اتباع متشابه می‌کنند یعنی مصداق مادی را برای این آیه بیان می‌کنند و از مصداق حقیقی آن که مصداق معنوی است تغافل می‌کنند. و همچنین مفهوم ﴿وَ جاءَ رَبُّك﴾[25] روشن است ولی دو مصداق دارد یکی مصداق مادی که مجیء با پا است و دیگری مصداق معنوی و حقیقی که «مجیء امر رب» است و افرادی که دچار زیغ هستند از باب ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله مصداق مادی آن را اخذ می‌کنند در این صورت معنای «منه آیات محکمات هن‌ام الکتاب» این است که اگر «الرحمن علی الارش استوی» و «جاء امر ربّک» که از متشابهات هستند ارجاع به آیه‌ی محکم ﴿لیس کمثله شیء﴾[26] می‌دادند معلوم می‌شد که مراد مصادیق مادی این آیات نیست زیرا خداوند جسم نیست تا استواء مادی بر عرش یا مجیء مادی داشته باشد[27] .

ایشان این کلام را به تبع مرحوم علامه طباطبایی بیان کردند[28] .


[1] الذخیرة فی علم الکلام، علم الهدی، علی بن الحسین، ص363.
[2] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج2، ص634. متن روایت: «عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَ‌ الْقُرْآنَ‌ الَّذِي‌ جَاءَ بِهِ‌ جَبْرَئِيلُ‌ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ آيَة».
[3] اوائل المقالات، مفید، محمد بن محمد، ص81-82.
[4] فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب، نوری، حسین بن محمد تقی، ص177.
[5] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه؛ ج‌1، ص: 38: لأن القائلين بالاعتبار بعضهم يقولون بالثلاثة في الثلاثة في الثلاثة و هو مذهب القميين.
[6] المعالم الزلفى في شرح العروة الوثقى؛ ص: 162: الكر هو ما يكون ثلاثة أشبار في ثلاثة أشبار عرضا في ثلاثة أشبار عمقا ...و هذا القول هو الذي ينبغي ان يختار و هو قوى جدا فهو الأقوى كما اختاره القميون نحو محمّد بن الحسن الصفار و سعد بن عبد اللّٰه و عبد اللّٰه بن جعفر الحميري و على بن إبراهيم و محمّد بن يحيى العطار و أحمد بن إدريس الأشعري و حسين بن محمّد الأشعري و على بن بابويه و محمّد بن الحسن بن الوليد و محمّد بن على الى غير هؤلاء رضوان اللّٰه عليهم.
[7] المسائل السرویة: ص78: الجواب لا شك‌ أن الذي بين الدفتين من القرآن جميعه‌ كلام الله تعالى و تنزيله و ليس فيه شي‌ء من كلام البشر و هو جمهور المنزل. و الباقي مما أنزله‌ الله تعالى عند المستحفظ للشريعة المستودع‌ للأحكام لم يضع‌ منه شي‌ء. و إن كان الذي جمع ما بين الدفتين الآن لم يجعله في جملة ما جمع لأسباب‌ دعته إلى ذلك منها قصوره عن معرفة بعضه. و منها: شكه فيه و عدم تيقنه‌. و منها: ما تعمد إخراجه منه. و قد جمع أمير المؤمنين (ع) القرآن المنزل من أوله إلى آخره و ألفه بحسب ما وجب من تأليفه فقدم المكي على المدني و المنسوخ على الناسخ و وضع كل شي‌ء منه في محله‌. فلذلك‌ قال جعفر بن محمد الصادق (ع) أما و الله لو قرئ القرآن كما أنزل لألفيتمونا فيه مسمين كما سمي من كان قبلنا.
[8] بحرالفوائد فی شرح الفرائد (طبع جدید)، آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، ج2، ص26.
[9] حاشیة فرائد الاصول، یزدی، محمد کاظم بن عبدالعظیم، ج1، ص340.
[10] الفقیه، ابن بابویه، محمد بن علی، ج4، ص26.
[11] تهذیب الاحکام (تحقیق خراسان)، طوسی، محمد بن حسن، ج10، ص3.
[12] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج7، ص177، ح.
[13] البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ابوالقاسم، ص202.
[14] الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌1، ص: 180: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَخْبِرْنِي عَنْ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ مِنْكُمْ وَاجِبَةٌ عَلَى‌ جَمِيعِ الْخَلْقِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً ص إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ رَسُولًا وَ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ فَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ اتَّبَعَهُ وَ صَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ مِنَّا وَاجِبَةٌ عَلَيْهِ وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقْهُ وَ يَعْرِفْ حَقَّهُمَا فَكَيْفَ يَجِبُ عَلَيْهِ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ هُوَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يَعْرِفُ حَقَّهُمَا.
[16] بحرالفوائد فی شرح الفرائد (طبع جدید)، آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، ج2، ص26. متن سوره ادعا شده چنین است: « بسم اللّه الرحمن الرحيم‌ يا أيّها الذين آمنوا آمنوا بالنورين انزلناهما يتلون عليكم آياتي و يحذر انكم عذاب يوم عظيم* نور ان بعضهما من بعض و أنا السميع العليم* انّ الذين يوفون بعهد اللّه و رسوله في آيات لهم جنات نعيم* و الذين كفروا من بعد ما آمنوا بنقضهم ميثاقهم و ما عاهدهم الرسول عليه يقذفون في الجحيم* ظلموا انفسهم و عصوا الوصي الرّسول اولئك يسقون من حميم* انّ اللّه الذي نور السماوات و الأرض بما شاء و اصطفى من الملائكة و جعل من المؤمنين اولئك في خلقه يفعل اللّه ما يشاء لا إله إلّا هو الرحمن الرحيم* قد مكر الذين من قبلهم برسلهم فاخذتهم بمكرهم انّ أخذى شديد اليم* انّ اللّه قد أهلك عادا و ثمود بما كسبوا و جعلهم لكم تذكرة فلا تتقون* و فرعون بما طغى على موسى و أخيه هارون اغرقته و من تبعه أجمعين* ليكون لكم آية و انّ اكثركم فاسقون* انّ اللّه يجمعهم في يوم الحشر فلا يستطيعون الجواب حين يسألون* انّ الجحيم ماواهم و انّ اللّه عليم حكيم* يا أيّها الرّسول بلّغ انذاري فسوف يعلمون* قد خسر الذين كانوا عن آياتي و حكمى معرضون* مثل الذين يوفون بعهدك إنّي جزيتهم جنات النعيم* انّ اللّه لذو مغفرة و أجر عظيم* و انّ عليّا من المتّقين* و انا لنوفّيه حقّه يوم الدين* فما نحن ممّن ظلمه بغافلين* و كرّمناه على اهلك أجمعين* فانّه و ذريّته لصابرون* و انّ عدوّهم امام المجرمين* قل للذين كفروا بعد ما آمنوا اطلبتم زينة الحياة الدّنيا و استعجلتم بها و نسيتم ما وعدكم اللّه و رسوله و نقضتم العهود من بعد توكيدها و قد ضربنا لكم الامثال لعلكم تهتدون* يا أيّها الرّسول قد انزلنا اليك آيات بينات فيها من يتوفّاه مؤمنا و من يتولّيه من بعدك يطهارون* فاعرض عنهم إنّهم معرضون* إنّا لهم محضرون* في يوم لا يغني عنهم شي‌ء و لا هم يرحمون* انّ لهم في جهنّم مقاما عنه لا يعدلون* فسبح‌ باسم ربّك و كن من الساجدين* و لقد ارسلنا موسى و هارون بما استخلف فبغوا هارون فصبر جميل* فجعلنا منهم القردة و الخنازير و لعنّاهم إلى يوم يبعثون* فاصبر فسوف يبصرون* و لقد آتينا بك الحكم كالذين من المرسلين* و جعلنا لك وصيّا لعلهم يرجعون* و من يتول عن امري فإنّي مرجعه فليتمتعوا بكفرهم قليلا فلا تسئل عن الناكثين* يا أيّها الرسول قد جعلنا لك في اعناق الذين عهدا فخذه و كن من الشاكرين* ان عليّا قائم الليل ساجدا يحذر الآخرة و يرجوا ثواب ربّه قل هل يستوي الذين ظلموا و هم بعذابي يعلمون سيجعل الأغلال في أعناقهم فهم على اعمالهم يندمون* انا بشرناك بذريته الصالحين* و انّهم لأمرنا لا يخلفون* فعليهم منّي صلوات و رحمة أحياء و أمواتا يوم يبعثون* و على الذين يبغون عليهم من بعدك غضبي انّهم قوم سوء خاسرين* و على الذين سلكوا مسلكهم مني رحمة و هم في الغرفات آمنون* و الحمد للّه رب العالمين.».
[17] اوائل المقالات، مفید، محمد بن محمد، ص81.
[18] البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ابوالقاسم، ص223.
[19] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج1، ص286، ح1.
[20] الذریعة الی تصانیف الشریعة، آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، ج16، ص232.
[21] بصائر الدرجات، صفار، محمد بن حسن، ج1، ص323. متن روایت: «حَدَّثَنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع أَنَّهُ قَالَ: عِلْمُ عَلِيٍّ ع فِي آيَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ وَ كَتَمَنَا الْآيَةَ قَالَ اقْرَأْ يَا حُمْرَانُ فَقَرَأْتُ‌ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ‌ قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ‌ رَسُولٍ‌ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع مُحَدَّثاً قَالَ نَعَمْ فَجِئْتُ إِلَى أَصْحَابِنَا فَقُلْتُ قَدْ أَصَبْتُ الَّذِي كَانَ الْحَكَمُ يَكْتُمُنَا قَالَ قُلْتُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ يَقُولُ عَلِيٌّ ع مُحَدَّثٌ فَقَالُوا لِي مَا صَنَعْتَ شَيْئاً أَلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ يُحَدِّثُهُ قَالَ فَبَعْدَ ذَلِكَ إِنِّي أَتَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ أَ لَيْسَ حَدَّثْتَنِي أَنَّ عَلِيّاً ع‌ كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ بَلَى قُلْتُ مَنْ يُحَدِّثُهُ قَالَ مَلَكٌ يُحَدِّثُهُ قَالَ قُلْتُ أَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ أَوْ رَسُولٌ قَالَ لَا قَالَ بَلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ مَثَلُ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي‌ الْقَرْنَيْنِ.».
[23] مصباح الاصول (طبع مؤسسة احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص145.
[27] بحوث فی علم اصول، صدر، محمد باقر، ج4، ص280-281.
[28] المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، محمد حسین، ج1، ص9؛ ج3، ص23.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo