< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الخمس

1401/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفطن علمی و عاطفه زیاد آقای سید محمد باقر صدر

 

استصحاب را ما شروع کرده بودیم و قصد داریم که درباره روایات استصحاب صحبت کنیم. کفایه و رسائل را باید نگاه کرد و غیر از اینها، دو کتاب دیگر هم بحث کرده اند که باید آنها را هم دید. یکی حلقات مرحوم آقای صدر که ایشان هم بحث کرده است که من هم نسبت به آن عرایضی دارم. البته من می دانستم که کتاب ایشان چاپ شده است اما خودم آن را ندیده بودم. استصحاب آن را نگاه کردم دیدم در چند جا عین همان چیزی که من در کفایه خودم حاشیه نوشته ام همان را ایشان هم دارد. البته بعضی جاها هم اختلاف داریم. قدر متیقن این است که این کتاب به مطالعه اش می ارزد. صاحب فکر بوده است و جولان ذهن داشته است و این جهات غیر قابل انکار است.

 

ش: شما آسید باقر صدر را دیده بودید؟

استاد: با هم خیلی رفیق بودیم. ما در نجف با هم رفیق بودیم.

 

ش: البته گمان نمی کنم به اندازه حاج آقا موسی بوده باشد

استاد: حاج آقا موسی از اول طلبگی با هم بودیم. اما با آسید باقر صدر هم بحث نبودیم اما هم جلسه می شدیم و بحث می کردیم. ایشان هم کتاب شرح عروه اش را برای من فرستاده بود و تقریرات تعادل و تراجیح آقای هاشمی را هم فرستاده بود. حیف آنچه که با خط خودش نوشته بود و فرستاده بود و اظهار محبت و لطف کرده بود گم شد و هیچ نمی دانم چی شد. جلد اول شرح عروه را فرستاده بود و نوشته بود که من اهدا کردم و ...

 

ش: ایشان هم درس آقای خویی شرکت می کردند که شما رفتید؟

استاد: من که رفتم نجف ایشان هم درس آقای خویی شرکت می کرد ولی آقا موسی هم بحث بود و ما هم در جلسات با هم بودیم. عواطفش خیلی قوی بود. غیر از فطانت علمی و سرعت انتقال، خیلی عاطفه اش قوی بود. روایت «کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر» در تهذیب هست اما سندش محل بحث است. به حسب ظاهر صحیح نیست و آنچه در سند محل اشکال است احمد بن محمد است که معلوم نیست کیست و خیلی احمد بن محمد داریم. اما آقای صدر خواسته بود سندش را تصحیح کند. بیانش هم این بود که در این طبقه دو نفر احمد بن محمد اینجا محتمل است یکی احمد بن محمد بن عیسی و دیگری احمد بن محمد بن خالد برقی که هر دو هم ثقه اند و لذا از این ناحیه اشکالی در کار نیست. آن کتاب را که ایشان فرستاده بود برای اینکه جواب این نامه را بدهم و بابت فرستادن کتاب تشکر کنم آنجا نوشتم که این بحثی که شما راجع به این سند کرده اید در این طبقه غیر از این دو نفر اشخاص دیگری هم هستند که توثیق نشده اند. اگر ما از این راه پیش بیاییم نمی شود سند را تصحیح کرد چون احمد بن محمد در این طبقه در آن دو نفر منحصر نیست اما ایشان خیال کرده بود همان دو نفر هستند و کسی دیگر نیست و گفته بود چون آن دو هم ثقه اند پس سند روایت صحیح است. من گفتم سند روایت را از این راه نمی شود درست کرد اما چیزی که قابل بیان است این است که احمد بن محمد در سند زائد است. این سندی است که همه جا به یک صورت نقل شده است و در این سند احمد بن محمد زیاد شده است. در هیچ کدام از سایر موارد احمد بن محمد در سند وجود ندارد. طریق واحدی است که به کتاب شخص است و در هیچ جا احمد بن محمد در آن قرار ندارد و در این سند سهوا وارد شده است.

 

آقای بیگدلی ظاهرا نامه من را برده بود آنجا و می گفت با یکی از آقایان عراقی با هم رفتیم خدمت آقای صدر، نشسته بود و گفتیم و ایشان یک یا اللهی گفت، آن رفیق که همراه ما بود گفت ایشان داماد فلانی است و تا این را گفت آقای صدر از جا بلند شد و معانقه کرد و یک عبارت‌هایی گفت که من الان خجالت می کشم آن عبارات را بگویم. خیلی زیاد اظهار لطف کرده بود و نامه را برای شاگردانش خوانده بود. خدا رحمتش کند. عطوف بود. غیر از علمیتش آن عاطفه شدیدی که داشت [خیلی بارز بود].

 

ش: بر فرض که احمد بن محمد را زائد ندانیم؛ آن قاعده ای که می گوید اسم به آن شخصی که در آن طبقه معروف است منصرف می شود در این جا قابل پیاده است؟ یعنی اگر ایشان از این راه وارد می شد که اینها دو نفر هستند اما یکی مشهورتر است یا سند روایت به او بیشتر اسناد داده می شود انصراف به او دارد. این مبنا را شما در اینجا نمی پذیرید؟

استاد: آن طور که من عرض کردم که اصلا این عنوان اضافه است که جایی برای این بحث نمی ماند. اما آنچه شما می گویید در صورتی است که اگر راوی و مروی عنه از اینها یک جور باشند اگر مثلا زید که از احمد بن محمد نقل می کند اگر افراد مختلفی به این عنوان وجود داشته باشند باید حمل کنیم بر آنکه مشهور است. اما در این روایت راوی اول سند منحصر به یکی از این افراد نیست تا بگوییم به یک نفر آنها انصراف دارد. اگر تنها به اینها اختصاص داشت همین بود که شما می فرمایید که او از احمد بن محمدهایی نقل می کند که یکی از آنها مشهور است. اما اگر دو نفر یا سه نفر از آنها مشهور است و بگوییم ما علم اجمالی داریم که یکی از آن سه نفر است این مشکل است.

بعد هم شنیدم که ایشان دائم می گفته است که شنیدم که فلانی در منزل درس می گوید و چرا او در منزل درس می گوید و ...

 

ش: یعنی به شما اعتراض کرده بود که چرا در منزل درس می گویید؟

استاد: بله من آنجا در منزل درس می گفتم. ایشان می گفت شنیدم و چرا در منزل درس می گوید.

 

خاطرات تشرف استاد به نجف

ش: شما چه سالی به نجف مشرف شدید؟

استاد: سنه 73 قمری

 

ش: یعنی سال 33 شمسی.

استاد: آقای صدر تازه فوت کرده بود و آقای موسی هم نجف بود.

 

ش: چقدر نجف ماندید؟

استاد: سال اول که من رفتم هفتاد روز در عتبات بودم. حدود ده روزش را در غیر نجف و باقی هم در نجف. سال بعد هفت ماه در عراق بودم. ده پانزده روزش در غیر نجف و باقی در نجف. هوای نجف به من نساخت. اصل رفتن نجف من هم آقای حاج میرزا محمود روحانی رحمة الله علیه که با حاج آقای ما رفیق بود. (از حاج آقا شنیدم که ایشان می گفت ما مباحثه ای که با آقای خمینی داشتیم آقای حاج میرزا محمود هم یک چند وقتی شرکت کرد.) آقای حاج میرزا محمود به ایشان پیشنهاد کرده بود که ایشان را نجف هم بفرستید که آنجا را هم ببیند. با پیشنهاد ایشان من نجف رفتم ولی هوای آنجا طوری بود که من دیدم اگر نجف بمانم تلف می شود. آن هفت ماهی که من ماندم در عراق، نجف خیلی هوای بدی داشت و من دیدم اصلا نمی توانم و لذا نماندم.

در آنجا هم از لحاظ منزل ما مهمان آقای حاج سید اسدالله مدنی شدیم. ایشان منزل بزرگی داشت در جدیره که اتاق خوبش را در اختیار ما گذاشته بود.

 

ش: خرقانی. آقای شاه آبادی می فرمودند که ما در نجف ایشان را به عنوان ده خرقانی می شناختیم.

استاد: بله. اهل ده خرقانی بود. از نظر منزل مهمان ایشان بودیم. با ایشان چون سابقه قبلی هم داشتیم و ایشان که قم بود با ایشان شناسایی داشتیم. یک وقت اطلاع پیدا کردیم که (به نظرم از آقای آسید اسماعیل صدر شنیدم) که این آقای ده خرقانی مسلول بود و دکتر معالجه کرده بود حالا آیا خوب شده یا نه نمی دانم. من هم دیدم که اگر ایشان مسلول باشد از آنجا خارج بشویم به جای دیگر! نمی خواستیم بگوییم که چون شما مسلول هستید و خیلی بد می شد. اگر هم بمانیم خطر دارد. تصمیم گرفتم که برگردم ایران. همان روزهای اول. آقای آسید اسماعیل مرحوم گفت که من آقای حاج سید اسدالله را می برم برای همان دکتری که معالجش بود و شما را هم به عنوان مریض می برم (من هم ضعف مزاج داشتم) که او شما را معالجه کند و من آنجا از دکترش بپرسم که ایشان خوب شده یا نه. خلاصه رفتیم و دکتر به او گفت شما نیامدید که ببنیم و ... معاینه کرده بود و به آسید اسماعیل گفته بود که خوب خوب شده است و آن منشأ شد که ما هفت ماه ماندیم ولی گرمای شدید بود و نشد که بیشتر بمانیم.

 

مقایسه آقای داماد و آقای خویی

ش: از جهت مقایسه علمی که بالاخره حضرت عالی شاگرد آقای داماد بودید؛ شما آقای داماد را ترجیح دادید یا آقای خویی را ترجیح دادید؟ بعد از هفت ماه که آنجا بودید.

استاد: در یک جهت آقای خویی ترجیح داشت که قابل تردید نبود و آن هم حافظه آقای خویی بود. حافظه ایشان خیلی قوی بود. مبانی خودش را همه را حفظ بود و مطلبی را که نقل می کرد همان ردیف می گفت. آقای داماد انصافا دقیق النظر بود اما حافظه آقای خویی را نداشت. یعنی حافظه اش از متعارف بالاتر نبود اما حافظه آقای خویی از متعارف بالاتر بود. از این جهت آقای خویی ترجیح داشت. بیان و کیفیت بحثش هم نادر بود که کسی مثل آقای خویی آن طور مرتب بحث کند. این جهاتش بود. ولی از نظر دقت نظر که آقای خویی دقیق النظر بود ترجیح بر آقای داماد نداشت و احتمال ترجیح آقای داماد بود. البته بتی نمی گویم اما به طور احتمال. منتها چون حافظه آقای خویی را نداشت معلوم نبود در بحث رقیب با آقای خویی بحث کند. چون آقای خویی به همه مبانی خودش حاضر بود اما آقای داماد خیلی جاها مبانی خودش را هم نمی دانست و یادش نبود که چه اختیار کرده است. احتمال ادق بودن آقای داماد بود. ولی پرورش شاگرد مثل آقای خویی خیلی نادر بود. آقای خویی علاوه بر آنها شاگردانش را تشویق هم می کرد و نوشته هایشان را می دید و روی هم رفته خیلی نعمت مهمی بود برای روحانیت عراق و همه روحانیت.

 

من که مشرف شدم آقای خویی از من یک چیزی پرسید و من جواب به ذهنم آمد ولی چون احتمال می دادم که مساله یادم رفته باشد جواب ندادم و آقای خویی هم چیزی نفرمود و این ماند در جلسه بعدی که من رفتم به ایشان عرض کردم و فرمود بله همین است. راجع به اینکه بنت واحده که ارثش نصف است در کجا بود که نصف ببرد و هیچ زیاده و نقصیه ای نشده باشد. چون یا زیادتر می شود در اثر رد به او و یا نقص پیدا می کند. کجا هست که نه کسر بشود و زیاد هم بشود و دقیقا نصف ببرد. من به ذهنم آمد که این در باب عبد است (الان در ذهنم نیست ولی آن موقع همه را در حافظه داشتم اما الان خصوصا این یکی دو سال اخیر زود از ذهنم فراموش می شود و سن هم که بالا می رود همین طور می شود) گفتم که مبعض است یعنی یک مقدارش عبد است و یک مقدارش حر، آن مقداری که زیادی هست عبد باشد که ارث نبرد و قهرا می شود نصف کامل. آقای خویی هم تایید کردند و آقای میلانی هم از حاج آقای ما پرسیده بود و حاج آقای ما دو تا جواب داده بود یکیش همین بود و دیگری هم جایی بود که کم است.

 

ش: عبد مگر ارث می برد؟

استاد: نه. اینجا مبعض است. به مقداری که حر است ارث می برد.

 

ش: یعنی سوال این بود که اگر بنت واحد باشد می گویند کل ارث رسیده است به او، نصفش را به ارث و نصفش را به رد. کجا است که دختر واحد باشد و دقیقا نصف مال را ارث ببرد.

استاد: بله. من به ذهنم آمد و چون مسائل ارث در ذهنم نبود گفتم اگر جواب بدهم ممکن است خیلی بی ربط باشد و بعد رفتم مراجعه کردم به شرح لمعه و دیدم درست است. همان جا هم من یک چیزی عرض کردم و آقای خویی گفت که جواب واقعی همین است. ایشان گفت این تقسیم روی چه حسابی است با اینکه گاهی اضافه می شود و گاهی نقص می شود. گفتم برای خاطر نسبت سنجی برای اینکه در اضافات و ... به همین مقدار دخالت دارد. یعنی جایی که ذاتا نصف باشد یا دو ثلث باشد یا ربع باشد یا ثمن باشد و ... در مقدار زیاده و کم دخالت دارد. ایشان فرمود جواب واقعی مساله همین است که چرا این را تعیین کرده اند و من این را عرض کردم. اما آیا جایی هست که نصف ببرد بدون کم و زیاد؟ آن را اول من عرض کردم و ایشان گفت جواب واقعی این است ولی جایی داریم که نصف ببرد؟

 

تبیین آیه شریفه ﴿فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَك‌﴾

در همین آیه ای که ذکر شده ﴿وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْف﴾‌ در قبلش گفته شده ﴿فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَك﴾‌ با اینکه دو تا هم همین حکم را دارد. این را چطور باید درست کنیم؟ من قبلا این را گفته ام اما در بعضی کتب چیزهایی آمده است که صحیح نیست.

آقای مکارم یک چیزی نوشته است و هم شفاهی که صحبت می کرد من از رادیو شنیدم و هم در تفسیر نمونه گفته است که می گوید در اصطلاح عرب ها، این تعبیر به معنای دو و بیشتر است. یعنی اعم از اینکه دو باشد یا بیشتر باشد. ایشان که این ادعا را کرده است باید از ارکان ادبیات عرب شاهد بیاورد مثلا اسمعی و ... (البته سیبویه عرب نیست و شیرازی است) ولی ایشان نه در نوشته اش شاهد آورده است و نه در آن صحبتی که می کرد شاهدی بیان کرد. اینکه ما نتوانیم مساله را حل کنیم و بگوییم به دو و بیشتر اطلاق می شود بدون بیان شاهد فایده ندارد.

چیزی که من می گفتم این بود که شما گاهی بحث می کنید و می گویید فلان روایت با فلان روایت تعارض کرد و ما مراجعه می کنیم به عام فوق. فوق در تعبیر عام فوق یعنی چیزی که محیط بر تحت است. مثلا فلان صورت مسافر از ادله روشن نشد که نماز قصر باید بخواند یا تمام. آقایان می گویند اگر روشن نشد ما به عام فوق مراجعه می کنیم که این است که همه اشخاص نمازشان تام است. عام فوق، عامی است که محیط به ادله سفر است. روایاتی هستند که تکلیف مسائل سفر را می گویند و یک روایاتی هستند که به طور کلی مسائل نماز را گفته اند. آن عام فوق است. اگر ما در دلیل تحت گیر کنیم به عام فوق مراجعه می کنیم. فوق به معنای اکثر نیست. سقف فوق است اما اکثر نیست بلکه محیط به اینجا ست. اگر ما اکثر بگوییم در معنای آیه اشکال پیش می آید اما فوق به معنای چیزی است که محیط است و امور دیگر تحت آن است. اگر من بگویم اگر دو نفر اینجا شرکت کنند من مباحثه را شروع می کنیم هم خود دو را شامل می شود و هم بیشتر از آن را. فوق در این آیه به معنای چیزی است که محیط است و لذا هم دو تا را شامل است و هم بیشتر از دو تا را شامل است. معنای آیه این است که اگر فرضی باشد که محیط به دو دختر باشد یعنی شامل دو دختر باشد که هم اگر دو دختر باشند را شامل است و هم بیشتر باشند را شامل است. پس فوق به معنای اکثر نیست بلکه به معنای شامل و محیط است و که هم دو نفر باشند شامل دو است و هم بیشتر باشند و لذا اشکال مندفع است.

 

ش: در فارسی هم تعبیری داریم که این طور باشد؟

استاد: در فارسی نداریم.

 

ش: در مثل ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناق﴾‌ هم همین طور است؟ یعنی شامل خود گردن هم می شود. چون نمی شود فقط سر را زد بلکه از گردن هم زده می شود. یعنی این شاهد حرف شما باشد.

استاد: آیا می شود از این استفاده کرد که می شود صورت را هم زد؟ این یک مقداری بحث دارد و من به نظرم این مطلب شما را از آقای والد شنیدم ولی این اشکال به نظرم بود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo