موضوع: روایت اول زراره در استصحاب
بررسی دلالت روایت بر استصحابشیخ بعد از اینکه ابتدائا از روایت استظهار کردند که استصحاب به طور کلی حجت است به این استدلال اشکال کردهاند که از این روایت بیش از یک قاعده فقهی مرتبط با باب وضو استفاده نمیشود که در جلسه قبل توضیح دادیم و خلاصه آن این است که با توجه به ذکر وضو در جمله قبل نمیتوان گفت الف و لام در «الیقین» الف و لام جنس است و بعید نیست الف و لام عهد باشد و در نتیجه روایت مخصوص وضو باشد.
اشکال دیگر این است که حذف جزاء و قیام علت مقام آن، دلیل ندارد و احتمال دیگری در روایت هست که شاید «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» خودش جزاء باشد و با وجود این احتمال نمیتوان جزاء را محذوف دانست.
در ادامه شیخ فرمودهاند که انصاف این است که روایت خالی از ظهور در اعتبار استصحاب به صورت کلی نیست.
ما قبلا در مورد اینکه شیخ فرمود «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» خودش جزای شرط باشد این طور اشکال کرده بودیم که در صورتی که «واو» در ابتدای جمله نبود این احتمال قابل اعتناء بود اما با توجه به ذکر «واو» در ابتدای جمله نمیتوان گفت این جمله جزای شرط است. بعد دیدم آقای صدر هم این اشکال را مطرح کرده است.
اما بعدا به نظرمان آمد که ممکن است گفته شود که ذکر «واو» در ابتدای جمله جزاء اشکال ندارد و در قرآن هم نمونه دارد. ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَ نَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا﴾ (الصافات ۱۰۳ تا ۱۰۵) یک آیه دیگر هم در اواخر قرآن هست که الان یادم نیست.
و تبیین آن هم از این جهت است که این «واو» در سوره صافات معطوف به جمله مقدری است و معطوف علیه سقط شده است. مثلا این طور بوده است فلما اسلما و تله للجبین ما حکم آن را برداشتیم و گفتیم ... پس این معطوف به یک جمله مقدر است و این نوع استعمال غیر متعارف هم نیست و میشود واو را در ابتدای جمله جزاء ذکر کرد و آن جمله معطوف به جمله مقدری باشد.
سوال: در مجمع دو توجیه برای جزاء در این آیه ذکر کرده است. یکی اینکه جزاء محذوف است که مثلا کلمهای مثل «فازا» جزاء است و حذف شده و دیگری اینکه «واو» زائد است.
استاد: البته بعضی گفتهاند این «واو» زائده است و برخی دیگر اشکال کردهاند که ما در قرآن حرف زائد نداریم اما توجه نکردهاند که منظور از زائده این نیست که لغو است بلکه منظور این است که معنا ندارد اما از نظر ادبی باعث بهتر شدن کلام یا زیباتر شدن آن میشود که ممکن است ما هم آن را درک نکنیم اما ادباء آن را درک کنند.
استاد: مرحوم حاج آقا همین را در حاشیه یکی از کتب از سید رضی نقل کردهاند که هاء سکت که در قرآن آمده است معنا ندارد ولی باعث زیباتر شدن آیات است.
اما اینکه ایشان در نهایت گفتهاند انصاف این است که روایت در استصحاب به صورت کلی ظهور دارد شاید از این جهت باشد ذکر واو عاطفه در ابتدای جمله جزاء اگر چه هست اما نادر است و چون نادر است نمیتوان آن را به ظهور روایت مخل دانست و نادر ملحق به معدوم است.
جهت دیگر اینکه ایشان فرمود شاید الف و لام، عهد باشد برای ما روشن نیست که الف و لام عهد داریم یا نه و اینکه ایشان مثال به آیه شریفه زد که أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ (المزمل ۱۵ و ۱۶). به نظر ال و لام عهد نیست و وقتی ما «الرسول» را ترجمه میکنیم این طور ترجمه نمیکنیم که او را عصیان کرد بلکه این طور ترجمه میکنیم که فرعون فرستاده خدا را عصیان کرد به این نکته که اگر گفته میشد با موسی مخالفت کرد از آن کفر فرعون استفاده نمیشد اما وقتی گفته میشود با فرستاده خدا مخالفت کرد کفر فرعون را اثبات میکند و حضرت موسی هم خصوصیت ندارد بلکه به طور کلی با هر رسولی از فرستادگان خدا مخالفت کند کافر میشود. به عبارت دیگر با بیان این جمله خداوند بیان میکند که مخالف با فرستاده خدا هر حکمی که دارد اینجا هم ثابت است. نتیجه اینکه ما مطمئن نیستیم که الف و لام عهد داشته باشیم.
سوال: یعنی معنای آیه این است که مطلق رسول را عصیان کرد؟
استاد: منظور این است که رسول خدا را عصیان کرد و هر حکمی که عصیان کلی رسول دارد اینجا هست.
سوال: یعنی الرسول با رسولا یک معنا دارد؟ وجدانا معنای واحد ندارند.
استاد: بله معنای واحد دارند. منظور این نیست که همه رسولان را معصیت کرده است تفاوتی ندارد با الف و لام آمده بود یا بدون آن. صرف اینکه منصرف به یک پیامبر بوده باشد دلیل نمیشود که الف و لام جنس باشد و لذا «الرسول» منصرف به فرستاده خدا ست با این حال الف و لام آن را جنس میدانند.
لذا شیخ در لکن الانصاف میخواهد بگوید اشکالات قبل چون مبنای محکمی ندارد میتوان دلالت روایت را پذیرفت.
سوال: با توجه به اینکه قبلا هم خودتان میفرمود که بسیاری از روایات نقل به معنا ست و خیلی از روات هم عرب نبودهاند آیا میتوان گفت این «واو» حتما همین بوده است. شاید «فاء» بوده.
استاد: اگر عرف بین «واو» و «فاء» تفاوت میگذارند وثاقت اقتضاء میکند به صورت صحیح نقل کند و گرنه خلاف وثاقت است.
بله اگر مثل عمار ساباطی باشد که اضطراب در کلماتش هست شاید این بیان جا داشته باشد اما بسیاری از روات دیگر برای خودشان فحلی بودهاند که به این امور متوجه بودهاند. البته ما قبلا گفتیم برخی امور دقیق هستند که عرف آنها را متوجه نمیشود مثل بحث اصل مثبت در این صورت عدم توجه به آنها و عدم نقل آنها به وثاقت اشکالی وارد نمیکند. بنابراین اموری که عرف تفاوتاها را نمیفهمد و از اموری هستند که در مدرسه هم به زحمت میفهمند و عرف نمیفهمد و بعدها متاخرین با دقت آنها را فهمیدهاند. این امور را دلیل نداریم که روات هم این موارد را فهمیدهاند و بر اساس دقت آن را نقل کردهاند.
سوال: آیا قاعده عدم نقض یقین سابق به شک لاحق عقلایی نیست؟ نیازمند به دلیل است؟
استاد: در موارد یقین به حدوث و شک در بقاء عدم نقض یقین عقلایی نیست. من یقین به وضو در چهار ساعت پیش داشتم و الان در بقای وضو شک دارم متعارف در اینجا این نیست که بنا را بر طهارت بگذارند.
سوال: مرحوم نایینی میگوید امور عقلاء همه بر استصحاب استوار است.
سوال: در قوانین حقوقی سایر عقلاء هم شبیه به این استصحاب وجود دارد.
استاد: ممکن است بعضی از امور به خصوص باشد ولی ما به عنوان یک مساله اصولی بحث میکنیم. الان در حیات زید شک داشته باشیم بنای عقلاء بر این نیست که به حیات او حکم کنند.
سوال: در موارد شک در رافع عقلاء بنا بر حالت سابقه میگذارند. زید که بیست ساله بوده اگر شک کنیم الان مرده یا نه، بنای عقلاء بر حیات او است.
استاد: نه. فرقی ندارد در شک مقتضی و رافع هم تفاوت نیست.
سوال: در جایی که بلایی مثل سیل و زلزله نازل میشود عقلاء استصحاب نمیکنند با اینکه شرعا استصحاب میشود. بله در برخی موارد عقلاء اصلا شک را به حساب نمیآورند چون خیلی احتمال ضعیف است آن را الغاء میکنند و کالعدم حساب میکنند.
شک در مقتضی و رافع در این جهت فرقی ندارند.
سوال: پس استصحاب تعبدی است؟
سوال: اینکه شیخ نقل میکنند که حتی حیوانات هم استصحاب میکنند.
استاد: چون عقلشان نمیرسد این کار را میکنند!
سوال: تا قبل از پدر شیخ بهایی به استصحاب از باب ظن عمل میکردند و این نشان میدهد عقلایی بوده است.
استاد: اما متاخرین که ادق النظر بودهاند آن را نپذیرفتهاند.
سوال: آیا زن میتواند مانع بچهدار شدن شوهر بشود؟ مرد میگوید من بچه میخواهم و زن میگوید من بچه نمیآورم و جلوگیری میکند.
استاد: به حسب متعارف، بچه دار شدن از حقوق اشخاص است و ممانعت از آن ظلم در حق اشخاص است و اصلا زندگی تیره و تار میشود.
سوال: یعنی این را حق عرفی میدانید یا شرط ارتکازی میدانید؟
استاد: حق است چون عرف آن را ظلم میداند.
سوال: ولی فقهاء برای مرد مجاز میدانند
استاد: فرقی ندارد هم برای زن و هم برای مرد اگر بچه بخواهند و دیگری مانع بشود عرفا ظلم است. زندگی بدون بچه برای آنها تیره و تار است.
سوال: اگر از اول شرط کنند چطور؟
استاد: اگر از اول شرط کرده باشند و قبول کرده باشند اشکال ندارد.
پرداخت بدهی دیگران از باب رد مظالم سوال: کسی در بیمارستان بیهوش بوده و مخارج بیمارستان را بدهکار بوده است. کسی از باب رد مظالم خرج بیمارستان را پرداخت کرده است و به خود او تملیک نکرده است.
جواب: یعنی اسقاط کرده است؟
سوال: نه گفته این را به عنوان خرج مریض میدهم و بدون اجازه این کار را کرده است.
استاد: بدهی را پرداخت کرده است.
استاد: بله. بنابر این که اجازه لازم باشد.
سوال: کسی که پولی را برای برپایی مجلس عزای امام حسین علیه السلام نذر کرده است. آیا با پنج شش نفر هم مجلس صدق میکند؟
استاد: چه نیازی هست در امور عرفی ما دخالت کنیم؟ در این امور نظر خود عرف معتبر است.
یک نفر در حرم بالای منبر میرفت و خودش تک و تنها منبر میرفت و روضه میخواند و این خیلی غیر متعارف بود.
سوال: در روایات هست که وقتی روضه امام حسین خوانده میشود ملائک و اجنه هم جمع میشوند و استفاده میکنند.