درس خارج فقه آیت الله شبیری
77/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع جزئی: تکمیل پاسخ به استدلال مکاتبه صفار و بررسی کلام مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ و مرحوم آقای خوئی - استدلال به روایت سماعه و اشکال آن - صحیحه فضیل بن یسار - تفسیر اول از صحیحه و نقد کلام مسالک الافهام - تفسیر دوم از صحیحه و نقد کلام قلائد الدرر - تفسیر سوم و نقد کلام آقای مطهری - تفسیر چهارم و کلام مرحوم فیض و صاحب حدائق – اشکالات تفسیر چهارم
خلاصه درس قبل و این جلسهدر جلسه گذشته پیرامون استدلال به حکم عقل برای لزوم ستر وجه و کفین به تفصیل سخن گفتیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر نتوانستیم بوسیله ادله شرعی حکم مسأله را نتیجه بگیریم به حکم اصل اولی باید به احتیاط عمل کنیم نه به برائت.
و در بحث امروز ابتدا دو نکته در تکمیل پاسخ به استدلال مکاتبه صفار و روایت سماعه بیان میکنیم. سپس به بحث پیرامون صحیحه «فضیل بن یسار» پرداخته و چهار تفسیر در معنای روایت بیان مینمائیم وپس از نقد سه تفسیر اول به اشکالاتی که صاحب اسداء الرغاب به تفسیر چهارم (= معنای صاحب حدائق) کردهاند، میپردازیم.
دو نکته در تکمیل بحث گذشتهنکته اول: یکی از ادله وجوب ستر وجه و کفین (و در نتیجه حرمت نگاه کردن به این مواضع) مکاتبه صفار بود. حضرت در این مکاتبه، دستور داده بودند برای ادای شهادت که: «تتنقّب و تظهر للشهود»[1] برای حضور در مقابل شهود باید نقاب بزند، معلوم میشود باز گذاشتن صورت ذاتاً جایز نیست.
کلام صاحب جواهرصاحب جواهر در تقریب استدلال میفرماید: «[یدلّ علیه] امرها بالتنقّب عند ارادة الشهادة علیها التی هی من الضرورة، فی مکاتبه الصفار»[2] از اینکه در مقام ادای شهادت یک نحو ضرورت است، دستور به نقاب داده شده معلوم میشود پوشش وجه و کفین ذاتاً لازم بوده است.
کلام مرحوم شیخ انصاریشیخ انصاری در ردّ استدلال به مکاتبه میفرماید: «و أمّا فی المکاتبة فلعدم دلالتها علی وجوب التنقّب اولاً و احتمال کون الامر بالتنقّب من جهة اباء المرأة عن التکشّف لکونها متسترة مستحییة عن أن تبرز للرجال، فان ذلک مما یشقّ علی کثیر من النساء و ان کان جایزاً»[3] یعنی امر «تتنقّب» در مقام توهم حظر است و زنان مسلمین به جهت عفت و حیا شان از بازگذاشتن صورتهایشان امتناع میورزیدند.
کلام مرحوم آقای خوئیمرحوم آقای خوئی در پاسخ استدلال شیخ میفرمایند:
«و حمل الامر علی استحیاء المرأة خارجاً ـ مع قطع النظر عن الحکم الشرعی ـ لاوجه له بالمرة فان ظاهر الامر هو بیان التکلیف والوظیفة الشرعیه فحمله علی غیره یحتاج الی القرینة و الدلیل»[4] فرمایش شیخ خلاف
ظاهر است چون امام علیه السلام در مقام بیان حکم شرعی نبودهاند و حمل کردن فرمایش حضرت بر موضوعات خارجی که ربطی به حکم شرعی ندارد، بعید است. چه وجهی دارد که کلام حضرت را در پاسخ سؤال شرعی چنین معنی کنیم که «ای مسلمین بدانید برای زن مسلمان باز گذاشتن صورت سخت است و عفت او اجازه چنین کاری را نمیدهد» پس این روایت از ادله حرمت کشف صورت است.
نقد کلام آقای خوئیفرمایش آقای خوئی جواب مناقشه شیخ نیست چون کاری که مطابق طبع و میل انسان است و تمایلات انسان اقتضای انجام آن را دارد، آدمی بالطبع آن را انجام میدهد مگر آنکه منع شرعی جلوی او را بگیرد، در چنین مواردی، در صورت احتمال وجود چنین منعی، اگر دستور بدهند که این کار را انجام بدهید، چیزی جز رفع منع از آن استفاده نمیشود مثلاً انسان بر اساس نیاز به خوراک و پوشاک و مسائل جنسی، تمایل به خوردن و آشامیدن و مباشرت دارد؛ در روزههای ماه رمضان منع شرعی جلوی مکلف را میگیرد در شرایطی که انسان نمیداند که آیا در شبهای ماه رمضان هم چنین ممانعتی وجود دارد یا خیر؟ اگر گفتند که ﴿فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾ [5] .
از این امر فقط رفع حرمت استفاده میشود نه بیشتر.
و همچنین از آیه شریفه ﴿وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ﴾[6] تنها جواز صید استفاده میشود یعنی اگر تمایلی به شکار داشتند منعی وجود ندارد. در مسأله ما نیز، بر زن مسلمان به مقتضای حیا و عفافش مشکل است که روی خود را باز بگذارد، و لذا در فرض سؤالِ روایت بر او سخت بوده که از پس پرده بیرون بیاید، منتهی نمیدانسته آیا در مقام شهادت کافی است که مشهود علیها پشت پرده باشد و با بینه معرفی شود یا باید زمان شهادت، با صورت باز در مجلس حاضر شود. در چنین زمینهای اگر دستور به تنقّب بدهند یعنی کشف کامل لازم نیست ولی حداقل باید چشمها باز باشد بنابراین روایت، جواز را که از احکام شرعی است، بیان میکند؛ نه آنکه خبر از حیا داشتن زنهای مسلمان بدهد که بگوئید متناسب با مقام بیان حکم شرعی نیست.
پس این مکاتبه هم، دلیل لزوم پوشش صورت نیست.
نکته دوم: توضیحی پیرامون روایت سماعه که چند جلسه پیش بیان شد:
بعضی از فقها برای لزوم ستر صورت به روایت سماعة استدلال کردهاند.
«سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ الْمُحْرِمَةِ فَقَالَ إِنْ مَرَّ بِهَا رَجُلٌ- اسْتَتَرَتْ مِنْهُ بِثَوْبِهَا»[7] زن محرمه باید صورت خود را باز بگذارد ولی «ان مرّبها رجل» باید بپوشاند. بالاولویه استفاده میشود که در غیر حال احرام، پوشاندن صورت از نامحرم واجب است.
اشکال استدلال: از نکته اولی که گفتیم پاسخ این استدلال هم روشن میشود چون زن متدین میخواهد خود را از نامحرم بپوشاند و از طرفی بر زن محرم پوشاندن صورت حرام است، وظیفه او چیست؟ آیا میتواند صورت خود را بپوشاند؟ حضرت در چنین مقامی فرمودهاند «استترت منه بثوبها» یعنی اگر بخواهد میتواند با لباسش مانع دیدن نامحرم شود، و بیش از جواز از روایت استفاده نمیشود.
صحیحه فضیل بن یسار[8]
«قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ- هُمَا مِنَ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ نَعَمْ- وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ»[9]
از نظر سند این روایت صحیحه است.
کثیری از علما این روایت را از ادله مجوّزه کشف وجه و کفین دانستهاند. کلینی در کافی ج 5/ ص 520، فیض در وافی ج 12/ ص 121 و مرحوم مجلسی در مرآت العقول ج 20/ ص 340 و شیخ حرّ در وسائل ج 20 ص 200 باب 109 ابواب مقدمات نکاح، و فاضل جواد در مسالک الافهام ج 3 ص 271 و شیخ احمد جزائری در قلائد الدرر ج 2 ص 168 و صاحب حدائق در حدائق ج 23 ص 54 و شیخ انصاری در کتاب النکاح ص 47 برای جواز باز گذاشتن صورت به روایت فضیل استدلال کردهاند و همچنین صاحب جواهر در جواهر ج 29 ص 76 این روایت را از ادله جواز میشمارد و در ردّ ادله جواز، پاسخ مستقلی به این روایت نمیدهند و در مقابل صاحب اسداء الرغاب این روایت را دلیل حرمت میداند.
تفسیر روایت تفسیر اولفاضل جواد در مسالک الافهام: «ولایبعد استثناء الکفین والعینین والحاجبین، کما اقتضته صحیحة الفضیل بن یسار فانّ ماوراء[10] الخمار ظاهر فی الحاجبین و العینین فقط و مادون السوارین ظاهر فی الکف»[11] مادون الخمار من الزینة یعنی آنچه که وراء خمار و سوارین است از زینت ظاهره است پس پوشاندنش واجب نیست. البته قسمتهائی از صورت با خمار پوشیده میشده و ورای آن چشم و ابرو است. و مادون السوارین هم کف دست است پس پوشاندن چشم و ابرو و دستها تا مچ واجب نیست.
نقد کلام مسالک الافهاماین تفسیر خیلی خلاف ظاهر است، و روشن است کلمه «زینت» در دو عبارت «أهما من الزینة» و «مادون الخمار من الزینة» به یک معنی است. زینت اول را زینت باطنه و زینت دوم را زینت ظاهره معنی کردن خیلی خلاف ظاهر است.
تفسیر دومشیخ احمد جزائری در قلائد الدرر ج 2 ص 168 میگوید: «فما فوق الخمار هو الوجه و مافوق السوار هوالکف فهو من الزینة الظاهرة المستثناة و مادونهما کالعنق والصدر و الذراع فهو من الزینة الباطنة المحرمة و هو ظاهر الدلالة علی انه اراد مواضع الزینة»، «مادون الخمار» زینت است یعنی پوشاندن مافوق الخمار لازم نیست و چون خمار را به گردن میاندازند، «فوق الخمار» عبارت از صورت است که پوشاندنش واجب نیست.
از «مادون السوارین» هم میفهمیم که پوشاندن کف دست لازم نیست.
کلام ایشان را میتوانیم چنین توجیه کنیم، دستها در صورتی جنبه زینت پیدا میکند که انسان دستها را بیرون بیاورد، و با آنها اشاره کند یا در حال صحبت دستها را حرکت بدهد ... و در این حالت که دستها بالاست، کف دست فوق السوارین واقع میشود.[12] شبیه این تقریب در جواهر ج 29 ص 76 آمده است.
نقد کلام قلائد الدررروشن است که این تفسیر خلاف ظاهر است. خمار را که تنها به گردن نمیبستند، کاربرد اصلی و همگانی روسری پوشاندن موهای سر است، بنابر این مادون الخمار مفهوم نخواهد داشت چون چیزی از مواضع بدن بالای خمار نیست تا کشف آن جایز باشد.
نسبت به «مادون السوارین» هم خیلی بعید است که حالت طبیعی دست ملاحظه نشده باشد و دست را در حالت استثنایی در نظر بگیرند و راوی هم هیچ اشارهای به این حالت استثنایی نکرده باشد.
صاحب جواهر پاسخ این روایت را به طور روشن نمیدهد ولی از بیان ایشان در ردّ روایت مسعده (ص، 78) پاسخ دیگری بر استدلال به روایت فضیل هم استفاده میشود. ایشان میفرمایند: حداکثر از این روایت جواز اظهار وجه و کفین استفاده میشود، لکن جواز اظهار ملازم با جواز نظر نیست، همچنان که مردها میتوانند بدنشان را باز بگذارند ولی زنها نباید به بدن آنها نگاه کنند ما در مباحث گذشته مسأله ملازمه را به تفصیل بررسی کردیم.
تفسیر سوممرحوم آقای مطهری در معنای این روایت مینویسند: «و آنچه زیر روسری قرار میگیرد، باید پوشیده شود و همچنان از محلّ دستبند به بالا باید پوشیده شود» (مسأله حجاب ص 202)
نقد کلام آقای مطهریاین معنی هم خیلی خلاف ظاهر است چون:
اولاً: در این تفسیر، «دون» به دو معنی مختلف بکار رفته است، «مادون الخمار» یعنی «زیر» روسری، زیر در مقابل رو «ما دون السوارین» یعنی «بالاتر» از دستبند.
ثانیاً: در تفسیر «مادون السوارین»، «دون» به معنای «فوق» معنا شده است که استعمالی بسیار نادر است و بسیاری از لغویین اصلاً چنین معنایی را برای دون ذکر نکردهاند.[13]
تفسیر چهارممرحوم فیض در وافی ج22، ص: 817مینویسد:
«بیان: و مادون الخمار یعنی ما یستره الخمار من الرأس والرقبة و هو ماسوی الوجه منهما و مادون السوارین یعنی من الیدین و هو ما عدالکفین منهما».صاحب حدائق در ج 23 ص 54 فرمایش فیض را با توضیح بیان میکند: «و ما دون الخمار»، أی ما یستره الخمار، من الرأس و الرقبة، فهو من الزینة، و ما خرج عن الخمار من الوجه، فلیس منها، «و ما دون السوارین» یعنی من الیدین، و هو ما عدا الکفین، و کأن «دون» هنا فی قوله «دون الخمار» بمعنی تحت الخمار، و دون
السوار بمعنی تحت السوار، یعنی الجهة المقابلة للعلو، فإن الکفین أسفل، بالنسبة إلی ما فوق السوارین من الیدین.خلاصه: «دون» به معنای «زیر» در مقابل رو بکار رفته است، نه به معنی پائین در مقابل بالا. زیر روسری موهای سر و زیر دستبند مچ دست قرار دارد، و چون حضرت در مقام بیان زینت منهیه فرمودهاند که زیر روسری و زیر مچ از زینت است، معلوم میشود که صورت و کف دستها ـ که روسری و دستبند آنها را نمیپوشاند ـ از زینت محسوب نمیشود.
دو نکته در کلام صاحب حدائقنکته اول: صاحب اسداء الرغاب به صاحب حدائق اشکال میکند: «و کون الشیء مستوراً غیر مأخوذ فی هذا المعنی قطعاً الاتری ان قوله علیه السلام «مادون السوارین» لایراد منه المستور بالسوار بل ما کان اسفل منه فکذا قوله علیه السلام «مادون الخمار» یراد منه ما کان اسفل منه وان لم یکن مستوراً و قد اعترف فی الحدائق بانّ «دون الخمار» و قوله علیه السلام «دون السوارین» بمعنی واحد و هو الجهة المقابلة للعلوّ فلا وجه لحمل قوله علیه السلام «و مادون الخمار» علی مایستره الخمار خاصةً».
خلاصه: صاحب حدائق «دون» را به معنای مایستره معنی کردهاند و چنین تفسیری در هیچ یک از کتب لغت سابقه ندارد.
دفاع از صاحب حدائقصاحب حدائق دون را به معنای «مایستره» معنی نکردهاند بلکه دون را به معنای «زیر» گرفته و تصریح کردهاند که دون الخمار «تحت» در مقابل «رو» است، گفتهاند یعنی موضعی که پوشیده میشود و الا روشن است که معنای دون، مستور نیست و به کسی که پشت پرده قرار گرفته نمیگویند «انه دون الشعار» بلکه مراد از «یستره» یک نوع پوششی است که «مستور» زیر قرار گرفته باشد و ایشان دون را به لازم معنایش تفسیر کردهاند.
نکته دوم: عبارتی در ذیل کلام صاحب حدائق آمده که اگر کسی با تصحیفات سر و کار داشته باشد، میتواند صحیح آن را بدست آورد ایشان میگویند: و کأن «دون» هنا فی قوله «دون الخمار» بمعنی تحت الخمار، و دون السوار بمعنی تحت السوار، یعنی الجهة المقابلة للعلو، فإن الکفین أسفل، بالنسبة إلی ما فوق السوارین من الیدین.[14] این عبارت یعنی چه؟ اگر دون به معنای «تحت» (= زیر) در مقابل «رو» است دیگر به معنای «پایین» در مقابل «عالی و بالا» نباید باشد بعلاوه اگر دون به معنای مقابل عالی باشد که باید وجه و کفین را مستثنی ندانیم و این خلاف مدعای صاحب حدائق است.
بنظر میرسد کلمه «یعنی» تحریف شده و اصلش «لابمعنی» بوده است، کلمه «لا» حدف شده و «بمعنی» به «یعنی» تصحیف شده است و چنین تصحیفی بسیار طبیعی است و با این تصحیح عبارت صاحب حدائق کاملاً واضح میگردد.
بررسی تفسیر چهارمصاحب اسداء الرغاب اشکالات عدیدهای بر این معنی کردهاند:
اشکال اوّل«دون» معنای مختلف دارد و «مایستره» از معانی دون نیست.
این اشکال را قبلاً پاسخ دادیم.
اشکال دومصاحب اسداء الرغاب: «انه لو کان المراد بما دون الخمار، مایستره الخمار عند کشف الوجه خاصة یلزم خلو کلام المعصوم علیه السلام عن الفائدة المعتد بها لان ماعدالوجه و الکفین والذراعین مما لاشبهة فی دخوله فی الزینة المنهیّة فبیان دخول القدر المستور بالخمار من الرأس والرقبة خاصة دون المکشوف منهما و من غیرهما و کذا المستور بالسوار خاصة أو القدر القلیل الذی بین السوار و الزند خاصة لاوجه له اصلاً» (اسداء الرغاب ج 1 ص 54)
خلاصه: معنی کردن «دون» به معنای «زیر» در عبارت «مادون الخمار» صحیح نیست چون زیر روسری که موهاست، حکمش روشن بوده است و معنای «زیر» در عبارت «مادون السوارین» هم غلط است چون زیر دستبند محدوده بسیار کمی است و بسیار مستبعد است که حضرت در مقام تفسیر «زینت» در آیه شریفه فقط حکم ذراع و موها و مچ را بیان کرده باشند.
نقد کلام اسداء الرغاباین اشکال نیز وارد نیست، چون مادون السوارین مرز زینت مخفیه را بیان میکند، «مادون الخمار من الزینة» یعنی حدش اینجاست پس بازگذاشتن صورت مانعی ندارد و پس از اینکه فرمود «ذراعین» هم از زینت است میفرماید «مادون السوارین» من الزینة یعنی نه تنها ذراعین که تا مچ دست (=زیر دست بند) هم از زینت بحساب میآید. پس بازگذاشتن کف دستها مانعی ندارد. و روشن است که مبدأ زینت مخفیه همان ذراع است که حکمش قبلاً گذشته است. پس این جمله بیان کننده جواز کشف وجه و کفین است و لغو نیست.
اشکال سومصاحب اسداء الرغاب میگوید: اگر منظور از مادون الخمار، مایستره الخمار باشد، باید دید که در زمان صدور روایات، آیا با خمار صورت را میپوشاندهاند یا خیر؟ از اشعار جاهلی و روایات و تواریخ قدیم استفاده میشود که محترمین و زنان عفیف و متدین با خمار صورتهاشان را میپوشاندهاند و باز گذاشتن صورت مخصوص زنان مبتذل و بیبند و بار بوده است بلکه از خطبه حضرت زینب سلام الله علیها استفاده میشود که بزرگترین مصیبت برای زن کشف «وجه» بوده است و مصیبتش بیشتر از مصیبت کشف «شعر» بوده است. در جلسه بعد انشاء الله به توضیح این اشکال و بررسی آن خواهیم پرداخت.