درس رجال استاد سیدجواد شبیری
جلسه22
بسم الله الرحمن الرحیم
0.1- معرفی تهذیب و استبصار
یک مشکل اساسی در بیشتر اسناد تحویلی تهذیب و استبصار داریم. با ذکر مثال مشکل را توضیح میدهیم.
احمد بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلَ حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَمَّنَا فِي السَّفَرِ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ قَدْ عَلِمَ وَ نَحْنُ لَا نَعْلَمُ قَالَ لَا بَأْسَ.
در مورد این سند واو حیلوله است و تحویلی است. سال این است که حسین بن سعید عطف به کجاست؟ آیا عطف به احمد بن محمد است یا عطف بر حسن بن علی بن فضال؟ حسین بن سعید شیخ احمد بن محمد بن عیسی است. به عبارت دیگر آیا هر دو سند در کتاب احمد بن محمد بن عیسی بوده است یا یک سند در این کتاب بوده و سند دیگر در کتاب حسین بن سعید؟
ثمره بحث؟
آیا باید فقط طریق به احمد بن محمد بن عیسی را باید بررسی کنیم یا اینکه سند به حسین بن سعید را هم باید بررسی کرد؟ طبق مبنایی که طریق به کتاب مهم است این ثمره زیاد است.
چنین تحویلاتی در تهذیب و استبصار کم نیست. ما به جواب کاملاً قاطعی در این مسئله پیدا نکردیم. در اکثر موارد با قرائنی میتوان فهمید عطف به وسط سند است.
وَ عَنْهُ (حسین بن سعید) عَنْ صَفْوَانَ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ:
ابن ابی نجران آیا عطف به صفوان است یا حسین بن سعید. ابن ابی نجران ولو اینکه صاحب کتاب است ولی مهود نیست شیخ به کتاب او مراجعه کند. شیخ تقریبا فقط به کتب موجود در مشیخه نقل میکند و در غیر این موارد نادر است و در همان موارد نادر هم تصریح میکند که از کتاب او می گیرم.
مشکل این است که کتابهای مصدر شیخ دست ما نیست و نمیتوانیم حقیقت را کشف کنیم. در برخی اسناد باید بگوییم ظاهراً عطف به وسط سند است.
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
ممکن است بگوییم عطف به فضاله است نه حسین بن سعید. فضاله صفوان ابن ابی عمیر و حماد هر چهار نفر از معاویه نقل میکنند. ولی چرا دو بار معاویه بن عمار ذکرشده است. همین قرینه است که بگوییم عطف به اول سند است نه وسط سند. لکن نمیتوان به این قرینه اعتماد کرد. و باید بگوییم عطف به وسط سند است. این مطلب اگر در دو جای حسین بن سعید بوده است. یک جا از فضاله بوده و یک جا از صفوان و ابن ابی عمیر و حماد بوده است. شیخ اینگونه تعبیر کرده است که دوجا بودن این اسناد را حفظ کرده باشد. بههرحال این تکرار معاویه بن عمار قرینه بر این است که دو ماخذ دارد ولی ممکن است دو ماخذ، دو قسمت یک کتاب باشد. صفوان و محمد بن ابی عمیر و حماد هر سه از مشایخ حسین بن سعید هستند و طبیعی نیست که شیخ یک روایت را از حسین بن سعید بگیرد و همان روایت را از سه کتاب دیگر که همه باز از مشایخ حسین بن سعید هستند بگیرد. باوجود اینکه شیخ بنا بر تکثیر اسناد ندارد.
همان سندی که اول ذکر کردیم:
احمد بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلَ حَمْزَةُ بْنُ حُمْرَانَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَمَّنَا فِي السَّفَرِ وَ هُوَ جُنُبٌ وَ قَدْ عَلِمَ وَ نَحْنُ لَا نَعْلَمُ قَالَ لَا بَأْسَ.
شیخ اگر از دو منبع اخذ کند معمولاً کلمه رواه و... را تکرار میکند. مثلاً:
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ رَوَاهُ أَيْضاً مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ:
اگر این قرینه را کافی بدانیم برای اینکه سایر موارد عطف به وسط سند است فبها. اما اگر این قرینه نباشد اکثر موارد قرائن دیگری هم میتوان جور کرد که ظن به عطف بر وسط سند را تقویت کند.
نکته دوم در مورد اسناد استبصار است. در خیلی از موارد این احساس میشود که شیخ مستقیماً به مصادر مراجعه نکرده است و از تهذیب گرفته است. قرینه اینکه ضمیرهایی که در تهذیب اشتباه ارجاع دادهشده است. همان اشتباه به استبصار هم راه پیدا کرده است.
53 فَأَمَّا مَا رَوَاهُ- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ:
54 وَ- عَنْهُ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:
در معجم الرجال ضمیر را به حسین بن سعید برگردانده است. ولی حسین بن سعید در طبقه ای نیست که از علاء نقل کند. روایتی دیگر را شیخ در استبصار نقل میکند.
فَأَمَّا مَا رَوَاهُ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فِي رَجُلٍ رَهَنَ عِنْدَ صَاحِبِهِ
یک روایت دیگر:
4- فَأَمَّا مَا رَوَاهُ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
در این سند حسین بن سعید از علاء نقل شده است. لکن این روایت در تهذیب اینگونه است:
18- يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي الْمِعْزَى عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْهِبَةُ جَائِزَةٌ قُبِضَتْ أَوْ لَمْ تُقْبَضْ قُسِمَتْ أَوْ لَمْ تُقْسَمْ وَ النُّحْلُ لَا يَجُوزُ حَتَّى يُقْبَضَ وَ إِنَّمَا أَرَادَ النَّاسُ ذَلِكَ فَأَخْطَئُوا.
- 19- عَنْهُ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ عَطِيَّةِ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ فَقَالَ أَمَّا إِذَا كَانَ صَحِيحاً فَهُوَ مَالُهُ يَصْنَعُ بِهِ مَا شَاءَ وَ أَمَّا فِي مَرَضِهِ فَلَا يَصْلُحُ.
20- عَنْهُ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْهِبَةُ وَ النُّحْلُ يَرْجِعُ فِيهَا صَاحِبُهَا إِنْ شَاءَ حِيزَتْ أَوْ لَمْ تُحَزْ إِلَّا لِذِي رَحِمٍ فَإِنَّهُ لَا يَرْجِعُ فِيهَا.
شیخ به اشتباه به حسین بن سعید برگردانده زیرا زیاد از ایشان نقل کرده است.
هرجا در استبصار خللی در سند دیدیم وقتی به تهذیب مراجعه میکنیم میبینیم منشاء این اشکال در تهذیب وجود دارد.
نکته سوم اینکه شیخ طوسی در اکثر مصادر
در کتاب حج آمده است موسی بن قاسم عنهما. این عنهما هیچ ردپایی از آنها نیست و مرجع ضمیر مشخص نیست. در کتاب مصدر این ضمیر به سند قبل بازمی گشته است و مشخص بوده است. شیخ فقط روایت ضمیر دار را نقل کرده است و روایت مرجع ضمیر دار را نقل نکرده است.
مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ عَلِيٍّ الْجَرْمِيِّ عَنْهُمَا[1] عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
اینکه گفته میشود شیخ طوسی در حدیث معصوم یا کالمعصوم است صحیح نیست و موارد اشتباه زیاد از ایشان پیدا شده است. حوزه بغداد اصولاً یک حوزه متکلم بوده است و در درجه دوم حدیثی.
0.2- کتاب من لا یحضره الفقیه
0.2.1- مقدمه شیخ صدوق
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ لَمَّا سَاقَنِي الْقَضَاءُ إِلَى بِلَادِ الْغُرْبَةِ وَ حَصَلَنِي الْقَدَرُ مِنْهَا بِأَرْضِ بَلْخَ مِنْ قَصَبَةِ إِيلَاقَ وَرَدَهَا الشَّرِيفُ الدَّيِّنُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْمَعْرُوفُ بِنِعْمَةَ وَ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَدَامَ بِمُجَالَسَتِهِ سُرُورِي وَ انْشَرَحَ بِمُذَاكَرَتِهِ صَدْرِي وَ عَظُمَ بِمَوَدَّتِهِ تَشَرُّفِي لِأَخْلَاقٍ قَدْ جَمَعَهَا إِلَى شَرَفِهِ مِنْ سَتْرٍ وَ صَلَاحٍ وَ سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ وَ دِيَانَةٍ وَ عَفَافٍ وَ تَقْوَى وَ إِخْبَاتٍ فَذَاكَرَنِي بِكِتَابٍ صَنَّفَهُ- مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْمُتَطَبِّبُ الرَّازِيُ وَ تَرْجَمَهُ بِكِتَابِ مَنْ لَا يَحْضُرُهُ الطَّبِيبُ- وَ ذَكَرَ أَنَّهُ شَافٍ فِي مَعْنَاهُ وَ سَأَلَنِي أَنْ أُصَنِّفَ لَهُ كِتَاباً فِي الْفِقْهِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الشَّرَائِعِ وَ الْأَحْكَامِ مُوفِياً عَلَى جَمِيعِ مَا صَنَّفْتُ فِي مَعْنَاهُ وَ أُتَرْجِمُهُ بِكِتَابِ مَنْ لَا يَحْضُرُهُ الْفَقِيهُ- لِيَكُونَ إِلَيْهِ مَرْجِعُهُ وَ عَلَيْهِ مُعْتَمَدُهُ وَ بِهِ أَخْذُهُ وَ يَشْتَرِكَ فِي أَجْرِهِ مَنْ يَنْظُرُ فِيهِ وَ يَنْسَخَهُ وَ يَعْمَلَ بِمُودَعِهِ هَذَا مَعَ نَسْخِهِ لِأَكْثَرِ مَا صَحِبَنِي مِنْ مُصَنَّفَاتِي وَ سَمَاعِهِ لَهَا وَ رِوَايَتِهَا عَنِّي وَ وُقُوفِهِ عَلَى جُمْلَتِهَا وَ هِيَ مِائَتَا كِتَابٍ وَ خَمْسَةٌ وَ أَرْبَعُونَ كِتَاباً فَأَجَبْتُهُ أَدَامَ اللَّهُ تَوْفِيقَهُ إِلَى ذَلِكَ لِأَنِّي وَجَدْتُهُ أَهْلًا لَهُ وَ صَنَّفْتُ لَهُ هَذَا الْكِتَابَ بِحَذْفِ الْأَسَانِيدِ لِئَلَّا تَكْثُرَ طُرُقُهُ وَ إِنْ كَثُرَتْ فَوَائِدُهُ وَ لَمْ أَقْصِدْ فِيهِ قَصْدَ الْمُصَنِّفِينَ فِي إِيرَادِ جَمِيعِ مَا رَوَوْهُ بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِيرَادِ مَا أُفْتِي بِهِ وَ أَحْكُمُ بِصِحَّتِهِ وَ أَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ حُجَّةٌ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ رَبِّي تَقَدَّسَ ذِكْرُهُ وَ تَعَالَتْ قُدْرَتُهُ وَ جَمِيعُ مَا فِيهِ مُسْتَخْرَجٌ مِنْ كُتُبٍ مَشْهُورَةٍ عَلَيْهَا الْمُعَوَّلُ وَ إِلَيْهَا الْمَرْجِعُ مِثْلُ كِتَابِ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السِّجِسْتَانِيِ وَ كِتَابِ عبیدالله بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِ وَ كُتُبِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ الْأَهْوَازِيِ وَ كُتُبِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ نَوَادِرِ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى- وَ كِتَابِ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ تَصْنِيفِ مُحَمَّدِ بْنِ احمد بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيِ وَ كِتَابِ الرَّحْمَةِ لِسَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَامِعِ شَيْخِنَا مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ نَوَادِرِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ كُتُبِ الْمَحَاسِنِ لِأَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ- وَ رِسَالَةِ أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَيَّ وَ غَيْرِهَا مِنَ الْأُصُولِ وَ الْمُصَنَّفَاتِ الَّتِي طُرُقِي إِلَيْهَا مَعْرُوفَةٌ فِي فِهْرِسِ الْكُتُبِ الَّتِي رُوِّيتُهَا عَنْ مَشَايِخِي وَ أَسْلَافِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ بَالَغْتُ فِي ذَلِكَ جُهْدِي مُسْتَعِيناً بِاللَّهِ وَ مُتَوَكِّلًا عَلَيْهِ وَ مُسْتَغْفِراً مِنَ التَّقْصِيرِ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ وَ هُوَ حَسْبِي وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
شیخ فرموده است مبنای من این است که روایاتی که طبقشان فتوی می دهم را می آورم.
برخی گفتهاند شیخ صدوق در اواخر کتاب از این مبنا برگشته است. قرائنی هم اقامه کردهاند که به نظر ما صحیح نیست و شیخ تا آخر بر این مبنا باقیمانده است. شیخ در این کتاب اگر روایتی را نقل کند و تصریحی برخلافش نکند طبق آن فتوی میدهد. اما اگر روایتی بیاورد و تصریح کند طبق آن فتوی نمی دهم این قرینه بر عدول از روش اولیه نمیکند. زیرا هرچند ایشان فرموده است که نمیخواهد همه روایات را ذکر کند اما ذکر یکی دو روایت مخالف مضر به این روش نیست. تعبیراتی که در مقدمه هست همه بصیغه ماضی است و مشخص است که این مقدمه بعد از تصنیف کتاب نوشتهشده است. لذا جای این حرف نیست که در اواخر از این قصد برگشته است.
همانطور که ذکر اخبار متعارضه در کافی منافی این نیست که کلینی همه روایات کتاب خودش را قبول دارد. زیرا اخبار متعارضه فینفسه حجت هستد و مبنای کلینی تخییر در اخبار متعارضه است.
آیا هرکس اول سند است صاحب کتاب است؟ ایشان گفته همه روایات را از کتب معتبر نقل می کنم. اما نفرموده است هرکس اول سند است صاحب کتاب است.
محقق خویی در توثیقات عامه قرائنی ذکر میکند و ما هم آن را تکمیل میکنیم.
در مشیخه برخی افراد نامبرده شده است که فقط یک روایت در کتاب من لایحضر دارد. اینکه از کتب معتبر معول علیه نقل میکند با اینکه فقط یک روایت دارد جور در نمیآید.
شیخ صدوق بسیاری از روایاتش مرسل است. نزدیک یک سوم روایاتش مرسل است. اگر می خواست از هر کتاب که میگیرد اسم صاحب کتاب را ذکر کند که با این مراسیل جور در نمیآید. برخی از این افراد معروف مثل احمد بن ابیعبدالله که روایات بسیاری را نقل کرده است و شیخ از او هم نقل میکند ولی میبینیم در کتاب فقط در اول چند روایت محدود قرار گرفته اند. آیا فقط همین چند روایت را از کتب ایشان نقل کرده است؟
لذا کسی که در اول سند است نمیتوان گفت قطعاً صاحب کتاب باشد. بلکه ممکن است یکی از راویان در وسط سند باشد که شیخ سند را از او شروع میکند و ماقبل را حذف کرده است.
آنچه در مشیخه است طریق به کتاب آن فرد نیست بلکه طریق به آن شخص است. می فرمایند ما رویته عن حریز نه ما رویته عن کتاب حریز...
0.2.1.1- تمرین
جلد 1 تهذیب صفحه 167 / 172 / 177 / 198-199/ 467 / 446 /
جلد 3 تهذیب صفحه 124 / 297 / 16 / 249
جلد 7 تهذیب صفحه 474 / 93 / 137 /
جلد 5 تهذیب صفحه 328 / 380 /