< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه25

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مورد سند شناسی بود. معرفی کتب اربعه حدیثی را مطرح کردیم. در این جلسه فهرستی از مطالب مطرح‌شده بیان می‌شود و جمع بندی می‌کنیم. در اسناد کتب اربعه با حالات غیر عادی مواجه هستیم که باید تکلیفش مشخص شود.

0.1- چند نکته در مورد تعلیق و تحویل در اسناد کتب اربعه

- یکی تحویل سند است. یعنی در وسط سند هنوز سند تمام نشده است سند دیگری آورده شود. به عبارت دیگر عطف غیر عادی یعنی چند طبقه بر چند طبقه باشد. در مورد تحویل سند اولاً اصل وقوع تحویل در اسناد می‌تواند کلمه جمیعاً و تعبیر «و عن» یعنی تکرار «عن» بعد از واو نشانه غیرعادی بودن عطف باشد. عمده ترین قرینه بر اصل وجود تحویل رعایت طبقات روات است که از اسناد مشابه و موارد دیگر که همین روایت در کتب دیگر ذکرشده است می‌باشد. در مورد سند تحویلی باید ابتداءی سند دوم و انتهاءی سند اول مشخص شود. اگر تحویل سه تایی باشد در مورد سند دوم باید ابتدا و انتهایش مشخص شود تا سند به یک سند عادی تبدیل شود. در همه این موارد بزرگترین قرینه طبقات است.

- یکی هم تعلیق سند است که در کتب اربعه زیاد است. که اول سند حذف شود. لذا نوعی سند مرسل است. اگر محذوف بواسطه تعبیری مثل بهذا الاسناد و... مشخص شود تعلیق محسوب نمی‌شود. تعلیق یا به اعتبار سند قبلی است یا به اعتبار کتاب مستقل یا مشیخه است و یا تعلیق بدون اعتماد به چیزی دیگر. معمولاً طریق به کتاب بواسطه تعلیق حذف می‌شود. حتی تعلیقات معتمد بر سند قبل. یعنی اگر دو روایت در کافی از یک کتاب نقل شود در سند اول طریق کتاب ذکر می‌شود و در سند دوم طریق کتاب حذف می‌شود و نام صاحب کتاب، اول سند معلق قرار می‌گیرد. معمولاً در تعلیق افراد معروف حذف می شوند. راویان کتاب چون زیاد از آن‌ها نام‌برده می‌شود افراد معروفی هستند و به‌اختصار نام آنها حذف می‌شود. عده من أصحابنا که در کافی یعنی طریق به کتاب خیلی از اوقات حذف می‌شود. در تشخیص تعلیق هم طبقات عمده ترین قرینه است. جاهای دیگری که این روایت واردشده است نیز قرینه دیگر برای تشخیص تعلیق است.

در مورد تعلیقات کافی چند مشکل داریم. یکی مشکل احمد بن محمد های اول اسناد کافی است. زیرا چند نفر به این نام وجود دارد که برخی شیخ کلینی و برخی شیخ مشایخ کلینی است. مشکل دوم سهل بن زیاد است. اسنادی داریم که سهل اول سند است و در اسناد قبلی هم قرینه ای بر تعلیق نیست.

- مسئله بعدی ضمائری است که در اول اسناد وجود دارد. ضمیر به طور طبیعی باید به نفر اول سند قبلی برگردد ولی در بعضی موارد به چند سند قبل یا اواسط سند قبل برمی گردد. منشاء این اضمار غیر عادی چیست؟

در مورد اسناد تهذیب نمونه ای ذکر می‌کنیم:

احمد بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ذَكَرَ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ سَأَلَهُ عَنِ السُّجُودِ عَلَى الْبُورِيَاءِ وَ الْخَصَفَةِ وَ النَّبَاتِ قَالَ نَعَمْ.

عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ عَلَى الْبُورِيَاءِ وَ الْخَصَفَةِ وَ كُلِّ نَبَاتٍ إِلَّا الثَّمَرَةِ.

ما با قرائنی فهمیدیم این ضمیر عنه به علی بن حکم برمی گردد. منشاء این ابهام چیست؟ صاحب منتقی فرموده است: ظاهراً هر دو روایت از کتاب احمد بن محمد گرفته‌شده است. در این کتاب برای روایت دوم ضمیر آورده است و به اول سند قبلی کتاب خودش برگشته است. شیخ همین گونه با ضمیر روایت را در تهذیب نقل کرده است که موجب این ابهام شده است. همین کار را در مورد کافی هم انجام داده است و ضمیر به وسط سند برگشته است. وقتی همان روایت تهذیب را در کافی بررسی می‌کنیم می‌بینیم در کافی ضمیر بوده و طبیعی بوده است و شیخ به همان صورت ضمیر در تهذیب نقل کرده است.

اما اگر ضمیر به چند سند قبل برگردد، یا به دلیل غفلت و فراموشی است و یا اینکه سند وسط سند ضمنی باشد. یعنی روایت واسطه یک جمله معترضه است. دلیل سوم اینکه گاهی روایت واسطه بعداً اضافه شده است و بین ضمیر و مرجعش فاصله انداخته است.

گاهی هم اسناد پس و پیش می‌شود و منشاء این اختلالات می‌شود.

- کلمه بهذا الاسناد هم یک ابهامی ایجاد می‌کند. اسمی که بعد از این کلمه است باید در سند قبل باشد به‌صورت طبیعی. لکن گاهی در چند سند قبل وجود دارد و یا اصلاً وجود ندارد. منشاء این هم مثل ارجاع نامتعارف ضمیر است.

- نکته دیگر اینکه در همه اسناد باید احتمال تحریف و تصحیف هم بدهیم. در طول زمان ناسخین کم دقتی کرده‌اند و اشکالاتی در اسناد بوجود آورده اند. بحث مفصلی در انواع تحریف و تصحیف وجود دارد که بعداً بحث خواهیم کرد.

0.2- تطبیق این بحث‌ها بر کتب اربعه

0.2.1- کافی

در این کتاب اسناد به‌صورت متعارف کامل است. تعلیق به اتکاء سند سابق بیش از همه در کافی وجود دارد. تحویل سند در کافی بسیار زیاد است و نکته مهم این است که کسی که این تحویلات را ایجاد کرده است خود کلینی است. مثلاً در کافی می‌آید: علی بن ابراهیم عن ابیه و محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان. در تهذیب می‌گوید محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه و محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان. این تعلیق توسط خود شیخ طوسی انجام نشده است بلکه مال کلینی است لذا سند دوم عطف بر اول سند قبل نیست. اکثر تحویلات تهذیب در مصادر شیخ طوسی موجود بوده‌اند و کار خود شیخ نیستند. لکن کلینی خود تحویل می‌کند و این باعث می‌شود تشخیص تحویل راحت شود. کافی کتابی است که کلینی برای ترتیب و تنظیم و تبویبش کار زیادی انجام داده است. اینکه گفته می‌شود 20 سال طول کشید تا نوشته شود شاید به خاطر همین دقت ها است. کلینی کتاب رجالی هم داشته است که به دست ما نرسیده است و همین بسیاری از نکات کافی را مخفی می دارد. ولی مشخص است از اول با روش هوشمندانه ای کافی را نوشته است.

نکته‌ای که در این اسناد مهم است این است که بطور متعارف بدون فعل شروع می‌شود و مواردی که با فعل شروع شود مقطوع هستند. اسناد تحویلی هم بدون فعل شروع می‌شود. اسنادی که با فعل شروع می شوند معمولاً اسناد ضمنی هستند و به‌عنوان ذیل روایت قبل و جمله معترضه است و روایت موردتوجه اصلی نیست لذا اسنادش هم معمولاً کامل نیست.

0.2.2- تهذیب

اسناد جلد اول و قسمتی از جلد دوم معمولاً کامل هستند. اما سایر اسناد ناقص هستند و تعلیق در آنها زیاد است و معمولاً به اتکاء مشیخه و فهرست است نه سند قبل. کسی که در اول سند واقع می‌شود ظاهر عبارت شیخ در مشیخه این است که صاحب کتاب است. احیاناً در تهذیب تعلیق به اتکاء سند قبل هست ولی معمولاً به دلیل این است که در مصادر شیخ تعلیق وجود داشته است و شیخ آن تعلیق را هم آورده است. اما آیا خود شیخ هم تعلیق می‌کند یا خیر؟ صاحب منتقی الجمان می فرماید خیر.

یکی از موارد مشکل آفرین در تهذیب اختلال در ضمایر است که زیاد هم وجود دارد.

یکی از بحث‌های تهذیب این است که کسی که اول سند است آیا صاحب کتاب است یا خیر؟ ظاهر کلام شیخ این است که صاحب کتاب است ولی بحث کردیم که همیشه این گونه نیست و روایت از کتاب او نقل نشده است. بلکه از کافی یا کتب دیگر نقل شده است. شواهدی از خود مشیخه هم بر این معنا دلالت می‌کرد. مقایسه اسناد سهل بن زیاد و علی بن ابراهیم ما را به این می رساند که همه موارد را از کافی گرفته است نه از کتاب خودشان.

شیخ طوسی گاهی یک روایت را در تهذیب در باب اصلی آورده است و در باب زیادات همان مضمون را آورده است. می بینید ترتیب این ابواب یکسان نیست. یعنی یک شخص (طوسی) در دو زمان دو ترتیب می‌دهد، حالا این منطقی نیست که دو نفر (کلینی و طوسی) یک ترتیب واحد بدهند. نه شباهت الفبایی و نه مضمونی وجود دارد ولی ترتیب کافی و تهذیب در روایات سهل و علی بن ابراهیم یکی است. لذا واضح می‌شود که طوسی عینا از کافی این‌ها را گرفته است.

لذا در اسناد تهذیب باید حوصله به خرج داد و هرکس اول سند بود را صاحب کتاب ندانیم و تحقیق بیشتر باید بکنیم. این بحث را مفصلاً مطرح کرده‌ایم.

نکته دیگر اینکه در تهذیب ارجاعات نادرست ضمایر زیاد است که منشاء آن همان منشاهایی است که گفتیم. بهذا الاسناد هم همین حال را دارد. اساساً اختلال در اسناد تهذیب زیاد است. صاحب منتقی تذکر می‌دهد که در اسناد تهذیب سقطات زیاد است و منشاء خیلی از آن‌ها تعلیقاتی است که در کتب مصدر شیخ وجود داشته است. مثلاً فرض کنید در کافی گفته است: عده من أصحابنا عن احمد بن محمد و در سند بعدی گفته احمد بن محمد عن ابن ابی عمیر. شیخ طوسی سند دوم را از کافی گرفته است و حواسش به تعلیق بر عده من أصحابنا نبوده است و فرموده است محمد بن یعقوب عن احمد بن محمد. مقایسه کافی و تهذیب در خیلی از موارد این مشکل را بوضوح مشخص می‌کند.

صاحب منتقی می فرمایند در مورد روایات موسی بن قاسم در کتاب حج این اختلال فراوان رخ داده است. مثلاً موسی بن قاسم عن معاویه بن عمار حال آنکه طبقه این دو باهم سازگار نیست.

شیخ گاهی در تهذیب ضمیر را به چیزی ارجاع داده است که انسان تعجب می‌کند و از شیخ بعید می بود. این هم سر جای خود توضیح داده ایم.

موسی بن قاسم از ابن ابی عمیر و شاگردانش و اساتدیش روایت نقل می‌کند و همین باعث می‌شود طبقه او را نتوانیم کشف کنیم. صاحب منتقی به همه این روایات اشکال می‌کند. شاید این گونه باشد که عمر طولانی داشته است و از همه روایت کرده است. تلعکبری عمر زیادی داشته است و در طول عمرش از افراد مختلف روایت کرده است. حدود 70 سال بین روایات اول و اخر عمرش فاصله است. شاید موسی بن قاسم هم مثل او بوده است. به هرحال باید این کلام صاحب منتقی بیشتر بررسی شود.

درمجموع اختلالاتی که در تهذیب است به نسبت بسیار بیشتر از اختلالات کافی است. یعنی تعداد اختلالات نسبت به کل اسناد را که حساب کنیم درصد بیشتری نسبت به کافی دارد. اساساً حوزه بغداد به اندازه قم مسلط به حدیث نبوده است. با اقتدار ترین حوزه شیعی در طول تاریخ حوزه بغداد بوده است. در قم شیخ صدوق بزرگترین فرد است که جنبه روایی در او غالب است و تحلیل و موشکافی در روایت کمتر است. لکن حوزه بغداد یک حوزه عقل گرا و کلامی است و تحلیلات بر روی روایات بیشتر است. گستره مطالبی که در حوزه بغداد بوده است باعث می‌شود حدیث در بغداد کم رنگ تر از قم بوده است. لذا صدوق و کلینی در جنبه های حدیثی از شیخ بسیار قوی تر هستند. هرچند در مورد شیخ طوسی گفته‌شده است کل الکمالات الیه تنتسب. شیخ طوسی تا دو قرن مرجع تقلید کل بوده است! این عظمت شیخ طوسی است. لکن در حدیث قم قوی تر بوده است. کلینی در 20 سال کافی را نوشته است و شیخ شاید در 2 سال همراه با چند کتاب دیگر تهذیب را نوشته است. مشخص است که دقت های کافی را ندارد. کتاب طهارت تهذیب که در 28 سالگی شیخ نوشته‌شده است بسیار قوی است و آیت‌الله بروجردی در تحیر بودند از عظمت علمی شیخ در بحث طهارت که به‌صورت استدلالی و مفصل نوشته‌شده است. کلینی در اواخر عمر به بغداد رفته ولی بزرگ شده حوزه قم است. حوزه بغداد علاوه بر اینکه علوم عقلی و کلامی و تفسیری مبتکر هستند در خود حدیث و علوم نقلی نقش واسطه را دارند و اگر حوزه بغداد نبود بسیاری از احادیث به ما نمی رسید. از حوزه مشرق زمین (سمر قند و بخارا و عیاشی و کشی) هیچ کتابی باقی نمانده است مگر اینکه حوزه بغداد آن را حفظ کرده باشد و خودشان هیچ کتابی را حفظ نکردند.

کافی و فقیه قوی تر نوشته‌شده‌اند از تهذیب و استبصار اما نسخه‌های خطی موجود تهذیب و استبصار از نسخه‌های کافی و فقیه معتبر تر هستند. صاحب منتقی نسخه خطی خود شیخ را داشته است. نسخه‌های موجود هم با خط شیخ مقابله شده‌اند. اما قدیمی‌ترین نسخه کافی مال قرن 9 است و از لحاظ اعتبار ضعیف‌تر هستند.

0.2.3- استبصار

معمولاً به تبع تهذیب است. گاهی اسناد در تهذیب خلل داشته است و همین خلل به استبصار هم واردشده است. مشخص است استبصار را از تهذیب گرفته است. لذا نباید استبصار را به‌عنوان یک کتاب مستقل از جهت اعتبار حساب کردد. فقط برخی موارد مختصری وجود دارد که بین این دو کتاب اختلاف است و استبصار می‌تواند برای خودش یک منبع مستقل باشد. لکن در اکثر موارد اعتبار مستقلی ندارد. متن روایات استبصار همگی در تهذیب موجود است. لکن در اسناد باهم تفاوت‌هایی دارند. گاهی در استبصار تصریحات و نکاتی دارد که ابهامات تهذیب را برطرف می‌کند. ظاهراً استبصار را با حوصله بیشتری نسبت به تهذیب نوشته است. لکن این دو کتاب را باید با احتیاط بیشتر ملاحظه کرد.

0.2.4- من لایحضره الفقیه

در اسناد من لا یحضر یا ارسال وجود دارد به‌صورت مطلق و یا فقط یکی دو راوی ذکرشده است. موارد بسیار نادری وجود دارد که سند به‌صورت کامل ذکر می‌شود. برخی روایات که فقط اسم راوی در آن‌ها ذکرشده است در مشیخه طریق به آن اشخاص ذکرشده است. ما گفتیم که کسانی که در اول اسناد وجود دارد و مکرر واقع‌شده‌اند صاحب کتاب هستند و افرادی که فقط یکی دو روایت دارند صاحب کتاب نیستند. احتمال دارد که فقیه هم مثل تهذیب مواردی که از یک کتاب نقل می‌کند در واقع باواسطه (مثلاً بواسطه کتاب جامع استادش ابن ولید) نقل می‌کند ولی طرقی که در پایان کتاب برای این افراد نقل کرده است، طریق به کتاب است.

نکته دیگر اینکه صدوق در این کتاب گاهی تعبیر مثلاً «روی زراره» دارد که طریق مشیخه در مورد این تعبیر قطعاً هست. گاهی تعبیر می‌کند به «روی عن زراره» استظهار کردیم که این تعبیر هم در مشیخه داخل است.

در مورد فقیه یک بحث دیگر هم هست. برخی گفته‌اند این کتاب ازآنجاکه کتاب فتوایی است اگر روایتی وجود داشته باشد که قسمتی از آن مورد تائید و فتوای او نبوده است، آن قسمت را ذکر نکرده‌اند. از طرف دیگر گاهی چند روایت وجود دارد که یک مضمون دارند و صدوق با مشاهده مجموع این روایات فرموده است قال الصادق علیه‌السلام... لکن متنی را که می‌گوید ترکیبی از این چند روایت یا مضمون آن‌ها را بیان می‌کند و نام راوی را هم نمی‌برد. زیرا شخص خاصی این جمله را روایت نکرده است. یعنی مثل مقنعه که شیخ مفید می فرمایند یک کتاب فقهی است و اسانید روایات را حذف می کنم که کتاب بزرگ نشود ولی وقتی به آن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم در متن روایات تغییرات داده است و به‌اصطلاح ویرایش کرده است و نقل به مضمون کرده است تا تبدیل به یک متن فقهی شود. گفته‌اند احیانا در مورد من لایحضر نیز همین کار را کرده است و در متن روایات دستکاری کرده است. مضمون همان مضمون روایت است ولی متن همان متن روایت نیست. لذا نباید به متن روایات خیلی اصرار داشته باشیم زیرا خود ائمه اجازه نقل به معنا داده‌اند. فقط در مورد ادعیه و زیارات گفته‌اند نقل به معنا نکنید. لذا به‌صورت کلی روایات بیشتر مضمون کلام اهل‌بیت هستند نه عین الفاظ ایشان.

در مورد استصحاب عدم نعتی گفته‌اند اگر در روایت «غیر القرشیه» باشد یا اینکه «الا القرشیه» باشد باهم فرق دارد و در یک صورت استصحاب جاری نیست. جای این دقت ها در متن روایات نیست زیرا بیان متعارف است که «غیر القرشیه» را به‌صورت «الا القرشیه» نقل کنند.

0.2.4.1- تمرین

این سه تمرین را حل کنید و مکتوب بیاورید.

تهذیب ج 2 حدیث 391 تا 395 یک سؤال است. (تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‌2، ص: 104)

391- 159- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سنان كِلَيْهِمَا عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...

392- 160- وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: ...

393- 161- مُحَمَّدُ بْنُ احمد بْنِ يَحْيَى عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ زَكَرِيَّا الْكَاتِبِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...

394- 162- وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: ...

395- 163- وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ ابْنِ سنان قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ...

 

مرجع ضمیر همه روایات حسین بن سعید است. حدیث 161 فاصله انداخته است. که ظاهراً بعداً اضافه شده است.

تحویل در سند 159 هم فضاله از عبدالله بن سنان نقل می‌کند زیرا ابان از او روایت نمی‌کند و در مقابل فضاله از او روایت زیاد می‌کند.

 

تهذیب جلد 3 حدیث 387 / تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‌3، ص: 174

386 - 3- سَعْدٌ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عبیدالله بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...

387 - 4 وَ- عَنْهُ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ حَدَّثَنِي بَعْضُ أصحابنا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...

 

مراد از این سعد، سعد بن عبدالله القمی است و احمد بن محمد، ابن عیسی الاشعری است. زیرا بیشترین روایت را سعد از ابن عیسی الاشعری دارد. عنه در حدیث بعد به سعد برمی گردد و ایوب بن نوح احتمال دارد عطف به احمد بن محمد باشد و احتمال دارد به سعد عطف شود. سعد 22 روایت از ایوب دارد و احمد بن محمد 4 روایت. احمد بن محمد نزدیک تر است و این یک مرجح است و سعد روایت بیشتر دارد و این مرجح دیگری است. ظاهراً تعداد بیشتر روایت مقدم است لذا ایوب بن نوح عطف به سعد شده است.

تهذیب جلد 5 حدیث 1190 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‌5، ص: 344

1190- 103- رَوَى مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ وَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...

به کتاب منتقی هم مراجعه کنید. کمک خوبی است.

 

صاحب کتاب منتقی می فرمایند ظاهر اولیه سند این است که سلیمان بن خالد از امام نقل می‌کند و حجاج و ابن مسکان هر دو از او نقل می‌کنند و صفوان از این دو نفر. یعنی عطف عادی است و تحویلی نیست. لکن این سند تحویلی است و عبدالرحمن بن حجاج و سلیمان بن خالد هر دو از امام نقل می‌کنند. زیرا اولاً عبدالرحمن بیشتر از امام صادق و امام کاظم نقل می‌کند و فقط 3 روایت از سلیمان بن خالد دارد. از طرف دیگر در حدیث دیگری سندی داریم به این شکل:

150- مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ وَ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا سَأَلْنَاهُ عَنْ مُحْرِمٍ وَطِئَ بَيْضَ الْقَطَا فَشَدَخَهُ قَالَ يُرْسِلُ الْفَحْلَ فِي مِثْلِ عِدَّةِ الْبَيْضِ مِنَ الْغَنَمِ كَمَا يُرْسِلُ الْفَحْلَ فِي عِدَّةِ الْبَيْضِ مِنَ الْإِبِلِ.

این سند دقیقاً مثل سند موردبحث ماست و فقط بجای عبدالرحمن، منصور بن حازم است و تعبیر «قالا سالناه» است که صریح در این است که دو نفر از امام سؤال می‌کنند. در واقع صفوان دو طریق به امام داشته است یکی با یک واسطه و دیگری با دو واسطه.

کلینی این حدیث را نقل کرده و گفته حجاج از سلیمان بن خالد نقل می‌کند و این ناشی از کم دقتی کلینی است و تکرار عن در کتاب تهذیب نشانه تحویل است. انتهی کلام صاحب منتقی.

روایت در کتاب کافی: 4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سنان عَنِ ابْنِ‌ مُسْكَانَ‌ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ‌ حَازِمٍ‌ عَنْ سُلَيْمَانَ‌ بْنِ‌ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ‌[1] عَنْ مُحْرِمٍ وَطِئَ بَيْضَ قَطَاةٍ فَشَدَخَهُ قَالَ يُرْسِلُ الْفَحْلَ فِي عَدَدِ الْبَيْضِ مِنَ الْغَنَمِ كَمَا يُرْسِلُ الْفَحْلَ فِي عَدَدِ الْبَيْضِ مِنَ النَّعَامِ فِي الْإِبِلِ.

نرم افزار درایه در توضیح این سند کلام صاحب منتقی را نقل کرده واضافه کرده است که محقق خویی هم از این حرف تبعیت کرده است. لکن در نقد این کلام می‌گوید اولاً سندی که منصور بن حازم در آن است نمی‌تواند قرینه باشد که حجاج هم در این روایت از امام نقل می‌کند نه سلیمان بن خالد. تکرار کلمه عن هم دلیل قطعی بر تحویل نیست و شاید برای تنبه به این باشد که این دو سند را در دو جای کتاب موسی بن قاسم دیده است. از طرفی تخطئه کلینی و ترجیح شیخ طوسی بر کلینی هم صحیح نیست و اشبه این است که بگوییم کلینی صحیح نقل کرده است و در سند تحویلی نبوده و شیخ طوسی خیال تحویل کرده و عن را تکرار کرده است.

به‌هرحال نرم افزار درایه این سند را تحویلی نمی‌داند.


[1] (4) رواه الشيخ بسند صحيح عن منصور بن حازم و ابن مسكان عن سليمان بن خالد و حمله على ما اذا لم يكن تحرك الفرخ لصحيحة سليمان بن خالد الآتية و لا خلاف فيه بين الاصحاب. (آت).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo