< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه28

بسم الله الرحمن الرحیم

0.1- توحید مختلفات

شیوه‌های تعبیری از روات را به‌عنوان مقدمه بیان کردیم که مقداری از آن بحث باقی‌مانده و در ضمن مطالب بیان خواهد شد.

برای بحث توحید مختلفات باید شیوه‌های تعبیری را مرور کنیم و ربطش به بحث را بگوییم.

دو عنوانی که مختلف هستند باید در هرکدام جهاتی باشد که مختص خودش باشد. البته احیانا ممکن است جهات مشترکی هم داشته باشند. بحث توحید مختلفات بر روی جهات مختص تمرکز دارد و در اولین مرحله بررسی می‌کنیم که آیا امکان دارد این جهات مختص به یک جهت مشترک برگردند یا خیر.

مثلاً احمد بن ادریس و ابوعلی اشعری دو عنوان هستند. نام احمد و نام پدر ادریس. کنیه ابوعلی و لقب اشعری است. امکان اتحاد این دو عنوان وجود دارد. بعد از اثبات امکان اتحاد باید بررسی کنیم که احتمال اتحاد این جهات چقدر است؟ مثلاً اگر لقب یکی خراسانی است و دیگری دمشقی است. امکان اتحاد این دو لقب هست ولی خیلی بعید است. ولی یکی قمی است و دیگری اشعری. این دو لقب احتمال اتحادشان زیاد است زیرا اشعریون در قم فراوان بودند.

محمد بن القاسم بن الفضیل نوه فضیل بن یسار / محمد بن فضیل. اردبیلی معتقد است این دو نفر یکی هستند. ابتدا امکان اتحاد این دو را بررسی می‌کنیم. باتوجه به‌اختصار در نسب ممکن است محمد بن فضیل اختصار در نسب باشد. صاحب قاموس می‌گوید برای اختصار یا باید شخص معروف باشد یا نام خاصی داشته باشد. لکن در اینجا هیچکدام نیست لذا اختصار در نسب وجود ندارد. اما به نظر ما هر دو جهت در اینجا محفوظ است. هم فضیل اسم خاصی است (نسبتاً) البته به غرابت فضال نیست و هم فضیل بن یسار از اصحاب اجماع و معروف است.

محمد بن حسن بن جمهور / محمد بن جمهور. به همین شکل است.

شخصی از مشایخ صدوق به نام جعفر بن محمد بن مسرور آیا با جعفر بن محمد بن قولویه معروف یکی هست یا خیر؟ امکان اتحاد این دو وجود دارد. قولویه ممکن است جد باشد و مسرور پدر یا بالعکس. یا هر دو جد باشند. یا دو محمد در سلسله اجداد بوده است و به این اعتبار یکی ابن مسرور و یکی ابن قولویه است. از طرف دیگر ممکن است بگوییم قولویه مادر محمد است. زیرا قولویه معلوم نیست زن است یا مرد. نسبت دادن به مادر هم در جاهای دیگر اتفاق افتاده مثلاً ابراهیم بن رجاء و ابراهیم بن فراسه یکی هستند و فراسه نام مادر اوست. رجا ممکن است چند زن داشته باشد و فرزندان را به نان مادر صدا کنند. ممکن است مسئله لقب را مطرح کنیم و مسرور ممکن است لقب قولویه باشد. نجاشی تعبیری دارد می‌گوید محمد بن قولویه الملقب بمسلمه. مسلمه لقب نیست بلکه اسم است و احتمالاً تصحیفی در کار باشد. ممکن است مسلمه تصحیف مسرور باشد. مسرور ممکن است لقب قولویه یا لقب محمد باشد.

احمد بن محمد بن سعید بن عقده. بطور معمول سعید پسر عقده است. لکن عقده لقب محمد است. محمد که نحوی بوده است زبانش لکنت داشته و لقب عقده به او داده‌اند. ابن عقده وصف احمد است و باید ابن عقده گفته شود. ابن عقده عطف بیان احمد است. (احمد بن محمد (عقده) بن سعید ملقب به ابن عقده)

جعفر بن محمد بن مسرور می‌تواند لقب محمد باشد ابن مسرور عطف بیان جعفر باشد.

روش چهارم اعجام است. قولویه اسم فارسی شخص باشد و مسرور اسم عربی او باشد. شاید ترجمه قولویه ترجمه عربی اش مسرور باشد.

این‌ها راه هایی برای اثبات امکان اتحاد است.

- نکته دیگر بحث ویژگی‌های مربوط به‌عنوان شخص است. برخی از ویژگی ها به اسم، برخی به لقب، و برخی به کنیه مربوط است. برخی دو اسم دارند. برخی اسم او را معرب کرده‌اند و مثل علان و علویه برای علی و مثویه برای محمد.

ویژگی‌های مربوط به لقب:

لقب اقسام مختلف دارد. لقب گاهی منسوب و گاهی غیر منسوب است. غیر منسوب ها یا شغل شخص هستند و یا وصف حالات شخص است. شغل مثل بزاز و شحام و زیات و بیاع سابوری. وصف شخص مثل ضریر و احول. نسبت گاهی منسوب به مکان یا قبیله و یا... است. در القاب مختلف باید مشخص کنیم القاب مختلف از چه سنخی هستند. مثلاً هر دو نسبت به مکان هستند. یک شخص می‌تواند به دو مکان نسبت داده شود به دلیل ملابستی که با دو شهر داشته است. در مرحله بعد احتمال این دو لقب را بررسی می‌کنیم. مثلاً دو مکآن‌که هیچ ارتباطی باهم نداشتند. مثل ساوه و آوه که دو شهر نزدیک قم هستند ولی باهم از قدیم‌الایام دعوای شیعه و سنی داشته‌اند. معجم البلدان و کتاب تاریخی و جغرافی در این زمینه می‌توانند کمک کنند. زنجان اسم قدیمش شهین بوده است. باید ببینیم اسم آن زمان شهر چه بوده است. مثلاً خراسانی و بلخی. خراسان عنوان عامی است که بلخ را هم در بر می‌گیرد.

قبیله با شهر فرق دارد و اسم‌ها معمولاً سخت تر هستند. مثل ابان بن تغلب البکری الجریری. جریر نام طایفه است و بکر نام منطقه است و این طایفه در این منطقه ساکن بوده‌اند. لذا البکری الجریری ذکر خاص بعد از عام است. مثل العلوی المحمدی. محمدی یعنی محمد حنفیه. زیرا ذکر عام بعد از خاص صحیح نیست لذا منظور از محمد پیامبر نیست. آیا یک شخص می‌تواند به دو قبیله منسوب باشد؟ ممکن است به یکی نسبت نسبی داشته باشد و به دیگری نسبت مولوی داشته باشد یعنی مولای یکی باشد. مولا معروف‌ترین معنایش معتق و آزاد شده است. وقتی شخصی برده شخص دیگری باشد، شخص آزاد شده مولای آزاد کننده است و پیوند قبیله ای با آن‌ها پیدا می‌کند. مولی القوم منهم. (در این اصطلاح مولا یعنی آزاد شده و در حمایت آن طایفه) در روایات آمده است. البته تعهد قبیله نسبت به موالی کمتر از افراد اصلی است. موالی معمولاً غیر عرب بوده‌اند. کم‌کم به غیر عرب مولی گفته‌اند ولو اصلاً برده هیچ وقت نبوده‌اند. سؤال اینجاست که آیا فردی از یک قبیله عربی می‌تواند مولی قبیله دیگر باشد؟ صاحب قاموس می‌گوید نمی‌تواند ولی ما در جای خود خواهیم گفت می‌شود ولی غیر متعارف است.

در کلمه مولی الزام نیست خود آن فرد آزاد شده باشد بلکه ممکن است اجدادش آزاد شده باشند. در روایات ما نهی شده و تاکید شده که اگر کسی اجدادش آزاد شده است به خود او مولی نگویند. زیرا مولی کلمه ایست که منت بر عهده شخص می‌گذارد. حسین بن سعید می‌گویند مولی علی بن حسین. محقق خویی در این شخص مقداری دست و پا زدند و مولی را به اجدادش زده اند. ولی لازم نیست و به خود شخص هم مولی می‌گویند هرچند کار بدی است.

ممکن است شخصی از یک قبیله باشد و در قبیله دیگر ساکن باشد. از رساله ابوغالب زراری مشخص است که محله های کوفه به نام قبایل است. بنی کنانه و بنی شیبان و... لذا شهر مجمع طوایف بوده است. اگر شخصی در یکی از این محلات ساکن می‌شد نسبت آن قبیله را می‌گیرد. مثل حمید بن زیاد کندی که نجاشی درباره اش می‌گوید در محله کنده ساکن شده بود زیرا قبیله کنده آنجا بوده است. یا در مورد ابوالصباح الکنانی نجاشی می‌گوید: «إبراهيم بن نعيم العبدي أبو الصباح الكناني، نزل فيهم فنسب إليهم‌» یعنی نسبت اصلی اش عبدی است و در محله کنانی ساکن بوده است. امروزه نام محله خیلی اهمیت ندارد ولی در قدیم بسیار محله مهم بوده است.

- مسئله دیگر شغل است. ممکن است شخصی دو شغل داشته باشد. حلاق یک شغل اجتماعی پایین است و بیاع اللولو منزلت بالا دارد. این دو شغل را نمی‌شود یک نفر داشته باشد.

- اسماعیل بن علی البصری و اسماعیل بن علی العمی. بنی عم یک قبیله هستند که در بصره و اهواز ساکن بوده‌اند. لذا احتمال اتحاد بالا می‌رود.

- گاهی به مذهب نسبت می‌دهند. باید بررسی شود آیا این دو مذهب باهم قابل جمع هستند یا خیر؟

لذا در کل باید از جغرافی و تاریخ و انساب و ملل و نحل (برای مذاهب) اطلاع کافی داشت.

حسین بن اشکیب. نجاشی می‌گوید: «الحسين بن إشكيب شيخ لنا خراساني ثقة» کشی می‌گوید: «هو القمي خادم القبر» این دو عنوان باهم قابل جمع هستند.

گاهی یکی را به دیگری ارجاع می‌دهیم (یعنی این لقب همان لقب است و تنها لفظشان متفاوت است) و گاهی می‌گوییم باهم قابل جمع هستند. (یعنی دو لقب هستند ولی قابل جمع در یک نفر هستند) در ارجاع معمولاً تعریب و اعجام نقش دارد.

- مطلب دیگر ارجاعی است که متفاوت شدن ظاهر لفظ بواسطه تحریف یکی از دیگری است و گاهی هم به اختلاف نظر است. بین رجالیون اختلاف است که ابوایوب خراز نامش چیست؟ ابراهیم بن عیسی یا ابراهیم بن عثمان؟ این اختلاف نظر است ظاهراً

- حسن بن علی التیمی و التیملی آیا دو نفر هستند؟ میثمی هم همین است؟ تیم الله را گاهی تیمی یا تیملی می‌گویند و به تصحیف ممکن است به میثمی تصحیف شود. لذا به نحو هم باید مراجعه کنیم که نسبت به تیم الله چه چیزی صحیح است. مثلاً منسوب به طبرستان آیا طبری است یا طبرسی؟ باید به قواعد نسبت در نحو مسلط باشیم.

احمد بن جعفر البزوفری با احمد بن جعفر الصولی آیا یکی هستند؟ برخی گفته‌اند متحد هستند ولی به نظر ما متحد نیستند. محقق خویی می فرمایند بزوفر قرب واسط است در غرب بغداد و صولی بصری است. چگونه این‌ها می‌توانند یکی باشند؟ مشخص است که مشکلی نیست و راحت می‌توانند یکی باشند. پس استدلال محقق خویی درست نیست ولی نتیجه اش صحیح است.

کنیه:

معمولاً اسم فرزند بزرگ به‌عنوان کنیه پدر است. لذا برای کنیه باید به دنبال نام پسر باشیم. البته کنیه ها دو دسته هستند. کنیه ای که به طفل هنگام تولد اعطاء می‌شود و کنیه ای که بعد از تولد فرزند اول اعطاء می‌شود. کنیه کودکان به نیت این است که در آینده نام فرزندش را همین بگذارند که الآن نامیده شده است. کنیه با نام هم ارتباط دارد. محمد معمولاً ابوجعفر و حسین ها ابوعبدالله و ابراهیم ابواسحاق و یوسف ابویعقوب و علی ابوالحسن و زکریا ابویحیی نامیده می‌شود.

تعدد کنیه هم ممکن است. تبدیل کنیه به لقب هم کم نظیر نیست. مثلاً ابن قتیبه را به قتیبی تبدیل می‌کنند ولی ابن عیاش را به عیاشی تبدیل نمی‌کنند زیرا با عیاشی معروف خلط خواهد شد. بعضی اسم‌ها در ابتدا لقب جد خانواده است و بعدها تبدیل به نام خانوادگی می‌شود. نجاشی که لقب جد نجاشی معروف بوده است تبدیل به نام خانوادگی فرزندان و نوادگان شده است.

اصل بحث توحید مختلفات

اول باید بررسی شود امکان اتحاد وجود دارد یا خیر؟ سپس به دنبال قرائن بر اتحاد باید بگردیم. جهات مشترکه و جهات مختصه باهم تقابل دارند و قواعدی وجود دارد که بر پایه حساب احتمالات است. عناوین را باید کم‌کم به هم نزدیک کنیم و احتمال اشتراک را بالا ببریم. قواعدی که می‌توان با آن دو عنوان را به هم نزدیک کنیم عبارتند از:

1. قاعده کثرت. یعنی کل ما کثرت الجهات المشترکه کان احتمال الاتحاد اکثر. این خیلی بدیهی است. مثلاً دو محمد یکی باشند و دو محمد بن علی یکی باشند یا دو محمد بن علی بن الحسن یکی باشند از لحاظ احتمالات یکسان نیستند. عکس این قضیه هم صادق است. یعنی هرچه جهات اختصاص بیشتر باشد احتمال اتحاد کمتر است.

2. قاعده غرابت. هرچه جهات مشترکه غریب تر باشد احتمال اتحاد بیشتر است. علی بن محمد با ابان بن عثمان فرق دارد. علی و محمد بسیار شایع هستند. ولی ابان و عثمان غریب تر هستند و ابان بن عثمان در عالم بسیار کمتر از تعداد علی بن محمد ها است. (هر چه جهت اشتراکشان یک چیز غریب تری باشد، احتمال اتحاد را بالاتر می‌برد)

3. استقلال جهات از هم. هر چه جهات مشترکه استقلال بیشتر داشته باشند احتمال اتحاد بیشتر است. مثلاً دو نفر اشعری قمی داشته باشیم. اشعری ها معمولاً قمی هستند و این دو لقب از هم مستقل نیستتند. لذا اشعری قمی‌ها زیاد هستند و احتمال اتحاد دو نفر اشعری قمی کم است. اضافه شدن قمی به اشعری دایره ی اشعری را خیلی تنگ نمی‌کند. اما اشعری المشهدی دو عنوان مستقل هستند که احتمال اتحادشان بیشتر است. (یعنی اگر در هر دو «اشعری المشهدی» باشد، احتمال اتحاد این دو نفر بالاتر می‌رود چون این دو عنوان استقلال زیادی دارند و در کمتر کسی جمع می شوند لذا احتمال زیاد می‌رود که یک نفر باشد) در مورد جهات مختصه عکس این قضیه صادق است. یعنی هر چه جهات مختصه استقلالشان کمتر باشد احتمال اتحاد بیشتر است. یعنی در یک عنوان اشعری باشد و در یک عنوان قمی‌باشد احتمال اتحاد بیشتر است. اما در یکی اشعری و در دیگری مشهدی باشد احتمال اتحاد کمتر است.

این سه قاعده اساسی است که تأثیر زیادی در توحید مختلفات دارد. صاحب قاموس الرجال می فرمایند مجرد اتحاد نام و نام پدر و لقب و... دلیل اتحاد نیست. سپس مثال می‌زند به داستانی که قاضی ابوالفرج نقل می‌کند در معجم البلدان. این داستان به فرض که واقعی باشد بسیار عجیب است. ما به دنبال یک ظن عقلائی هستیم نه قطع ریاضی. یا نقل می‌کنند فلانی با شخص دیگری در 5 جد یکسان بوده‌اند. همین‌که در تاریخ ثبت شده است نشان از عجیب و غریب و غیر طبیعی بودن این قضیه دارد. همین نقل داستآن‌ها نشانه این است که حرف ما صحیح است که اتحاد عناوین مختلف یک فرد قاعدتا باید دلیل اتحاد باشد و عدم اتحاد نیاز به قرینه دارد. ما در بحث توحید مختلفات به دنبال قطع منطقی نیستیم. خود صاحب قاموس که بسیار موارد زیادی احتمال تصحیف می‌دهد همگی مبتنی بر ظنون بسیار ضعیف‌تر از بحث ما در توحید مختلفات است. کار رجالی یک کار پلیسی و اطلاعاتی است و باید مثل یک کارآگاه حقیقت را کشف کنیم.

نکته دیگر: عمار بن مروان کلبی و عمار بن مروان یشکری. آیا این دو نفر متحد هستند یا خیر؟ این دو نفر اگر بخواهند متحد نباشند در مواردی که عمار بن مروان به‌صورت مطلق استعمال شده است با مشکل روبرو می‌شویم. ذکر عمار بن مروان به‌صورت مطلق قرینه این است که این دو نفر یکی هستند و محقق خویی بعضاً استدلال این‌گونه داشته‌اند. این استدلال مبتنی بر مطلبی است که واضح البطلان است. مقدمه این است که ما اسم مشترک نداریم. درست است که اشتراک خلاف قانون وضع است ولی متأسفانه واقع‌شده است. لذا اگر این دو نفر یکی نباشند اشتراک بوجود آمده است و این محال نیست.

علت بوجود آمدن اشتراک این است که در ابتدا قرائنی بوده است که مانع از اشتباه می‌شده است و در طول زمان این قرائن از بین رفته اند و اشتراک برای ما حاصل شده است.

علل لفظ مشترک:

1. دو راوی در دو مکان بوده‌اند و اشتباهی هم در کار نبوده است. وقتی اسامی جمع‌آوری شد این اشتراک بوجود آمده است.

2. اختلاف طبقات.

3. اتکاء بر شهرت و عدم شهرت

4. اتکاء بر سند سابق. مثلاً کلینی در اول سند می‌گوید علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر عن حماد بن عیسی عن حلبی. در سند بعد خصوصیات را حذف می‌کند. کتاب بعدی از کافی روایت را می‌گیرد و فقط روایت دوم را نقل می‌کند و همین باعث می‌شود یک سند با نام ها مشترک بین افراد مختلف به دست ما برسد.

- گاهی شیخ یا نجاشی یک عنوان را تکرار می‌کنند. آیا این دلیل عدم اتحاد است؟ ما سابقاً مفصل بحث کردیم که در رجال شیخ این تکرار زیاد اتفاق می افتد و معمولاً با فاصله و از دو مصدر گرفته‌شده‌اند و استظهارمان غفلت شیخ طوسی بوده است. در فهرست شیخ کمتر اتفاق افتاده است. اما نجاشی در این زمینه دقت زیادی به خرج داده است و شاید بیش از 2-3 مورد در جال نجاشی تکرار وجود نداشته باشد. لذا شناخت کتاب‌های رجال برای پاسخ به این سؤال بسیار مهم است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo