< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

49

بسم الله الرحمن الرحیم

معروف‌ترین اصطلاحات تضعیف کلمه «ضعیف» است. ضعیف المذهب و ضعیف الحدیث و... هم کلمات دیگر است.

اصولاً منشاء تضعیفات علماء چه بوده است. روش تضعیف آنها چگونه بوده است. آیا با فهم روش آنها می‌توان به معنای کلماتشان پی برد؟

علماء خودشان منشاء تضعیفات را بیان نکرده‌اند. نجاشی که تضعیف می‌کند می‌تواند به اتکاء مصادرش باشد و آن مصادر به اتکاء کتب قبلی باشد. بالاخره می‌رسد به جایی که بدون اتکاء به کتب قبلی بوده است. سخن در آن کتب است که به اتکاء کتاب دیگری نبوده. آیا با مجالست با راوی ضعف او را فهمیده اند. اوصاف ضعیف برخی مربوط به کذاب بودن است. برخی مربوط به ضبط راوی است. (یتساهل فی امر الحدیث، یختلط الحدیث). برخی هم مربوط به مذهب راوی است. امکان دارد درباره اختلاف در مسئله امامت باشد مثل فطحیه و واقفیه و ناووسیه، همچنین ممکن است بحث غلو و اضطراب در حدیث به همین مذهب راوی برمی گردد. غلو و اضطراب و تخلیط روایت نوعاً مربوط به نظریات شاذ در مورد اهل‌بیت برمی گردد.

غیر از مذهب و ضبط و صداقت مسئله دیگر عدالت جوارحی است. یعنی مثلاً شارب الخمر بوده است. یا اهل شطرنج بوده و... . عمده تضعیفات یا به مذهب برمی گردد یا به عدم صدق در گفتار. ضبط و عدالت جوارحی کمتر است.

یکی از احتمالات برای منشاء تضعیفات مجالست مستقیم با راوی است. بواسطه مجالست می‌توان فهمید آیا شخص صادقی است یا کذاب است. در مورد فساد مذهب هم نوعاً خود افراد تصریح به مذهبشان می‌کنند. لکن همیشه منشاء تضعیفات این نیست. خصوصاً در مورد افرادی که با فاصله زمانی از راوی او را تضعیف کرده‌اند. نوعاً بواسطه بررسی روایات شخص او را تضعیف یا توثیق می‌کنند. خصوصاً در رابطه با غلو. مثلاً اگر کسی روایاتی در تائید عبدالله افطح یا وهن موسی بن جعفر نقل کند فطحیه بودن او را می رساند. مثلاً نجاشی می‌نویسد:

الحسين بن يزيد بن محمد بن عبد الملك النوفلي

نوفل النخع مولاهم كوفي أبو عبد الله. كان شاعرا أديبا و سكن الري و مات بها و قال قوم من القميين إنه غلا في آخر عمره و الله أعلم و ما رأينا له رواية تدل على هذا.

410 - داود بن كثير الرقي

و أبوه كثير يكنى أبا خالد و هو يكنى أبا سليمان. ضعيف جدا و الغلاة تروي عنه. قال احمد بن عبد الواحد: قل ما رأيت له حديثا سديدا.

1044 - محمد بن بحر الرهني أبو الحسين الشيباني

ساكن نرماشير من أرض كرمان. قال بعض أصحابنا[1] : إنه كان في مذهبه ارتفاع. و حديثه قريب من السلامة و لا أدري من أين قيل ذلك.

این عبارت نجاشی ناظر به ابن غضائری است که می فرمایند:

محمد بن بحر الرهنى الشيباني أبو الحسين النرماشيري.

ضعيف في مذهبه ارتفا

ارتفاع منظور غلو است.

از لابلای خیلی از الفاظ هم همین مطالب استفاده می‌شود.

عبيد بن كثير بن محمد

و قيل: عبيد بن محمد بن كثير بن عبد الواحد بن عبد الله بن شريك بن عدي أبو سعيد العامري الكلابي الوحيدي و اسم الوحيد عامر بن كعب بن كلاب و عبد الله بن شريك هو الذي هو جد جد عبيد روى عن علي بن الحسين و أبي جعفر علیهماالسلام و كان يكنى أبا المحجل و كان عندهما وجيها مقدما. و عبيد كوفي طعن أصحابنا عليه و ذكروا أنه يضع الحديث. له كتاب يعرف بكتاب التخريج في بني الشيصبان و أكثره موضوع مزخرف و الصحيح منه قليل

البته در مدعای ما نص نیستند ولی ایهام و ظهوری در دارند که ظاهراً این تضعیفات را از روی بررسی روایات انجام می‌دادند.

الحسن بن احمد بن القاسم

بن محمد بن علي بن أبي طالب علیه‌السلام الشريف النقيب أبو محمد سيد في هذه الطائفة غير أني رأيت بعض يغمز عليه في بعض رواياته.

یعنی با توجه به روایاتش به خودش اشکال گرفته اند.

118 - الحسين بن احمد المنقري

التميمي أبو عبد الله روى عن أبي عبد الله علیه‌السلام رواية شاذة لا تثبت و كان ضعيفا ذكر ذلك أصحابنا رحمهم الله روى عن داود الرقي و أكثر. له كتب و الرواية تختلف فيه.

138 - الحسن بن العباس بن الحريش الرازي

أبو علي روى عن أبي جعفر الثاني علیه‌السلام ضعيف جدا. له كتاب: إنا أنزلناه في ليلة القدر و هو كتاب ردي الحديث مضطرب الألفاظ.

لحن این است که ضعف را از بررسی کتابش به دست آورده اند.

ابن غضائری در ترجمه محمد بن أورمة ابوجعفر القمي می‌نویسد:

اتهمه القميون بالغلو و حديثه نقي لا فساد فيه و ما رايت شيئا ينسب إليه تضطرب في النفس إلا أوراقا في تفسير الباطن و ما يليق بحديثه و أظنها موضوعة عليه. و رأيت كتابا خرج من أبي الحسن علي بن محمد علیهماالسلام إلى القميين في براءته مما قذف به (و حسن عقيدته و قرب) منزلته. و قد حدثني الحسن بن محمد بن بندار القمي رحمه الله قال: سمعت مشايخى يقولون: إن محمد بن أورمة لما طعن عليه بالغلو (اتفقت) الأشاعرة ليقتلوه فوجدوه يصلي الليل من أوله إلى آخره ليالي عديدة فتوقفوا عن اعتقادهم.

669 - علي بن محمد بن شيرة القاساني

(القاشاني) أبو الحسن كان فقيها مكثرا من الحديث فاضلا غمز عليه احمد بن محمد بن عيسى و ذكر أنه سمع منه مذاهب منكرة و ليس في كتبه ما يدل على ذلك.

یکی از روش‌های شایع در بررسی افراد، بررسی روایات و کتب او بوده است.

خیلی از علماء در بررسی های خود متن شناسی می‌کردند. ادعا نمی‌کنیم همه تضعیفات بر اثر بررسی متن روایات راوی است. لکن خیلی از موارد این‌گونه است. اگر ابن غضائری را بیشتر بررسی کنیم این مطلب واضح تر می‌شود زیرا ایشان منشاء تضعیفات را نوعاً اشاره می‌کند.

نکته: از روایات شخص غلو را استفاده می‌کردند، از غلو کذب در می آوردند. به این بیآن‌که اگر کسی روایت غلو روایت کند، معلوم است که دروغ است و راوی حتماً متوجه کذب این روایت بوده است، لذا خود او کاذب است. همچنین خود غالیان اگر به این حد برسد که در ولایت صرفاً محبت اهل‌بیت کافی است و اعمال صالح لازم نیست، این افراد بی مبالات می شوند و نماز و عبادات را ترک می‌کنند و مقید به شرعیات نیستند و بی مبالات می شوند. لذا از دروغ هم اجتناب نمی‌کردند.

در میان عامه یک فرقه ای وجود داشته است به نام کرامیه. کرامیه معتقد است جعل حدیث دینی که بسود دین باشد اشکال ندارد! زیرا پیامبر فرمود وضع احادیث علینا حرام است نه وضع احادیث لنا! فقها غالیان را در معرض همین انحراف می دیدند که روایات به نفع اهل‌بیت وضع می‌کردند. پس با این دیدگاه نسبت به غالیان، نتیجه اش کذاب دانستن غالیان هم خواهد شد.

نجاشی در ترجمه همین محمد بن اورمه گفته است:

محمد بن أورمة ابوجعفر القمي

ذكره القميون و غمزوا عليه و رموه بالغلو حتى دس عليه من يفتك به فوجدوه يصلي من أول الليل إلى آخره فتوقفوا عنه.

در ترجمه علی بن عبدالله بن مروان در رجال کشی آمده است:

أما علي بن عبد الله بن مروان: فإن القوم يعني الغلاة يمتحن في أوقات الصلوات و لم أحضره في وقت صلاة و لم أسمع فيه إلا خيرا

روش امتحان غلات این بوده که آیا مقید به نماز هست یا خیر.

صاحب قاموس الرجال می فرمایند «غلو در بین قدما این بوده است که شخص خودش را به حدی می دیده است که بی‌نیاز از نماز و عبادات باشد.» لکن این‌گونه نیست که هرگاه غلو باشد ترک نماز هست. بله غلو شدید ترک نماز را به دنبال دارد. غلو به‌عنوان یک گرایش بسیار تند مطرح بوده است و بعد از مدتی مفهوم گسترده تری پیدا می‌کند و ترک نماز را هم به دنبال می آورد. بسیاری از تضعیفات شدید مربوط به غلو است. مسئله غلو به‌عنوان یکی از خطرات حدیثی مطرح بوده است. شاید در بغداد سنی ها شیعه را متهم می‌کردند به غلو. لذا شیعه در انفعال به این اشکال با غلو به سختی برخورد کرده‌اند. کتاب فهرست شیخ و نجاشی غرض کلامی داشته است و برای اثبات فرزانگی شیعه نوشته‌شده است. غلو یک بحران حاد سیاسی بوده است. لذا برای حفظ کیان تشیع برخورد سختی با غلو کرده‌اند و کمتر پیدا می کنید کذاب را به غیر از غالی گفته‌شده باشد.

سید مرتضی می‌گوید اگر خبر واحد را هم حجت بدانیم، شرط صحتش این است که راوی او انسان خوبی باشد در حالی که ما من روایه الا و فیها قمی مشبه او مجبر. می فرماید:

فإن معظم الفقه و جمهوره بل جميعه لا يخلو مستنده ممن يذهب مذهب الواقفة، اما أن يكون أصلا في الخبر أو فرعا، راويا عن غيره و مرويا عنه.

و الى غلاة، و خطابية، و مخمسة، و أصحاب حلول، كفلان و فلان و من لا يحصى أيضا كثرة. و الى قمي مشبه مجبر. و أن القميين كلهم من غير استثناء لأحد منهم إلا أبا جعفر بن بابويه (رحمة اللّه عليه) بالأمس كانوا مشبهة مجبرة، و كتبهم و تصانيفهم تشهد بذلك و تنطق به.

فليت شعري أي رواية تخلص و تسلم من أن يكون في أصلها و فرعها واقف أو غال، أو قمي مشبه مجبر، و الاختبار بيننا و بينهم التفتيش.[2]

سید مرتضی چگونه ادعا می‌کند قمییون همه قبلاً مشبه و مجبره بوده‌اند؟ او اولاً کتب قمیون را بررسی کرده‌اند و روایاتی یافتند که دلالت بر جبر و تشبیه داشته ثانیاً روایات شخص را عقیده او می‌دانسته است. لذا چنین ادعایی کرده است.

این سبک بررسی افراد در قدیم معمول بوده است که با بررسی روایات شخص او را توثیق یا تضعیف می‌کردند. (ما درباره خوب بودن یا بد بودن این روش نمی خواهیم بحث کنیم بلکه اصل اینکه این روش در تضعیف روات شایع بوده است)

ثمره اینکه بگوییم چنین روشی معمول بوده است در تعارض بین توثیق و تضعیف مشخص خواهد شد.

بسیاری از تضعیفات شدید مسئله غلو است چرا که این‌ها خطرناک تر از ناصبی ها و دشمنان اهل‌بیت بوده‌اند و خطرناک تر از آنهایی که تصریح به مخالفت با مذهب می‌کرده‌اند. «ضعیف جداً» در مورد کسانی است که غلو در مورد او مطرح بوده است. حتی مثل جابر جعفی هم گفته‌شده است. البته بین اصحاب سر ائمه و افرادی که دکان دار بودند باید تفکیک قائل شویم ولی در کتب بین این دو ممکن است تفکیک نشده باشد.

داود بن كثير الرقي

و أبوه كثير يكنى أبا خالد و هو يكنى أبا سليمان. ضعيف جدا و الغلاة تروي عنه. قال احمد بن عبد الواحد: قل ما رأيت له حديثا سديدا.

عبد الله بن القاسم الحضرمي

المعروف بالبطل كذاب غال يروي عن الغلاة لا خير فيه و لا يعتد بروايته.

عبد الله بن خداش أبو خداش المهري

ضعيف جدا و في مذهبه ارتفا

علي بن حسان بن كثير الهاشمي

مولى عباس بن محمد بن علي بن عبد الله بن العباس ضعيف جدا ذكره بعض أصحابنا في الغلاة فاسد الاعتقاد له كتاب تفسير الباطن تخليط كله.

ادعای ما این نیست که ضعیف جدا یعنی غالی. بلکه غلو را اماره بر ضعف جدی قرار می‌دادند. زیرا باورشان این بوده که غلاة ابای از کذب نداشتند.

محمد بن سنان ابوجعفر الزاهري

من ولد زاهر مولى عمرو بن الحمق الخزاعي كان أبو عبد الله بن عياش يقول: حدثنا أبو عيسى محمد بن احمد بن محمد بن سنان قال: هو محمد بن الحسن بن سنان مولى زاهر توفي أبوه الحسن و هو طفل و كفله جده سنان فنسب إليه و قال أبو العباس احمد بن محمد بن سعيد إنه روى عن الرضا علیه‌السلام قال: و له مسائل عنه معروفة و هو رجل ضعيف جدا لا يعول عليه و لا يلتفت إلى ما تفرد به... ... إن عبد الله بن محمد بن عيسى الملقب ببنان قال: كنت مع صفوان بن يحيى بالكوفة في منزل إذ دخل علينا محمد بن سنان فقال صفوان: إن هذا ابن سنان لقد هم أن يطير غير مرة فقصصناه حتى ثبت معنا...

کانّ همانطور که الکفر کله ملة واحدة، این‌ها می گفتند الغلو کله ملة واحدة! بعد می‌گوییم اگر کسی غالی بود، شیخ او را هم تضعیف می‌کردند.

معلى بن خنيس أبو عبد الله

مولى الصادق جعفر بن محمد علیه‌السلام و من قبله كان مولى بني أسد كوفي بزاز ضعيف جدا لا يعول عليه.

معلی از اصحاب سر بوده است و وکیل امام بوده است. تاب مخفی کردن اسرار اهل‌بیت را نداشت و این‌ها را فاش کرد و ائمه فرمودند آن اعدام شدنش سرنوشت این است که اسرار را فاش کرده است. لذا دلالت بر تضعیف ندارد...

یعنی آن شخصی که از اصحاب سر هستند در لبه پرتگاه اتهام غلو است چون حرفهای اصحاب سر و غالب ها خیلی شبیه به هم است.

 

مياح المدائني

ضعيف جدا. له كتاب يعرف برسالة مياح و طريقها أضعف منها و هو محمد بن سنان.

يونس بن ظبيان

مولى ضعيف جدا لا يلتفت إلى ما رواه. كل كتبه تخليط

محمد بن علي بن إبراهيم بن موسى ابوجعفر القرشي

مولاهم صيرفي ابن أخت خلاد المقرئ و هو خلاد بن عيسى. و كان يلقب محمد بن علي أبا سمينة ضعيف جدا فاسد الاعتقاد لا يعتمد في شي‌ء. و كان ورد قم و قد اشتهر بالكذب بالكوفة و نزل على احمد بن محمد بن عيسى مدة ثم تشهر بالغلو فجفا و أخرجه احمد بن محمد بن عيسى عن قم و له قصة.

محمد بن الحسن بن شمون

ابوجعفر بغدادي واقف ثم غلا و كان ضعيفا جدا فاسد المذهب.

محمد بن الحسين بن سعيد الصائغ

كوفي ينزل في بني ذهل ابوجعفر ضعيف جدا. قيل: إنه غال.

محمد بن موسى بن عيسى ابوجعفر الهمداني السمان

ضعفه القميون بالغلو و كان ابن الوليد يقول: إنه كان يضع الحديث و الله أعلم.

هرگاه تضعیف شدید است اطرافش یک ارتباطی با غلو ذکرشده است. این اتهام به غلو مطرح هست. اما آیا واقعاً ضعیف هستند و منحرف بوده‌اند بحث دیگری است.

علماء در آن دوره از غلاة بیش از وضاع و جعال روایت، می ترسیدند. روایات وضاعین نوعاً تصفیه شده بوده. لکن غلاة نفوذ داشتند و روایاتشان موجود است. به خاطر این زمینه داخلی (موجود بودن روایات غلاه در کتب شیعه) و هم آن زمینه خارجی که اهل سنت طعن به شیعه می زدند علماء با غلو برخورد شدیدی داشتند.

محمد بن عبد الله بن مهران ابوجعفر الكرخي

من أبناء الأعاجم غال كذاب فاسد المذهب و الحديث مشهور بذلك.

محمد بن جمهور أبو عبد الله العمي

ضعيف في الحديث فاسد المذهب و قيل فيه أشياء الله أعلم بها من عظمها.

احتمالاً مراد همان انحراف عقیده و غلو باشد.

محمد بن سليمان بن عبد الله الديلمي

ضعيف جدا لا يعول عليه في شي‌ء له كتاب.

در ترجمه پدرش نجاشی گفته است:

سليمان بن عبد الله الديلمي

أبو محمد قيل: إن أصله من بجيلة الكوفة و كان يتجر إلى خراسان و يكثر شراء (شرى) سبي الديلم و يحملهم إلى الكوفة و غيرها فقيل: الديلمي. غمز عليه و قيل: كان غاليا كذابا. و كذلك ابنه محمد لا يعمل بما انفردا به من الرواية.

از این ترجمه استفاده می‌شود که در مورد پدر و پسر غلو مطرح بوده است.

لذا مشخص شد که مسئله غلو یک مسئله شدیدی بوده است در آن عصر و دوران. با توجه به اینکه متن شناسی می‌شده است و غلو هم بسیار مطرح بوده است. با تضعیفات باید محتاطانه برخورد شود. درجایی که تضعیفات به استناد متن شناسی باشد نمی‌توان زیاد به این تضعیفات اعتنا کرد. زیرا غلو یعنی از حد گذراندن. فساد مذهب یعنی شخص نظریاتی داشته باشد که باطل هستند. منظور از فساد مذهب بیشتر جنبه های غلو آمیز و مقامات ائمه و ولایت تکوینی است. این مطالبی که بازگشت می‌کند به اجتهاد در متون، مسائل حدسی هستند نه حسی. شهادت در امور حدسی نیز حجت نیست. شهادت در امور حسی از عادل حجت است. اما در مورد حدسیات شهادت حجت نیست. حدسیات هم دو دسته هستند: قریب به حس و بعید از حس. قریب به حس مثل شجاعت که حسی نیست ولی مبادی قریب آن حسی هستند. مثلاً عملکرد در میدان جنگ دلالت بر شجاعت دارد. اصولاً دلیل اینکه شهادت در حسیات مقبول و در حدسیات غیرمقبول است این است که اشتباهات در حسیات کم است و احتمال آن عند العقلاء ملغی است ولی در حدسیات خطا کم نیست و احتمال خطا عند العقلاء ملغی نیست. اگر حدسیاتی پیدا کنیم که میزان اشتباه در آن مثل حسیات کم باشد و عقلاء احتمال خطا را ملغی بدانند شهادت در آن‌ها حجت خواهد بود. حدسیات قریب به حس همین دسته از حدسیات هستند. اما امور حدسی که بر مبنای حس نیست و یا اگر بر مبنای حس است ابتناء آنها بر حس خیلی روشن نیست و نتیجه گیری را اجتهادی جلو می‌دهد، اختلاف انظار در آنها زیاد خواهد بود و لذا دیگر شهادت در این امور حجت نخواهد بود.

اگر فردی شهادات او غالباً بر امور حدسی باشد، این غلبه باعث می‌شود مجموعه شهادات او زیر سؤال برود. در مورد ابن غضائری همین اشکال وجود دارد. نجاشی جمع‌آوری نظریات قبلی را انجام داده است ولی ابن غضائری مستقلاً اجتهاد در توثیق و تضعیف می‌کند و همین باعث می‌شود شهادات او مقبول نشود. مسئله غلو و تضعیفات ناشی از غلو ازجمله اجتهادات حدسی هستند. مثلاً ابن ولید می‌گوید اگر کسی قائل به سهو النبی نباشد غالی است!

إن أول درجة من الغلو نفي السهو عن النبي صلى الله عليه و آله

شیخ صدوق می‌گوید اگر کسی مشایخ قم را به تقصیر در حق اهل‌بیت نسبت دهد از نشانه های غلو است! شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد با شیخ صدوق بحث می‌کند که غلو در مورد مقامات اهل‌بیت و فساد اعتقاد در مورد خداوند و اعتقاد به ربوبیت اهل‌بیت است و این مسائل را نباید وارد غلو کنید!

و علامة المفوضة و الغلاة و أصنافهم نسبتهم مشايخ قم و علماءهم إلى القول بالتقصير.[3]

شیخ صدوق برخی منقولات زیارت جامعه را در فقیه نیاورده است. زیرا ایشان اعتقادات و چیزهایی را که قبول دارد را در این کتاب می آورد. برخی فقرات این زیارت را غلو می‌دانسته است و آن را ذکر نکرده است.

نظرات هیچ‌کسی در چنین تضعیفات و توثیقاتی (که بنا بر متن شناسی بوده است) حجت نیست. ابن غضائری باشد یا نجاشی. البته در مورد نجاشی و شیخ نمی‌توان احراز کرد که بسیار تضعیفاتشان بنا بر متن شناسی و غلو بوده است. البته شواهدی هست ولی به صرف گفتن «ضعیف» نمی‌توان گفت به دلیل غلو بوده است.

نجاشی در مورد جعفر بن محمد بن مالک می‌نویسد:

جعفر بن محمد بن مالك بن عيسى بن سابور

مولى أسماء بن خارجة بن حصن الفزاري كوفي أبو عبد الله كان ضعيفا في الحديث قال: احمد بن الحسين[4] كان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل و سمعت من قال: كان أيضا فاسد المذهب و الرواية و لا أدري كيف روى عنه شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام و شيخنا الجليل الثقة أبو غالب الزراري رحمهما الله و ليس هذا موضع ذكره. له كتاب غرر الأخبار و كتاب أخبار الأئمة و مواليدهم علیهم‌السلام و كتاب الفتن و الملاحم. أخبرنا عدة من أصحابنا عن احمد بن إبراهيم بن أبي رافع عن محمد بن همام عنه بكتبه و أخبرنا أبو الحسين بن الجندي عن محمد بن همام عنه.

وقتی یک تضعیف و یک توثیق باهم تعارض می‌کنند این یکی از راه های جمع است.

لکن شیخ در مورد ایشان می‌نویسد:

جعفر بن محمد بن مالك

كوفي ثقة و يضعفه قوم روى في مولد القائم أعاجيب.

همین ابوغالب رازی که نجاشی تعجب می‌کند چگونه از جعفر بن محمد بن مالک روایت می‌کند، در مورد جعفر بن محمد بن مالک می‌نویسد:

و جعفر بن محمد بن مالك الفزاري البزاز و كان كالذي رباني لأن جدي محمد بن سليمان حين أخرجني من الكتاب جعلني في البزازين عند ابن عمه الحسين بن علي بن مالك و كان أحد فقهاء الشيعة و زهادهم و ظهر من بعد موته من زهده مع كثرة ما كان يجري على يده أمر عجيب ليس هذا موضع ذكره.[5]

طبیعتاً ابوغالب رازی با ایشان بیشتر آشنا بوده است و حسی هم بوده است و این همه تعریف از او نشان می‌دهد مقام بالایی دارد. مشخص می‌شود همانطور که شیخ گفته است حرف‌های عجیبی می زده است. لذا نجاشی با توجه به متن شناسی او را تضعیف کرده است.

لذا تضعیفاتی که مبتنی بر حدس و اجتهاد است و از روی متن شناسی است نمی‌توانند مبنای عمل ما باشند.

غلو به معنای تند روی در عقاید است. بستگی دارد نظر یک عالم خود در چه حدی است. لذا ممکن است یک نفر به نظر عالمی تندرو و به نظر دیگری کند رو باشد! لذا نمی‌تواند به نسبت غلو خیلی اعتماد کرد.

محمد بن سنانکه در موردش گفته‌شده می خواست بلند پروازی کند و ما نگذاشتیم، خود او در موردش گفته‌شده است:

و عنه قال سمعت أيضا قال كنا ندخل مسجد الكوفة فكان ينظر إلينا محمد بن سنان و يقول: من أراد المعضلات فإلي و من أراد الحلال و الحرام فعليه بالشيخ يعني صفوان بن يحيى.

جمعبندی:

اگر در مورد شخصی مشخص شود تضعیفات او از روی متن شناسی بوده است، این تضعیفات مقبول نیست.

اگر یک عالم رجالی مشخص شود که اکثر تضعیفاتش از روی متن شناسی است، همه تضعیفات او، ولو مشخص نشود این تضعیف خاص از روی متن شناسی بوده است، همگی زیر سؤال خواهند رفت و نمی‌توان به آن اعتماد کرد. مثل ابن غضائری

اگر مثل نجاشی و شیخ از کلماتی استفاده کردند که دلالت می‌کرد با توجه به نسبت غلو تضعیف کرده‌اند، موردقبول نخواهد بود. لذا تضعیفات خیلی شدید ایشان معمولاً مقبول نیست. البته نمی‌گوییم مقابل آن یعنی توثیق استفاده می‌شود. بلکه نه توثیق و نه تضعیف اثبات می‌شود.

بصائر الدرجات را نقل نمی‌کنند. سایر روایات صفار را نقل می‌کنند ولی این کتاب را نقل نمی‌کنند. از روی متن شناسی این کار را می‌کنند.

لذا توثیقات و تضعیفاتی که از روی حدس هستند و اجتهادی، موردقبول نیستند. البته بیشتر در مورد تضعیف حدس و اجتهاد معمول است و اجتهاد در توثیق کمتر معمول است.

وحید بهبهانی در مقدمه تعلقه بر رجال میرزا بحثی در مورد «ضعیف» کرده است که سماء المقال بعینه آن را نقل کرده است و پذیرفته است. کار خوبی کرده است و با حوصله باید این مقدمه را مطالعه کرد.

ایشان می فرمایند خیلی از اوقات فردی را تضعیف می‌کردند زیرا روایت من غیر اجازةٍ روایت می‌کرده‌اند یا راویانشان (شاگردانش) ضعیف بوده است یا روایات غالیانه داشته است و... . وحید بهبهانی بسیار موجز نویس است در علم رجال ملّا و کارکشته است. در رجال خاقانی مطلب ایشان را آورده است.


[1] رجال ابن غضائری.
[2] رسائل الشريف المرتضى، ج‌3، ص: 310‌.
[3] الاعتقادات، ص: 101.
[4] ابن غضائری.
[5] رسالة أبي غالب الزراري و تكملتها، ص: 150‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo