< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه50

بسم الله الرحمن الرحیم

محتويات

0.0.1- ضعیفٌ

گفتیم خیلی اوقات منشاء تضعیفات بررسی متن روایات یک راوی است. خصوصاً با توجه به مسئله غلو. زیرا غلو در آن دوران یکی از مسائل حاد روایی و اجتماعی بوده است و نوع تضعیفات شدید مربوط به مسئله غلو است.

غلو و ارتفاع گاهی به این معنا است که اهل‌بیت را خدا بدانند. این متفق علیه کفر است. لکن در زمان قدیم به این معنا نبوده بلکه به کسی که در مورد صفات اهل‌بیت در مورد بلند پروازی باشد غالی است. بلند پروازی هم معنای مشککی است و هرکسی بنا بر شناخت و اعتقاد خودش نسبت به مقام ائمه، به زعم خود ممکن است دیگری را متهم به بلند پروازی کند. لذا اتهام به غلو به این معنا حدسی و اجتهادی است و برای ما حجت نخواهد بود.

0.0.1- ضعیفٌ

این لفظ گاهی مجرداً استعمال می‌شود و گاهی همراه با حدیث: ضعیف فی الحدیث – ضعیف فی حدیثه – ضعیف الحدیث –فی حدیثه ضعفٌ. به جای حدیث هم گاهی روایت ذکر می‌شود.

گاهی ضعیف را به مذهب و اعتقاد نسبت می‌دهند: ضعیف المذهب – ضعیف الاعتقاد

ابتدا درباره ضعیف مطلق و مجرد صحبت می‌کنیم و بعد درباره ضعیف الحدیث و ضعیف الاعتقاد و...

ضعیف به‌صورت مجرد به نظر علماء درایه به معنای این است که خود شخص شرایط قبول خبرش را ندارد. یعنی اولاً موصوف ضعف خود راوی است و ثانیاً ناظر به جنبه های حدیثی شخص است. مثل اینکه مثلاً کذاب یا وضاع الحدیث است.

مرحوم وحید بهبهانی به این مطلب اشکال کرده‌اند. ایشان در مورد افرادی مثل سهل بن زیاد و محمد بن خالد و داود الرقی تحقیق کردیم و دیدیم تضعیفی که بر این‌ها واردشده است از باب این است که از ضعفاء روایت زیاد می‌کردند.

البته اگر ما باشیم و تعبیر ضعیف در مورد این افراد بدون قرینه خارجیه، همان ضعف خود شخص در روایت را می فهمیم. لکن با قرینه خارجیه فهمیدیم خود اینان ضعیف نیستند ولی مشایخ ایشان ضعیف بوده‌اند. این غیر از این است که بگوییم مفهوم خود ضعیفٌ چیز دیگری است بلکه منشاء تضعیفشان را صحیح نمی‌دانیم. این موارد نام‌برده شده همراه قرینه خارجیه هستند. ایشان چند مثال دیگر هم زده اند که بهتر هستند. برخی از این مثالها را بررسی می‌کنیم:

محمد بن الحسن بن عبد الله الجعفري

ذكره بعض أصحابنا و غَمَزَ عليه. روى عنه البلوي و البلوي رجل ضعيف مطعون عليه. و ذكر بعض أصحابنا أنه رأى له رواية رواها عنه علي بن محمد البرذعي صاحب الزنج. و هذا أيضا مما يضعفه. و في كتبنا كتاب يضاف إليه مترجم بكتاب علل الفرائض و النوافل. قال الحسين بن حصين العمي: أخبرنا أبو بشر احمد بن إبراهيم بن معلى العمي قال: حدثنا محمد بن الحسن العطار قال: حدثنا عبد الله بن محمد البلوي قال: حدثنا محمد بن الحسن الجعفري عن أبي عبد الله علیه‌السلام.

لحن کلام این است که روایت بلوی از این شخص یک نقطه ضعف است.

صاحب الزنج هم از او روایت کرده است. این هم نشان می‌دهد او ضعیف بوده است. این تعبیر هم ظهور در کلام وحید بهبهانی دارد.

البته اینکه راوی یک شخص ضعیف باشد دلیل بر ضعف نمی‌تواند باشد. بله اگر همه راویان یک شخص ضعیف باشند. یعنی فقط ضعفا به شاگردی او می‌روند، این نشان از ضعف آن شخص دارد. مثلاً ابن غضائری می‌نویسد:

جعفر بن محمد بن مفضل

كوفي. يروي عنه الغلاة خاصة. و ما رأيت له قط رواية صحيحة. و هو متهم في كل أحواله.

لکن اگر هر دو دسته ضعیف و قوی از او روایت می‌کنند نمی‌تواند دلیل معتبری بر تضعیف باشد.

محمد بن حسن بن عبدالله الجعفری نزدیک 1000 روایت دارد. اگر نجاشی می‌گوید راوی ایشان ضعیف است می‌خواهد بگوید روایاتی که بلوی یا صاحب الزنج از او روایت می‌کنند ضعیف هستند. این معنا همان است که وحید بهبهانی گفته است. (یعنی تضعیف مربوط به روایات است و نه خود شخص راوی. این ثمره حرف وحید بهبهانی است)

مثال دیگر جعفر بن محمد بن مالک است. ابن غضائری می‌نویسد:

جعفر بن محمد بن مالك

بن عيسى بن سابور مولى مالك بن أسماء بن خارجة الفزاري أبو عبد الله. كذاب متروك الحديث جملة و في مذهبه ارتفاع و يروي عن الضعفاء و المجاهيل و كل عيوب الضعفاء مجتمعة فيه.

همه عیوب ضعفاء در ایشان مجتمع است. روایت از ضعفاء و مجاهیل را ازجمله نقاط ضعف برای یک راوی ضعیف درنظر گرفته اند. لذا منظور از ضعیفٌ فقط این نیست که خود راوی ضعیف است بلکه ممکن است به دلیل راوی ها ی او باشد.

البته باید توجه داشت که اگر به حمل شایع کسی را تضعیف کنند، منشاء این تضعیفات چه بوده است؟ خیلی چیزها می‌تواند باشد. اما کلمه ضعیفٌ به حمل اولی دلالت بر چه دارد؟ منافاتی ندارد کهیک لفظ معنایی داشته باشد ولی در مصادیق و موارد زیادی استفاده شود. استدلال های مرحوم وحید عمدتاً مربوط به وجه اول و حمل شایع تضعیف است ولی بحث ما مربوط به حمل اولی تضعیف است.

مثال دیگر جابر جعفی است. نجاشی می‌نویسد:

جابر بن يزيد أبو عبد الله

و قيل أبو محمد الجعفي عربي قديم نسبه: ابن الحارث بن عبد يغوث بن كعب بن الحارث بن معاوية بن وائل بن مرار بن جعفي. لقي أبا جعفر و أبا عبد الله علیهماالسلام و مات في أيامه سنة ثمان و عشرين و مائة. روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح و منخل بن جميل و يوسف بن يعقوب. و كان في نفسه مختلطا و كان شيخنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله ينشدنا أشعارا كثيرة في معناه تدل على الاختلاط ليس هذا موضعا لذكرها و قل ما يورد عنه شي‌ء في الحلال و الحرام.

کانّ این عبارت برای این است که بگوییم خود جابر جعفی ضعیف بوده است زیرا راویان او ضعیف هستند. سایر مثال های ایشان خیلی واضح نیست. ولی مثال دیگری که می‌توان گفته شود ولی ایشان اشاره نکرده است ترجمه داود بن کثیر الرقی است:

داود بن كثير الرقي

و أبوه كثير يكنى أبا خالد و هو يكنى أبا سليمان. ضعيف جدا و الغلاة تروي عنه. قال احمد بن عبد الواحد: قل ما رأيت له حديثا سديدا.

ایشان در ادامه می فرمایند تصحیح علماء هم منحصر در عدالت نیست. بلکه باتوجه به مذهب و روایات و ... تصحیح می‌کنند. تضعیف هم همین‌گونه است و الزاما به خاطر ضعف خود شخص نیست. سپس از مجلسی اول نقل می‌کند که فرموده است:

بعض المتأخرين اصطلحوا على أن مرادنا بالفاسق غير معلوم العدالة و هذا‌ الاصطلاح باطل بل حرام على الظاهر و هم أخطئوا فيه تجاوز الله عنا و عنهم مع أنهم أفتوا بأنه لو قال أحد لمستور الحال: يا فاسق فإنه يفسق و يعزر، بل يجب أن يقال إنه غير معلوم العدالة أو لا نعرف حاله، بل الحكم بالضعف ليس بجرح فإن العادل الذي لا يكون ضابطا يقال له: إنه ضعيف أي ليس قوة حديثه، كقوة الثقة بل تراهم يطلقون الضعيف على من يروي عن الضعفاء و يرسل الأخبار.[1]

آیا واقعاً کلمه ضعیف را بر این افراد اطلاق می‌کنند یا خیر؟ گفتیم باید حمل شایع و حمل اولی را از هم تفکیک کنیم. جهت دوم اینکه ممکن است منشاء این تضعیفات را نپذیریم ولی به‌هرحال خود شخص را تضعیف کرده‌اند به قرینه اینکه برخی حرف‌های او ضعیف هستند. یعنی اطلاق ضعیف بر شخصی به معنای این است که خود شخص ضعیف است و راه رسیدن به این مطلب بررسی روایات او بوده است. بعد بحث می‌کنیم که خود این ضعیف به چه معنا است؟ آیا به معنای ضعف مذهب است یا ضعف در صداقت یا عدالت و... . آیا مفهوم ضعیف این است که یکی از این مشکلات در او است کما اینکه وقتی می گفتیم ثقهٌ به این معنا بود که امامی عدالت ضبط را استفاده می‌کردیم. آیا از ضعیف هم فقدان یکی از این موارد را استفاده می‌کنیم؟

مثلاً در ترجمه احمد بن محمد بن خالد البرقی ابن غضائری می‌نویسد:

احمد بن محمد بن خالد

بن محمد بن علي البرقي يكنى أبا جعفر. طعن القميون عليه و ليس الطعن فيه. إنما الطعن فى من يروي عنه فإنه كان لا يبالي عمن يأخذ على طريقة أهل الأخبار. و كان احمد بن محمد بن عيسى أبعده عن قم ثم أعاده إليها و اعتذر إليه.

ایشان می‌گوید چون مشایخ او ضعیف بوده است قمیون خود او را تضعیف کرده‌اند. لکن خود او ضعیف نیست. بلکه قمیون اشتباهاً خیال کرده‌اند خود او ضعیف است. این همان مطلب ما است که معنای ضعیف این است که خود او ضعیف باشد.

مثال های وحید بهبهانی این بود که چون راویان او ضعیف بوده‌اند تضعیف شده است. آیا تضعیف شده است یعنی خودش ضعیف است یا فقط راویانش؟ ظاهراً او می‌خواهد بگوید فقط راویان ضعیف است و بیش از این نمی فهمیم. لکن ظاهر این است که خودش را ضعیف دانسته اند و منشاء این است که راویان او ضعیف بوده‌اند. پس خود او ضعیف است. (وحید بهبهانی)

ما در مسئله افعل التفضیل گفتیم وقتی می‌گوییم فلانی خوب است یعنی به حد متعارفی که برای اطلاق خوبی بر شخص لازم است داراست. ولی اگر گفتیم فلانی حظی از خوبی دارد به این معنا نیست که بقول مطلق می‌توان به او خوبی را اسناد داد. در ما نحن فیه یروی عن الضعفاء یعنی حظی از ضعف را دارد، اما آیا به حدی هست که بتوان به قول مطلق به او ضعیف اطلاق کنیم؟ این محل تردید است. بین خوبی و بدی حدوسط نیست و متناقض اند ولی بین خوب و بد به قول مطلق حدوسط هست چرا که فردی که چند خوبی و چند بدی دارد از جهتی می‌شود اطلاق کرد خوب و می‌شود اطلاق هم کرد بد.

نمی‌شود هم گفت «ضعیف» ی که این‌ها گفته‌اند منظورشان «ضعیف مشایخه» است چرا که در تقدیر گرفتن هم باید متعارف باشد و نمی‌شود هر چیزی را در تقدیر گرفت تا آنجا که حتی معنای مطلب کامل عوض شود مثلاً آیا می‌شود گفت «خدا شیطان است» و بعد بگوییم منظور «خدا خالق شیطان است» است!

بعد مرحوم وحید اسباب ضعف را بیان می‌کند: قلت حافظه و سوء ضبط. این‌ها باعث تضعیف خود شخص است. روایت بدون اجازه روایت. برای این مورد شاهد خوبی پیدا نشده است. روایت از شخصی که او را درک نکرده است. اگر بگوید او را درک کردم کذب است و اگر عبارتی بیاورد که ظاهرش درک او باشد این دلالت بر کذب و ضعف ندارد. بیان روایتی که محتوای باطل دارد مثل غلو و تشبیه و... . این سبب هم در میان قدما بوده است. با توجه به روایات یک شخص عقیده او را استظهار می‌کرده‌اند و خود راوی را تضعیف می‌کردند. اما الزاماً ما هم باید به همین سبب یک راوی را تضعیف کنیم یا خیر؟ ممکن است ما چنین استظهاری نکنیم.

نکته: ابن ولید از روایات نوادر الحکمه مواردی را استثناء کرده است. محمد بن احمد بن یحیی بن عمران صاحب نوادر الحکمه است. شیخ صدوق هم از ابن ولید تبعیت کرده است و این روایات را استثناء کرده است. شیخ طوسی این استثناء را گاهی به خود صدوق اسناد داده است. منشاء این استثناء چیست؟ آیا ملاک این است که این روایات خراب است یا اینکه خود این راویان مشکل دارند؟ ظاهر تعبیر این است که خود این راویان غیر معتمد هستند. عباراتی که در این مورد واردشده است جالب توجه است. در ترجمه محمد بن احمد بن یحیی در نجاشی به منشاء تضعیف اشاره نشده است:

محمد بن احمد بن يحيى بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالك الأشعري القمي

ابوجعفر كان ثقة في الحديث. إلا أن أصحابنا قالوا: كان يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل و لا يبالي عمن أخذ و ما عليه في نفسه مطعن في شي‌ء و كان محمد بن الحسن بن الوليد يستثني من رواية محمد بن احمد بن يحيى ما رواه عن محمد بن موسى الهمداني أو ما رواه عن رجل أو يقول بعض أصحابنا أو عن محمد بن يحيى المعاذي أو عن أبي عبد الله الرازي الجاموراني أو عن أبي عبد الله السياري أو عن يوسف بن السخت أو عن وهب بن منبه أو عن أبي علي النيشابوري (النيسابوري) أو عن أبي يحيى الواسطي أو عن محمد بن علي أبي سمينة أو يقول في حديث أو كتاب و لم أروه أو عن سهل بن زياد الآدمي أو عن محمد بن عيسى بن عبيد بإسناد منقطع أو عن احمد بن هلال أو محمد بن علي الهمداني أو عبد الله بن محمد الشامي أو عبد الله بن احمد الرازي أو احمد بن الحسين بن سعيد أو احمد بن بشير الرقي أو عن محمد بن هارون أو عن ممويه بن معروف أو عن محمد بن عبد الله بن مهران أو ما ينفرد (يتفرد) به...

البته لحن عبارت این است که کانّ به دلیل اینکه از ضعفا نقل می‌کند یا مراسیل هستند آن‌ها را قبول نداریم. لکن شیخ طوسی مطلب را به‌گونه‌ای دیگر نقل می‌کند. ایشان می‌نویسد:

محمد بن احمد بن يحيى

بن عمران الأشعري القمي جليل القدر كثير الرواية. له كتاب نوادر الحكمة و هو يشتمل على كتب جماعة أولها كتاب التوحيد كتاب الوضوء كتاب الصلاة كتاب الزكاة كتاب الصوم كتاب الحج كتاب النكاح كتاب الطلاق كتاب الأنبياء كتاب مناقب الرجال كتاب فضل العرب كتاب فضل العربية و العجمية (كتاب الوصايا و الصدقة) كتاب النحل و الهبة كتاب السكنى كتاب الأوقات كتاب الفرائض كتاب الأيمان و النذور و الكفارات كتاب العتق و التدبير و الولاء و المكاتب و أمهات الأولاد كتاب الحدود و الديات (كتاب الشهادات) كتاب القضايا و الأحكام العدد اثنان و عشرون كتابا. أخبرنا بجميع رواياته عدة من أصحابنا عن أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني عن أبي جعفر محمد [بن جعفر] بن بطة القمي عن محمد بن احمد بن يحيى. و أخبرنا الحسين بن عبیدالله و ابن أبي جيد جميعا عن (احمد بن محمد) بن يحيى (عن أبيه عن محمد بن احمد بن يحيى). و أخبرنا جماعة عن محمد بن علي بن الحسين عن أبيه و محمد بن الحسن عن احمد بن إدريس و محمد بن يحيى عن محمد بن احمد بن يحيى. و قال محمد بن علي بن الحسين (ابن بابويه): إلا ما كان فيه من تخليط و هو (الذي يكون) طريقه محمد بن موسى الهمداني أو يرويه عن رجل أو عن بعض أصحابنا أو يقول: و روي أو يرويه عن محمد بن يحيى المعادي ...

شیخ طوسی می‌گوید این روایاتی که شامل غلو و تخلیط هستند از این طرق نقل شده‌اند و ابن ولید این‌ها را استثناء کرده است. پس شیخ منشا مستثنیات ابن ولید را غلو و تخلیط راویان بیان کرده.

نکته جالب اینکه تضعیفاتی که شیخ طوسی در باب من لم یرو عنهم انجام داده است به جز یک مورد (ابراهیم بن اسحاق نهاوندی) همگی همان مستثنیات ابن ولید هستند. پس مفهوم ضعیف عند الشیخ می‌شود غلو و تخلیط. یعنی ضعیف الزاماً به معنای کاذب نیست. بلکه ضعیف می‌تواند کسی باشد که غالی یا مخلِط باشد. البته غلو و تخلیط ظاهراً هر دو به مذهب برمی گردند. مخلط یعنی کسی که فساد عقیدتی دارد. چه به مشتمل بر غلو باشد و چه نباشد. تخلیط عام است و شامل غلو هم می‌شود و وقتی در مقابل غلو قرار می‌گیرد منظور فساد عقیده هایی است که غلو نباشد.

ضعیفٌ گاهی به معنای غالی بودن است. تمام تضعیفات من لم یرو عنهم شیخ به جز یک نفر به معنای تخلیط است.

تضعیف یعنی تضعیف خود شخص ولی منشاء تضعیف مختلف است و الزاما این منشا صحیح نیست. غلو می‌تواند کاشف از ضعف خود شخص باشد و می‌تواند هم غلو خود یک نقطه ضعف باشد. لذا مفهوم ضعیف یک معنای جامع است به معنای اینکه یک نقطه ضعف حدیثی دارد. این نقطه ضعف می‌تواند کذب باشد و می‌توان فساد مذهب مثل غلو ... باشد و می‌تواند عدم ضبط باشد.

نکته‌اینکه در مورد کسانی که معتقد به فطحیه و واقفی و... باشند، اگر بخواهند او را از این باب تضعیف کنند اکتفاء نمی‌کنند به ضعیف به‌تنهایی. بلکه می‌گویند ضعیف المذهب واقفی. زیرا معمولاً وقف و... را از روایات شخص استظهار نمی‌کنند بلکه خود افراد عقیده خود را اظهار می‌کردند. اما در مورد غلو و... معمولاً روایات شخص بررسی می‌شود و اگر در روایات نقطه ضعفی پیدا کنند تعبیر ضعیف بکار می برند چرا که اشکال روایات یک چیز واضح نبوده که بخواهند نام ببرند بلکه یک اشکالی در متن روایت می دیدند و به طور کلی تعبیر به غلو و تخلیط می‌کردند. ولی اگر راوی او ضعیف باشد به خود او نمی‌گویند ضعیف. این منشاء تضعیف است و ممکن است این مناشی را ما قبول نکنیم. بنابراین از کلمه ضعیف الزاما مفهوم کاذب در نمی‌آید. اگر هم کاذب در بیاید ممکن است منشاء این ضعیف، روایت کردن از ضعفا باشد.

خلاصه: ما تقریباً با حرف‌های وحید بهبهانی موافق هستیم ولی نه به این بیانی که ایشان داشتند. ما نمی‌گوییم به کسی که راویان او ضعیف هستند، ضعیفٌ اطلاق می‌شود مگر اینکه ضعف راوی را اماره قرار دهند بر ضعف خود شخص و به این وسیله بر او ضعیفٌ اطلاق شود. مفهوم ضعیف، ضعف خود شخص است. ضعف هم فقط کذب نیست. بلکه ممکن است عدم ضبط باشد. (ضعیف الزاما دلالت بر کذب نمی‌کند اما می‌تواند موجب عدم قبول روایت می‌شود مثلاً وقتی دلالت بر عدم ضبط کند) مثل این ترجمه:

محمد بن جعفر بن احمد بن بطة المؤدب ابوجعفر القمي

كان كبير المنزلة بقم كثير الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل) يتساهل في الحديث و يعلق الأسانيد بالإجازات و في فهرست ما رواه غلط كثير. و قال ابن الوليد كان محمد بن جعفر بن بطة ضعيفا مخلطا فيما يسنده.

تخلیط در اینجا به معنای قاتی‌پاتی کردن است. یک روایت را گاهی به شخصی نسبت می‌دهد و گاهی به شخص دیگر نسبت می‌دهد.

گاهی هم ضعف شخص به دلیل ضعف در عقیده است. البته ضعف عقیده به‌صورت وقف و فطحیه و... را با ضعیفٌ مطلق بیان نمی‌کنند. بلکه ضعف غالیان را که با موشکافی روایاتشان استفاده می‌شده است به‌صورت ضعیفٌ بطور مطلق بیان می‌شود.

لذا در موارد تعارض بین جرح‌وتعدیل هرچند قاعده عرفی این است که جرح بر تعدیل مقدم است. لکن در خصوص علم رجال با توجه به فحصی که کردیم مشخص شد خیلی از تضعیفات با استناد به متن شناسی است و موردقبول نیست و در تعارض بین جرح‌وتعدیل طرف تعدیل را مقدم می‌کنیم. همین جعفر بن محمد بن مالک که نجاشی او را بسیار تضعیف کرده است شیخ توثیق کرده است و گفته است اعاجیب نقل کرده است و ابوغالب رازی هم که با او محشور بوده است او را بسیار بلند مرتبه می‌دانسته است.

برخی روایاتی که واردشده است اگر کسی ادعای رویت صاحب الزمان کرد او را تکذیب کنید ناظر به حکم ظاهری است برای اینکه بازار ادعای ارتباط با امام زمان شکسته شود. لکن اگر کسی واقعاً رویت کرد و ما مطمئن به صدق او بودیم، نمی‌توان او را تفسیق کرد. یعنی با عنایت به اکثریت که کذاب هستند حکم کلی به همه داده‌شده است بعکس قضیه خبر واحد که به دلیل اصابت اکثری همه خبر واحدها حجت دانسته شده‌اند.

بحث بعدی در مورد ضعیف فی الحدیث است. وحید بهبهانی گفته است یعنی روایاتش ضعیف هستند یعنی از ضعفاء روایت می‌کند. این تعبیر را از ضعیف بقول مطلق پایین تر دانستند. باید در جلسه بعد بحث شود. اصطلاحات دیگری است که در جای خود باید بررسی شود.

 


[1] روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج‌14، ص: 396‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo