< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه59

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد کامل الزیارات شیخ حر عاملی در خاتمه وسائل گفته است همه رجال کامل الزیارات ثقه هستند. محقق خویی این حرف را ابتدا تائید کردند لکن در الحاقیه جلد 24 معجم حدیث از این مبنا برگشتند و محقق خویی در اواخر عمر مجدداً فتاوای فقهی که به استناد رجال کامل الزیارات بوده است را بازبینی کردند.

کامل الزیارات نوشته جعفر بن محمد بن قولویه است که در زیارات اهل‌بیت است. در مقدمه آمده است:

و إنما دعاني إلى تصنيف كتابي هذا مسألتك و تردادك القول عليّ مرة بعد أخرى تسألني ذلك و لعلمي بما فيه لي من المثوبة- و التقرب إلى الله تبارك و تعالى و إلى رسوله و إلى علي و فاطمة و الأئمة صلوات الله عليهم‌ أجمعين و إلى جميع المؤمنين ببثه فيهم و نشره في إخواني المؤمنين على جملته فأشغلت الفكر فيه و صرفت الهم إليه و سألت الله تبارك و تعالى العون عليه حتى أخرجته و جمعته عن الأئمة صلوات الله عليهم أجمعين من أحاديثهم و لم أخرج فيه حديثا روي عن غيرهم إذا كان فيما روينا عنهم من حديثهم ص- كفاية عن حديث غيرهم و قد علمنا أنا لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى و لا في غيره لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته و لا أخرجت فيه حديثا روي عن الشذاذ من الرجال يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث و العلم و سميته كتاب كامل الزيارات و فضلها و ثواب ذلك و فصلته أبوابا كل باب منه يدل على معنى لم أخرج فيه حديثا يدل على غير معناه

عبارات «حتى أخرجته و جمعته عن الأئمة صلوات الله عليهم أجمعين من أحاديثهم» شاهد بر این است که این مقدمه بعد از تألیف کتاب نوشته‌شده است نه قبل از تألیف کتاب. اگر قبل از تألیف کتاب مقدمه نوشته‌شده باشد جا دارد کسی بگوید در مقدمه وعده داده است فقط از ثقات نقل روایت کند ولی در خود این کتاب به وعده اش عمل نکرده است. ولی وقتی مقدمه بعد از نوشتن کتاب نگاشته شود محتوای مقدمه گزارش است از این‌که من فقط از ثقات روایت نقل کرده ام. شبیه همین حرف را در مقدمه شیخ صدوق گفتیم. از لحن مقدمه استفاده می‌شود مقدمه بعد از تألیف کتاب است و چنین اشکالی را نمی‌شود به شیخ صدوق هم گرفت.

عبارت «إذا كان فيما روينا عنهم من حديثهم (ص) كفاية عن حديث غيرهم» اگر «اذا» باشد معنا این است که اگر از روایات معصوم کفایت حاصل شود روایتی از غیر معصومین نمی آورم. اگر «اذ» باشد معنا این است که باوجود روایات معصومین کفایت وجود دارد و لذا روایتی از غیر معصومین نقل نمی کنم. البته در این کتاب از غیر معصوم هم روایت است ولی این روایات در مورد معصومین است و داستان هستند نه اینکه زیارت و دعایی را از غیر معصوم نقل کنم. لذا این موارد را نمی‌توان به‌عنوان اشکال بر این وعده محسوب کرد و این وعده مربوط به جایی هست که هم از معصومین مطلب هست و هم از غیر معصوم ولی در داستآن‌هایی که ایشان از غیر معصومین آورده، اصلا از معصومین روایتی نیست.

عبارت «ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته» دلالت دارد که روایاتی که به معصوم نسبت داده‌شده است از طریق ثقات، این روایات را نقل می کنم. لذا روایاتی که به غیر معصوم ختم می‌شود را توثیق نکرده است.

عبارت «لا أخرجت فيه حديثا روي عن الشذاذ من الرجال». شذاذ من الرجال یعنی کسانی که روایت کم دارند.

عبارت «يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث و العلم» برای ما دقیقاً معنایش معلوم نیست. یوثر ذلک به چه معناست نمی دانم. لکن فی الجمله می‌گوید راویان این روایات افرادی هستند که هم ثقه هستند و هم مشهور به علم و روایت هستند. یعنی افراد شاذ و غیر معروف را در این کتاب نیاورده ام. پس ایشان فقط ثقه بودن را در نظر ندارند بلکه مشهور به علم بودن هم مورد نظر هست.

در این عبارت اخیر دو احتمال وجود دارد:

1. فقط مشایخ بی واسطه ابن قولویه ثقه هستند.

2. همه افراد موجود در سند تا معصوم ثقه هستند.

مراد از أصحابنا امامی به معنای اعم است. امامیه و واقفیه و فطحیه و ناووسیه و اسماعیلیه و... أصحابنا هستند و عامه یا زیدیه جزء أصحابنا نیستند. لذا اگر عامی یا زیدی در سند پیدا کنیم نقض این قضیه خواهد بود. البته اسماعیلیه را داخل در أصحابنا بدانیم بحث است زیرا تفاوت‌های زیادی بین اسماعیلیه و باقی فِرَق شیعه وجود دارد و بعید است که اسماعیلیه داخل در أصحابنا باشد.

مرحوم محقق خویی می فرمایند ظاهر عبارت این است که همه افراد کتاب (مشایخ بدون واسطه و باواسطه) را شامل شود. لکن بعداً با مراجعه به متن خود کتاب از این مبنا برگشتند. زیرا موارد زیادی هستند که مرسل هستند یا ضعیف اند. البته ایشان به امامی بودن اشاره ای نکرده است حال آن‌که ما استظهار کردیم أصحابنا رحمهم الله یعنی امامیه. در حالی که مثل ابی جارود (راس فرقه جارودیه) و واقفیه و عامه هم در کتاب هستند. مشهور بودن را هم محقق خویی بیان نکردند در حالی که در کتاب غیر مشهورین هم زیاد هستند. موارد اینچنین آنقدر زیاد است که بعید بود از مثل محقق خویی فقط مقدمه را نگاه کند و چنین استظهار کند. اگر متن کتاب را مطالعه اجمالی می‌کرد هیچگاه چنین اشتباهی را مرتکب نمی‌شد. پس همه رجال کامل الزیارات توثیق نشده‌اند. اما آیا مشایخ بلاواسطه توثیق شده‌اند یا احتمال دیگری هم وجود دارد؟ قبلاً اشاره کردیم که از این عبارت استفاده مشایخ هم نمی‌شود و احتمالاً ناظر به ارباب (صاحب) کتبی باشد که روایاتش را از آن کتب گرفته است. مثلاً یکی از این کتب مشیخه حسن بن محبوب است.

ان قلت: معلوم نیست صاحب کتاب کدام راوی است و با این حساب این عبارت ابن قولویه هیج فائده ای ندارد.

قلت: ایشان در مقام بحث رجالی نیست. لذا اگر فایده رجالی نداشته باشد به غرض ایشان خللی وارد نشده است. ایشان می خواست اعتبار روایات کتابش را بیان کند و با این بیان بطور اجمالی اعتبار روایات اثبات می‌شود. شبیه عبارتی که شیخ صدوق در مقدمه فقیه نقل کرده است.

شیخ صدوق می‌نویسد:

وَ جَمِيعُ مَا فِيهِ مُسْتَخْرَجٌ مِنْ كُتُبٍ مَشْهُورَةٍ عَلَيْهَا الْمُعَوَّلُ وَ إِلَيْهَا الْمَرْجِعُ مِثْلُ كِتَابِ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السِّجِسْتَانِيِ‌

یعنی کتب مورد استفاده من کتب مشهور و مورد اعتماد بوده است.

افراد مشهور به علم و حدیث غالبا صاحب کتاب هستند و لذا این عبارت با این احتمال (توثیق صاحبان کتب) بیشتر سازگار است.

در آن عصر دیگر دوران روایت شفاهی منتفی بوده است و تقریباهمه روایات به‌صورت مکتوب نقل می‌شده‌اند. لذا می‌توان با اطمینان گفت این روایات را تماماً از کتب اخذ کرده است و ما هم قبلاً گفتیم طرق به این کتب ارزشی ندارند. لذا مشایخ بلاواسطه ابن قولویه که فقط نقش اجازه روایت را داشته‌اند اصلاً مهم نیست ثقه باشند یا نه. آنچه مهم است این است که کتابی که روایت از آن اخذ شده است کتاب معتبر و نویسنده آن ثقه باشد. قبلاً گفته بودیم که ابن داود قمی (متوفی 368) که معاصر ابن قولویه است اجازه ای از او نقل شده است در کتاب فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه‌السلام في النجف، ص: 141:

قد أجزت هذا الكتاب و هو أول‌ كتاب الزيارات من تصنيفي و جميع مصنفاتي و رواياتي ما لم يقع فيها سهو و لا تدليس لمحمد بن عبد الله بن عبد الرحمن بن سميع أعزه الله فليرو ذلك عني إذا أحب لا حرج عليه فيه أن يقول أخبرنا و حدثنا و كتب محمد بن داود القمي في شهر ربيع الآخر سنة ستين و ثلاثمائة

ایشان می‌گوید فرقی ندارد تعبیر حدثنا یا اخبرنا بکنید. بنده اجازه می دهم و با این اجازه می‌توانید تعبیر حدثنا یا اخبرنا هم بکنید.

مشایخ ابن قولویه که وثاقت آن اثبات نشده باشد تعداد کمی هستند. مخصوصاً اینکه ما اکثار روایت اجلاء را هم دلیل بر توثیق دانستیم.

مثلاً ابوالحسین احمد بن عبدالله بن العلی 4 روایت یا ابوعلی احمد بن علی المهدی 1 روایت یا احمد بن محمد بن سعد 1 روایت در کامل الزیارات دارند. شیعه بودن این افراد هم مشخص نیست. برخی افراد دیگر هم که توثیق ندارند در روایاتی هستند که به معصوم نمی‌رسد. مثل روایات باب التاسع و العشرون نوح الجن على الحسين بن علي ع‌ که نوعاً از غیر معصوم هستند.

لذا برای محقق خویی که اکثار روایت اجلاء را قبول نداشتند این راه (توثیق رجال کامل الزیارات) ثمرات مختصری دارد ولی برای ما تقریباً می‌توان گفت ثمره ای ندارد.

بنابراین چون چند احتمال وجود دارد (توثیق تمام مشایخ، توثیق مشایخ بلاواسطه، توثیق صاحبان کتب مصدر)، ثمره رجالی نمی‌تواند داشته باشد.

مرحوم مجلسی در مقدمه بحار حدود 300 کتاب را به‌عنوان منابع کتاب خود نام می‌برد و در فصل بعد به توثیق این کتب می‌پردازد و یکی یکی را بیان می‌کند و اعتبار آن را اثبات می‌کند. ایشان نمی‌خواهد بگوید همه روایات این کتب معتبر است ولی اعتبار اجمالی برای آن اثبات می‌کند. شبیه این شهادت در مورد کتاب «بشارت المصطفی» و «مزار ابن مشهدی» وجود دارد. به احتمال قوی همه اش راجع به توثیق منابع و مصادر کتاب خود هستند. خود ابن قولویه می‌گوید همه روایات در دسترس من نیست. منابع من محدود است و از این منابع محدود استفاده می کنم. این عبارت (و قد علمنا أنا لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى ...) هم شاهدی بر همین احتمال است که ایشان منابع و مصادر خود را توثیق می‌کند نه مشایخ بلاواسطه خود را.

چند نکته:

1. محقق خویی می فرمایند برخی اشخاص در این کتاب هستند که نجاشی و شیخ تضعیف کرده‌اند. این موارد را به‌عنوان نقض بیان نکنید. زیرا ممکن است نجاشی و شیخ تضعیف کرده‌اند و ابن قولویه توثیق کرده است. لذا تعارض بین دو نظر است نه اینکه نقض باشد.

این کلام ایشان فی‌نفسه صحیح است. لکن برخی مواردی که ذکر می‌شود عامی بودن یا ضعفشان بگونه ایست که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را تصحیح کند. یعنی مشهور به ضعف یا عامی بودن هستند. برخی موارد هم سند مرسل است. در این موارد نمی‌توان گفت به نظر ابن قولویه صحیح بوده است.

اضف الی ذلک اینکه خیلی از این رجال مشهور نیستند در حالی که ابن قولویه وعده داده بود از افراد مشهور روایت نقل کند.

2. برخی گفته‌اند در این کتاب از عمر سعد ملعون هم روایت نقل شده است. ایشان دیگر نمی‌توان مورد اعتماد ابن قولویه باشد. برخی پاسخ داده‌اند که نسخ مختلف است و در برخی نسخه ها عمرو بن سعد است یا عمر بن سعید است و... . لکن ما می‌گوییم عمر بن سعد در صفحه 72 و 92 و 93 و 94 و 95 ذکرشده است. راوی از عمر بن سعد عمدتاً نصر بن مزاحم است که کتاب وقعه صفین را نوشته است و در آن کتاب از عمر بن سعد روایت زیاد نقل می‌کند. لذا این شخص همان عمر بن سعد است. مرحوم امینی در کامل الزیارات استظهار کرده‌اند عمرو بن سعید مدائنی است که هیچ وجهی برای استظهار ایشان وجود ندارد. لکن عمر بن سعد فقط همان ملعون نیست. افراد دیگری به همین نام بوده‌اند. نصر بن مزاحم اصلاً طبقه اش به عمر بن سعد ملعون نمی‌خورد. این عمر بن سعد با دو واسطه از امام صادق روایت نقل می‌کند حال آنکه آن ملعون احتمالاً هنگام تولد امام صادق مرده بوده است. لذا این عمر بن سعد بن ابی فید الاسدی است که در همان وقعه صفین مشخصاتش گفته‌شده است.

3. کامل الزیارات را یکی از شاگردان ابن قولویه که حسین بن احمد بن مغیره باشد روایت کرده است. در این کتاب برخی زیادات است که مال این شاگرد است. خیلی موارد هم مشخص است شاگرد اضافه کرده است. حاجی نوری اولین بار به این مطلب تنبه داده است و اعتراض کرده است که علامه مجلسی متوجه این مطلب نبوده است. عبارتی که حاجی نوری تنبه می‌دهد این است:

للحسين بن احمد بن المغيرة فيه حديث- رواه شيخه أبو القاسم رحمه الله مصنف هذا الكتاب و نقل عنه و هو عن زائدةَ عن مولانا علي بن الحسين‌ع ذهب على شيخنا رحمه الله أن يضمنه كتابه هذا و هو مما يليق بهذا الباب و يشتمل أيضا على معان شتى حسن تام الألفاظ- أحببت إدخاله و جعلته أول الباب و جميع أحاديث هذا الباب و غيرها مما يجري مجريها يستدل بها على صحة قبر مولانا الحسين‌ع بكربلاء لأن كثيرا من المخالفين ينكرون أن قبره بكربلاء كما ينكرون أن قبر مولانا أمير المؤمنين‌ع بالغري بظهر نجف الكوفة و قد كنت استفدت هذا الحديث بمصر عن شيخي أبي القاسم علي بن محمد بن عبدوس الكوفي رحمه الله مما نقله‌ عن مُزاحم بنِ عبدِ الوارثِ البصريِّ بإِسناده عن قدامةَ بنِ زائدةَ عن أبيه زائدةَ عنْ عليَّ بنِ الحسين ع و قد ذاكرت شيخنا ابن قولويه بهذا الحديث بعد فراغه من تصنيف هذا الكتاب ليدخله فيه فما قضى ذلك و عَاجَلَتْهُ مَنِيَّتُهُ رضي الله عنه و ألحقه بمواليه ع و هذا الحديث داخل فيما أجاز لي شيخي ره و قد جمعت بين الروايتين بالألفاظ الزائدة و النقصان و التقديم و التأخير فيهما حتى صحَّ بجميعه عمن حدثني به اولاً ثم الآن و ذلك أني ما قرأته على شيخي ره و لا قرأه علي غير أني أرويه عمن حدثني به عنه و هو أبو عبد الله احمد بن محمد بن عياش قال...[1]

این عبارت مشخص است که خود ابن قولویه آن را نگفته است و شاگرد تصریح می‌کند که ابن قولویه گفتم این روایت اول را به کتاب اضافه کند. لکن عمرش کفاف نداد و من اجازه روایت این روایت را دارم هرچند بر خود ابن قولویه آن را نخواندم. لکن استاد دیگرم احمد بن محمد بن عیاش آن را روایت کرده است.

حاجی نوری همین یک آدرس را می‌دهد. در حالی که موارد دیگری هم هست. خود ابن مغیره در برخی موارد در سند واقع‌شده است. مثلاً:

2- حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ جَمَاعَةٌ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ عَلَيْهِ نَعُودُهُ وَ هُوَ عَلِيلٌ فَقَالَ لَنَا وَجِّهُوا قَوْماً إِلَى الْحَائِرِ مِنْ مَالِي فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ الٌمُشِيرُ يُوَجِّهُنَا إِلَى الْحَائِرِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ فِي الْحَائِرِ- قَالَ فَعُدْتُ إِلَيْهِ فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لِي لَيْسَ هُوَ هَكَذَا إِنَّ لِلَّهِ مَوَاضِعَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِيهَا وَ حَائِرُ الْحُسَيْنِ ع مِنْ تِلْكَ الْمَوَاضِعِ.

3- قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ احمد بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ احمد بْنِ عَلِيٍّ الرَّازِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْوَهْوِرْدِيِّ بِنَيْشَابُورَ بِهَذَا الْحَدِيثِ وَ ذَكَرَ فِي آخِرِهِ غَيْرَ مَا مَضَى‌ فِي الْحَدِيثَيْنِ الْأَوَّلَيْنِ أَحْبَبْتُ شَرْحَهُ فِي هَذَا الْبَابِ لِأَنَّهُ مِنْهُ- قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْوَهْوِرْدِيُّ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ ره قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدٌ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ [2]

مثال دیگر:

4- حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ احمد بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أصحابنا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مِنَ الْأَمْرِ الْمَذْخُورِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ وَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ الْحَائِرِ.

5- قَالَ ابْنُ قُولَوَيْهِ وَ زَادَهُ الْحُسَيْنُ بْنُ احمد بْنِ الْمُغِيرَةِ عَقِبَ هَذَا الْحَدِيثِ فِي هَذَا الْبَابِ بِمَا أَخْبَرَهُ بِهِ حَيْدَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نُعَيْمٍ السَّمَرْقَنْدِيُّ بِإِجَازَتِهِ بِخَطِّهِ بِاجْتِيَازِهِ لِلْحَجِّ عَنْ أَبِي النَّضْرِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ احمد عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ وَ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:

احتمال دارد مراد از این ابن قولویه فرزند جعفر بن قولویه باشد. زیرا حسین بن احمد بن مغیره شاگرد جعفر بن قولویه بوده است و خود استاد از شاگردش روایت نمی‌کند. بلکه این ابن قولویه کسی دیگر و احتمالاً فرزند ایشان بوده است. حاج آقا گاهی تعبیر می‌کردند «من کلام ابن المولف»

احتمال هم دارد مطلب مصحف باشد. عبارت شاید این گونه باشد. 4- حدثنی محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیری ... قاله ابن قولویه. و زاد الحسین بن احمد بن مغیره...

به‌هرحال هر چه باشد این روایت پنجم را حسین بن احمد بن مغیره اضافه کرده است.

البته احتمال هم دارد استاد از شاگرد نقل کرده باشد ولی این احتمال بعیدی است و نیاز به یک قرینه محکمی دارد.

احتمال دیگر هم این است که ابن قولویه از حیدر بن محمد بن نعیم این روایت را نقل کرده است ولی در این کتاب نیاورده باشد و ابن مغیره آن را اضافه کرده باشد. یعنی عبارت این‌گونه باید خوانده شود:

«قَالَ ابْنُ قُولَوَيْهِ بِمَا أَخْبَرَهُ بِهِ حَيْدَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نُعَيْمٍ السَّمَرْقَنْدِيُّ بِإِجَازَتِهِ بِخَطِّهِ» و عبارت «وَ زَادَهُ الْحُسَيْنُ بْنُ احمد بْنِ الْمُغِيرَةِ عَقِبَ هَذَا الْحَدِيثِ فِي هَذَا الْبَابِ» جمله معترضه باشد.

موارد دیگری هم وجود دارد که روایت را شاگرد اضافه کرده است. لذا اگر مطلب محقق خویی را هم قبول داشته باشیم باید حواسمان باشد که از مواردی که شاگرد اضافه کرده است نباشد.

مثال دیگر:

5- حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيُّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ عَنْ احمد بْنِ هابندار [مَابُنْدَادَ] عَنْ احمد بْنِ الْمُعَافَا الثَّعْلَبِيِّ عَنْ أَهْلِ رَأْسِ الْعَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ‌ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ يُرِيدُ...

تلعکبری معاصر ابن قولویه است و از ابن قولویه روایت نقل می‌کند و به‌نوعی شاگرد ابن قولویه است هرچند ازنظر سنی اختلاف چندانی ندارند. مروی عنه تلعکبری أَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ است. محمد بن همام خودش از مشایخ ابن قولویه است. بعید است ابن قولویه از معاصر خود مطلبی را از شیخ خودش نقل کند. ابن قولویه مستقیم می‌تواند خودش از استادش نقل کند. اگر بخواهد از معاصر خود نقل روایت کند قاعدتاً باید روایتی را نقل کند که خودش دسترسی به آن نداشته است. احتمال دارد این روایت را هم شاگرد اضافه کرده باشد هرچند قرینه محکمی وجود ندارد و صرف احتمال است.

مثال دیگر:

9- وَ مِنْ زِيَادَةِ الْحُسَيْنِ بْنِ احمد بْنِ الْمُغِيرَةِ مَا فِي حَدِيثِ احمد بْنِ إِدْرِيسَ بْنِ احمد بْنِ زَكَرِيَّا الْقُمِّيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ قائد [فَائِدٍ] الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ فِي الْحَرَمَيْنِ فَقَالَ تُتِمُّ وَ لَوْ مَرَرْتَ بِهِ مَارّاً.

10- حَدَّثَنِي احمد بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنِي احمد بْنُ أَبِي زَاهِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الزَّيَّاتِ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عِمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع أُقَصِّرُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَوْ أُتِمُّ قَالَ إِنْ قَصَّرْتَ فَلَكَ وَ إِنْ أَتْمَمْتَ فَهُوَ خَيْرٌ وَ زِيَادَةٌ فِي الْخَيْرِ خَيْرٌ.

روایت اول که تصریح است که ابن مغیره اضافه کرده است. ابن مغیره از احمد بن ادریس نقل روایت می‌کند. آیا روایت بعدی نیز که از احمد بن ادریس است را هم شاگرد اضافه کرده است؟ احمد بن ادریس از مشایخ ابن قولویه نیست. از مشایخ کلینی است و یک طبقه از اساتید ابن قولویه مقدم است. لذا این عبارت به نظر غلط است. زیرا چه از ابن قولویه باشد و چه از ابن مغیره تعبیر ارسال دارد و تعبیر حدثنی ظهور در روایت مستقیم دارد. احتمال دارد عبارت حدیث دوم «حدّث» باشد. یا سقطی در کار باشد.

برخی از این موارد را خود حاجی نوری هم دقت نکرده است و در مستدرک اشتباه نقل کرده است. هرچند اصل بحث را خود حاجی نوری تذکر داده بودند. رواتی که کتاب را نقل می‌کردند احادیثی در ضمن احادیث کتاب اضافه می‌کردند که به آن احادیث ضمنیه گفته می‌شود. یعنی وقتی روایتی را در کتاب نقل می‌کند روایت دیگری که هم مضمون باشد هم در ذیل آن اضافه می‌کند.

البته این روایاتی که حسین بن احمد بن مغیره به کتاب کامل الزیارات اضافه کرده است شاید به 10 عدد نرسد.

نتیجه: عبارت مقدمه مردد است بین این‌که شیخ بلاواسطه را توثیق می‌کند یا صاحب کتاب را. و صاحب کتاب هم معلوم نیست کدام شخص است. لذا از این طریق نمی‌توان استفاده رجالی برد.

 


[1] كامل الزيارات، النص، ص: 260.
[2] كامل الزيارات، النص، ص: 274.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo