< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

60

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی مشایخ و روات حدیث هستند که گفته‌شده است این‌ها فقط از ثقات نقل می‌کنند. معروف‌ترین این‌ها ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی است. این سه نفر را بعداً بحث خواهیم کرد. افراد دیگر هم اضافه شده‌اند، ازجمله:

نجاشی و احمد بن محمد بن عیسی و جعفر بن بشیر و بنو فضال و...

این افراد را جداگانه بررسی خواهیم کرد.

0.0.1- مشایخ نجاشی

اولین نفری که در مورد اعتبار مشایخ او بحث کرده است علامه بحر العلوم بوده است ظاهراً و بعد از ایشان حاجی نوری در خاتمه مستمسک و محقق خویی در مقدمه معجم الرجال برخی از این استدلالات را نقل کرده است. استدلالات علامه بحر العلوم بر وثاقت اساتید نجاشی مفصل است ولی مهم‌ترین استدلال همان است که محقق خویی نقل کرده است. محقق خویی این‌گونه تقریر می‌کنند:

نجاشی در ترجمه احمد بن محمد بن عبیدالله الجوهری (ابن عیاش) و در ترجمه ابوالمفضل شیبانی عبارتی آورده است که دلالت دارد نجاشی فقط از ثقات نقل می‌کند.

عبارت نجاشی در ترجمه احمد بن محمد بن عبیدالله این است:

احمد بن محمد بن عبیدالله

بن الحسن بن عياش بن إبراهيم بن أيوب الجوهري أبو عبد الله. و أمه سكينة بنت الحسين بن يوسف بن يعقوب بن إسماعيل بن إسحاق بنت أخي القاضي أبي عمر محمد بن يوسف. كان سمع الحديث و أكثر و اضطرب في آخر عمره و كان جده و أبوه من وجوه أهل بغداد أيام آل حماد و القاضي أبي عمر. له كتب منها: كتاب مقتضب الأثر في عدد الأئمة الاثني عشر كتاب الأغسال كتاب أخبار أبي هاشم داود بن القاسم الجعفري كتاب شعر أبي هاشم أخبار جابر الجعفي كتاب الاشتمال على معرفة الرجال و من روى عن إمام إمام كتاب ما نزل من القرآن في صاحب الزمان [علیه‌السلام‌] كتاب في ذكر الشجاج كتاب عمل رجب كتاب عمل شعبان كتاب عمل شهر رمضان كتاب أخبار السيد كتاب اللؤلؤ و صنعته و أنواعه كتاب ذكر من روى الحديث من بني ناشرة كتاب أخبار وكلاء الأئمة الأربعة. رأيت هذا الشيخ و كان صديقا لي و لوالدي و سمعت منه شيئا كثيرا و رأيت شيوخنا يضعفونه فلم أرو عنه شيئا و تجنبته و كان من أهل العلم و الأدب القوي و طيب الشعر و حسن الخط رحمه الله و سامحه و مات سنة إحدى و أربعمائة.

وقتی دیدم مشایخ او را تضعیف می‌کنند از او اجتناب کردم.

در ترجمه محمد بن عبدالله ابوالمفضل الشیبانی هم می‌نویسد:

محمد بن عبد الله بن محمد

بن عبیدالله بن البهلول بن همام بن المطلب بن همام بن بحر بن مطر بن مرة الصغرى بن همام بن مرة بن ذهل بن شيبان أبو المفضل. كان سافر في طلب الحديث عمره أصله كوفي و كان في أول أمره ثبتا ثم خلط و رأيت جل أصحابنا يغمزونه و يضعفونه. له كتب كثيرة منها: كتاب شرف التربة كتاب مزار أمير المؤمنين علیه‌السلام كتاب مزار الحسين علیه‌السلام كتاب فضائل العباس بن عبد المطلب كتاب الدعاء كتاب من روى حديث غدير خم كتاب رسالة في التقية و الإذاعة كتاب من روى عن زيد بن علي بن الحسين كتاب فضائل زيد [علیه‌السلام‌] كتاب الشافي في علوم الزيدية كتاب أخبار أبي حنيفة كتاب القلم. رأيت هذا الشيخ و سمعت منه كثيرا ثم توقفت عن الرواية عنه إلا بواسطة بيني و بينه.

از این عبارات استفاده کرده‌اند که ایشان از ضعفاء نقل مستقیم و بی واسطه نمی‌کند. البته چرا بین بی واسطه و باواسطه فرق گذاشته است؟ اگر مستقیم از ضعفاء نقل کند تهمت نقل از ضعفاء بر عهده خود اوست ولی اگر باواسطه باشد مسئولیت نقل از ضعفاء را بر دوش دیگران گذاشته است. علامه همچنین مطلبی را در جای دیگر دارد و می‌گوید ابوالمفضل اول عمر ضبط بوده است ولی بعداً خلط کرد. لذا من واسطه قرار می دهم بین خودم و او [یعنی کسی را که دوران ضبط بودن او را درک کرده، بین خودم و او واسطه قرار می دهم.]

آنچه مهم است اینکه آیا از این عبارت استفاده می‌شود که نجاشی از ضعفاء نقل نمی‌کند؟

اشکال: این عبارت نهایتاً دلالت دارد از ضعفاء نقل نمی‌کند. اما آیا از مهملین هم نقل نمی‌کند؟ یعنی اگر نه توثیق دارد و نه تضعیف هم نقل نمی‌کند؟ پس صرف نفی نقل از ضعفا، دلالت بر نقل از ثقات نمی‌کند. (یعنی برخی روات ممکن است ضعفشان برای دیگران معلوم نبوده و لذا در جامعه تضعیف نشده باشند هرچند خود نجاشی می‌داند که آن روات ضعیف هستند ولی چون تضعیف نشده‌اند، نقل از آنها بکند. یک صورت دیگر هم این است که نه تضعیف دارند و نه توثیق، بلکه مهمل هستند)

پاسخ: محقق خویی می فرمایند: «و رأيت جل أصحابنا يغمزونه و يضعفونه» به‌صورت موضوعی اخذ نشده است بلکه طریقی است. یعنی رایت طریق به ضعف واقعی است و اگر در شخصی ضعف واقعی نفی شد لازمه اش وثاقت است.

توضیح آنکه برخی عناوین مثل رویت و علم و... را دو شکل می‌توان لحاظ کرد. گاهی موضوعیت دارد و گاهی طریقیت. در بحث قطع طریقی و موضوعی همین بحث هست. برخی گفته‌اند اگر این الفاظ در دلیل اخذ شوند ظهور در طریقیت دارند نه موضوعیت. در مسئله لیالی مقمره همین بحث است. در آیه قرآن آمده است:

كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ

آیا تبین موضوعیت دارد یا طریقیت؟ اگر موضوعیت داشته باشد باید تبین حاصل شود حتماً و در صورت عدم تبین واقعاً احکام روزه ثابت نمی شوند. ولی اگر طریقیت داشته باشد جدایی واقعی سپیدی از سیاهی ملاک است ولو برای ما هم تبین حاصل نشود ولی احکام فی الواقع ثابت شده‌اند. در آنجا می‌گویند تبین ظهور در طریقیت دارد و خود محقق خویی هم طریقیت را قبول کرده‌اند.

در ما نحن فیه نیز رایت جل الاصحاب یضعفونه ظهور در طریقیت دارد یعنی ضعف واقعی آن شخص را کشف کردم و اگر ضعف واقعی را کشف نکنم در واقع کشف کرده ام واقعاً ضعیف نیست. لذا موثق است. (یعنی در عالم اثبات بین ضعف و وثاقت واسطه ای است به نام مهملین. ولی در عالم ثبوت و واقع بین ضعیف و ثقه واسطه ای نیست و هرکس ضعیف نباشد ثقه است.)

[اشکال به استدلال محقق خویی:]

البته ایشان در استدلال سر یک نکته تاکید نکرده‌اند [در حالی که در استدلال مفروض است] که باید تاکید شود. آن نکته‌اینکه گاهی سر کلمه رایت بحث می‌شود که همانطور است که محقق خویی فرموده است. ولی نجاشی نفرموده است «رایت ضعفه» بلکه فرموده است «رایت شیخونا یضعفونه» یعنی نفرمود ضعفش را یافتم بلکه فرمود تضعیفاتی که در موردش وجود دارد را یافتم. بین تضعیف و توثیق واسطه وجود دارد. لذا باهمین ظاهر اگر کار کنیم استدلال تام نیست. باید این نکته را تاکید کنیم که تضعیف شیوخ، طریق است بر اینکه واقعاً ضعیف است. یعنی اولاً «رایت تضعیف الشیوخ» را طریق به تضعیف واقعی بدانیم و ثانیاً «تضعیف واقعی» را طریق به «ضعف واقعی» بدانیم تا استدلال تام شود و با نفی رویت تضعیف، وثاقت استفاده شود.

[در واقع اشکالی که به محقق خویی وارد است این است که عدم رویت تضعیف را طریق به عدم تضعیف واقعی و عدم تضعیف واقعی را کاشف از عدم ضعف واقعی دانسته است. حال آنکه اگر هم طریقیت عدم رویت تضعیف برای تضعیف واقعی را بپذیریم ولی عدم تضعیف واقعی نمی‌تواند کاشف از عدم ضعف واقعی باشد. بلکه ممکن است کسی تضعیف نشود ولی واقعاً ضعیف باشد]

سایر استدلالاتی که وجود دارد از این استدلال قوت کمتری دارند. یکی دیگر از استدلالات این است:

جعفر بن محمد بن مالك بن عيسى بن سابور

مولى أسماء بن خارجة بن حصن الفزاري كوفي أبو عبد الله كان ضعيفا في الحديث قال: احمد بن الحسين كان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل و سمعت من قال: كان أيضا فاسد المذهب و الرواية و لا أدري كيف روى عنه شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام و شيخنا الجليل الثقة أبو غالب الزراري رحمهما الله و ليس هذا موضع ذكره. له كتاب غرر الأخبار و كتاب أخبار الأئمة و مواليدهم علیهم‌السلام و كتاب الفتن و الملاحم. أخبرنا عدة من أصحابنا عن احمد بن إبراهيم بن أبي رافع عن محمد بن همام عنه بكتبه و أخبرنا أبو الحسين بن الجندي عن محمد بن همام عنه.

اگر داب نجاشی این نبود که از ضعفا روایت نقل نکند، جا نداشت این‌گونه تعجب کند و به دیگران اشکال کند. حاجی نوری می‌گوید داب معمول روات این بوده است. برخی پاسخ داده‌اند این شخص واضع حدیث بوده است و نجاشی تعجب می‌کند که چگونه از یک واضع حدیث روایت نقل کرده‌اند. یعنی در غایت ضعف است این شخص. اما دلالت ندارد که از افراد ضعیف که ضعف کمی دارند هم روایت نباید نقل شود. به تعبیر دیگر سه دسته راوی داریم: بین الضعف، بین الوثاقة، مردد. این شخص به نظر نجاشی بین الضعف است و نباید از او روایت نقل شود. اما دلالت ندارد که از افراد مردد که بین الضعف نیستند نیز نباید روایت نقل کرد.

پس در این استدلال انحصار نقل از ثقات ثابت نمی‌شود بلکه اثبات عدم نقل از بین الضعف ها می‌کند.

استدلال دیگر اینکه:

إسحاق بن الحسن بن بكران أبو الحسين العقرائي التمار

كثير السماع ضعيف في مذهبه رأيته بالكوفة و هو مجاور و كان يروي كتاب الكليني عنه و كان في هذا الوقت علوا فلم أسمع منه شيئا. له كتاب الرد على الغلاة و كتاب نفي السهو عن النبي صلى الله عليه و آله و كتاب عدد الأئمة.

استدلال این است که چون ضعف مذهب داشت از او روایت نقل نمی‌کند.

اشکال: مشخص نیست که روایت نکردن را متفرع بر ضعف مذهب کرده باشد. بلکه ظاهر عبارت این است که چون در این زمان «علو» دارد از او روایت نقل نمی کنم. (این عبارت در برخی نسخه ها «غَلواً» است و در برخی نسخ دیگر «عُلُواً» یا «غُلُواً» است. غَلوا خیلی وجهی ندارد. و ظاهراً همان عُلُو مد نظر بوده است.) این شخص پیرمرد بوده است. شاگرد کلینی بوده است. کلینی نزدیک 50 سال قبل از تولد نجاشی از دنیا رفته است. عُلُو یک اصطلاح رجالی است. کسی که واسطه کمتر دارد اسنادش عالی است. مرجع ضمیر «کان» یا خود اسحاق بن حسن است و یا روایت اسحاق بن حسن. ظاهراً خود شخص مرجع ضمیر است. این شخص چون پیرمرد بود من از او روایتی نشنیدم. زیرا معمولاً انسآن‌های با سن بالا حوصله تدریس ندارند و درک سن بالای یک شیخ برای راوی معمولاً منجر به سماع حدیث و روایت نمی‌شود. از طرف دیگر هم قوه حافظه شیوخ ضعیف است و قابل‌اعتماد نخواهند بود. لذا اسناد عالی نوعاً این اشکال را به همراه دارد که در سن کم تحمل روایت کرده و در سن زیاد اداء روایت می‌کند. لذا در نقل های شفاهی قابل‌اعتماد نیستند نوعاً. در نقل کتبی نیز معمولاً نکات شفاهی اضافی به حاشیه روایت افزوده می‌شود. البته در نقل از روی کتاب اشتباهات کم است و نوعاً حوصله تدریس نداشتند. نظیر احمد بن محمد بن خالد که زودتر از احمد بن محمد بن عیسی از دنیا رفته است. لکن برخی روات ابن خالد را درک کرده‌اند ولی ابن عیسی را درک نکرده‌اند. زیرا ابن عیسی در اواخر عمر سن زیاد داشت و رئیس قم هم بود لذا فرصت تدریس نداشت و افراد از او روایت نمی شنیدند.

استدلال دیگر:

هبة الله بن احمد بن محمد الكاتب

أبو نصر المعروف بابن برنية. كان يذكر أن أمه أم كلثوم بنت أبي جعفر محمد بن عثمان العمري. سمع حديثا كثيرا و كان يتعاطى الكلام و يحضر مجلس أبي الحسين بن الشبيه العلوي الزيدي المذهب فعمل له كتابا و ذكر أن الأئمة ثلاثة عشر مع زيد بن علي بن الحسين و احتج بحديث في كتاب سليم بن قيس الهلالي: أن الأئمة اثنا عشر من ولد أمير المؤمنين علیه‌السلام. له كتاب في الإمامة و كتاب في أخبار أبي عمرو و أبي جعفر العمريين و رأيت أبا العباس بن نوح قد عول عليه في الحكاية في كتابه أخبار الوكلاء. و كان هذا الرجل كثير الزيارات و آخر زيارة حضرها معنا يوم الغدير سنة أربعمائة بمشهد أمير المؤمنين علیه‌السلام.

وجه استدلال این است که نجاشی این ضعف را از ایشان نقل می‌کند و با اینکه با نجاشی همسفر هم بوده است ایشان از او روایتی نقل نکرده است.

اشکال: معلوم نیست وجه نقل نکردن نجاشی این ضعف او بوده باشد. شاید اصلاً مطالب او ربطی به کتب نجاشی نداشته است. کتاب او اخبار وکلاء بوده است. از طرف دیگر او شخصی بوده است که بخاطر دنیا حدیث جعل کرده و تعداد ائمه را 13 تا شمرده است. از این فرد روایت نقل نکردن تلازم ندارد که از هیچ ضعیفی نقل روایت نمی‌کند. بلکه این شخص در غایت ضعف بوده است.

استدلال دیگر:

عبیدالله بن أبي زيد احمد بن يعقوب بن نصر الأنباري

شيخ من أصحابنا يكنى أبا طالب ثقة في الحديث عالم به كان قديما من الواقفة. قال أبو عبد الله الحسين بن عبیدالله: قال أبو غالب الزراري كنت أعرف أبا طالب أكثر عمره واقفا مختلطا بالواقفة ثم عاد إلى الإمامة و جفاه أصحابنا و كان حسن العبادة و الخشو ... . و كان أصحابنا البغداديون يرمونه بالارتفا له كتاب أضيف إليه يسمى كتاب الصفوة. قال الحسين بن عبیدالله: قدم أبو طالب بغداد و اجتهدت أن يمكنني أصحابنا من لقائه فأسمع منه فلم يفعلوا ذلك. و له كتب كثيرة منها: كتاب الانتصار للشيع من أهل البدع كتاب المسائل المفردة و الدلائل المجردة كتاب أسماء أمير المؤمنين علیه‌السلام كتاب في التوحيد و العدل و الإمامة كتاب طرق حديث الغدير كتاب طرق حديث الراية كتاب طرق حديث أنت مني بمنزلة هارون من موسى كتاب التفضيل كتاب أدعية الأئمة علیهم‌السلام كتاب فدك كتاب مزار أبي عبد الله علیه‌السلام كتاب طرق حديث الطائر كتاب طرق قسيم النار كتاب التطهير كتاب الخط و القلم كتاب أخبار فاطمة عليها السلام كتاب فرق الشيعة كتاب الإبانة عن اختلاف الناس في الإمامة كتاب مسند خلفا بني العبا أخبرني احمد بن عبد الواحد عنه بجميع كتبه. و مات أبو طالب بواسط سنة ست و خمسين و ثلاثمائة.

حاجی نوری استدلال را این‌گونه تقریر می‌کند که نه فقط نجاشی بلکه همه اصحاب این‌گونه بودند که نقل از ضعفاء را اجازه نمی‌دادند. حسین بن عبیدالله می خواست به درس عبیدالله بن ابی زید برود ولی اصحاب اجازه ندادند کسی به درس او حاضر شود.[1]

اشکال: اولاً مسئله ایشان غلو بوده است و اصحاب بر غلو حساس بودند و دلیل نمی‌شود اجازه شرکت در درس مطلق ضعفاء را نمی‌دادند. ثانیاً ایشان فردی معلوم الضعف بوده است و معروف هم بوده است. و منع از شرکت در درس او به این معنا نیست که اجازه شرکت در درس مجهولین هم نمی‌دادند.

این حرف (منع اصحاب از نقل از ضعفا) مؤید مطلبی است که ما سابقاً گفتیم طائفه نقل از ضعفاء را نقطه ضعف می دانستند لذا اگر یکی از اجلاء از یک نفر کثیراً ما نقل روایت کند دلالت بر وثاقت او می‌شود. زیرا ضعیف نخواهد بود و کثرت روایت، احتمال مجهول بودن شیخ را هم نزد راوی منتفی می‌کند.

پس خلاصه اینکه نجاشی نهایتا از معلوم الضعف نقل نمی‌کند ولی اینکه تمام مشایخش ولو یک روایت از او نقل کرده باشد حتماً ثقه باشند (و حتی مهمل نباشند)، این مطلب ثابت نیست و نهایتا نجاشی هم مانند دیگر اجلا، از هرکس اکثار روایت دارند ثقه هستند ولی خصوصیت خاصی برای نجاشی نیست.

چند تذکر:

مطلب اول:

محقق خویی در ترجمه احمد بن محمد بن عبیدالله بن الحسن‌ الجوهری از قول نجاشی می‌نویسد:

رأيت هذا الشيخ، و كان صديقا لي و لوالدي، و سمعت منه شيئا كثيرا و رأيت شيوخنا يضعفونه فلم أرو منه شيئا، و تجنبته.

سپس خود محقق خویی می فرمایند:

أقول: قد روى عنه: في ترجمة الحسين بن بسطام، فلا بد من أن يكون ذلك غفلة عن التزامه بعدم الرواية عنه، و عن غيره من الضعفاء.

اولاً باید تذکر دهیم نجاشی روایت مستقیم از ضعفاء نمی‌کند. نه اینکه باواسطه نیز نقل نمی‌کند. باید به ترجمه حسین بن بسطام مراجعه کنیم ببینیم آیا واقعاً نجاشی از او مستقیم نقل کرده است یا غیر مستقیم. در ترجمه حسین بن بسطام نجاشی می‌نویسد:

الحسين بن بسطام

و قال أبو عبد الله بن عياش: هو الحسين بن بسطام بن سابور الزيات. له و لأخيه أبي عتاب كتاب جمعاه في الطب كثير الفوائد و المنافع على طريق (طريقة) الطب في الأطعمة و منافعها و الرقي و العوذ. قال ابن عياش: أخبرناه الشريف أبو الحسين صالح بن الحسين النوفلي قال: حدثنا أبي قال: حدثنا أبو عتاب و الحسين جميعا به.

ابن عیاش همان احمد بن محمد بن عبیدالله بن الحسن‌ الجوهری است. همانطور که مشخص است ایشان تعبیر «قال» دارد نه «اخبرنی» و این ظهور در نقل مستقیم از او ندارد. در ترجمه ابوالمفضل الشیبانی خود محقق خویی تذکر می‌دهد که بین تعبیر «اخبرنی» و تعبیر «قال» تفاوت است. «اخبرنی» ظهور در روایت مستقیم دارد ولی «قال» ظهور در روایت مستقیم ندارد. محقق خویی می فرمایند به ترجمه محمد بن حسن بن شمون مراجعه کنیم. نجاشی می‌گوید:

محمد بن الحسن بن شمون

ابوجعفر بغدادي واقف ثم غلا و كان ضعيفا جدا فاسد المذهب. ... و له كتاب نوادر. أخبرنا احمد بن علي قال: حدثنا ابن أبي رافع عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن الحسن بن شمون بكتبه كلها ما خلا التخليط. قال أبو المفضل: حدثنا أبو الحسين رجاء بن يحيى بن سامان العبرتائي و احمد بن محمد بن عيسى بن الغراد جميعا عنه. و هذا طريق مظلم. و أخبرنا أبو الحسن بن الجندي قال: حدثنا أبو علي بن همام قال: حدثنا عبیدالله بن العلاء المذاري عن محمد بن الحسن بن شمون قال: ...

تعبیر اول اخبرنا است. به ابوالمفضل که می‌رسد قال می‌شود و تعبیر بعدی باز هم اخبرنا است. مشخص است نجاشی در تعابیر دقت داشته است و در مورد ابوالمفضل نگفته است به ما خبر داد بلکه می‌گوید این‌گونه گفته است.

همچنین نجاشی در مورد محمد بن عيسى بن عبد الله این‌گونه می‌نویسد:

محمد بن عيسى بن عبد الله بن سعد بن مالك الأشعري أبو علي

شيخ القميين و وجه الأشاعرة متقدم عند السلطان. و دخل على الرضا علیه‌السلام و سمع منه و روى عن أبي جعفر الثاني علیه‌السلام. له كتاب الخطب. قال احمد بن محمد بن عبیدالله: حدثنا محمد بن احمد بن مصقلة قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا احمد بن محمد بن عيسى.

احمد بن محمد بن عبیدالله همان جوهری است. اینجا هم محقق خویی توجه داشته است. ولی عجیب این است که در مورد حسین بن بسطام چگونه غفلت نمودند و این مطلب را دقت نکردند. محقق خویی وقتی مشایخ نجاشی را لیست می‌کند مواردی که نجاشی تعبیر «قال» دارد را نیاورده است و فقط تعبیرات حدثنی و اخبرنی را به‌عنوان شیخ نجاشی معرفی کرده است. مثلاً الحسین بن حصین العمی در ترجمه جابر بن یزید جعفی با تعبیر قال از حسین بن حصین عمی روایت نقل می‌کند. حال آنکه محقق خویی ایشان را از مشایخ نجاشی نمی‌داند.

مطلب دوم:

مشایخ نجاشی را محقق خویی لیست کرده‌اند و در خاتمه مستدرک هم یک لیست تهیه شده است. در لیست مستدرک افرادی هستند که ظاهراً نجاشی از او روایت مستقیم ندارد. مثل هارون بن موسی تلعکبری. نجاشی می‌گوید در نوجوانی با پسر او دوست بودم و به خانه او رفت و آمد داشتم و می دیدم مردم نزد او حدیث می خوانند. اما خودش از او روایت مستقیمی ندارد ظاهراً. پسر او ابوجعفر محمد بن هارون تلعکبری را هم حاجی نوری از مشایخ نجاشی شمرده است. در حالی که این دو رفیق بوده‌اند و روایتی از هم ندارند. احمد بن محمد بن علی الکوفی را هم ذکر کرده است. نجاشی در ترجمه کلینی می‌نویسد:

محمد بن يعقوب بن إسحاق ابوجعفر الكليني

و كان خاله علان الكليني الرازي شيخ أصحابنا في وقته بالري ... كنت أتردد إلى المسجد المعروف بمسجد اللؤلؤي و هو مسجد نفطويه النحوي أقرأ القرآن على صاحب المسجد و جماعة من أصحابنا يقرءون كتاب الكافي على أبي الحسين احمد بن احمد الكوفي الكاتب حدثكم محمد بن يعقوب الكليني.

نجاشی می‌گوید من که به مسجد لولویی می رفتم که قرآن بخوانم که یاد بگیرم (معلوم می‌شود در سنین خیلی کم بوده است و هنوز به مرحله ای که بخواهد سماع حدیث کند نرسیده بوده) می دیدم عده ای نزد احمد بن احمد الکوفی کتاب کافی را می خوانند. نجاشی شاگرد او نبوده است ولی حاجی نوری او را از مشایخ نجاشی شمرده است.

لیست محقق خویی از این جهت دقیق تر است. ایشان حتی «قال» ها را هم نیاورده است. لکن برخی نکات در مورد این لیست وجود دارد. برخی افراد ناشی از مغلوط بودن نسخه کتاب دست محقق خویی است. برخی افراد هم تکراری هستند که محقق خویی به برخی اشاره می‌کند و برخی را هم متوجه نشدند. مثلاً محمد بن جعفر الادیب و محمد بن جعفر التمیمی و محمد بن جعفر النجار یکی هستند. در تاریخ بغداد این مطلب واضح شده است. نکته مهم این است که محقق خویی احمد بن حسین بن عبیدالله الغضائری را از مشایخ نجاشی شمرده است و آدرس داده است در ترجمه عبدالله بن ابی‌عبدالله. به آن ترجمه که مراجعه می‌کنیم می‌بینیم:

عبد الله بن أبي عبد الله محمد بن خالد بن عمر الطيالسي

أبو العباس التميمي رجل من أصحابنا ثقة سليم الجنبة. و كذلك أخوه أبو محمد الحسن. و لعبد الله كتاب نوادر أخبرنا عدة من أصحابنا عن الزراري عن محمد بن جعفر عنه بكتابه. و نسخة أخرى نوادر صغيرة رواه أبو الحسين النصيبي أخبرناها بقراءة احمد بن الحسين قال: حدثنا علي بن محمد بن الزبير عنه. و نسخة أخرى صغيرة أخبرنا بها الحسين بن عبیدالله عن جعفر بن محمد قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود عن أبيه عن عبد الله.

تعبیر «أخبرناها بقراءة احمد بن الحسين قال» معنایش برای محقق خویی به‌درستی مشخص نشده است لذا احمد بن حسین را از مشایخ نجاشی محسوب کرده است.

راوی ابوالحسین النصیبی است و قاری احمد بن حسین است. در سابق جلسات درس این‌گونه بوده است که یا استاد قرائت می‌کرده است و شاگرد می شنیده است. و یا شاگرد قرائت می‌کرده است و استاد می شنیده است. و یا شخص سومی قرائت می‌کرده است و استاد و شاگرد می شنیدند. سایر شاگردان می‌گویند اخبرنا الاستاذ بقرائت فلان شاگرد. پس احمد بن حسین قاری بوده است و ابوالحسین النصیبی استاد بوده است و نجاشی در مجلس درس حاضر بوده است. پس استاد نجاشی ابوالحسین النصیبی است و احمد بن حسین بن عبیدالله الغضائری همشاگردی نجاشی است نه استاد نجاشی. استاد استاد نجاشی علی بن محمد بن زبیر است. علی بن محمد بن زبیر القریشی در سال 348 وفات کرده است. احمد بن حسین الغضائری در آن تاریخ هنوز متولد هم نشده است. لذا او شاگرد علی بن محمد بن زبیر نیست.

مطلب سوم:

در روایت یک مرحله تحمل حدیث است و یک مرحله اداء روایت. سماع یا قرائت تحمل حدیث است و نقل برای دیگران اداء است. تعبیر «رَوَی» ناظر به مرحله اداء است. اگر بشنود ولی ادا نکند تعبیر روی نمی‌کنند. جایی که نجاشی مطلب را به دیگری اداء کرده باشد عنوان روایت صادق خواهد بود. البته گاهی در مقام اداء تعبیر به قرائت و یا سمعت هم می‌شود. یعنی من با سماع تحمل کردم و الآن دارم نقل می کنم. لذا اگر شخصی به دیگری گفت سمعت فلان روایت را از فلان استاد. این خود یعنی دارد روایت را ادا می‌کند. در کتاب نجاشی ابوالحسن میمونی در دو جا ترجمه شده است. یکی در باب کنی در رقم 1262 و یک هم در باب اسماء در ترجمه علی بن عبدالله بن عمران القرشی.

أبو الحسن الميموني

مضطرب جدا. له كتاب الحج و كان قاضيا بمكة سنين كثيرة. قرأت هذا الكتاب عليه.

این منافاتی ندارد که بگوییم نجاشی از ضعفاء نقل نمی‌کند. زیرا کتاب حج را نزد او خوانده است ولی نگفته است که آن را هم روایت کرده ام. خودش فرموده است مضطرب جداً. مضطرب هم بیشتر به ضعف در مذهب و غلو اشاره دارد.

علي بن عبد الله بن عمران القرشي

أبو الحسن المخزومي الذي يعرف بالميموني كان فاسد المذهب و الرواية و كان عارفا بالفقه و صنف كتاب الحج و كتاب الرد على أهل القياس. فأما كتاب الحج فسلم إلي نسخته فنسختها. و كان قديما قاضيا بمكة سنين كثيرة.

نجاشی نزد او درس خوانده است. اما هیچ جا نمی‌گوید روایت او را نقل می کنم. در ترجمه عیاشی می‌گوید از او زیاد روایت شنیدم ولی هیچکدام را روایت نمی کنم زیرا تضعیف زیاد شده است.

به این ترجمه دقت کنید:

حريز بن عبد الله السجستاني

... له كتاب الصلاة كبير و آخر ألطف منه و له كتاب نوادر فأما الكبير فقرأناه على القاضي أبي الحسين محمد بن عثمان قال: قرأته على أبي القاسم جعفر بن محمد بن عبیدالله الموسوي قال: قرأت على مؤدبي أبي العباس عبیدالله بن احمد بن نهيك قال: قرأت على ابن أبي عمير قال: قرأت على حماد بن عيسى قال: قرأت على حري.. .

در اینجا در مقام این است که بگوید از طریق قرائت به خود حریز متصل هستم. یعنی یک طریق عالی که همه اش قرائتی است نه اجازه ای به این کتاب دارد. ولی آن عبارات قبلی نمی خواهند روایت کردن و اداء روایت را هم اشاره کنند بلکه صرفاً اشاره به مرحله تحمل حدیث دارند.

در جای دیگر نجاشی می‌نویسد:

عبد الله بن محمد بن عبد الله أبو محمد الحذاء الدعلجي

منسوب إلى موضع خلف باب الكوفة ببغداد يقال له الدعالجة كان فقيها عارفا و عليه تعلمت المواريث له كتاب الحج.

باز هم ناظر به مقام تحمل است نه اداء.

درجایی در مورد دعلجی تعبیر «قال» می‌کند:

احمد بن محمد بن الحسين بن الحسن بن دول القمي

قال أبو محمد عبد الله بن محمد الدعلجي رحمه الله: أخبرنا أبو علي احمد بن علي عن احمد بن محمد بن دول القمي. و جاء وفاة احمد بن محمد بن دول سنة خمسين و ثلاثمائة.

تعبیر «اخبرنا» نمی‌کند بلکه می‌گوید «قال». یا اجازه عامه برای نقل روایات او را نداشته است یا شاید او را ضعیف می‌دانسته است. البته این دعلجی داستانی دارد که سهم امام داشت و دو پسر داشت که یکی خوب و دیگری بد بود. سهم امام را به پسر بد و شراب خوار داد. درجایی شخصی را می بیند که می‌گوید سهم امام را به پسر شراب خوار دادی! و اشاره به چشمش کرد و از آن روز چشم درد دارد. این را شیخ مفید نقل می‌کند و می‌گوید بعد از 40 روز نابینا شد.

نتیجه اینکه: پس مروی عنه های نجاشی خصوصیت خاص ندارد. اگر نجاشی روایت زیاد از کسی کند او ثقه است به دلیل همان اکثار روایت اجلاء. ولی یکی دو روایت کردن دلالت بر وثاقت مروی عنه ندارد و نجاشی خصوصیت خاصی نسبت به سایر راویان ندارد.

لذا نجاشی از شخص مشهور به ضعف با تعبیر اخبرنی روایت نمی‌کند. بلکه با «قال» مطلب را نقل می‌کند. لذا در اسناد به کتب اگر «قال» باشد نجاشی در این سند ضعف می‌دانسته است. اما آیا از مجاهیل روایت نقل می‌کند یا خیر معلوم نیست. با کثرت روایت مجهول بودن را هم رد می‌کنیم.

[اخبرکم. اخبرنا]

 

0.0.2- مشایخ احمد بن محمد بن عیسی الاشعری

برخی گفته‌اند مشایخ ایشان همگی ثقه هستند. برای این حرف هم استدلالاتی را آورده اند. بنده هم چند استدلال اضافه می کنم. گفته‌شده است:

استدلال اول:

ایشان برقی را از قم اخراج کرده است زیرا از ضعفاء نقل روایت می‌کرده است. پس معلوم می‌شود خود ایشان از ضعفاء نقل روایت نمی‌کرده است:

جواب این استدلال این است که اخراج برقی معلوم نیست برای نقل از ضعفاء باشد. عبارت ابهام آمیز است. باید عبارت ابن غضائری را بخوانیم.

قال ابن الغضائري: طعن عليه القميون و ليس الطعن فيه و إنما الطعن فيمن يروي عنه فإنه كان لا يبالي عمن أخذ على طريقة أهل الأخبار و كان احمد بن محمد بن عيسى أبعده عن قم ثم أعاده إليها و اعتذر إليه. و قال: وجدت كتابا فيه وساطة بين احمد بن محمد بن عيسى و احمد بن محمد بن خالد لما توفي مشى احمد بن محمد بن عيسى في جنازته حافيا حاسرا ليبرئ نفسه مما قذفه به. و عندي أن روايته مقبولة.

اهل الاخبار یعنی مورخین. تعلیل «کان احمد بن عیسی ابعده عن قم» را این دانستند که از ضعفاء نقل روایت می‌کند. ظهور اولیه هم همین است ولی با دقت در مطلب خلاف این ظاهر خواهد شد. عبارت می‌گوید قمیون خودش را طعن کردند. بعد ابن غضائری می‌گوید خودش مشکلی ندارد و طعن در مشایخ او است. لذا قمیون اشتباه کردند. عمده قمیون احمد بن محمد بن عیسی است. یعنی ابن عیسی اشتباه کرد. برداشتی که ابن غضائری از برقی دارد این است که او خودش مشکل ندارد ولی اساتیدش مشکل دارند. ولی برداشت قمیون یعنی احمد بن محمد بن عیسی الاشعری این بوده که خودش مشکل دارد. از اینکه در تشییع جنازه او پابرهنه حاضر شد هم می‌توان استفاده کرد که به خود او اشکال داشتند و بعد متوجه اشتباهشان شدند. پس اخراجش به خاطر نقل از ضعفا نبوده بلکه برای طعن خودش بوده (ولو به اشتباه).

حال چرا ضعفا را از قم بیرون می‌کردند سر جای خود باید بررسی شود. هر طعنی را هم بیرون نمی‌کردند. بلکه برخی از ضعفا را بیرون کردند. عده ای را احمد بن محمد بن عیسی از قم بیرون کرد. این افراد بیرون شده همه وجه مشترکی دارند. معلوم است احمد بن محمد بن عیسی یک نهضتی را راه انداخته است برای اینکه عده ای را از قم بیرون کند. سهل بن زیاد را بیرون کرده است. محمد بن علی بن ابراهیم ابوسمینه را بیرون کرده است. حسین بن عبیدالله القمی را بیرون کرده است. وجه مشترک این‌ها غلو است. البته در مورد برقی اصطلاح غلو را تصریح نکرده‌اند. ولی در مورد دیگران گفته‌اند. در برخی موارد هم تصریح شده است که علت اخراج مسئله غلو بوده است. عبارت نجاشی در مورد سهل بن زیاد این است:

سهل بن زياد أبو سعيد الآدمي الرازي

كان ضعيفا في الحديث غير معتمد فيه. و كان احمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلو و الكذب و أخرجه من قم إلى الري و كان يسكنها... .

محمد بن علي بن إبراهيم بن موسى ابوجعفر القرشي

مولاهم صيرفي ابن أخت خلاد المقرئ و هو خلاد بن عيسى. و كان يلقب محمد بن علي أبا سمينة ضعيف جدا فاسد الاعتقاد لا يعتمد في شي‌ء. و كان ورد قم و قد اشتهر بالكذب بالكوفة و نزل على احمد بن محمد بن عيسى مدة ثم تشهر بالغلو فجفا و أخرجه احمد بن محمد بن عيسى عن قم و له قصة. له من الكتب: كتاب الدلائل و كتاب الوصايا و كتاب العتق. أخبرنا أبو الحسين علي بن احمد قال: حدثنا محمد بن الحسن قال: حدثنا محمد بن أبي القاسم ماجيلويه عنه بكتابه (بكتاب) الدلائل و أخبرنا محمد بن جعفر قال: حدثنا احمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي عنه بكتبه. و كتاب تفسير عم يتساءلون و كتاب الآداب. أخبرنا ابن شاذان قال: حدثنا احمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن أبي القاسم ماجيلويه عنه.

از همه جالب تر عبارت کشی است در مورد حسین بن عبیدالله القمی است دارد.

في الحسين بن عبیدالله المحرر

قال أبو عمرو: ذكره أبو علي احمد بن علي السلولي شقران قرابة الحسن بن خرزاذ و ختنه على أخته: إن الحسين بن عبیدالله القمي أخرج من قم في وقت كانوا يخرجون منها من اتهموه بالغلو.

مسئله غلو حاد بوده است در آن دوران. لذا دامن ابن برقی را هم گرفته است و بعداً هم فهمیدند اشتباه کرده‌اند. لذا مسئله نقل از ضعفاء نبوده است بلکه مسئله غلو مطرح بوده است. علامه مجلسی در مورد سهل بن زیاد خیلی به ابن عیسی انتقاد می‌کند و می‌گوید باید روز قیامت پاسخگو باشد که سهل بن زیاد را اخراج کرده است. در مسئله غلو، تر و خشک باهم سوخته اند زیرا مسئله حاد سیاسی شده بود و روایات ائمه هم در طرد غالیان بسیار تند هستند. ولی خب برخی علما آن دوران در تطبیق مصداق اشتباه کردند.

احمد بن محمد بن عیسی نسبت به ابو سمینه خیلی حساس بوده است و او را از قم اخراج کرده است. احمد بن محمد بن خالد هم از ابو سمینه روایت زیاد دارد و از شاگردان دسته اول او بوده است. لذا استاد و شاگرد را باهم بیرون کردند.

لذا این برخوردها با راویان به‌عنوان غالی بودن چون در یک فضای بسیار حاد سیاسی و حساس بوده، این مطالب را نمی‌توانیم ترتیب اثر بدهیم.

پس از اخراج برقی نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که اخراج کننده خودش نقل از ضعفا نمی‌کرده چرا که دلیل اخراج برقی نقل از ضعفا نبوده بلکه توهم ضعف خودش مبنی بر غالی بودن است. لذا این عملکرد احمد بن محمد بن عیسی الاشعری دلالتی بر التزام او بر انحصار در نقل از ثقات ندارد.

0.0.2.1- تمرین

مشایخ احمد بن محمد بن عیسی را تفحص کنید که آیا ضعیف در میان آن‌ها هست یا نه.

 


[1] برای ما مشخص نشده این استدلال چیست و چه ربطی به نجاشی دارد؟ فقط ناقل این مطلب نجاشی است و صرف حکایت این مطلب دلالت بر وثاقت اساتید نجاشی ندارد کما هو ظاهر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo