< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

62

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بحث در توثیقات عامه است. در مشایخ الثقات رسیدیم به جعفر بن بشیر. البته بحث عمده مشایخ الثقات در مورد ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی است که هنوز بحث نکرده‌ایم. حاج آقا مفصلاً بحث کرده‌اند ما به همان ارجاع می‌دهیم و فقط یک جمع بندی ارائه خواهیم داد.

0.0.1- مشایخ جعفر بن بشیر و محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی

در مورد جعفر بن بشیر و محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی تعبیر واحدی در رجال نجاشی آمده است. از آن تعبیر استفاده کرده‌اند که مشایخ ایشان ثقه هستند. تعبیر این است:

جعفر بن بشير أبو محمد البجلي الوشاء

من زهاد أصحابنا و عبادهم و نساكهم و كان ثقة و له مسجد بالكوفة باق في بجيلة إلى اليوم و أنا و كثير من أصحابنا إذا وردنا الكوفة نصلي فيه مع المساجد التي يرغب في الصلاة فيها و مات جعفر رحمه الله بالأبواء سنة ثمان و مائتين كان أبو العباس بن نوح يقول: كان يلقب فقحة العلم روى عن الثقات و رووا عنه.

محمد بن إسماعيل بن ميمون الزعفراني

أبو عبد الله ثقة عين روى عن الثقات و رووا عنه و لقي أصحاب أبي عبد الله علیه‌السلام.

وحید بهبهانی به همین دلیل در موارد مختلف تعلقه بر رجال کبیر میرزای استرآبادی روایت جعفر بن بشیر از یک شخص را موجب اشعار یا ایماء به وثاقت می‌دانند.

محقق خویی می فرمایند این کلام درست است و فقط یک اشکال باقی می ماند و آن اینکه روى عن الثقات و رووا عنه ادات حصر ندارد. نگفته‌اند فقط از ثقات نقل می‌کند و از ضعفاء نقل نمی‌کند. در مورد ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی گفته‌شده است فقط از ثقات نقل می‌کنند با این وجود ما آن را قبول نکردیم. اینآن‌که چنان تعبیری ندارند. همچنین معطوف این عبارت قرینه بر این است که حصری در کار نیست. زیرا قطعاً غیر ثقات نیز از او روایت نقل می‌کنند. معصومین هم از این قاعده مستثنی نیستند که ضعفاء از ایشان روایت نقل می‌کنند. کذابین به آنها دروغ می بندند. ایشآن‌که از معصومین مقام بالاتری ندارند. راوی از شخص در اختیار خود شخص نیست. در زمان پیامبر بر پیامبر دروغ می بندند. خود پیامبر فرمودند: «ستكثر علي القالة...» در زمان معصومین نیز بر ایشان دروغ می بستند. آیا جعفر بن بشیر مقامی بالاتر از پیامبر و ائمه دارند؟ پس راویان او منحصر در ثقات نیست و همین قرینه می‌شود که جمله معطوف علیه نیز دلالتی بر حصر ندارد.

پس معنای عبارت چیست؟ معنا این است که کثیراً از ثقات نقل روایت میکند. همین مقدار کافی است برای چنین تعبیری. اصلا این چه جور مشخصه ای برای ایشان است؟ اکثر بلکه همه روات اینچنین هستند که اکثرا از ثقات نقل میکنند. حتی مثل احمد بن محمد بن خالد البرقی که گفته‌اند از ضعفا نقل روایت می‌کند هم اکثر روایاتش از ثقات است. شخص بزرگوار و جلیل اکثر روایاتشان از ثقات است و مثلاً 20% روایاتش از ضعفا است لذا گفته‌اند از ضعفا نقل روایت میکند. چرا این تعبیر خاص را در مورد این افراد فقط گفته‌اند؟ باید طوری معنا کنیم که مفهوم داشته باشد. مثل این است که بگوییم «هو راوی من الروات!» این جمله فایده ای ندارد. باید جمله یروی عن الثقات را طوری معنا کنیم که مفهوم داشته باشد. باید حصر از این تعبیر استفاده کنیم تا مفهوم داشته باشد. به تعبیر دیگر در مقام مدح راوی این جمله را گفته‌اند و در ادامه ثقه عین این جمله گفته‌شده است. لذا باید دلالت داشته باشد بر اینکه فقط از ثقات نقل میکنند. والا روات ضعیف نیز اکثرا از ثقات معروف نقل روایت میکنند.

لذا اگر ما باشیم و این تعبیر به قرینه مقام میگوییم دلالت دارد بر حصر. اما مشکل این است که در مورد معطوف دلالت بر حصر ندارد قطعاً، یعنی غیر ثقات هم از او روایت میکنند و با قرینه وحدت سیاق باید بگوییم معطوف علیه هم مثل معطوف دلالت بر حصر ندارد. لکن با دو تقریر می‌توان گفت معطوف دلالت بر حصر دارد و با وحدت سیاق نیز منافات ندارد.

- تقریر اول: هیچ‌کدام از دو عبارت به‌تنهایی دلالت بر حصر ندارند. بلکه حصر را از قرینه مقامیه می فهمیم. مقام اقتضاء میکند روی عن الثقات دلالت بر حصر داشته باشد و روی عنه الثقات دلالت بر حصر نداشته باشد. زیرا هر دو جمله در مقام مدح هستند. جمله اول اگر به‌صورت حصر باشد مدح است و جمله دوم بدون حصر هم مدح خواهد بود. بله، اگر حصر را با لفظ می فهمیدیم به قرینه وحدت سیاق حصر باید یا در هر دو می بود و یا در هر دو نمی بود، ولی حالا که حصر را از قرینه مقام می فهمیم، سیاق قرینه برخلاف نخواهد بود. اینکه ثقات زیادی از یک شخص روایت نقل کنند (ولو اینکه غیر ثقات هم از او نقل می‌کنند) یک فضل برای او محسوب می‌شود. مثلاً در مورد عبدالله بن سنان آمده است:

عبد الله بن سنان بن طريف

مولى بني هاشم يقال مولى بني أبي طالب و يقال مولى بني العبا كان خازنا للمنصور و المهدي و الهادي و الرشيد كوفي ثقة من أصحابنا جليل لا يطعن عليه في شي‌ء روى عن أبي عبد الله علیه‌السلام و قيل: روى عن أبي الحسن موسى علیه‌السلام و ليس بثبت. له كتاب الصلاة الذي يعرف بعمل يوم و ليلة و كتاب الصلاة الكبير و كتاب في سائر الأبواب من الحلال و الحرام. روى هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة و ثقته و جلالته... .

ولی اینکه این شخص از تعداد زیادی از ثقات نقل کند مدحی نخواهد بود. بلکه وقتی مدح خواهد بود که فقط از ثقات نقل کند. خلاصه اینکه قرینه مدح و مقام بیان صفات راوی در جمله اول دلالت بر حصر می‌کند و در جمله دوم دلالت بر حصر نمی‌کند.

- تقریر دوم که بهتر هم هست این است که روی عن الثقات و رووا عنه در مقام بیان اعتبار روایات راوی است. یعنی کتب این شخص مورد اعتماد است. یعنی این شخص روایاتش را از ثقات گرفته است و هم از طریق ثقات به دست ما رسیده است. برای اینکه این روایات معتبر باشند باید همه مشایخ ایشان ثقه باشند اما لازم نیست همه راویان ایشان ثقه باشند. بلکه راویانی که بین ما و ایشان واسطه هستند باید ثقه باشند. یعنی ایشان مثلاً 1000 روایت دارند که از ثقات نقل کردند و ثقات هم برای ما نقل کرده‌اند. یعنی همه مشایخش ثقه هستند و راویانی که برای من این روایات را نقل کرده‌اند ثقه هستند. لذا راویان پر روایت ایشان ثقه هستند. جعفر بن بشیر دو راوی پر تکرار دارد. یکی محمد بن حسین بن ابی الخطاب است که از اجلاء است. و دیگری صالح بن سندی. صالح بن سندی توثیق صریحی ندارد. اگر ما این تقریر دوم را پذیرفتیم همین وجه موجب توثیق صالح بن سندی می‌شود زیرا شیخ طوسی و کلینی و... خیلی از روایات ایشان را از طریق صالح بن سندی به دست آورده اند. همچنین مشکل سیاق هم نخواهد بود. زیرا هر دو جمله در مقام بیان یک چیز هستند. آن اینکه روایاتشان معتبر است. و لازمه این اعتبار این است که جمله اول حاصر باشد و جمله دوم حاصر نباشد.

ما بدنبال این بودیم که وحدت سیاق خراب نشود و با این وجود یک جمله دلالت بر حصر داشته باشد و یکی دلالت بر حصر نداشته باشد. با این دو تقریر این مطلوب اثبات می‌شود.

از کلام شیخ در عده استفاده می‌شود یک عده ای از روات بوده‌اند که لا یروی و لا یرسل الا عن ثقه. بحث در این بوده که اگر روایت مرسل با مسند تعارض کرد چه کار باید بکنیم؟ ایشان می فرمایند:

و إذا كان أحد الراويين مسندا و الآخر مرسلا، نظر في حال المرسل، فإن كان ممن يعلم أنه لا يرسل إلا عن ثقة موثوق به فلا ترجيح لخبر غيره على خبره، و لأجل ذلك سوّت الطائفة بين ما يرويه محمد بن أبي عمير، و صفوان بن يحيى، و احمد بن محمد بن أبي نصر و غيرهم من الثقات الذين عرفوا بأنهم لا يروون و لا يرسلون إلا عمن‌ يوثق به و بين‌ ما أسنده‌ غيرهم‌، و لذلك عملوا بمراسيلهم إذا انفردوا عن رواية غيرهم.

منظور از غیرهم کیست؟ آیا اصحاب اجماع است کما اینکه حاجی نوری مدعی شده است؟ نکته‌ای که هست این است که این افراد (صفوان و بزنطی و ابن عمیر) از شاخصین و مبرزین اصحاب اجماع نیستند لذا اگر می خواست اصحاب اجماع را بیان کند، اشاره به اسم فقط این سه نفر فی‌نفسه بعید است. پس منظور از این غیرهم چه کسانی هستند؟ من احتمال می دهم افرادی به همین خصوصیت شناخته می‌شدند که جعفر بن بشیر و محمد بن اسماعیل زعفرانی از این جمله هستند. این پنج نفر هم دقیقاً در یک طبقه هستند. گویا در یک دورانی چنین تفکری بوجود آمده است که باید فقط از ثقات نقل روایت کنیم. شاید به دلیل تاکیدات ائمه بوده است. لذا در یک طبقه بودن و شان اصحاب اجماع در حد یک مؤید می‌تواند این احتمال ما را تقویت کند. اکثر راویان اکثار روایت از ضعفا نمی‌کنند. ولی این عبارت فقط در مورد این دو نفر بیان شده است. معلوم است خصوصیت خاصی در کار بوده است. پس این تعبیر باید دلالت بر حصر داشته باشد تا معنای جدیدی داشته باشد.

جعفر بن بشیر معلوم بوده است عالم ویژه ای بوده است. در مورد او گفته‌شده است:

جعفر بن بشير أبو محمد البجلي الوشاء

من زهاد أصحابنا و عبادهم و نساكهم و كان ثقة و له مسجد بالكوفة باق في بجيلة إلى اليوم و أنا و كثير من أصحابنا إذا وردنا الكوفة نصلي فيه مع المساجد التي يرغب في الصلاة فيها و مات جعفر رحمه الله بالأبواء سنة ثمان و مائتين كان أبو العباس بن نوح يقول: كان يلقب فقحة العلم روى عن الثقات و رووا عنه.

انسان مقدسی بوده است که نجاشی به همراه اصحابش در مسجد او به‌عنوان تبرک نماز می خواندند. همچنین به او معدن علم می گفتند. خلاصه عبارت نجاشی ظاهراً دال بر حصر است. ظاهراً جماعتی هم زمان در کوفه بودند که تصمیم گرفتند از ضعفاء نقل نکنند. کشی نقل می‌کند:

علي بن محمد القتيبي قال قال أبو محمد الفضل بن شاذان سأل أبي رضي الله عنه محمد بن أبي عمير فقال له: إنك قد لقيت مشايخ العامة فكيف لم تسمع منهم؟ فقال قد سمعت منهم غير أني رأيت كثيرا من أصحابنا قد سمعوا علم العامة و علم الخاصة فاختلط عليهم حتى كانوا يروون حديث العامة عن الخاصة و حديث الخاصة عن العامة فكرهت أن يختلط علي فتركت ذلك و أقبلت على هذا.

یعنی ایشان تعمد داشت از غیر از ائمه روایت نکند. و فقط از طریق شیعه نقل روایت کند. لذا ظاهراً داب برخی این بوده است که فقط از ثقات نقل روایت کنند تا روایات صحیح و ناصحیح باهم قاتى نشود. این‌ها همه قرائنی است که بعید نیست برخی راویان فقط از ثقات نقل کنند. و این جمله روى عن الثقات و رووا عنه ظاهراً اشاره به همین معنا دارد.

محمد بن اسماعیل زعفرانی در کتب اربعه فقط یک روایت دارد. البته با این مشخصه فقط یک روایت دارد که ممکن است با عناوین دیگر روایات بیشتر داشته باشد.

محمد بن علی بن محبوب بسیار جلیل است. در کافی کمتر از انگشتان دست روایت دارد در حالی که در تهذیب بیش از 1000 روایت دارد. زیرا کلینی کتب معاصرین ایشان را در دست داشت و باوجودآنها نیازی به نقل از کتب ایشان نداشتند ولی شیخ کتب ایشان را داشته است و کتب دیگران را نداشته است. هر کسی چند کتاب محدود را به‌عنوان منبع قرار می‌دهند. تاویل الایات از تفسیر محمد بن عباس بن ماهیار روایت نقل می‌کند که اسنادش با اسناد سایر کتب روایی کاملا متفاوت هستند. در حالی که متن روایت یکسان است. غرض اینکه ممکن است محمد بن اسماعیل زعفرانی روایات زیادی داشته است که باوجود برخی معاصرین ایشان مثل حسن بن محبوب و ابن ابی عمیر دیگر کتب او موردتوجه علماء بعدی قرار نگرفته باشد.

تا اینجا با این قرائن از این عبارت حصر فهمیدیم. اما آیا ایشان واقعاً فقط از ثقات نقل روایت می‌کنند؟ محقق خویی دو مثال نقض ذکر می‌کند. یکی صالح بن حکم نیلی. و دیگری عبدالله بن محمد الجعفی. هر دو را نجاشی تضعیف کرده است. صالح بن حکم را نجاشی صریحا تضعیف کرده است و عبدالله بن محمد الجعفی را در ترجمه جابر الجعفی تضعیف کرده است:

جابر بن يزيد أبو عبد الله

و قيل أبو محمد الجعفي عربي قديم نسبه: ابن الحارث بن عبد يغوث بن كعب بن الحارث بن معاوية بن وائل بن مرار بن جعفي. لقي أبا جعفر و أبا عبد الله علیهماالسلام و مات في أيامه سنة ثمان و عشرين و مائة. روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح و منخل بن جميل و يوسف بن يعقوب. و كان في نفسه مختلطا و كان شيخنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله ينشدنا أشعارا كثيرة في معناه تدل على الاختلاط ليس هذا موضعا لذكرها و قل ما يورد عنه شي‌ء في الحلال و الحرام. له كتب منها: التفسير أخبرناه احمد بن محمد بن هارون قال: حدثنا احمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا محمد بن احمد بن خاقان النهدي قال: حدثنا محمد بن علي أبو سمينة الصيرفي قال: حدثنا الربيع بن زكريا الوراق عن عبد الله بن محمد عن جابر به. و هذا عبد الله بن محمد يقال له الجعفي ضعيف‌

محقق خویی فرموده است در این ترجمه صراحتاً عبدالله بن محمد جعفی تضعیف شده است ولی استاد شبیری فرمودند صراحتاً تضعیف نشده است.[1]

عبدالله بن محمد الجعفی را از اصحاب امام سجاد و باقر و صادق شمرده اند. کسی که از اصحاب امام سجاد باشد. امام سجاد سال 83 (سال 95 صحیح است) شهید شده است. و جعفر بن بشیر سال 210 فوت کرده است. بعید است که ایشان مستقیم از جعفر بن بشیر نقل روایت کرده باشد. البته شیخ صدوق در نقل طریق خود به عبدالله بن محمد الجعفی، راوی از او را جعفر بن بشیر معرفی کرده است. لکن در هیچ روایتی واقع نشده است و غیر متعارف است که یک شخص این مقدار عمر کرده باشد.

اما صالح بن حکم این مسئله در مورد او واضح تر است. طریق شیخ به او این است:

و ما كان فيه عن صالح بن الحكم فقد رويته عن أبي- رضي اللّه عنه- عن سعد بن عبد اللّه، عن محمّد بن الحسين أبي الخطّاب، عن جعفر بن‌ بشير، عن‌ حمّاد بن‌ عثمان‌، عن‌ صالح‌ بن الحكم الأحول‌

در طریق صدوق جعفر بن بشیر به واسطه حماد بن عثمان از صالح بن حکم نقل روایت می‌کند. حماد از مشایخ معروف جعفر بن بشیر است و در موردی که در سند آمده است جعفر بن بشیر مستقیم از صالح بن حکم نقل روایت میکند احتمالا تعلیقی در کار بوده است که شیخ طوسی متوجه آن تعلیق نشده است. لذا باید حماد بن عثمان در آن موارد واسطه باشد.

نکته: مراد از ثقات در این تعبیرات چیست؟ آیا امامی بودن در آن اخذ شده است یا خیر؟ سابقاً گفتیم ثقه در مورد کسی گفته میشود که امامی هم باشد. در اینجا هم گفتیم این جعفر بن بشیر و محمد بن اسماعیل زعفرانی احتمالاً همان «غیرهم» که در عده شیخ طوسی بوده است باشند. در آن عبارت قرائنی وجود دارد که مراد از ثقه امامی است. مساوی دانستن روایات مرسل این افراد با مسندات امامیه در کلام شیخ طوسی اقوی قرینه بر این است که ایشان از غیر امامی نقل نمی‌کنند. لذا ظاهراً این تعبیر روى عن الثقات و رووا عنه این است که فقط از ثقات امامی نقل روایت می‌کنند. موارد نقضی که در مورد ایشان مطرح است شبیه همان نقوضی است که بر ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی واردشده است. این نقوض عبارتند از:

    1. ابوجمیله مفضل بن صالح

    2. ابوسلمه سالم بن مکرم

    3. ابان بن عثمان

    4. عبدالله بن بکیر

    5. اسحاق بن عمار

    6. حنان بن سدیر

    7. داود بن کثیر الرقی

    8. سعد بن طریف

    9. سعيد بن خيثم أبو معمر الهلالي

    10. صالح بن حکم النیلی

    11. عبدالکریم بن عمرو خثعمی

    12. عبدالله بن محمد الجعفی

    13. علی بن ابی حمزه

    14. مفضل بن عمر

    15. موسی بن بکر

اکثر مواردی که نقض گفته‌شده است ضعف در مذهب دارند و فقط یکی دو نفر تضعیف شده‌اند.

البته این افراد تقریباهمگی از مشایخ ابن ابی عمیر و صفوان هم هستند. هر جوابی آنجا داده شود در این جا هم گفته می‌شود.

افرادی که واقفیه هستند مشکل زیادی ایجاد نمی‌کنند. زیرا نوعا قبل از وقف از ایشان روایت می‌شود. اما فطحیه و ناووسیه و زیدیه مقداری اشکال ایجاد می‌کنند.

0.0.1.1- تمرین

این 15 نفر تحقیق شوند.

 


[1] البته استاد شبیری عبارت نجاشی را در مقابل نداشتند و در ذهنشان این بود که صراحتاً تضعیف نشده است بلکه در کنار این عبارت: «روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح و منخل بن جميل و يوسف بن يعقوب.» اسم عبدالله بن محمد را هم بیان می کردند. و عبارت «غمز فيهم و ضعفوا» ولی با مراجعه به کتاب نجاشی مشخص شد عبدالله بن محمد جعفی صراحتا تضعیف شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo