< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه64

بسم الله الرحمن الرحیم

درس اصول الرجال استاد محمدجواد شبیری

1- جلسه 64

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

1.0.1- مشایخ علی بن حسن طاطری

یکی دیگر از کسانی که ادعا شده است مشایخ او همگی ثقه هستند علی بن حسن طاطری است. عبارتی در فهرست شیخ وجود دارد که از آن استظهار شده است مشایخ او همگی ثقه هستند.

علي بن الحسن الطاطري

الكوفي كان واقفيا شديد العناد في مذهبه صعب العصبية على من خالفه من الإمامية. و له كتب كثيرة في نصرة مذهبه و له كتب في الفقه رواها عن الرجال الموثوق بهم و برواياتهم فلأجل ذلك ذكرناها.

محقق خویی اعتراض کرده‌اند که این عبارت ظهور در این ندارد که ایشان از غیر ثقات نقل روایت نمی‌کند بلکه در کتب فقهی اینچنین است که از رجال مورد اعتماد نقل روایت کرده است. لذا در تهذیب و استبصار اگر اسم علی بن حسن طاطری در وسط سند واقع شود این جا مشایخ او ارزشی ندارند. ولی اگر در اول سند باشد از کتاب او نقل شده است و مشایخ او توثیق می شوند. البته محقق خویی که این را پذیرفته اند که مشایخ او ثقه هستند، مصادیق آن را ذکر نکرده‌اند. در مورد سایر توثیقات عامه مثل کامل الزیارات محقق خویی افرادی که بواسطه توثیق کامل الزیارات توثیق شده‌اند را نام می‌برد. لکن در مورد مشایخ طاطری این کار را نمی‌کند. شاید دلیل آن در آینده روشن شود.

نکته‌ای که باید عرض کنیم این است که موثوق بهم و بروایاتهم یعنی چه؟

ظهور اولیه این است که موثوق بهم یعنی مشایخ ایشان از جهت مذهب مورد اعتماد هستند. یعنی باوجود اینکه خودش واقفی شدید است ولی مشایخش امامی هستند. موثوق بروایاتهم یعنی روایاتشان هم صادقانه است. لکن عبارتی شبیه همین در مورد حسن بن علی بن الفضال است که این استظهار ابتدایی را زیر سؤال می‌برد. در مورد ایشان آمده است:

الحسن بن علي بن فضال

التيملي بن ربيعة بن بكر مولى تيم الله بن ثعلبة روى عن الرضا علیه‌السلام و كان خصيصا به كان جليل القدر عظيم المنزلة زاهدا ورعا ثقة (في الحديث و) في رواياته.[1]

ثقه فی الحدیث و فی الروایه یعنی چه؟ احتمال می‌دهیم که ثقه فی الحدیث یعنی در نقل‌قول صادق است. ثقه فی روایاته یعنی روایاتش بطور کلی مورد اطمینان است. نه اینکه همه روایاتش مورد اطمینان است بلکه بطور کلی در روایت کردن انسان سخت‌گیری است و روایات درست را نقل می‌کند و اکثار روایت از ضعفا نمی‌کند.

لذا بنظر می‌رسد منظور شیخ از این عبارت این است که مشایخ او اعتبار کلی در روایت دارند و ایشان از ضعفا اکثار روایت نمی‌کند.

نکته دیگر اینکه ایشان می فرمایند لاجل ذلک ذکرناها. این جمله یعنی چه؟ ظاهر اولیه این است که ابتدائا گفته شد که ایشان واقفی شدید العناد است و اگر ما کتب او را نقل کنیم ترویج یک چنین انسان ضعیف و لجوجی خواهد بود. لذا دفع دخل مقدر می‌کند و می‌گوید ازآنجاکه مشایخ او مورد اعتماد بودند ما کتب ایشان را نقل میکنیم. یک نکته عبارت ذکرنا ها است نه ذکرناه. یعنی کتاب‌ها را نام بردیم نه اینکه شخص را ذکر کردم. در مقدمه کتاب فهرست شیخ عبارتی است که اگر درست تحقیق شود این عبارت را باید طور دیگری معنا کنیم. در مقدمه آمده است:

و إذا ذكرت كل واحد من المصنفين و أصحاب الأصول فلا بد من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح و هل يعول على روايته أو لا و أبين عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له لأن كثيرا من مصنفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة. فإذا سهل الله إتمام هذا الكتاب فإنه يطلع على ذكر أكثر ما عمل من التصانيف و الأصول و يعرف به قدر صالح من الرجال و طرائقهم.

«و إن كانت كتبهم معتمدة» یعنی چه؟ ظاهر بدوی عبارت این است که شیخ می فرمایند افراد فاسد المذهب را در صورتی می آورم که کتبشان مورد اعتماد باشد. لذا ارباب مذاهب فاسده ممکن است کتب مورد اعتماد داشته باشند و ممکن است کتب غیر مورد اعتماد. من آن دسته از افراد فاسد المذهبی را می آورم که کتبشان مورد اعتماد باشد. اگر این استظهار را کردیم باید بگوییم همه افراد غیر امامی مذکور در فهرست شیخ کتب مورد اعتماد داشته‌اند. و به تبع خودشان هم ثقه هستند. زیرا معتبر بودن کتاب نوعا ملازمه دارد با معتبر بودن نویسنده کتاب. وقتی در فهرست شیخ هم فحص می‌کنیم می‌بینیم که معمول کسانی که واقفی و فطحیه هستند شیخ تصریح می‌کند به اینکه کتبشان معتبر است. به‌عنوان مثال:

إسحاق بن عمار الساباطي

له أصل. و كان فطحيا إلا أنه ثقة و أصله معتمد عليه.

الحسن بن محمد بن سماعة

الكوفي واقفي المذهب إلا أنه جيد التصانيف نقي الفقه حسن الانتقاء.

حفص بن غياث القاضي

عامي المذهب. له كتاب معتمد.

طلحة بن زيد

له كتاب و هو عامي المذهب إلا أن كتابه معتمد.

علي بن احمد الكوفي

يكنى أبا القاسم كان إماميا مستقيم الطريقة و صنف كتبا كثيرة سديدة منها: كتاب الأوصياء و كتاب في الفقه على ترتيب كتاب المزني. ثم خلط و أظهر مذهب المخمسة و صنف كتبا في الغلو و التخليط و له مقالة تنسب إليه.

علي بن الحسن بن فضال

فطحي المذهب ثقة كوفي كثير العلم واسع الأخبار جيد التصانيف غير معاند و كان قريب الأمر إلى أصحابنا الإمامية القائلين بالاثني عشر. و كتبه في الفقه مستوفاة في الأخبار حسنة

عمار بن موسى الساباطي

و كان فطحيا. له كتاب كبير جيد معتمد. رويناه بالإسناد الأول عن سعد و الحميري عن احمد بن الحسن بن علي بن فضال عن عمرو بن سعيد المدائني عن مصدق بن صدقة عن عمار.

علي بن محمد المدائني

عامي المذهب و له كتب كثيرة حسنة في السير و له كتاب مقتل الحسين بن علي علیهماالسلام. أخبرنا احمد بن عبدون عن أبي بكر الدوري عن ابن كامل عن الحارث بن أبي أسامة عن المدائني.

در برخی موارد تصریح به وثاقت راوی کرده است و در برخی موارد خیر ولی در همه موارد تصریح به وثاقت کتاب ایشان کرده است. برخی را هم گفته است ثقه در حدیث هستند بجای تصریح به وثاقت کتابشان.

اگر این استظهار صحیح باشد که ارباب مذاهب فاسده ای که خودشان و کتابشان مورد اعتماد است را می آورد و غیر آن‌ها را نمی آورد در این صورت باید بگوییم همه غیر امامی ها در فهرست شیخ ثقه هستند. در غیبت طوسی یکی از واقفیه است که شیخ از او زیاد روایت نقل می‌کند بنام ابوطاهر الموسوی[2] . لکن نام این شخص در فهرست شیخ نیامده است. در حالی که کتابش در دست شیخ بوده است و شیخ از او هم نقل می‌کند. عبارتی هم از سید رضی نقل شده است که جمهور موسوی ها واقفی هستند:

انّ جمهور الموسويين جارون على منهاج واحد في القول بالوقف‌[3]

اسم این موسوی ها هیچکدام در فهرست شیخ نیامده است باوجود اینکه برخی کتاب داشته‌اند. لذا اگر این استظهار را از فهرست شیخ کردیم یک توثیق عام در مورد فطحیه و واقفیه و... خواهد بود.

حاج آقا عبارت شیخ را طور دیگری معنا می‌کنند. ایشان می فرمایند شیخ می‌گوید که دو بحث داریم. یکی اینکه آیا این‌ها ثقه هستند یا خیر یا و دوم اینکه آیا این‌ها مذهب صحیح دارند یا خیر؟ ممکن است کسی بگوید مجرد اینکه شخصی روایاتش مورد اطمینان باشد دلیل بر صحت مذهب او خواهد بود. لکن شیخ می فرماید شاید کسی روایاتش موردقبول باشد ولی خودش صحیح المذهب نباشد. یعنی عبارت شیخ در مقدمه ناظر به این است که این دو بحث را از هم جدا کند. این هم قابل توجیه است لکن با توجه به متن کتاب و شیوه نگارش شیخ و این قرائنی که اقامه کردیم همان احتمالی که گفتیم تقویت می‌شود هرچند ظهور تام قابل‌اعتمادی ندارد که آن را یک توثیق عام بدانیم.

فلاجل ذلک ذکرناها هم قرینه بر این است که کتب مورد اعتماد را نقل می کنم.

خلاصه اینکه ما سه جور کتاب داریم:

یکی کتاب معتمد و یکی هم کتابی که در نصرت مذهب فاسده است. و سوم هم کتابی که نه معتمد است و نه در نصرت مذهب فاسده. دسته اول را ذکر می‌کند و دسته دوم را ذکر نمی‌کند ولی دسته سوم را معلوم نیست ذکر می‌شود یا خیر و عبارت شیخ ابهام دارد در این زمینه.

اگر این عبارت را این‌طور معنا کردیم که کتبش مورد اعتماد است از آن حصر استفاده نمی‌شود. کافی است اکثر روایاتش از ثقات گرفته‌شده باشد که این جمله صادق باشد. لذا لازم نیست همه مشایخ او ثقه باشد تا این جمله را بتوان در مورد او گفت.

لذا مواردی که نام او در وسط سند تهذیبین است عبارت ناظر به آن نیست. مواردی هم که در اول سند است نمی‌توان قاطعانه گفت که شیخ او ثقه است. مثل اینکه می‌گوییم کافی کتاب معتبری است این به آن معنا نیست که همه روایات آن مورد اطمینان هستند. مثلاً گفته‌شده است اوثق کتب الشیعه است لکن به این معنا نیست که همه روایاتش معتبر است. بلکه اکثر روایاتش معتبر و معتمد باشد کافی است.

مرحوم وحید بهبهانی اولین کسی است که از مشایخ علی بن حسن طاطری استفاده می‌کند. مثلاً در ترجمه عمران بن شفا الاصبحی و ابراهیم بن محمد بن اسماعیل و در ترجمه سعد بن محمد طاطری ازاین‌روش وثاقت را اثبات می‌کند. در همه این موارد هم محقق خویی اشکال می‌کند که باید اثبات کنید طاطری در کتب فقهی از ایشان روایت نقل کرده است و این احراز نشده است. البته مرحوم وحید در همه این موارد می فرماید فیه اشعار الی الوثاقه. چرا اشعار؟ شاید به دلیل اینکه این اشخاص یا کتاب دارند و یا در طریق کتب قرار گرفته است و بعید است از این افراد درکتب فقهی استفاده نکرده باشد. لذا باتوجه به این احتمال تعبیر اشعار کرده است.

اگر ما این توثیق عام را قبول کنیم آیا ثمره ای دارد؟ اگر بحث را بخواهیم در مورد همه شیوخ ایشان انجام دهیم خیلی مفصل خواهد بود و ما فرصت آن را پیدا نکردیم. لکن آنچه بیشتر اهمیت دارد روایاتی است که طاطری در تهذیب در اول سند واقع‌شده است. شیخ طوسی از ایشان در ابتدای سند با دو عنوان یاد می‌کند. یا می‌گوید «علی بن الحسن الطاطری» و یا «الطاطری» می‌گوید. ولی در اواسط سند با عناوین دیگری مثل «علی بن الحسن الجرمی» یا «الجرمی» یا «علی». نجاشی عنوان طاطری را این‌گونه بیان می‌کند:

علي بن الحسن بن محمد الطائي الجرمي

المعروف بالطاطري و إنما سمي بذلك لبيعه ثيابا يقال لها الطاطرية

1.0.1.1- تمرین

«علی» را در اسناد مختلف تمییز مشترکات دهید.

مشایخ موارد ابتدای سند همگی تقریبا ثقه هستند و نیازی به این توثیق ندارند. این مشایخ عبارتند از:

    1. حسن بن محبوب

    2. درست ابن ابی منصور الواسطی

    3. عبدالله بن جبله

    4. عبدالله بن الوضاح

    5. عبیدالله بن علي بن أبي شعبة

    6. عبیدالله الحلبی

    7. علی بن الحسن بن رباط

    8. محمد بن أبي حمزة

    9. علي بن أسباط

    10. محمد بن زياد بن عیسی بیاع السابری = ابن ابی عمیر

البته یک مورد در تهذیب هست که طاطری از ابن زیاد از زراره نقل می‌کند. ابن ابی عمیر از زراره روایتی مستقیماً ندارد لذا باید یک واسطه سقط شده باشد نه اینکه این ابن زیاد شخص دیگری غیر از ابن ابی عمیر باشد.

    11. وهیب بن حفص

همه این افراد وثاقتشان از طریق دیگراثبات شده است و نیازی به این توثیق ندارند. دو نفر دیگر باقی می ماند:

نفر اول جعفر بن محمد بن سماعه

حسن بن محمد بن سماعه معروف یک برادر دارد که از او روایت زیاد نقل می‌کند و از او به جعفر بن سماعه یاد می‌کند نه جعفر بن محمد بن سماعه. فقط در یک جای کافی یک سنددارد که می‌گوید:

9- حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ‌ عَمِّهِ‌ جَعْفَرِ بْنِ‌ سَمَاعَةَ عَنْ مُثَنًّى عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَيْسَ لِلنِّسَاءِ مِنَ الدُّورِ وَ الْعَقَارِ شَيْ‌ءٌ.[4]

البته در برخی نسخه‌های کافی این تعبیر عن عمه وجود ندارد لذا احتمالا اجتهاد یکی از نساخ باشد. این جعفر بن سماعه برادر محمد بن سماعه ثقه است و بحثی در مورد او نیست. بحث این است که این جعفر بن سماعه که از مشایخ علی بن حسن طاطری است همان است که برادر محمد بن سماعه است یا خیر؟ اصلا یک جعفر بن سماعه داریم یا چند جعفر بن سماعه؟ محقق خویی می فرمایند ما دو نفر داریم به نام جعفر بن سماعه. یکی عموی محمد بن سماعه و یکی برادر محمد بن سماعه. لکن ما گفتیم عموی ایشان مشکوک است و نمی‌توانیم بگوییم یک نفر مستقل است. نکته‌ای است این است شیخ طوسی یک جعفر بن سماعه در اصحاب الصادق ذکر کرده است. و خیلی بعید است برادر حسن بن محمد بن سماعه از اصحاب امام صادق باشد. زیرا حسن بن سماعه در 262 وفات کرده است. امام صادق در سال 148 وفات کرده است. یعنی 114 سال بعد از امام صادق فوت کرده است. برادرش از اصحاب امام صادق باشد بسیار بعید است. خصوصا اینکه روایاتی که حسن بن سماعه از برادرش نقل می‌کند از صغار اصحاب امام صادق است. مثل ابان بن عثمان و جمیل بن دراج و ... . از زراره و محمد بن مسلم که مدت کمی بعد از امام صادق وفات کردند باواسطه نقل میکند. اگر جعفر بن سماعه کسی بود که زمان امام صادق را درک کرده است باید از خود امام صادق یا اصحاب کبار امام صادق که تا وفات امام صادق زنده بودند مستقیم نقل روایت کند. لکن روایتی ندارد و آن شخص که از اصحاب امام صادق است احتمال قوی برادر حسن بن سماعه نیست. اگر البته بگوییم شیخ اشتباه نکرده است و واقعاً یک جعفر بن سماعه هم در طبقه امام صادق وجود دارد.

یک جعفر بن سماعه هم شیخ در اصحاب الکاظم شمرده است که فرموده است واقفی است. او قاعدتا همان برادر حسن بن سماعه است. به‌هرحال جعفر بن سماعه ای که در اصحاب الکاظم است با جعفر بن سماعه ای که در اصحاب الصادق است باید متفاوت باشند. البته ما در اصل اینکه در اصحاب الصادق هم جعفر بن سماعه داشته باشیم تردید داریم. زیرا قبلا گفتیم شیخ برخی افراد اصحاب الصادق را از رجال ابن عقده گرفته است و برخی را از غیر ایشان و آن بخشی که از ابن عقده گرفته‌شده است بسیار متقن است. این جعفر بن سماعه را از ابن عقده نگرفته است. یعنی در اواخر باب جیم است. اگر اوائل باب جیم بود از ابن عقده بود و مستبعد تر است که ابن عقده اشتباه کرده باشد زیرا ایشان خیلی دقیق بوده است. ظاهراً این شخص را از رجال برقی گرفته است. در رجال برقی هم در اصحاب الصادق جعفر بن سماعه وجود دارد. ابن عقده که در اصحاب الصادق بسیار تحقیق کرده است و به تعبیر شیخ «قد بلغ الغایه فی ذلک» این شخص را ذکر نکرده است شاید به این دلیل است که در اصحاب الصادق نبوده است. و کسانی که جعفر بن سماعه را از اصحاب الصادق شمرده اند احتمالا در برخی اسناد برخی تعابیر را دیده اند که گمان کرده‌اند جعفر بن سماعه مستقیم از امام صادق نقل روایت می‌کند. مثلاً در سند آمده است عن جعفر بن سماعه قال قال الصادق. از این تعبیر خیال کرده‌اند جعفر بن سماعه از اصحاب امام صادق بوده است. البته خود شیخ به اسناد برای نوشتن رجال مراجعه نکرده است لکن منابع شیخ این کار را ممکن است کرده باشند مثلاً برقی از روی اسناد جعفر بن سماعه را از اصحاب الصادق شمرده اند. البته همچنان این احتمال وجود دارد که دو جعفر بن سماعه داریم یکی در اصحاب الصادق و یکی در اصحاب الکاظم. دومی برادر حسن بن سماعه است واقفی و ثقه است. حال این جعفر بن سماعه ای که طاطری از او نقل روایت می‌کند کدام‌یکی است؟ در دو جا طاطری از جعفر بن سماعه نقل روایت کرده است و در هر دو جا سند این است:

الطَّاطَرِيُ‌ عَنْ‌ جَعْفَرِ بْنِ‌ سَمَاعَةَ عَنْ عَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:

طبقه این جعفر بن سماعه با اصحاب الکاظم مطابقت دارد زیرا از علاء بن رزین که از صغار اصحاب الصادق است روایت می‌کند. علابن رزین از محمد بن مسلم و زراره نقل روایت می‌کند. یک روایت دیگری وجود دارد که سندی مشابه دارد و قرینه خواهد بود بر اینکه مراد از جعفر بن سماعه ای که از علا از محمد بن مسلم نقل می‌کند همان برادر حسن بن سماعه است. روایت این است:

الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلَيْنِ بَيْنَهُمَا مَالٌ بَعْضُهُ غَائِبٌ وَ بَعْضُهُ بِأَيْدِيهِمَا فَاقْتَسَمَا الَّذِي بِأَيْدِيهِمَا وَ احْتَالَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِحِصَّتِهِ مِنَ الْغَائِبِ فَاقْتَضَى أَحَدُهُمَا وَ لَمْ يَقْتَضِ الْآخَرُ فَقَالَ مَا اقْتَضَى أَحَدُهُمَا فَهُوَ بَيْنَهُمَا مَا يَذْهَبُ بِمَالِهِ.

این روایت در تهذیب است و در واقع سه سند در هم ادغام شده است. یکی از این اسناد این است:

الحسن بن محمد بن سماعة عن جعفر عن علاء عن محمد بن مسلم عن أحدهما ع قال سألته... فقال...

جعفری که حسن بن محمد بن سماعه از او نقل روایت می‌کند همان برادرش است. علاء هم علاء بن رزین است. لذا برادر حسن بن سماعه از علاء بن رزین روایت نقل می‌کند و همین قرینه می‌شود در ما نحن فیه هم مراد همان واقفی ثقه است. لذا این شخص هم خود توثیق دارد و نیازی به توثیق طاطری ندارد.

نفر دوم محمد بن مسکین یا سکین

در چند روایت این شخص واقع‌شده است. این دو عنوان ظاهراً یکی هستند. محمد بن سکین توثیق صریح دارد:

محمد بن سكين بن عمار النخعي الجمال

ثقة روى أبوه عن أبي عبد الله علیه‌السلام.

محمد بن مسکین توثیق صریحی ندارد.

در این روایاتی که طاطری از محمد بن مسکین/سکین نقل می‌کند هر دو از معاویه بن عمار نقل روایت می‌کنند. باید تشخیص بدهیم این شخص کدام است. آیا محمد بن سکین است یا محمد بن مسکین؟

اما از جهت مروی عنه: در طریق نجاشی به معاویه بن عمار محمد بن سکین قرار گرفته است. البته در فهرست شیخ در برخی نسخه ها محمد بن مسکین است و در برخی نسخه‌های معتبر تر محمد بن سکین قرار دارد. لذا از جهت مروی عنه محمد بن سکین راوی معاویه بن عمار است.

اما از جهت راوی: در ترجمه نوح بن دراج آمده است:

حدثنا الطاطري قال: قال محمد بن سكين: نوح بن دراج دعاني إلى هذا الأمر.

آیا نوح بن دراج شیعه بوده است یا خیر؟ او قاضی بوده است و تقیه می‌کرده است و شیعه بودن خود را مخفی می‌کرده است. شیخ هم او را عامی شمرده است. ولی طاطری می‌گوید محمد بن مسکین گفته است نوح بن دراج مرا شیعه کرده است. لکن ممکن است سؤال شود شاید در اینجا هم محمد بن مسکین باشد نه سکین. محمد بن سکین از نوح بن دراج روایاتی دارد که در آنجا محمد بن مسکین واقع نشده است. روایت دیگری است که بدرد ما می‌خورد:

الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُكَيْنٍ‌ عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ فِي رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَكَ زَوْجَتَهُ وَ أَبَوَيْهِ قَالَ لِلْمَرْأَةِ الرُّبُعُ وَ لِلْأُمِّ الثُّلُثُ وَ مَا بَقِيَ فَلِلْأَبِ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ مَاتَتْ وَ تَرَكَتْ زَوْجَهَا وَ أَبَوَيْهَا قَالَ لِلزَّوْجِ النِّصْفُ وَ لِلْأُمِّ الثُّلُثُ مِنْ جَمِيعِ الْمَالِ وَ مَا بَقِيَ فَلِلْأَبِ.[5]

این عبارت در استبصار بجای علی بن محمد بن سکین علی عن محمد بن سکین است و ظاهراً همین هم درست است:

عَنْهُ (الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ) عَنْ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُكَيْنٍ عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ فِي رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَكَ زَوْجَتَهُ وَ أَبَوَيْهِ قَالَ لِلْمَرْأَةِ الرُّبُعُ وَ لِلْأُمِّ الثُّلُثُ وَ مَا بَقِيَ فَلِلْأَبِ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ مَاتَتْ وَ تَرَكَتْ زَوْجَهَا وَ أَبَوَيْهَا قَالَ لِلزَّوْجِ النِّصْفُ وَ لِلْأُمِّ الثُّلُثُ مِنْ جَمِيعِ الْمَالِ وَ مَا بَقِيَ فَلِلْأَبِ.[6]

منظور از علی در این روایت علی بن حسن طاطری است. لذا از جهت راوی هم طاطری از محمد بن سکین نقل روایت می‌کند و نقل او از محمد بن مسکین اثبات نشده است.

لذا این بحث هیچ ثمره رجالی ندارد. شاید دلیل اینکه محقق خویی به هیچ موردی اشاره نکرده است که با طاطری توثیق شده باشد همین باشد که هیچ موردی وجود ندارد.

تنها یک نکته که محقق بروجردی به آن اشاره‌کرده‌اند باقی می ماند و آن اینکه ما با تتبع در تهدیب به این نتیجه رسیدیم که کسانی که در ابتدای سند تهذیب واقع می شوند الزاما مؤلف کتاب نیستند. مثلاً در مورد احمد بن محمد بن عیسی چند طریق ذکر می‌کند که برخی از کتب او است و برخی از کتاب او نیستند. قرائنی دیگری هم بود که موجب شد ما استظهار کنیم که شیخ طوسی برخلاف گفته خود در مقدمه گاهی اوقات باواسطه از کتب روات نقل روایت می‌کند. آیا در مورد علی بن الحسن الطاطری هم می‌توانیم بگوییم شیخ از کتاب او مستقیم نقل روایت نمی‌کند؟

در مورد صفار و حسین بن سعید به دلیل عبارت شیخ در مشیخه که گفته است «و من جمله ما ذکرنا...» در مورد این اشخاص چنین استظهار کردیم ولی علی بن الحسن الطاطری به‌صورت طریق ضمنی هیچ‌کسی واقع نشده است. یک طریق مستقل دارد که با طرق دیگران هم هیچ اشتراکی ندارد. لذا مستبعد است که شیخ روایات او را از کتب دیگران گرفته باشد مخصوصا اینکه معمولاً تعبیر می‌کند «الطاطری» زیرا دیگران به الطاطری تعبیر نمی‌کنند. یا علی بن الحسن الطاطری یا الجرمی و ... تعبیر می‌کنند. لذا این تعبیر احتمالا اختصاصی خود شیخ است و از دیگران اخذ نکرده است.

خلاصه اینکه برخی روات قرائنی دارند که روایاتشان را از کتب دیگران اخذ شده است ولی چنین قرائنی در مورد علی بن الحسن الطاطری وجود ندارد. طاطری کتبی در فقه دارد. حسن بن محمد بن سماعه هم راوی ای نیست که شیخ از او زیاد روایت نقل کند. بیشتر او واسطه است برای رسیدن به طاطری و چند نفر دیگر. لذا به احتمال زیاد از خود کتاب طاطری اخذ شده باشد.

نتیجه: اگر از عبارت در مورد طاطری ما استغراق بفهمیم دلالت بر توثیق عام دارد و در تهذیب فقط کار برد دارد و در همین کتاب هم ثمره خاصی ندارد.

1.0.2- مشایخ ابوغالب الزراری و محمد بن همام

در ترجمه جعفر بن محمد بن مالک آمده است:

جعفر بن محمد بن مالك بن عيسى بن سابور

مولى أسماء بن خارجة بن حصن الفزاري كوفي أبو عبد الله كان ضعيفا في الحديث قال: احمد بن الحسين كان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل و سمعت من قال: كان أيضا فاسد المذهب و الرواية و لا أدري كيف روى عنه شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام و شيخنا الجليل الثقة أبو غالب الزراري رحمهما الله و ليس هذا موضع ذكره.

نجاشی او را تضعیف می‌کند و بعد اظهار تعجب می‌کند که چگونه شیخ بزرگوار ما ابوعلی بن همام و ابوغالب زراری از او نقل روایت کرده‌اند. از این عبارت استفاده کرده‌اند که این دو بزرگوار قاعدتا فقط از ثقات نقل میکردند که نجاشی تعجب کرده است چرا از ایشان نقل روایت کرده‌اند.

اشکال این استدلال این است که اولاً از عبارت نجاشی استفاده نمی‌شود که این دو بزرگوار یک شیوه مخصوص داشته‌اند که از ضعفا نقل روایت نکنند. بلکه این دو بزرگوار از اجلا هستند و از اجلا بعید است که از این شخص نقل روایت بکنند. مشی نبیل الثقه آیا این است که از ضعفا نقل روایت نکنند یا این است که از ضعفا اکثار روایت نکنند؟ مشی اجلا این است که از ضعفا اکثار روایت نکنند نه اینکه اصلا نقل نکنند و از این عبارت استفاده می‌شود که این دو بزرگوار از جعفر بن محمد بن مالک اکثار روایت کرده‌اند.

البته این دو بزرگوار در کتب ازبعه روایات زیادی ندارند ولی در غیر کتب اربعه این دو بزرگوار روایات زیادی دارند که خیلی هم از جعفر بن محمد بن مالک روایت نقل کرده‌اند. برخی گفته‌اند محمد بن همام از ابن مالک روایت زیاد نقل کرده است ولی ابوغالب زراری از ایشان روایت زیادی نقل نکرده‌اند. اگر کتب اربعه را فقط ملاحظه کرده‌اند که هیچکدام روایات زیادی نقل نکرده‌اند. اگر غیراز کتب اربعه را هم لحاظ کرده‌اند هر دو روایت از ابن مالک زیاد نقل کرده‌اند.

لذا درمجموعه این عبارت ناظر به اکثار روایت از ضعفا است نه نقل روایت از ضعفاء

نکته دوم اینکه همین عبارت را حاجی نوری شاهد قرار داده است بر اینکه اجلا از ضعفا اکثار روایت نمی‌کنند. همآنجا هم پاسخ دادیم که جعفر بن محمد بن مالک یک ضعیف معمولی نیست. بلکه از کسانی است که بعقیده نجاشی وضاع الحدیث و فاسد المذهب است. از چنین شحصی اصلا روایت نمی‌شود نه اینکه اکثار روایت نمی‌کنند.

از طرف دیگر اینکه این شخص معلوم الضعف است برای نجاشی و نجاشی هم معتقد است ضعفش برای این دو شیخ هم مشخص بوده است. لذا اشکال نجاشی این است که چرا از یک معلوم الضعف روایت می کنید و این منافاتی ندارد با اینکه این بزرگواران از مجهولین روایت کنند. البته ما استظهار کردیم جعفر بن محمد بن مالک از بزرگان و صاحبان کرامت بوده است و هیچ ضعفی هم در او نیست.

همین ابوغالب رازی که نجاشی تعجب می‌کند چگونه از جعفر بن محمد بن مالک روایت می‌کند، در مورد جعفر بن محمد بن مالک می‌نویسد:

و جعفر بن محمد بن مالك الفزاري البزاز و كان كالذي رباني لأن جدي محمد بن سليمان حين أخرجني من الكتاب جعلني في البزازين عند ابن عمه الحسين بن علي بن مالك و كان أحد فقهاء الشيعة و زهادهم و ظهر من بعد موته من زهده مع كثرة ما كان يجري على يده أمر عجيب ليس هذا موضع ذكره.[7]

خلاصه کلام اینکه ابوغالب زراری و محمد بن همام خصوصیت خاصی ندارند و مانند سایر اجلا هستند.

 


[1] فهرست‌الطوسي ص: 124.
[2] ظاهرا منظور استاد أبو محمد علي بن أحمد العلوي الموسوي است که کتابی در نصرت واقفه نوشته است و شیخ در غیبت از آن زیاد نقل می کند.
[3] خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص: 13.
[4] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌7، ص: 129.
[5] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‌9، ص: 287.
[6] الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‌4، ص: 143.
[7] رسالة أبي غالب الزراري و تكملتها، ص: 150‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo