< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه74

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر: مرحوم وحید در رجال قائل به اعتبار ظنون به صورت کلی است. این بحث متوقف بر قول به حجیت مطلق ظنون در رجال است و انسداد صغیر و کبیر چه فرقی دارند و آیا انسداد داریم یا نه.

معرِّف ثقه بودن

اگر کسی را به‌عنوان معرِّف یک شخص ثقه قرار دهند، خود معرِف ثقه خواهد بود. مثلاً در توصیف حسن بن سعید گفته‌شده است «برادر حسین بن سعید است». حسین بن سعید را معرف حسن بن سعید قرار داده‌اند و حسن بن سعید معلوم الوثاقه است. لذا حسین بن سعید باید ثقه باشد.

نقد: لازم نیست معرف از معرَف اوثق باشد بلکه باید اجلی و اعرف باشد و اعرف بودن نشانه اوثق یا ثقه بودن نیست.

کثرت روایت از او و افتا طبق آن

دو اماره است. یکی اکثار روایت از یک راوی و افتا به روایات یک راوی. هر دو را ماقبول داریم و باهم باشند که اماره محکم تری خواهد بود.

روایه الثقه عن شخص مشترک الاسم واکثاره منها

اگر یک ثقه از کسی نقل کند که مشترک بین دو نفر است و در یک طبقه هم هستند ولی ممیز هم ذکر نمی‌کند. اگر یکی ثقه باشد و یکی ضعیف باید ممیز ذکر کند که مشخص شود از ثقه نقل می‌کند یا نه. لذا اگر ممیز ذکر نشود معلوم می‌شود هر دو یکسان هستند و تمییز بین این دو مهم نیست.

باید به این نکته توجه شود که ذکر لفظ مجمل در کلام خلاف قاعده است. برای ابهام در کلام باید دلیلی وجود داشته باشد. این‌که هر دو ثقه هستند دلیل نمی‌شود. قبلا گفتیم که همیشه به اعتماد قرائن از لفظ مجمل استفاده می‌شود. گاهی به اعتماد اینکه یکی معروف‌تر است و یا به اعتماد سند قبل. مثلاً در کافی این سند زیاد است که می‌گوید محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن ابی عمیر... در سند بعد می‌گوید محمد عن احمد عن ابن ابی عمیر. گاهی هم علت اشتراک این است که یکی از اساتید این راوی نیست. لذا استفاده از مشترکات به دلیل ثقه بودن هر دو و مهم نبودن تفکیک بین این دو نیست.

اعتماد شیخٍ علی شخصٍ

این اماره را یک اماره حسن و مدح می‌داند. نجاشی می‌نویسد:

678 - علي بن محمد بن قتيبة النيشابوري

(النيسابوري) عليه اعتمد أبو عمرو الكشي في كتاب الرجال. أبو الحسن صاحب الفضل بن شاذان و رواية كتبه. له كتب منها: كتاب يشتمل على ذكر مجالس الفضل مع أهل الخلاف و مسائل أهل البلدان. أخبرنا الحسين قال: حدثنا احمد بن جعفر قال: حدثنا احمد بن إدريس عنه بكتابه.

محقق خویی در ترجمه‌این شخص می فرمایند قرائنی بر توثیق این شخص اقامه‌شده است که یکی این است که کشی به او اعتماد کرده است. سپس در نقد این مسئله می‌نویسد کشی از کسانی است که یروی عن الضعفا و یعتمد المراسیل. لذا به اعتماد کشی نمی‌توان اعتماد کرد.

ما باید ببینیم که یروی عن الضعفا یعنی چه؟ آیا معنایش این است که به روایات ضعفا اعتماد می‌کنند یا اینکه فقط نقل می‌کنند؟ یعنی روایات ضعفا را قبول می‌دانند و عدالت را شرط نمی‌دانند؟ مثل برخی بی سواد های از اخباریان. یا اینکه عدالت را شرط می دانستند و روایات ضعیف را قبول نمی‌کردند ولی این روایات را نقل می‌کردند. یعنی برخی علما فقط روایاتی را که مورد اعتماد بود و به آن عمل می‌کردند را نقل می‌کردند. برخی دیگر علاوه بر این روایات، روایاتی که مورد اعتماد نبود و به آن‌ها عمل نمی‌شده را هم نقل می‌کردند. مثل احمد بن محمد بن خالد البرقی و کشی. لذا نقل ایشان به معنای اعتماد نبوده است و با مجرد نقل نمی‌توان احراز کرد که این روایات را معتمد و مورد عمل می دانستند. در مورد عبارت «یعتمد المراسیل» هم همین احتمال وجود دارد. احتمال اول این است که روایات مرسل را حجت می دانستند. یک احتمال دیگر این است که مراسیل را نقل می‌کنند نه اینکه اعتماد کنند. هرچند احتمال اول اقوی است.

آن احتمالات سه‌گانه که در مورد اکثار روایت اجلا گفتیم در این جا هم وجود دارد. یا این شخص برای راوی مجهول الحال است و یا معلوم الضعف و یا معلوم الوثاقه. مجهول الحال بودن با اکثار روایت سازگار نیست. لذا یا معلوم الوثاقه است و یا معلوم الضعف. این شخص راوی یک نقطه ضعف حدیثی دارد و از ضعفا هم اکثار روایت می‌کند. لذا با اکثار روایت نمی‌توان نتیجه گرفت که او را ثقه می‌دانسته است. اما اگر به یک راوی اعتماد کند و طبق روایات او عمل کند می‌توان استظهار کرد که این شخص را ثقه می‌دانسته است. لذا نقل ایشان نشانه وثاقت نیست ولی اعتماد ایشان نشانه وثاقت است. اما در مورد مراسیل ممکن است یک مبنایی داشته‌اند که مراسیل ثقات مطلقا حجت هستند. در مقابل کسانی که می‌گویند فقط مرسلات امثال ابن ابی عمیر و بزنطی و ... حجت هستند. با این توضیح اگر یکی از مشایخ به شخصی اعتماد کند می‌توان استظهار کرد که او را ثقه می‌دانسته است.

این بحث هم ظاهراً فقط در مورد همین یک مثال (علي بن محمد بن قتيبة النيشابوري) ظاهراً ثمره دارد و شخص دیگری را سراغ نداریم که این تعبیر در موردشان باشد و توثیق هم نداشته باشند.

اعتماد القمیین علی شخص او روایتهم عنه

قمییون ازآنجاکه بسیار سخت‌گیر بوده‌اند اگر بر کسی اعتماد کنند نشانه وثاقت اوست. مخصوصا احمد بن محمد بن عیسی.

البته برای ما روشن نشد که آیا قمییون فقط نسبت به غلو خیلی حساس بوده‌اند یا کلاً در امر حدیث سخت‌گیر بودند. آنچه دلیل قطعی داریم این است که نسبت به غالیان حساس بوده‌اند زیرا اهل‌بیت نسبت غلو روایات فراوانی صادر کرده بودند. ابن ولید و احمد بن محمد بن عیسی که متخصص فن بوده‌اند از قمیین هستند که نسبت به غلو سخت‌گیر بوده‌اند. البته ظاهراً احمد بن محمد بن عیسی بنا داشته است که از اجلا روایت نقل کند. زیرا در ترجمه ابوصلت گفته‌شده است در فضلش همین بس که احمد بن محمد بن عیسی از او روایت نقل می‌کرده است. البته خود ابن عیسی هم از افرادی روایت نقل کرده است که ظاهراً به این روایات عمل نمی‌کرده است. مثلاً از محمد بن حسن بن شمون کتابی در فضل انا انزلنا روایت کرده است که ما سابقاً گفتیم این کتاب احتمالا در مستحبات است و نمی‌تواند نقطه ضعفی در او محسوب شود. [1]

لذا اعتماد قمییون بر کسی بازگشتش اگر به اکثار روایت اجلا باشد قابل‌قبول است و اگر بگوییم قمییون سخت‌گیر بوده‌اند این اماره محکم تر می‌شود. لذا باید اکثار روایت باشد نه صرف یکی دو روایت. البته همه قمییون هم سختگیر نبوده‌اند. این افرادی که از قم اخراج شده‌اند و دلیلش هم اعتماد به ضعفا شمرده شده است قمی هستند. لذا امثال احمد بن محمد بن عیسی و ابن ولید و شیخ صدوق را باید از برخی دیگر از قمیین مثل برقی و سهل بن زیاد و... جدا کنیم.

کسی که اکثر یا همه روایاتش مقبول یا سدید هستند

این اماره اولاً بسختی قابل احراز است. ثانیاً اگر یک شخص روایات زیادی داشته باشد که همه یا اکثر مقبول باشند این فرد قاعدتا ثقه است بشرطی که باقی روایات معلوم البطلان نباشند. و البته این بازگشتش به افتا طبق روایات یک شخص است. اما اگر این شخص روایات زیادی ندارد مثلاً 10 روایت دارد و همه این روایات مقبول باشند این دلیل بر وثاقت نیست زیرا ممکن است این 10 روایت محفوف به قرائن خارجیه باشد.

اشکال دیگر این‌که روایات سدید چه روایاتی هستند؟ آیا روایات مقبول و سلیم از تعارض را روایت سدید می نامیم؟ این مورد شاید در مورد زراره و محمد بن مسلم هم صادق نباشد. زیرا برخی روایات اینان هم در تعارضات ساقط می شوند. بنابراین این وجه خیلی قابل اعتنا نیست.

وقوعه فی سند اتفق الجل او الکل علی صحته

ایشان می فرمایند اگر همه یا اکثر علما یک روایتی را صحیح بدانند همه راویان این سند توثیق شده‌اند.

البته باید اولاً باید بگوییم اگر مراد از علما، علمای متقدمین است. صحت در لسان ایشان به معنای لغوی یعنی قابل‌اعتماد است. اعتماد به یک روایت ممکن است با قرینه خارجیه باشد و مجرد صحت یک روایت نزد قدما دلیل بر صحت سند نیست. لکن اگر متاخرین بگویند این روایت صحیح است ایشان اصطلاح خاص برای صحت دارند و منظورشان امامی عدل ضابط است. لذا دلالت بر توثیق دارد. لکن باید بررسی کنیم که آیا توثیق متاخرین قابل‌اعتماد است یا خیر؟ این بحث را در آینده خواهیم گفت.

وقوعه فی سند حدیث مطعون من غیر جهة

خیلی از اوقات مثلاً شیخ طوسی یک روایتی را نقل می‌کند و می‌گوید این روایت ضعیف است به دلیل این‌که فلان راوی در آن وجود دارد. آیا این به معنای این است که سایر افراد ضعیف نیستند؟

ممکن است کسی بگوید ظاهر این است که سایرین را ثقه می‌دانسته است. زیرا اگر ضعیف می‌دانسته است باید آن‌ها را هم تضعیف می‌کرد. لکن این بیان تام نیست زیرا ممکن است سایرین نزد او مجهول باشند یا توثیق و تضعیف نزد ایشان متعارض بوده است و یا اصلا فرصت نکرده است به کتب مراجعه کند. لذا یکی را که ضعیف می‌دانسته است کافی است برای رد این روایت و لازم نیست همه را بررسی کند. بله! اگر کسی معروف به کذاب و ضعف باشد و شیخ چیزی نگفته باشد این دلیل این است که شیخ او را از کذابین مشهورین نمی‌داند. تهذیب و استبصار اهداف کلامی داشته‌اند. مخصوصا استبصار که نقش کلامی آن پررنگ است.

این مورد نهایتا می‌تواند به‌عنوان یک مؤید برای توثیق کسی عنوان شود.

اکثار کافی و فقیه از یک شخص

ایشان تهذیب و استبصار را نگفته است. وجه اش هم این است که در کافی و فقیه تصریح کرده‌اند که روایات صحیح را می آورم. ولی چنین تصریحی در تهذیب و استبصار نیست. در مورد کافی و فقیه که چنین تعهدی کرده است اگر یک راوی را زیاد تکرار کرده باشند این دلیل بر این است که کلینی یا صدوق این راوی را ثقه می‌دانسته اند. لکن یکی دو روایت از یک شخص ممکن است بعلت قرائن خارجیه باشد. اما اکثار روایت عرفا ملازم با این است که این شخص را ثقه می‌دانسته اند. این حرف خوبی است و ما هم قبول داریم. البته همین‌که یکی دو روایت باشد هم به نظر ما بعید نیست که به دلیل توثیق این شخص باشد. زیرا قرینه خارجیه چیست که به دست ما نرسیده است؟ قرینه خارجیه یعنی یک روایت دیگری که صحیح السند است و باوجودآن این روایت مقبول است. ولی کلینی آن صحیح را نیاورده است و این ضعیف را بیان کرده است. یا اینکه قرینه مجموعه ای از چند روایت ضعیف است که همه باهم برای کلینی اعتماد ایجاد کرده است ولی از این مجموعه فقط یک روایت ضعیف را آورده است. این بسیار بعید است و طرح یک روایت در این کتب هم یه نظر ما اماره وثاقت این شخص است هرچند به قوت اکثار روایت نیست. برخی موارد ممکن است مضمونش بگونه ای باشد که عقل موافق آن است و یا مورد اتفاق علما است. اگر کسی روایتی از این دست داشته باشد و کلینی نقل کند دلیل بر وثاقت او نیست ولی مثلاً در مورد حد طواف کلینی فقط یک روایت آورده است که راوی آن یاسین ضریر است. قاعدتا ایشان یاسین ضریر را ثقه می‌دانسته اند.

مورد اعتماد بودن کتاب راوی

اگر کسی کتابش مورد اعتماد باشد ممکن است به دلیل قرائن خارجیه باشد. لکن این احتمال مستبعد است. البته در برخی موارد ممکن است باشد کسی ضعیف باشد ولی در شرایطی کتابی را نوشته باشد که مجبور باشد صحیح بنویسد. مثل ابوالبختری که کتابی از امام صادق روایت کرده است که گفته‌شده است همه اش صحیح است هرچند خودش ضعیف است. لذا اعتماد به یک کتاب وثاقت شخص در همان کتاب را ثابت می‌کند حداقل. البته در مورد ابوالبختری نسخه ها مختلف است و قبلا بحث کرده‌ایم.

نکته‌ای که باید بگوییم این است که معتمد الکتاب بودن را اگر در مقام بیان وثاقت شخص بیان کنند، این دلالت بر توثیق دارد.

نکته دیگر اعتماد به کتاب در صورت ضعف یک شخص اگر ثابت شود نادر و خلاف قاعده است.

نکته سوم: اگر اعتماد به کتاب احراز شود وثاقت در کتاب لااقل اثبات می‌شود و ازآنجاکه از قدیم نقل از کتاب مرسوم بوده است و نقل شفاهی منسوخ شده است، خودبخود وثاقت روایات این شخص اثبات می‌شود. البته باید احراز کنیم که روایات از همین کتاب نقل شده‌اند.

لذا با مجموع این قرائن یک اعتماد عرفی حاصل می‌شود که اعتماد بر یک کتاب دلالت بر توثیق این شخص دارد.

مثلاً در مورد عمار ساباطی شیخ گفته است فطحیه است ولی کتابش معتمد است. این دلالت بر توثیق او دارد.

بصیر بالحدیث و الرواة

این فقط دلالت بر دانشمند بودن می‌کند و قرینه بر وثاقت نیست.

صاحب الامام

این را گفتیم دلالت بر وثاقت ندارد. در مشیخه فقیه بیشتر دلالت بر مجهول الحال بودن داشت تا توثیق

مولی الامام

مولی یعنی خدمتکار. این را هم گفتیم که دلالت بر توثیق ندارد زیرا برخی خدمتکاران خائن بوده‌اند. در روایت آمده است:

465 حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ نَافِعٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ هُمْ عَشَرَةٌ يَعْنِي مَوَالِيَهُ، فَخَيْرُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ مُعَتِّبٌ، وَ فِيهِمْ‌ خَائِنٌ‌ فَاحْذَرُوهُ وَ هُوَ صَغِيرٌ.[2]

فقیه من فقهائنا

فقیه اگر به معنای دانشمند باشد دلالتی بر توثیق ندارد ولی اگر به معنای مرجع تقلید و وجه الطائفه باشد دلالت بر وثاقت دارد. البته فقیه به‌تنهایی شاید کمتر دلالت داشته باشد ولی فقیه من فقهائنا بیشتر دلالت بر مرجع تقلید بودن می‌کند. این را توضیح بیشتر خواهیم داد.

فاضلٌ دیّن

تعبیر «دیّن» یعنی خیلی دین دارد و ظاهراً دلالت بر توثیق دارد.

اوجه من فلان

یا اصدق من فلان و... . اگر فلان هم یک شخص ثقه باشد این دلالت بر توثیق دارد. اوجه هم به تناسب حکم و موضوع به معنای وجاهت در امر حدیث و نقل روایت است. اما اگر فلان ثقه نباشد دلالت بر توثیق ندارد.

شیخ الطائفه

این تعبیر از وثاقت بالاتر است.

توثیق ابن فضال و ابن عقده و ابن طاووس و علامه و...

1. آیا توثیق غیر امامی معتبر است یا خیر؟ گفتیم خبر غیر امامی حجت است. بله اگر عامی یک امامی که معلوم الامامی بودن است را توثیق کند دلالت جدی بر توثیق دارد. یعنی مثلاً ابان بن تغلب را که از بزرگان بوده است باوجود اینکه مورد شتم اهل سنت قرار گرفته است ولی اهل سنت او را ثقه دانسته اند. این هم نشانه این است که تقیه را بجا رعایت می‌کرده است.

2. توثیق علامه و ابن طاووس. آیا توثیقات متاخرین حجت است؟ محقق خویی در مقدمه معجم بیانی دارند که توثیقات متاخرین حجت نیست که کلام ایشان برای ما بدرستی مشخص نیست. آنچه فهمیدیم این است که:

سلسله تا شیخ طوسی قطع شده است و بعد از ایشان علما مقلد شیخ بوده‌اند. شاهد این هم این است که در اجازات علما طریق خود به شیخ طوسی را ذکر می‌کنند و از شیخ تا امام را اکتفا می‌کنند به همان طریق شیخ طوسی. این خود نشان این است که متاخرین طریقی به کتب متقدمین نداشته‌اند مگر از طریق کتب شیخ طوسی. رجال ابن غضائری و رجال کشی در دست قدما بوده است که به متاخرین نرسیده است. علامه حلی هم از ابن عقده نقل می‌کند ولی معلوم نیست از خود کتاب ابن عقده نقل می‌کند یا از کتب دیگر گرفته است.

ما تصورات ایشان را نمی‌دانیم. به ذهن ما می‌رسد که: یک بحث این است که علما بعد از شیخ مقلد ایشان هستند به معنای این نیست که رشد علمی متوقف شد. این تقلید فقط در فقه مطرح است نه سایر رشته های علمی. این را هم ابن ادریس گفته است و آیا قابل‌قبول است یا نه باید بررسی شود. ظاهراً شیخ محمود الحمصي هم چنین حرفی را زده است و سخن او از ابن ادریس متقن تر است زیرا در نقلیات و فقه از ابن ادریس بسیار قوی تر بوده است هرچند متاخر از ابن ادریس است.

لذا این بحث در مورد فقه است اگر پذیرفته شود. ولی در نقل روایت کسی نگفته است که همه مقلد شیخ بوده‌اند و درس های حدیث تعطیل شده است.

اما اینکه اجازات منتهی می‌شود به شیخ طوسی در جای خود گفتیم که این اجازات تاثیری ندارد. این‌ها اجازات عامه بوده‌اند. برای اتصال سند اجازه می‌داده‌اند. این اجازات دلالتی بر صحت نسخه ندارند. لذا ارزش ندارند. بحث را باید این‌گونه مطرح کنیم که آیا متاخرین کتاب‌ها و نسخی داشته‌اند که قدما از آنها نقل نکرده‌اند؟ یا اینکه هرچه در دست متاخرین مثل علامه و ابن طاووس و ... بوده است در دست قدما هم بوده است. متأسفانه برخی این‌گونه بحث می‌کنند که آیا مثلاً صاحب وسائل به کتاب حجیت اخبار قطب راوندی طریق دارد یا خیر؟ این ارزش ندارد. مهم این است که نسخه‌ای که در دست صاحب وسائل است آیا صحیح است یا خیر؟

برخی از قدما معتقد بوده‌اند که این طرق اجازه ای شرط هستند. مثل حاجی نوری که از میرداماد یا فاضل قطیفی و ... نقل می‌کند که طریق به کتب لازم است. گویا تصور محقق خویی این بوده است که همراه با اجازه یک نسخه از کتاب هم داده می‌شده است. مهم این است که آیا اینان مصدر جدید داشته‌اند یا نه. اگر از عقیقی و کتاب دیگر ابن غضائری و ابن عقده مطلب نقل کند می‌توان گفت چون علامه گفته است حتماً درست است و قابل اعتنا است. ولی آنچه از نجاشی و شیخ و... گرفته اند و اجتهاد خود را اضافه کرده‌اند ارزش مستقلی ندارند. لذا باید همان حرفی را بزنیم که صاحب قاموس الرجال گفته است. بگویم که اگر منقولات ایشان از همین کتب موجود است نهایتا یک نسخه از این کتب محسوب می‌شود و ارزش مستقلی ندارند. اگر از منابع دیگر نقل می‌کنند این ارزشمند است. لذا طریق به کتاب داشتن یا نداشتن مهم نیست.

برخی تعبیرات ایشان قرینه دارد که اجتهادات خودشان است. مثلاً در مورد محمد بن موسی بن متوکل ابن طاووس می‌گوید اجماع بر وثاقت او داریم. اما ایشان در هیچ کتاب رجالی توثیق نشده است. لکن با بررسی او می‌بینیم اکثار روایت اجلا دارد. لذا گفته است همه او را قبول داشته‌اند. محقق خویی یکی از راه های توثیق را ادعای اجماع از جانب متاخرین دانسته اند. حاج آقای ما (آیت‌الله سید موسی شبیری) می فرمودند ما ولو اجماع منقول را حجت ندانیم ولی در این موارد اجماع کاشف از توثیق است. زیرا اگر کسی ادعای اجماع کند لااقل یکی دو نفر او را توثیق کرده‌اند. مثلاً کشی بگوید اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عن هولاء... ما اگر کشف از اجماع نکنیم ولی لااقل یکی دو نفر گفته‌اند. لکن اگر ابن طاووس ادعای اجماع کند این اجماع حجت نیست. زیرا این اجماع در کجا بوده است که در هیچ کتابی نیست و قدما هم نگفته‌اند و خود ابن طاووس هم منبع نداده است. این مشخص است که اجماع حدسی است نه حسی و از مشی علما استنباط کرده است. البته ابن طاووس کتابخانه خیلی بزرگی داشته است. یک یهودی کتابی در باره ابن طاووس و کتابخانه او نوشته است و آقایان جعفریان و قرائی آن ر اترجمه کرده‌اند. در این کتاب نوشته‌شده است که: 400-500 کتاب مهم دست او بوده است که شاید 200 عدد از آنها به دست ما رسیده باشد. البته این کتاب‌ها که به دست ما نرسیده است رجالی نیستند. زیرا کتب رجالی مشخص است که کدام بوده‌اند و اکثر آنها به دست ما رسیده است.

اگر کسی ابن طاووس را بشناسد می‌داند که وقتی مطلبی را از کتابی نقل می‌کند آدرس دقیق می‌دهد که از کدام کتاب نقل می کنم. حتی محل کتاب در کتابخانه اش و رنگ جلد کتاب را بیان می‌کند. دلیل هم این است که اصل مطالب را می نوشته است و روایات و آدرس منقولات را به شاگردان و کاتبان می داد که بنویسند. لذا باید آدرس کامل می داد که شاگردان بدانند کدام کتاب و روایت مد نظر ایشان است. لذا اگر از کتب دیگر نقل می‌کرد حتماً آدرس می داد و اگر آدرس ندهد معلوم است که اجتهاد خودشان است.

ما چند نفر به نام ابن طاووس در تاریخ داریم: احمد و علی که برادر هستند و پسر احمد که عبدالکریم باشد. ولی همان دو برادر بیشتر محل بحث است و در رجال هم بیشتر احمد مد نظر است و در حدیث و دعا بیشتر علی است. جلالت قدری که برای ابن طاووس بیان شده است مربوط به علی است.

البته مواردی که ادعای اجماع شده است قرینه ای مثل اکثار روایت و... در کار بوده است و افرادی را ادعای اجماع کرده‌اند معمولاً افرادی هستند که اشکالی در وثاقتشان نیست و همان دلیلی که ایشان به استناد آن ادعای اجماع کرده‌اند برای ما هم محرز است و لذا این اجماع ثمره ای ندارد.

ما دیدیم که برخی از اساتید خارج حسین بن عبیدالله بن غضایری را اشکال کرده‌اند. او که شیخ الطائفه بوده است جا ندارد کسی او را ثقه نداند. برخی شخصیت‌ها مثل ماجیلویه و پسر ابن ولید و... که توثیق صریح ندارند ولی از بزرگان بوده‌اند و هرکس از رجال سررشته داشته باشد اعتماد شیخ مفید بر ماجیلویه و برخی بزرگان بر پسر ابن ولید را منکر نمی‌شود.

سؤال: آیا عده من أصحابنا یا عن شیوخه آیا معتبر است یا خیر؟ وحید بهبهانی می‌گوید شیوخ جمع است و دلالت بر عمومیت دارد. لکن این تعبیر اصلاً در این مقام نیست که همه این حرف را زده باشند.

عده من أصحابنا و یا غیر واحد من أصحابنا هیچ بعید نیست که برخی از این افراد ثقه باشند. یعنی بسیار بعید است که رفته و فقط این کلام را از ضعفا شنیده باشد و با این تعبیر ارائه دهد. در محاورات عادی این تعبیر موجب حصول اطمینان است. در مواردی که دواعی بر کذب وجود ندارد تعبیر عده من أصحابنا یا غیر واحد من أصحابنا ایجاد اطمینان می‌کند. اکثر مواردی که این تعبیر شده است هم از همین قبیل است. بله مواردی مثل وطن پرستی و تعریف و تمجید از یک گروه خاص یا قبیله دواعی بر کذب وجود دارد و این تعبیر ممکن است ایجاد اطمینان نکند.

بیان دیگر اینکه نقل روایات از روی کتب بوده است و عده من أصحابنا عن فلان برای نشان دادن طریق به کتاب است و ما طریق به کتب را لازم الوثاقه نمی‌دانیم. وسائط اصلا لازم نیست ثقه باشند. بنابراین این تعابیر مضر به اعتبار سند نیستند.


[1] البته ابن عیسی این کتاب را از حسن بن عباس بن حریش روایت کرده است و استاد به اشتباه نام محمد بن حسن بن شمون را بردند. 138 - الحسن بن العباس بن الحريش الرازيأبو علي روى عن أبي جعفر الثاني عليه السلام ضعيف جدا. له كتاب: إنا أنزلناه في ليلة القدر و هو كتاب ردي الحديث مضطرب الألفاظ. أخبرنا إجازة محمد بن علي القزويني قال: حدثني أحمد بن محمد بن يحيى عن الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسى عنه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo