< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه78

بسم الله الرحمن الرحیم

شناخت منابع تهذیب

اشاره اجمالی به مباحث گذشته[1] در شناخت منابع حدیثی

شیخ طوسی ابتدائا بنا داشته است که اسناد را کاملا ذکر کند. اما فقط در جلد اول ملتزم به این روش شده است و در جلد دوم برای اختصار اول اسناد را حذف می‌کند و نام صاحب کتاب را اول سند قرار می‌دهد.

تهذیب ابتدائا شرح مقنعه به‌صورت تفصیلی بوده است. در جلد اول مفصلا به توضیح روایی مقنعه می‌پردازد و احادیث عامه و خاصه را بررسی می‌کند ولی در ادامه می بیند این روش بسیار طولانی است و به نظر رسید کتاب تهذیب را تبدیل به یک کتاب روایی صرف کند و بر احادیث خاصه تمرکز کند و بعداً یک کتاب دیگر بنویسد که این مطالب را تفصیل و توضیح دهد. لذا از اول یک بار دیگر تهذیب را بررسی می‌کند و باب جدیدی به نام باب زیادات اضافه می‌کند. در مجلدات ابتدایی این باب وجود دارد که از جلد 5 یا 6 تهذیب این تصمیم را گرفته است و از اول کتاب تا این جلد ها باب زیادات دیده می‌شود.

البته خود کتاب مقنعه هم باب زیادات داشته است. شیخ مفید بعد از تألیف مطالبی را اضافه کرده است. لکن این باب زیادات تهذیب ربطی به آن باب زیادات مقنعه ندارد. شروع تألیف تهذیب در زمان حیات شیخ مفید بوده است و ابتدائا شرح مقنعه بودن این کتاب پررنگ تر بوده است و بعد از فوت شیخ مفید این شرح بودن کمرنگ تر شده است. در بعضی مجلدات مثل جلد 6 از اواسط تا آخر شرح مقنعه نیست و حتی ترتیب هم ترتیب مقنعه نیست.

در کتاب تهذیب با سه دسته روایت مواجه هستیم:

1. روایات اصلی که شاهد فتوای شیخ مفید است.

2. روایات متعارض

3. روایات شاهد جمع

این سه دسته روایت باهم تفاوت‌های تالیفی زیادی دارند. اینکه گفته می‌شود در جلد اول اسناد کامل ذکر می شوند مربوط به روایات دسته اول است نه روایات دسته دوم یا سوم.

دسته سوم که شاهد جمع هستند نیز اکثرا اسناد کامل است و برخی موارد اسناد ناقص است. در دسته دوم اکثر اسناد ناقص است و در برخی موارد اسناد کامل است.

چرا ایشان تغییر روش داده است؟ به نظر می‌رسد این کتاب را ابتدائا به دیدگاه کلامی و برای معارضه با عامه نوشته است و عامه به اتصال سند بسیار اهمیت می‌دهند ولی در ادامه از این غرض دست بر می دارد. یا به این دلیل که شرایط اجتماعی تغییر کرده است و با روی کار آمدن خلفای سنی در بغداد آزادی بحث و عقیده از شیعه سلب می‌شود و راه ارتباط علمای شیعه و سنی کم شده است و شیخ طوسی را از بغداد اخراج می‌کنند و شیخ به نجف فرار می‌کند. لذا روش کار خود را عوض کرده است. کتاب اولاً برای مباحثه با اهل سنت بوده است و در ادامه فقط برای استفاده شیعه تألیف شده است. شیعه اینقدر به اسناد اهمیت نمی‌داده است و طرق اجازه ای را ارزشی قائل نبوده است.

شیخ طوسی برای اتصال اسناد مشیخه ای قرار داده است و در مقدمه مشیخه روش کار خود را توضیح می‌دهد که همین مطالبی است که عرض شد. از عبارت مشیخه ابتدائا این‌گونه استفاده شده است که افراد اول اسناد تهذیب صاحب کتاب هستند و شیخ طوسی الزاما از روی کتاب او نوشته‌شده است. لکن ما با قرائن زیادی استفاده کردیم که در برخی موارد شیخ باواسطه از این کتب اخذ کرده است و نام آن منبع واسطه اصلا ذکر نشده است. مثلاً می‌گوید حسن بن محبوب این را گفته است ولی او در کافی این مطلب را دیده است نه از خود کتاب حسن بن محبوب و نام کتاب کافی را اصلا نمی‌برد.

با فحص در مشیخه می‌بینیم اسناد مشیخه تهذیب سه دسته هستند:

1. کسانی که روایات مستقیماً از کتب ایشان اخذ شده است. مثل کلینی و سعد بن عبدالله و محمد بن حسن الصفار

2. کسانی که همه روایاتشان باواسطه هستند مثل علی بن ابراهیم و محمد بن یحیی و...

این افراد هرجا در اول سند تهذیب هستند از عبارت مشیخه استفاده می‌شود که این روایات را از کافی اخذ کرده است. علاوه بر این برخی مشایخ مشایخ کلینی مثل سهل بن زیاد هم هستند که از کافی اخذشده‌اند.

3. کسانی که برخی روایاتشان از کتاب خودشان اخذ شده است و برخی روایاتشان از کتب دیگران اخذ شده است. مثل احمد بن محمد بن عیسی و حسین بن سعید و سعد بن عبدالله[2] و احمد بن ابی‌عبدالله البرقی. لذا مثلاً برای حسن بن محبوب 6 طریق ذکر می‌کند که یک طریق تصریح می‌کند از کتب حسن بن محبوب از این طریق گرفته ام و برخی را در ضمن طریق کلینی می فرمایند و من جمله ما رویناه عن حسن بن محبوب فقد رویته عن... در ذیل طریق سعد بن عبدالله و صفار و محمد بن علی بن محبوب و محمد بن احمد بن یحیی و احمد بن محمد بن عیسی هم طریق ضمنی برای حسن بن محبوب ذکرشده است.

بنابراین منقولات حسن بن محبوب برخی از کافی است و برخی از کتاب سعد بن عبدالله است وبرخی از کتاب خود حسن بن محبوب است. ما برای تمییز این موارد باید بحث کنیم.

نکته اشاره ای: ترتیب مشیخه تهذیب چگونه است؟ ایشان با کافی شروع می‌کند و بعد از ایشان برخی طرق ذیل کلینی است. علی بن ابراهیم بن هاشم و محمد بن یحیی العطار و احمد بن ادریس و حسین بن محمد و حمید بن زیاد و با تعبیر من جمله: احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد البرقی و فضل بن شاذان و حسن بن محبوب. دوباره با تعبیر ما ذکرته سهل بن زیاد است.

این‌ها ذیل کلینی و اسناد فرعی و ضمنی هستند. اولین سند اصلی همان کلینی بوده است. دومین نفر علی بن حسن الفضال است. سومین نفر حسن بن محبوب است. چهارمین نفر حسین بن سعید است که برخی طرق ضمنی در ذیل این سند است. پنجم محمد بن احمد بن یحیی است. نفر ششم محمد بن علی بن محبوب است. نفر هفتم محمد بن حسن صفار و بعد سعد بن عبدالله و نهم احمد بن محمد بن عیسی که از کتاب نوادر اخذ شده است.

این ترتیب به چه ملاک است؟ با دقت به دست می‌آید که این ترتیب با ملاک اهمیت کتاب نزد شیخ مرتب شده است. سه کتاب اول کتبی هستند که ایشان درس گرفته است. کافی و کتاب ابن فضال و کتاب حسن بن محبوب. البته هیچکدام را کامل درس نگرفته است. در ادامه کتاب‌های مرجع طایفه را نوشته است. این سه کتاب هم مرجع هستند ولی برخی از این کتب که درس نگرفته است از این سه کتاب مهم‌تر هستند. کتب حسین بن سعید و صفار و سعد بن عبدالله و نوادر محمد بن احمد بن یحیی که دبه الشبیب بوده است. این‌ها کتب مهم درسی و مرجع شیعه که به ترتیب اهمیت مرتب شده است که بگذریم، باقی مشیخه به ترتیب خود کتاب تهذیب است. هرجا اسم هر کسی را اولین بار آورده است نام او را در مشیخه آورده است. به همان روشی که صدوق مشیخه فقیه را مرتب کرده است. البته ایشان همه این کتب را جمع نکرده است. لذا تند تند ورق زده است و برخی افراد از زیر دست شیخ در رفته است. مثلاً ابوطالب انباری که آخرین نامی است که در مشیخه است در جلد نهم وجود دارد و حسین بن سفیان بزوفری در جلد نهم است. فضل بن شاذان در جلد نهم است. علی بن جعفر و احمد بن محمد بن خالد در جلد هفتم آمده اند. لذا یک خط سیر صحیح است ولی سریع اخذ کرده است و همه را ذکر نکرده است. فقیه حدود 400 عنوان را از کتاب اخذ کرده است و در مشیخه طریق ذکر کرده است ولی شیخ حدود 30 عنوان را اخذ کرده است. ایشان فقط مهم ها را نوشته است و بقیه را به فهرست ارجاع داده است.

کتاب‌های اصلی که مرجع شیخ بودند در اول مشیخه ذکرشده‌اند. مهم‌ترین منبع تهذیب کافی است. با مراجعه به تهذیب این به‌روشنی قابل درک است. ولی کتاب ابن فضال بعد از کتاب کلینی است. کتاب صفار و محمد بن علی بن محبوب از منابع بسیار مهم است که در رتبه ششم و هفتم نوشته‌شده است. این ترتیب مشیخه دقیق نیست ولی حدودی کتب مهم را اول آورده است.

مصادر اصلی تهذیب همین 9 کتاب هستند. البته کتاب سعد بن عبدالله و کتاب احمد بن محمد بن عیسی که مورد هشتم و نهم مشیخه هستند را نمی‌دانیم که آیا به‌عنوان کتاب اصلی محسوب شده‌اند یا از ترتیب کتاب اخذ شده است. زیرا این‌ها هم کتاب‌های معروفی هستند و هم در اول کتاب تهذیب از این دو کتاب نام‌برده شده است. این کتب اصلی در اکثر ابواب فقهی مطلب داشته‌اند و این دو کتاب معلوم نیست در همه ابواب فقهی روایت داشته‌اند.

تنها چیزی که مسلم است این سه کتاب حدیثی را درس گرفته است و برای بیش از این دلیلی نداریم. کتب بنی فضال کتب درسی بوده‌اند. زیرا ظاهراً در نوشتن کتاب خوش سلیقه بوده‌اند.

- ظاهراً علت آوردن مشیخه مسند کردن روایات است نه به این معنا که برای اعتبار روایت در نظر شیخ مسند بودن تا صاحب کتاب اهمیت داشته باشد. بلکه برای مقابله با اهل سنت که جو غالب بغداد بوده است و ایشان در بغداد این کتاب را نوشته است. لکن ایشان طرق به کتب را معتبر نمی‌دانسته است. زیرا اگر معتبر می دانست نباید این‌گونه کتاب را می نوشت. ایشان می‌گوید برخی روایات حسن بن محبوب را از فلان کتاب گرفتم و برخی را از فلان کتاب و برخی را هم خود کتاب حسن بن محبوب و این هم طرق من به این روایات است. لکن در متن کتاب مشخص نمی‌کند که کدام را از کدام کتاب اخذ کرده است. اگر برای او این طرق ارزش داشتند باید این را مشخص می‌کرد والا این ذکر طرق لغو می‌شد.

لذا معلوم می‌شود این اسناد صوری یا تبرکی هستند. تقریبا از اوایل قرن سه یعنی مؤلفین که زمان فوتشان اول قرن سه است همه اخذ روایاتشان از روی کتب بوده است.

- ما در اینجا چند مشکل اساسی داریم:

    1. ما چگونه اخذ مستقیم را از غیر مستقیم تشخیص دهیم؟

    2. آیا موارد اخذ غیر مستقیم منحصر در همان مواردی است که ایشان به‌عنوان طرق ضمنی ذکر کرده است یا اینکه موارد اخذ غیر مستقیم بیش از این موارد است و این موارد را به‌عنوان نمونه ذکر کرده است. در مورد این سؤال دوم چند سؤال فرعی دیگر داریم:

        3. آیا افرادی که به آنها سند ضمنی داریم فقط از آنها باواسطه نقل می‌کند؟ مثلاً 5-6 نفر را به‌صورت ضمنی ذکر کرده است. آیا فقط از این افراد باواسطه نقل می‌کند یا افراد دیگری هم داریم که باواسطه از ایشان نقل می‌شود؟[3]

        4. آیا همین 5-6 نفر را فقط از همین کتب که این افراد در ضمنشان آورده شده است اخذ کرده است؟ یعنی مثلاً حسن بن محبوب را در ضمن 5 کتاب طریق گفته است. آیا فقط از همین 5 کتاب روایات غیر مستقیم حسن بن محبوب را اخذ کرده است یا از کتب دیگر هم اخذ کرده است؟

        5. در مورد همین 5 کتاب که حسن بن محبوب در ضمنشان طریق ذکرشده است آیا این طریق، طریق منحصر شیخ است و شیخ به این روایات طریق دیگری ندارد؟ مثلاً شیخ در مورد یکی از طرق ضمنی حسن بن محبوب می‌نویسد:

و من جملة ما ذكرته عن الحسن بن محبوب ما رويته بهذه الاسانيد. عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن الحسن بن محبوب.

یعنی برخی مواردی که شیخ از حسن بن محبوب اخذ کرده است سند این بوده است که علی بن ابراهیم عن ابیه عن حسن بن محبوب. شیخ علی بن ابراهیم عن ابیه را حذف کرده است و حسن بن محبوب را فقط گفته است. آیا همه این موارد همین‌گونه بوده‌اند یا ممکن است برخی موارد سند این بوده است که محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن حسن بن محبوب و آن را هم حذف کرده است. یا این بوده است که عده من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن حسن بن محبوب و این را هم حذف کرده است؟ آیا این ممکن است باشد؟

        6. کسانی که به‌عنوان صاحب سند اصلی ذکر کرده است ولی به‌صورت سند ضمنی نام ایشان اصلا نیامده است. آیا امکان دارد که از ایشان هم بواسطه اخذ کرده باشد. مثلاً کلینی فقط به‌صورت سند اصلی در مشیخه نام‌برده شده است. آیا مواردی هست که شیخ از کلینی باواسطه نقل کرده باشد؟

        7. برخی افراد را منحصرا به‌صورت ضمنی ذکرشده. مثل علی بن ابراهیم و محمد بن یحیی العطار و احمد بن ادریس که در ضمن کلینی هستند. آیا فقط ایشان را فقط از کافی اخذ کرده است یا از غیر کافی هم اخذ کرده است؟ البته در مواردی که شیخ تصریح نکرده باشد که از کتاب ایشان اخذ می کنم. این موارد محل بحث است.

پاسخ این دو سؤال اخیر:

مواردی که علی بن ابراهیم از کافی اخذ نشده است بسیار نادر وجود دارد. حدود 300 روایت از علی بن ابراهیم نقل کرده است که 2 یا 3 مورد را استظهار کردیم از کافی اخذ نکرده است.

محمد بن یحیی العطار هم یک مورد غیر از کافی است. در مورد سهل بن زیاد هیچ موردی را پیدا نکردیم. لذا پاسخ به این سؤال اخیر این است که ایشان فقط از کافی این روایات را گرفته است و این چند مورد نادر قاعده را خراب نمی‌کنند. زیرا ممکن است این روایات هم در نسخه کافی که دست شیخ بوده وجود داشته و به دست ما نرسیده است.

سؤال اول. پاسخ این است که این افرادی که در اسناد اصلی هستند و طریق ضمنی برای آنها ذکر نشده است این‌ها هم فقط از کتب خودشان اخذ می‌شود. البته باز هم چند مورد استثنا وجود دارد. سعد بن عبدالله 3-4 مورد است و کلینی یک مورد پیدا کردیم. این‌ها نادر هستند و النادر کالمعدوم.

سه سؤال اول باقی ماند که باید بررسی شوند. روش پیداکردن سند اصلی از ضمنی این است که گاهی به نحو احاله ای می‌گوید بهذا الاسناد این‌ها اسناد ضمنی هستند ولی آنها که این تعبیر را ندارند اسناد اصلی هستند. مثلاً در مورد کلینی می‌نویسد:

فما ذكرناه في هذا الكتاب عن محمد بن يعقوب الكليني رحمه اللّه فقد اخبرنا به. الشيخ ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن النعمان رحمه اللّه عن ابى القاسم جعفر ابن محمد بن قولويه رحمه اللّه عن محمد بن يعقوب رحمه اللّه. و اخبرنا به أيضا الحسين بن عبیدالله عن ابى غالب احمد بن محمد الزراري و ابى محمد هارون بن موسى التلعكبري و ابي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه و ابى عبد اللّه احمد ابن ابى رافع الصيمري و أبى المفضل الشيباني و غيرهم كلهم عن محمد بن يعقوب الكليني. و اخبرنا به أيضا احمد بن عبدون المعروف بابن الحاشر عن احمد بن ابي رافع. و ابي الحسين عبد الكريم بن عبد اللّه بن نصر البزاز بتنيس و بغداد عن ابى جعفر محمد ابن يعقوب الكليني جميع مصنفاته و احاديثه سماعا و اجازة ببغداد بباب الكوفة بدرب السلسلة سنة سبع و عشرين و ثلاثمائة.[4]

بعد از این عبارت اسناد ضمنی کلینی را می‌نویسد. در ادامه آمده است:

و ما ذكرته عن علي بن ابراهيم بن هاشم فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم و اخبرنى أيضا برواياته الشيخ ابو عبد اللّه محمد بن النعمان و الحسين بن عبیدالله و احمد بن عبدون كلهم عن ابى محمد الحسن بن حمزة العلوي الطبري عن علي بن ابراهيم بن هاشم،.[5]

[محمد بن يحيى العطار]

و ما ذكرته عن محمد بن يحيى العطار فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى العطار.

و اخبرني به أيضا الحسين بن عبیدالله ابو الحسين بن ابى جيد القمي جميعا عن احمد بن محمد بن يحيى عن ابيه محمد بن يحيى العطار.[6]

[احمد بن ادريس‌]

و ما ذكرته عن احمد ابن ادريس فقد رويته بهذا الاسناد عن محمد بن يعقوب عن احمد بن ادريس و اخبرني به أيضا الشيخ ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن النعمان و الحسين بن عبیدالله جميعا عن ابي جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفري عن احمد بن ادريس.[7]

[الحسين بن محمد بن عامر بن عمران‌]

و ما ذكرته عن الحسين بن محمد فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن الحسين بن محمد.

[محمد بن اسماعيل النيسابورى‌]

و ما ذكرته عن محمد بن اسماعيل فقد رويته بهذا الاسناد عن محمد بن يعقوب عن محمد بن اسماعيل.[8]

[حميد بن زياد]

و ما ذكرته عن حميد بن زياد فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد ابن يعقوب عن حميد بن زياد و اخبرني به أيضا احمد بن عبدون عن ابي طالب الانبارى عن حميد بن زياد.[9]

[احمد بن محمد بن عيسى‌]

و من جملة ما ذكرته عن احمد بن محمد بن عيسى ما رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسى،.[10]

[احمد بن محمد بن خالد]

و من جملة ما ذكرته عن احمد بن محمد بن خالد ما رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد.

[الفضل بن شاذان‌]

و من جملة ما ذكرته عن الفضل بن شاذان ما رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه و محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان.

[الحسن بن محبوب‌]

و من جملة ما ذكرته عن الحسن بن محبوب ما رويته بهذه الاسانيد عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن الحسن بن محبوب.

[سهل بن زياد]

و ما ذكرته عن سهل بن زياد فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا منهم علي بن محمد و غيره عن سهل بن زياد.

این‌ها اسناد ضمنی هستند که در ضمن محمد بن یعقوب هستند و همه از طریق کلینی به این افراد می رسند. بعد از این دوباره سند اصلی بعدی که ابن فضال باشد شروع می‌شود:

و ما ذكرته في هذا الكتاب عن علي بن الحسن فضال فقد اخبرني به احمد بن عبدون المعروف بابن الحاشر سماعا منه و اجازة عن علي بن محمد بن الزبير عن علي بن الحسن بن فضال

نحوه کشف این مطالب احاله دادن ها است. ما ذکرته و احاله همه اش ذیلی است و من جمله ما ذکرته یعنی برخی روایات این راوی در ضمن این کتاب است.

ما برای اینکه ببینیم چگونه می‌توان تشخیص داد این روایت به‌صورت مستقیم است یا غیر مستقیم از روایاتی شروع می‌کنیم که شیخ طوسی از فقیه گرفته است. زیرا بحث این روایات کم است. روش کار را در ضمن این بحث آموزش می‌دهیم.

جلد اول تا چهارم تهذیب را الآن بیان می‌کنیم. بطور نمونه:

رسم شیخ طوسی این است که روایت را که می آورد هیچ فعلی در اول سند نمی‌گذارد. یا با اسم راوی شروع می‌کند یا با حرف جر «عن». فقط در موردی که عبارت مؤلف را شرح می‌دهد اولین سند را با «روی» بکار می‌برد یا خودش فتوایی می‌دهد و دلیل بر این فتوا را با «روی» بیان می‌کند. لذا افعالی که ذکر می‌کند نشانه این است که دلیل یک فتوا را دارد بیان می‌کند. یا فتوای شیخ مفید یا فتوای خودش. در اخبار ذیلی هم فعل بکار می‌برد. مثلاً یک روایت می‌گوید و بعد می‌گوید فلانی هم مثل این را روایت کرده است. می‌گوید: «و روی فلان مثله...» یا «و فی روایه فلان مثله...» در غیر این موارد فعل بکار نمی‌برد. این روش کار شیخ است. در باب میاه از اول باب روایات به همین شکل بدون فعل هستند. به حدیث 1321 کتاب تهذیب که می‌رسد به یکباره سه روایت را با فعل شروع می‌کند. این جا روش و سیاقت یکباره عوض شده است. دلیل این تغیر سیاق چیست؟

40- وَ سَأَلَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع‌ عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ فِي مَاءِ الْمَطَرِ وَ قَدْ صُبَّ فِيهِ خَمْرٌ فَأَصَابَ ثَوْبَهُ هَلْ يُصَلِّي فِيهِ قَبْلَ أَنْ يَغْسِلَهُ فَقَالَ لَا يَغْسِلُ ثَوْبَهُ وَ لَا رِجْلَهُ وَ يُصَلِّي فِيهِ وَ لَا بَأْسَ. [11]

41- وَ سَأَلَ عَمَّارُ بْنُ مُوسَى السَّابَاطِيُّ- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‌ عَنِ الرَّجُلِ يَجِدُ فِي إِنَائِهِ فَأْرَةً وَ قَدْ تَوَضَّأَ مِنْ ذَلِكَ الْإِنَاءِ مِرَاراً وَ غَسَلَ مِنْهُ ثِيَابَهُ وَ اغْتَسَلَ مِنْهُ وَ قَدْ كَانَتِ الْفَأْرَةُ مُنْسَلِخَةً فَقَالَ إِنْ كَانَ رَآهَا فِي الْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ أَوْ يَتَوَضَّأَ أَوْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا رَآهَا فِي الْإِنَاءِ فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا رَآهَا بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنْ‌ ذَلِكَ وَ فَعَلَهُ فَلَا يَمَسَّ مِنَ الْمَاءِ شَيْئاً وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ لِأَنَّهُ لَا يَعْلَمُ مَتَى سَقَطَتْ فِيهِ ثُمَّ قَالَ لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ إِنَّمَا سَقَطَتْ فِيهِ تِلْكَ السَّاعَةَ الَّتِي رَآهَا.[12]

42- وَ رَوَى إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع كَانَ يَقُولُ لَا بَأْسَ بِسُؤْرِ الْفَأْرَةِ إِذَا شَرِبَتْ مِنَ الْإِنَاءِ أَنْ يُشْرَبَ مِنْهُ وَ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ.[13]

چند جهت قرابت این سه سنددارند. اولاً هر سه با فعل شروع می شوند. ثانیاً اول این اسناد همه اصحاب ائمه هستند در حالی که در تهذیب معمولاً اول اسناد صاحبان کتاب هستند که در دوران بعد از ائمه هستند و امثال علی بن جعفر و عمار بن موسی و اسحاق بن عمار اول اسناد نیستند. ثالثاً این‌ها صاحب کتاب معروف نیستند. البته علی بن جعفر صاحب کتاب است و شیخ از کتاب او روایت نقل کرده است. عمار بن موسی و اسحاق بن عمار هم صاحب کتاب هستند ولی در ادامه همین سه روایت یک روایت با اسم شروع می‌شود و دوباره روایت بعدی با فعل شروع می‌شود:

43- مُحَمَّدُ بْنُ احمد بْنِ يَحْيَى عَنْ رَجُلٍ عَنْ ذُبْيَانَ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي بِئْرٍ مُحَرَّجٍ يَقَعُ فِيهِ رَجُلٌ فَمَاتَ فِيهِ فَلَمْ يُمْكِنْ إِخْرَاجُهُ مِنَ الْبِئْرِ أَ يُتَوَضَّأُ فِي ذَلِكَ الْبِئْرِ قَالَ لَا يُتَوَضَّأُ فِيهِ يُعَطَّلُ وَ يُجْعَلُ قَبْراً وَ إِنْ أَمْكَنَ إِخْرَاجُهُ أُخْرِجَ وَ غُسِّلَ وَ دُفِنَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُرْمَةُ الْمُسْلِمِ مَيِّتاً كَحُرْمَتِهِ حَيّاً سَوِيّاً.[14]

44- وَ سَأَلَ يَعْقُوبُ بْنُ عُثَيْمٍ- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فَقَالَ لَهُ بِئْرُ مَاءٍ فِي مَائِهَا رِيحٌ يُخْرَجُ مِنْهَا قِطَعُ جُلُودٍ فَقَالَ لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّ الْوَزَغَ رُبَّمَا طَرَحَ جِلْدَهُ إِنَّمَا يَكْفِيكَ مِنْ ذَلِكَ دَلْوٌ وَاحِدٌ.[15]

یعقوب بن عثیم به هیچ عنوان صاحب کتاب نیست. اسحاق بن عمار و عمار بن موسی هم کتبشان مرجع شیخ نبوده‌اند. شاهد هم این است که در موارد دیگر اول اسناد نیستند مگر نادراً.

این چهار روایت به همین ترتیب در فقیه وجود دارند. البته بین این روایات در فقیه روایاتی وجود دارد ولی ترتیب این روایات چهارگانه در فقیه همین گونه است.

حدیث 7 و 8 و 28 و 30 در فقیه این روایات هستند. با این قرائن استفاده می‌شود که این روایات از فقیه گرفته‌شده است. همه مواردی که از فقیه گرفته‌شده است همین قرائن را دارد و سیاق عبارت و ترتیب روایات از فقیه گرفته است و با کلیت کتاب شیخ همخوانی ندارد.

مثلاً:

13- وَ رَوَى حَرِيزٌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا كَانَ الرَّجُلُ يَقْطُرُ مِنْهُ الْبَوْلُ وَ الدَّمُ إِذَا كَانَ فِي الصَّلَاةِ اتَّخَذَ كِيساً وَ جَعَلَ فِيهِ قُطْناً ثُمَّ عَلَّقَهُ عَلَيْهِ وَ أَدْخَلَ ذَكَرَهُ فِيهِ ثُمَّ صَلَّى يَجْمَعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ يُؤَخِّرُ الظُّهْرَ وَ يُعَجِّلُ الْعَصْرَ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَيْنِ وَ يُؤَخِّرُ الْمَغْرِبَ وَ يُعَجِّلُ الْعِشَاءَ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَيْنِ وَ يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي الصُّبْحِ.[16]

این روایت هم در فقیه باهمین تعبیر است.

در جلد دوم در رقم 142 و 410 هم با فعل شروع می شوند و از فقیه گرفته‌شده است. اگر فقیه قال الصادق باشد و سند ذکر نکرده است تهذیب تبدیل می‌کند به «روی عن الصادق»

مثلاً در رقم 432 آمده است:

200- رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: تَقُولُ بَعْدَ الْعِشَاءَيْنِ- اللَّهُمَّ بِيَدِكَ مَقَادِيرُ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَقَادِيرُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَقَادِيرُ الْمَوْتِ وَ الْحَيَاةِ وَ مَقَادِيرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مَقَادِيرُ النَّصْرِ وَ الْخِذْلَانِ وَ مَقَادِيرُ الْغِنَى وَ الْفَقْرِ اللَّهُمَّ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ اجْعَلْ مُنْقَلَبِي إِلَى خَيْرٍ دَائِمٍ وَ نَعِيمٍ لَا يَزُولُ.[17]

این روایت در فقیه در روایت 958 این گونه است:

957- وَ قَالَ الصَّادِقُ ع‌ مَنْ قَالَ إِذَا صَلَّى الْمَغْرِبَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‌ يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ لَا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ أُعْطِيَ خَيْراً كَثِيراً.[18]

958- وَ كَانَ ع يَقُولُ بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ اللَّهُمَّ بِيَدِكَ مَقَادِيرُ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَقَادِيرُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَقَادِيرُ الْمَوْتِ وَ الْحَيَاةِ وَ مَقَادِيرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مَقَادِيرُ النَّصْرِ وَ الْخِذْلَانِ وَ مَقَادِيرُ الْغِنَى وَ الْفَقْرِ اللَّهُمَّ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ اجْعَلْ مُنْقَلَبِي إِلَى خَيْرٍ دَائِمٍ وَ نَعِيمٍ لَا يَزُولُ.[19]

در تهذیب این‌گونه آمده است:

202- رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ كَمَسْجِدِهِ وَ إِنْ ذَكَرَ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى وُضُوءٍ فَتَيَمَّمَ مِنْ دِثَارِهِ كَائِناً مَا كَانَ لَمْ يَزَلْ فِي صَلَاةٍ مَا ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.[20]

203- وَ رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ لِي ابوجعفر ع‌ إِذَا تَوَسَّدَ الرَّجُلُ يَمِينَهُ فَلْيَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ وَ وَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ وَ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ وَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ تَوَكَّلْتُ عَلَيْكَ رَهْبَةً مِنْكَ وَ رَغْبَةً إِلَيْكَ لَا مَلْجَأَ وَ لَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَ بِرَسُولِكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ ثُمَّ يُسَبِّحُ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع وَ مَنْ أَصَابَهُ فَزَعٌ عِنْدَ مَنَامِهِ فَلْيَقْرَأْ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ- الْمُعَوِّذَتَيْنِ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ.[21]

204- وَ رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا يَدَعُ الرَّجُلُ أَنْ يَقُولَ عِنْدَ مَنَامِهِ- أُعِيذُ نَفْسِي وَ ذُرِّيَّتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ مَالِي بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَ هَامَّةٍ وَ مِنْ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ فَذَلِكَ الَّذِي عَوَّذَ بِهِ- جَبْرَئِيلُ ع الْحُسَيْنَ ع.[22]

205- وَ رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سنان عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‌ عِنْدَ مَنَامِكَ فَإِنَّهَا بَرَاءَةٌ مِنَ الشِّرْكِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ‌ نِسْبَةُ الرَّبِّ.[23]

206- وَ رَوَى بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَالَ حِينَ يَأْخُذُ مَضْجَعَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا فَقَهَرَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَطَنَ فَخَبَرَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَلَكَ فَقَدَرَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‌ يُحْيِ الْمَوْتى‌ وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.[24]

207- وَ رَوَى سَعْدٌ الْإِسْكَافُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَالَ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ فَأَنَا ضَامِنٌ أَنْ لَا يُصِيبَهُ عَقْرَبٌ وَ لَا هَامَّةٌ حَتَّى يُصْبِحَ- أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ مَا بَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‌.[25]

208- وَ رَوَى الْعَبَّاسُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا- عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: لَمْ يَقُلْ أَحَدٌ قَطُّ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَنَامَ- إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً فَسَقَطَ عَلَيْهِ الْبَيْتُ.[26]

در فقیه این روایات باهمین ترتیب آمده اند و فقط بجای روی الصادق تهذیب در فقیه آمده است قال الصادق:

1350- قَالَ الصَّادِقُ ع‌ مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ كَمَسْجِدِهِ فَإِنْ ذَكَرَ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى وُضُوءٍ فَلْيَتَيَمَّمْ مِنْ دِثَارِهِ وَ كَائِناً مَا كَانَ لَمْ يَزَلْ فِي صَلَاةٍ مَا ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ‌. [27]

1351- وَ رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ لِي ابوجعفر ع إِذَا تَوَسَّدَ الرَّجُلُ يَمِينَهُ فَلْيَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ وَ وَجَّهْتُ‌ وَجْهِي إِلَيْكَ وَ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ وَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَيْكَ رَهْبَةً مِنْكَ وَ رَغْبَةً إِلَيْكَ لَا مَلْجَأَ وَ لَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَ بِرَسُولِكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ ثُمَّ يُسَبِّحُ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع وَ مَنْ أَصَابَهُ فَزَعٌ عِنْدَ مَنَامِهِ فَلْيَقْرَأْ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ- الْمُعَوِّذَتَيْنِ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ.[28]

1352- وَ رَوَى الْعَلَاءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا يَدَعِ الرَّجُلُ أَنْ يَقُولَ عِنْدَ مَنَامِهِ- أُعِيذُ نَفْسِي وَ ذُرِّيَّتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ مَالِي بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ وَ هَامَّةٍ وَ مِنْ كُلِّ عَيْنٍ لَامَّةٍ فَذَلِكَ الَّذِي عَوَّذَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع- الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ع.[29]

1353- وَ رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سنان عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَهُ‌ اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‌ عِنْدَ مَنَامِكَ فَإِنَّهَا بَرَاءَةٌ مِنَ الشِّرْكِ‌ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نِسْبَةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ.[30]

1354- وَ رَوَى بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَالَ حِينَ يَأْخُذُ مَضْجَعَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا فَقَهَرَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَطَنَ فَخَبَرَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَلَكَ فَقَدَرَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‌ يُحْيِ الْمَوْتى‌ وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.[31]

1355- وَ قَالَ النَّبِيُّ ص‌- مَنْ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ عِنْدَ مَنَامِهِ- قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ إِلَى آخِرِهَا سَطَعَ لَهُ نُورٌ إِلَى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ‌ حَشْوُ ذَلِكَ النُّورِ مَلَائِكَةٌ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّى يُصْبِحَ‌.[32]

1356- وَ رَوَى عَامِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُذَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ يَقْرَأُ آخِرَ الْكَهْفِ حِينَ يَنَامُ إِلَّا اسْتَيْقَظَ مِنْ مَنَامِهِ فِي السَّاعَةِ الَّتِي يُرِيدُ.[33]

1357- وَ رَوَى سَعْدٌ الْإِسْكَافُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَالَ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ فَأَنَا ضَامِنٌ أَنْ لَا يُصِيبَهُ عَقْرَبٌ وَ لَا هَامَّةٌ حَتَّى يُصْبِحَ- أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ مَا بَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.[34]

1358- وَ رَوَى مُعَاوِيَةُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا خِفْتَ الْجَنَابَةَ فَقُلْ فِي فِرَاشِكَ- اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الِاحْتِلَامِ وَ مِنْ سُوءِ الْأَحْلَامِ وَ مِنْ أَنْ يَتَلَاعَبَ بِيَ الشَّيْطَانُ فِي الْيَقَظَةِ وَ الْمَنَامِ.[35]

1359- وَ رَوَى الْعَبَّاسُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: لَمْ يَقُلْ أَحَدٌ قَطُّ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَنَامَ- إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً فَسَقَطَ عَلَيْهِ الْبَيْتُ.[36]

البته گاهی اوقات هم قال الصادق را حفظ می‌کند ولی نوعا تبدیل می‌کند به «روی عن الصادق»

رقم 410 تهذیب آمده است:

178- وَ رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا وَ قَدْ تَخَلَّصَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا يَتَخَلَّصُ الذَّهَبُ الَّذِي لَا كَدَرَ فِيهِ وَ لَا يَطْلُبَهُ أَحَدٌ بِمَظْلِمَةٍ ...

همین روایت در فقیه آمده است:

949- وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا وَ قَدْ تَخَلَّصَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا يَتَخَلَّصُ الذَّهَبُ الَّذِي لَا كَدَرَ فِيهِ وَ لَا يَطْلُبَهُ أَحَدٌ بِمَظْلِمَةٍ ...[37]

خیلی از مرسلات تهذیب از فقیه گرفته‌شده است. رقم 446 تهذیب هم همین گونه است که عبدالله بن مسکان اول سند است که صاحب کتاب معروفی نیست. 506 تهذیب. 538 تا 542 تهذیب. یکی ازاین‌روایات در دو جای فقیه آمده است. صدرش در یک روایت و ذیلش در یک روایت دیگر آمده است و هر دو از امام صادق بدون سند بوده‌اند. شیخ طوسی این دو روایت را به هم چسبانده است و یک جا نقل کرده است. رقم 597 و 635 و 697 که تصریح به نام شیخ صدوق کرده است و روایات بعدی هم از فقیه است:

155- رَوَى ابوجعفر مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ رَوَى لِي جَمَاعَةٌ مِنْ مَشَايِخِنَا عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‌ أَنَّهُ وَرَدَ عَلَيْهِ فِيمَا وَرَدَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنَ الصَّلَاةِ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا فَلَئِنْ كَانَ يَقُولُ النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ تَطْلُعُ بَيْنَ قَرْنَيْ شَيْطَانٍ وَ تَغْرُبُ بَيْنَ قَرْنَيْ شَيْطَانٍ فَمَا أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطَانِ بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الصَّلَاةِ فَصَلِّهَا وَ أَرْغِمِ الشَّيْطَانَ.

قَالَ الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ: وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَقُومَ فِي آخِرِ اللَّيْلِ إِلَى قَوْلِهِ وَ مَنْ قَامَ فِي آخِرِ لَيْلِهِ..[38]

156- رَوَى عَامِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُذَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ يَقْرَأُ آخِرَ الْكَهْفِ حِينَ يَنَامُ إِلَّا اسْتَيْقَظَ فِي السَّاعَةِ الَّتِي يُرِيدُ.[39]

157- وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ عِنْدَ مَنَامِهِ- قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً سَطَعَ لَهُ‌ نُورٌ إِلَى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَشْوُ ذَلِكَ النُّورِ مَلَائِكَةٌ يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتَّى يُصْبِحَ.[40]

رقم 924 و روایت بعدی که قال هشام بن حکم لابی‌عبدالله دارد و چند روایت بعدی همه از فقیه گرفته‌شده است که در یکی هم تصریح شده است نامه پدر صدوق به صدوق است. رقم 957 احتمالا و رقم 1096 و در جلد سوم هم رقم 11، 12، 318، 319، 328 و رقم 414:

8 وَ- رَوَى مُعَاوِيَةُ بْنُ مَيْسَرَةَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا اسْتَخَارَ اللَّهَ عَبْدٌ سَبْعِينَ مَرَّةً بِهَذِهِ الِاسْتِخَارَةِ إِلَّا رَمَاهُ اللَّهُ بِالْخَيْرِ يَقُولُ- يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ وَ يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ وَ يَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خِرْ لِي فِي كَذَا وَ كَذَا.[41]

در فقیه آمده است:

1555- وَ رَوَى مُعَاوِيَةُ بْنُ مَيْسَرَةَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: مَا اسْتَخَارَ اللَّهَ عَبْدٌ سَبْعِينَ مَرَّةً بِهَذِهِ الِاسْتِخَارَةِ إِلَّا رَمَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْخِيَرَةِ يَقُولُ يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ وَ يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ وَ يَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خِرْ لِي فِي كَذَا وَ كَذَا.[42]

شیخ طوسی از موسی بن قاسم تعبیر به بجلی نمی‌کند ولی در یک روایت تعبیر موسی بن القاسم البجلی می‌کند که این تعبیر به عینه در فقیه آمده است.

در جلد 4 رقم 889 و 924 و 954 هم از فقیه گرفته است.

کار منبع یابی یک کار پلیسی است. پلیس که وارد اتاق می‌شود به دنبال امور غیر متداول می گردد تا سرنخ ها را پیدا کند. به هم خوردن ترتیب بطور غیر عادی یک سر نخ است. ما ابتدائا باید ترتیب منطقی کتاب را بشناسیم و جایی که این ترتیب بهم خورده است باید به دنبال منبع بگردیم. اگر منبع مثل فقیه موجود باشد کار راحت است و اگر مفقود باشد کار سخت تر می‌شود.

جواب سؤال اول فی الجمله مشخص شد که اول سند الزاما صاحب کتاب نیستند. البته ممکن است شیخ فکر می‌کرده است این افراد صاحب کتاب بوده‌اند و شیخ صدوق از کتب ایشان این روایات را اخذ کرده است. لکن ما می‌دانیم برخی از این راویان صاحب کتاب نیستند.

ثانیاً مواردی که اخذ به توسط است منحصر در همین موارد مذکور در مشیخه نیست. بلکه مواردی که در مشیخه ذکر نشده‌اند نیز اخذ بواسطه شده‌اند.

اما جواب این دو سؤال باقی ماند که آیا مواردی که تصریح کرده است آیا فقط از همین کتب است یا از کتب دیگر هم هست؟ سؤال دیگر این‌که سندی را که ذکر کرده است حتماً به همین سند این روایت را گرفته است یا ممکن است اسناد دیگری هم داشته باشد؟ این را بعداً بررسی می‌کنیم.

روش کار مقایسه با کافی این است که اولاً باید ترتیب با کافی همخوانی داشته باشد و اگر ترتیب بهم خورده است باید وجه منطقی برای تغییر این ترتیب وجود داشته باشد.

آیت‌الله سیستانی در مقدمه قاعده لاضرر به نقل از رساله شرح مشیخه تهذیبین نوشته خودشان این مطلب را نقل کرده‌اند. ایشان تنبه داده‌اند که مشیخه 3 قسم دارد و من از دیگران این مطلب را ندیده ام. استدلالاتی دارد. یکی این است که محمد بن یحیی در فهرست شیخ واقع نشده است ولی در رجال نجاشی موجود است. شیخ در فهرست قرار است همه طرق را استقصا کند. در رجال ترجمه کرده است ولی در فهرست ترجمه نکرده است. پیداست کتاب ایشان به شیخ طوسی نرسیده است و الا باید در فهرست او را نام می‌برد و طریق خود به او را ذکر می‌کرد. این استدلال چند اشکال دارد:

اولاً از کجا معلوم که تهذیب قبل یا همزمان فهرست نوشته‌شده باشد. شاید حین نگارش تهذیب دست او بوده است ولی در حین نگارش فهرست دست او نبوده باشد. دست نجاشی که بوده است. نجاشی و شیخ باهم بوده‌اند. دست نجاشی رسیده بوده است لذا بعید نیست که بعداً دست شیخ هم رسیده باشد.

شما باید اثبات کنید که فهرست بعد از تهذیب نوشته‌شده است ولی این قابل اثبات نیست.

ثانیاً در فهرست بحث کردیم که منابع فهرست کتب رجالی قبلی بوده است و از روی کتابخانه خود کتب را فهرست نکرده است. لذا بعید نیست که برخی کتب را داشته است و در فهرست نامی از این کتب نبرده است. شواهدی داریم که برخی کتب را ایشان روایت کرده است ولی در فهرست نام نبرده است. یکی از این کتب علی بن اسماعیل میثمی است که در کتاب طلاق و عتق روایت دارد ولی در ترجمه‌ایشان در فهرست نام این دو کتاب نیست که در رجال نجاشی نام این دو کتاب آمده است:

در رجال نجاشی نوشته‌شده است:

661 - علي بن إسماعيل بن شعيب

بن ميثم بن يحيى التمار أبو الحسن مولى بني أسد كوفي سكن البصرة و كان من وجوه المتكلمين من أصحابنا كلم أبا الهذيل و النظام. له مجالس و كتب منها: كتاب الإمامة كتاب الطلاق كتاب النكاح كتاب مجالس هشام بن الحكم كتاب المتعة. [43]

در فهرست شیخ نوشته‌شده است:

374 - علي بن إسماعيل بن ميثم

التمار و ميثم من جلة أصحاب أمير المؤمنين علي علیه‌السلام و علي هذا أول من تكلم على مذهب الإمامية و صنف كتابا في الإمامة سماه الكامل و له كتاب الإستحقاق.[44]

موارد دیگری هم هست که شاید ارائه دادیم. فهرست را ایشان از فهارس قبلی تهیه کرده است و رجال را شیخ از کتب رجال قبلی تهیه کرده است. لذا اشکالات صاحب قاموس الرجال که «فلان شخص از امام صادق روایت دارد ولی شیخ در رجال در اصحاب الصادق ذکر نکرده است و این غفلتی از ایشان است.» وارد نیست. زیرا ایشان رجال را از کتب حدیثی نگرفته است.

البته با تتبع اصل ادعای آیت‌الله سیستانی که همه روایات محمد بن یحیی از کافی اخذ شده است و شیخ به کتاب ایشان مراجعه نکرده است. این مطلب از عبارت مشیخه هم قابل اثبات است.[45]

آیت‌الله سیستانی یک مطلب جالبی را هم بیان می‌کنند:

شیخ طوسی احمد برقی را یک سند مستقل دارد و یک سند ضمنی در ضمن کافی دارد. جایی که در ضمن کافی است عبارت این است:

و من جملة ما ذكرته عن احمد بن محمد بن خالد ما رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد.

آنجایی که سند مستقل برای روایات ایشان می آورد عبارت این است:

و ما ذكرته عن احمد بن ابى عبد اللّه البرقى فقد اخبرني به الشيخ ابو عبد اللّه عن ابى الحسن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد عن ابيه عن سعد بن عبد اللّه عنه و اخبرني أيضا الشيخ عن ابى جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه عن ابيه و محمد بن الحسن بن الوليد عن سعد بن عبد اللّه و الحسين عن احمد بن ابي عبد اللّه و اخبرني به أيضا الحسين ابن عبیدالله عن احمد بن محمد الزرارى عن علي بن الحسين السعدآبادي عن احمد بن ابي عبد اللّه.

در ضمن کافی تعبیر ایشان احمد بن محمد بن خالد البرقی است و در سند مستقل تعبیر ایشان احمد بن ابی‌عبدالله است. از این تغییر در تعبیر می فهمیم که ایشان هر وقت از کافی اخذ می‌کند تعبیر می‌کند احمد بن محمد بن خالد البرقی و هر وقت از کتاب ایشان اخذ می‌کند تعبیر می‌کند احمد بن ابی‌عبدالله.

در ادامه به‌عنوان شاهد می‌نویسد: ما رفتیم دیدیم که مواردی که تعبیر احمد بن محمد بن خالد البرقی دارد را همه را بررسی کردیم و دیدیم همگی در کافی موجود هستند ولی مواردی که تعبیر احمد بن ابی‌عبدالله دارد برخی در کافی موجود است و برخی در کافی موجود نیست. این هم شاهد این مدعا است.

اما بررسی شاهد:

این شاهد در اثبات اینکه احمد بن محمد بن خالد از کافی گرفته‌شده است موفق است ولی در اثبات اینکه احمد بن ابی‌عبدالله از کافی گرفته نشده است موفق نیست. ما ادعا داریم این موارد هم بسیاری از کافی گرفته‌شده است. به تعبیر دیگر کلینی از احمد بن ابی‌عبدالله برقی دو تعبیر دارد. شیخ طوسی هم از احمد بن محمد بن خالد تعبیر به احمد بن ابی‌عبدالله می‌کند ولی این به این معنا نیست که هر جا شیخ تعبیر به احمد بن ابی‌عبدالله می‌کند آن روایت از خود شیخ است، خیر ممکن است این هم به تبع کافی باشد.

اما اصل استدلال بر اختلاف تعبیر. اگر این را بررسی کنیم برخلاف مدعای ایشان خواهد بود. تعبیر این است:

و من جملة ما ذكرته عن احمد بن محمد بن خالد ما رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد.

اگر معنا این باشد که و من جملة ما ذكرته به‌عنوان احمد بن محمد بن خالد کما اینکه ایشان معنا می‌کنند، معنای صحیح این خواهد بود که برخی روایاتی که با این عنوان می آورم را از کافی گرفته ام نه اینکه همه این روایات را از کافی گرفته باشم.

اگر بگوییم نه برخی روایاتی که از این شخص آورده ام این دیگر مدعای ایشان را اثبات نمی‌کند.

مواردی وجود دارد که با تعبیر احمد بن ابی‌عبدالله البرقی آمده است و با مراجعه ترتیبی دیدم که این روایات را از کافی گرفته است. شاید اکثر مواردی که با این تعبیر بکار رفته است هم از کافی گرفته‌شده باشد.

یک مورد داریم که احمد بن ابی‌عبدالله برقی تعبیر کرده است ولی از فقیه گرفته‌شده است. جلد 6 حدیث 878:

85- وَ فِي رِوَايَةِ احمد بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: يَجِبُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمَفَالِيسَ مِنَ الْأَكْرِيَاءِ وَ قَالَ ع حَبْسُ الْإِمَامِ بَعْدَ الْحَدِّ ظُلْمٌ.

ایشان در هیچ جا تعبیر و فی روایه را نسبت به احمد بن ابی‌عبدالله ندارد مگر همین یک مورد که بعینه باهمین تعبیر در فقیه آمده است:

3266 وَ- فِي رِوَايَةِ احمد بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ يَجِبُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمَفَالِيسَ‌ مِنَ‌ الْأَكْرِيَاءِ وَ قَالَ ع حَبْسُ الْإِمَامِ بَعْدَ الْحَدِّ ظُلْمٌ.[46]

این روایت از فقیه گرفته‌شده است و تعبیر احمد بن ابی‌عبدالله البرقی است.

برخی موارد در تهذیب احمد بن محمد بن خالد گفته است و در استبصار همان روایت را احمد بن ابی‌عبدالله گفته است. معلوم است این تفاوت‌های در تعبیر برای ایشان ارزش ندارد.

ایشان معین نکرده است که آیا از این شخص فقط همین دو تعبیر را دارد؟ جواب این است که از این شخص تعبیرات دیگری هم دارد. احمد بن محمد البرقی یا البرقی هم وجود دارد که با این بیان ایشان باید بگوییم از کجا گرفته‌شده است؟ این‌ها نوعا از کافی هستند.

از همه این‌ها بگذریم این است که برخی موارد در کافی احمد بن محمد بن خالد بوده است و در تهذیب این احمد بن ابی‌عبدالله آمده است. به این معنا که در تهذیب روایتی را از احمد بن ابی‌عبدالله نقل کرده است و روایت بعد را که از کافی گرفته است و باز از همین شخص بوده است ضمیر عنه آورده است. این ضمیر علی القاعده احمد بن ابی‌عبدالله ترجمه می‌شود و اگر ایشان شیوه اش این بود که وقتی از کافی می‌گیرد این تعبیر را بکار نبَرَد بلکه بگوید احمد بن محمد بن خالد، نباید اینجا ضمیر بکار می‌برد.

برخی مواردی که احمد بن محمد بن خالد است حدود 30 -40 مورد است که حدود 95% قرینه دارد که از کافی اخذ شده است. اما 5% بقیه را دلیلی نداریم که از کافی گرفته باشد. ممکن است از کتب سعد بن عبدالله یا دیگران گرفته باشد. البته این روایات در کافی هم هستند ولی دلیلی نداریم که از کافی گرفته‌شده باشد.

لذا این روش صحیح نیست. البته این نکته که وقتی احمد بن ابی‌عبدالله تعبیر نکرده است، این موارد را از خود کتاب برقی که کتاب محاسن باشد اخذ نکرده است. اما از کدام کتاب است نمی‌توانیم بگوییم. شاید کافی باشد و شاید غیر کافی.

البته مواردی که احمد بن ابی‌عبدالله البرقی که ذیل کافی است فقط از کافی گرفته نشده است و از کتب دیگر هم گرفته‌شده است. مثلاً یکی را از فقیه گرفته است.

تمرین

جلد 10 تهذیب 100 صفحه اول مواردی که از کافی و از فقیه اخذ کرده است را پیدا کنید.


[1] جلسه 22 تا 25.
[2] با توجه به مطالبی که استاد در چند صفحه بعد می گوید ظاهرا سعد بن عبدالله طریق ضمنی ندارد و فقط یک طریق اصلی دارد. لذا در دسته اول باید باشد.
[3] این سوال همان سوال اصلی است و چیز جدیدی نیست!.
[45] در مشیخه در مورد محمد بن یحیی دو طریق ذکر می کند. ایشان می نویسد:و ما ذكرته عن محمد بن يحيى العطار فقد رويته بهذه الاسانيد عن محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى العطار.و اخبرني به أيضا الحسين بن عبيد اللّه ابو الحسين بن ابى جيد القمي جميعا عن احمد بن محمد بن يحيى عن ابيه محمد بن يحيى العطار.در طریق اول که در ذیل کلینی است می گوید همه روایات را از کلینی گرفته ام. سپس یک طریق دیگر با عبارت «اخبرنی به ایضا» هم ذکر می کند که ظاهرا این یک طریق اجازه ای عام به همه روایات ایشان است نه اینکه به کتاب او یک طریق داشته باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo