< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه80

بسم الله الرحمن الرحیم

روش کلی ما درجایی که مصدر موجود است مقایسه ترتیبی است. درجایی که مصدر موجود نیست با بررسی محتوایی ابواب و ... بررسی می‌کنیم. در جلد چهارم تهذیب بابی وجود دارد به نام:

بَابُ عَلَامَةِ أَوَّلِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ آخِرِهِ وَ دَلِيلِ دُخُولِه‌

این باب خصوصیات مخصوص خود را دارد. اولاً اینکه یک تعبیری در این باب است که می فرماید:

57- وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ

این تعبیر در مورد کلینی فقط همین جا آمده است. ثانیاً از کتاب ابن رباح فقط در اینجا مطلب نقل می‌کند و تصریح می‌کند از کتاب صیام او اخذ شده است. ثالثاً برخی تعبیرات غیر متعارف مثل «و من طریق آخر» در این باب است.

رابعا برخی از مشایخ شیخ مفید در این باب آمده اند که این مشایخ کتابی که مرتبط با مطالب این باب باشد ندارند. مثلاً ابوغالب الزاری. احمد بن محمد بن حسن بن ولید. بلکه احمد بن محمد بن حسن هیچ کتابی ننوشته است. ابن داود قمی هم در غیر کتاب مزار و این جا مطلب دیگری از او اخذ نشده است. او یک کتاب مزار داشته است که معروف بوده است و شیخ از آن کتاب در کتاب مزار خود روایت نقل کرده است. ولی به جز آنجا در این باب هم این شخص اول روایات قرار گرفته است.

این علامات نشان می‌دهد که این باب از کتاب خاصی گرفته‌شده است. به نظر می‌رسد شیخ مفید کتابی داشته است به‌عنوان «مصباح النور فی علائم اول الشهور» و این باب را از این کتاب گرفته است.

این یک کتاب مفصلی است که خود شیخ مفید در جوابات اهل موصل به این کتاب اشاره می‌کند که در این کتاب همه روایات را مفصلا بررسی کرده ام. این روایات عمدتاً در همان جوابات اهل موصل هم هستند ولی با اسناد ناقص. این تعبیر الکلینی محمد بن یعقوب و نحوه استدلالاتی که در این باب آمده است به روش شیخ مفید بسیار نزدیک است. شیخ طوسی این‌گونه عمل می‌کرده که اگر در موضوعی کتاب خوبی می بوده، بیشتر از همان کتب منظم و باب بندی شده استفاده می‌کرده است و کمتر به کتب قدما که نامنظم بوده‌اند مراجعه می‌کرده است. شیخ طوسی فرصت مراجعه مفصل به کتب قدما نداشته است. کار حدیثی کار اصلی شیخ نبوده است و ایشان بیشتر فقیه و متکلم بوده است.

این باب تهذیب روایاتش بسیار زیاد است و خارج از متعارف تعداد روایات ابواب مختلف است. معلوم است در خصوص این موضوع یک کتاب مفصل در دست شیخ بوده است که همه روایات را جمع کرده است. و ما از رساله موصلیه که گزیده مصباح النور فی علائم اول الشهور است می فهمیم که مصباح النور خیلی مفصل بوده در این موضوع.

در کتاب مزار عمدتاً از کتاب مزار ابن قولویه (کامل الزیارات) و مزار ابن داود قمی گرفته‌شده است. برخی موارد که اسمی از ابن قولویه هم برده نشده است به نظر می‌رسد از کتاب ایشان اخذ شده باشد. مثلاً رقم 44:

1- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سنان عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فِي حَجْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ يَا أَبَتِ مَا لِمَنْ زَارَكَ بَعْدَ مَوْتِكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ مَنْ أَتَانِي زَائِراً بَعْدَ مَوْتِي فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَتَى أَبَاكَ زَائِراً بَعْدَ مَوْتِهِ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَتَى أَخَاكَ زَائِراً بَعْدَ مَوْتِهِ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَتَاكَ زَائِراً بَعْدَ مَوْتِكَ فَلَهُ الْجَنَّةُ.

این تعبیر سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ مخصوص همینجاست و جای دیگر تکرار نشده است. این روایت به عین همین تعبیر، اولین روایت کتاب مزار امیرالمومنین در کامل الزیارات است. شیخ طوسی این روایت را باهمین تعبیر در چند جای دیگر هم به مناسبت تکرار می‌کند.

یا در رقم 89 آمده است:

89- 4- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ وَ احمد بْنُ إِدْرِيسَ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عبیدالله عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ يَا حُسَيْنُ مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ حَطَّ بِهَا عَنْهُ سَيِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ بَالْحَائِرِ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِينَ وَ إِذَا قَضَى مَنَاسِكَهُ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِينَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ لَهُ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا مَضَى.

این چهار نفر در هیچ جای تهذیب کنار هم نیامده است. اساسا شیخ طوسی یک روایت را از دو منبع ذکر نمی‌کند. جایی که برای یک روایت دو مصدر ذکر کند شاید در کل تهذیب به 30 روایت نرسد. 3 سند برای یک روایت شاید نداشته باشیم. به یک باره در اینجا 4 سند را باهم ذکر می‌کند. این مورد باهمین تعبیر در کامل الزیارات وجود دارد. کامل الزیارات هم به توسط مشایخ نقل می‌کند نه مستقیم از کتب ایشان.

مواردی هم هست که اسم کلینی را آورده است ولی از کامل الزیارات گرفته است. رقم 54 همین باب:

2- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أصحابنا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الصَّادِقِ وَ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع قَالَ: تَقُولُ عِنْدَ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ لَقِيتَ اللَّهَ وَ أَنْتَ شَهِيدٌ عَذَّبَ اللَّهُ قَاتِلَكَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِ الْعَذَابَ جِئْتُكَ عَارِفاً بِحَقِّكَ مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِكَ وَ مَنْ ظَلَمَكَ أَلْقَى عَلَى ذَلِكَ رَبِّي ان‌شاءالله يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ لِيَ ذُنُوباً كَثِيرَةً فَاشْفَعْ لِي إِلَى رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَاماً مَحْمُوداً وَ إِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ جَاهاً وَ شَفَاعَةً وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‌ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌.

این تعبیر محمد بن یعقوب الکلینی فقط در همین باب وجود دارد و شیخ این تعبیر را برای کلینی استفاده نمی‌کند. بلکه این تعبیر متعارف ابن قولویه است. مثال دیگر رقم 203 اصلا در کافی نیست ولی در کامل الزیارات هست:

203- 19- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌[1] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْ‌ءٍ أَقُولُ إِذَا أَتَيْتُ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع قَالَ تَقُولُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ شَرِكَ فِي دَمِكَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِكَ فَرَضِيَ بِهِ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ بَرِي‌ءٌ.

این موارد در کامل الزیارات با تعبیر محمد بن یعقوب الکلینی است.

لذا آیا مصادر اصلی شیخ را هم باواسطه نقل می‌کند؟ بله ولی بسیار نادر. این‌ها چند مورد نادر است که تعبیر کلینی می‌کند ولی از کامل الزیارات گرفته است. ظاهراً یک مورد هم بود که از فقیه گرفته است ولی تعبیر کلینی دارد.

اشکال:

این بحث‌ها اقتضا می‌کند که از این کتب اخذ شده باشد ولی دلیل نمی‌شود که بعد از نقل ایشان نرفته و این روایت را در مصدر اصلی چک نکرده است. شاید از این واسطه ها گرفته باشد و بعد هم برود و مصدر اصلی را چک کند.

پاسخ این است که:

گذشته از این‌که این کار زمان زیادی می‌برد و با شناختی که از شیخ داریم بعید است این کار را بکند؛ برخی روایات اصلا در منابع نیست یا تعابیر مبهم هستند که معلوم نیست از کدام منبع اخذ شده است. مثلاً اول سند گفته‌شده است احمد بن محمد. این کدام احمد بن محمد است و از کدام کتاب است؟ یا مواردی که از فقیه گرفته است اصلا صاحب کتاب نیستند و معلوم نیست از کدام کتاب اخذشده‌اند و کجا را باید چک کند؟ اگر دوباره مراجعه کرده است چرا تعبیرات را اصلاح نکرده است و نظم یکسان بوجود نیاورده است.

یکی از موارد جالب این است که اول سند گفته است احمد بن محمد و از کافی گرفته است و تصور شیخ این بوده است که یکی از احمد بن محمد بن عیسی یا احمد بن محمد بن خالد است در حالی که با مراجعه به کافی مشخص می‌شود احمد بن محمد بن عاصمی است. ایشان در مورد احمد بن محمد بن عاصمی همیشه محمد بن یعقوب را اول سند می‌گذارد. اینکه احمد بن محمد را اول سند گذاشته است مشخص است فکر می‌کرده است یکی از این دو نفر است در حالی که این‌طور نیست.

یک مورد دیگر هم اینکه برخی موارد را شاید از عیون گرفته باشد.

6- احمد بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ بِخُرَاسَانَ لَبُقْعَةً يَأْتِي عَلَيْهَا زَمَانٌ تَصِيرُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ فَلَا يَزَالُ فَوْجٌ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ إِلَى أَنْ يُنْفَخَ فِي الصُّورِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَيَّةُ بُقْعَةٍ هَذِهِ قَالَ هِيَ أَرْضُ طُوسَ وَ هِيَ وَ اللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ مَنْ زَارَنِي فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ كَانَ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ كُنْتُ أَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاءَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

191- 7- احمد بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ طُوسَ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَقَالَ لَهُ يَا طُوسِيُّ مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَى الْعِبَادِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ قَبِلَ شَفَاعَتَهُ فِي خَمْسِينَ مُذْنِباً وَ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً عِنْدَ قَبْرِهِ إِلَّا قَضَاهَا لَهُ قَالَ فَدَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ صَبِيٌّ فَأَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ وَ أَقْبَلَ يُقَبِّلُ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَ قَالَ يَا طُوسِيُّ إِنَّهُ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي سَيَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ يَكُونُ رِضًا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سَمَائِهِ وَ لِعِبَادِهِ فِي أَرْضِهِ يُقْتَلُ فِي أَرْضِكُمْ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً وَ يُدْفَنُ بِهَا غَرِيباً أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ بَعْدَ أَبِيهِ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ ص.

8- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ص يَقُولُ‌ إِنَّ بَيْنَ جَبَلَيْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا كَانَ آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ النَّارِ.

این سه روایت در عیون آمده است. البته روایت اول و سوم را من دیدم و روایت دوم هم احتمالا در عیون باشد.[2] و علی بن ابراهیم بن هاشم تعبیری نیست که شیخ تعبیر کند. با مقایسه این کتاب با سایر مصادر می‌توان مصادر را کشف کرد.

اساسا سبک شیخ طوسی این است که به کتب مبوب یا رساله‌های تخصصی مراجعه می‌کرده است و کم تر به کتب اصلی مراجعه می‌کند. خب کتاب عیون اخبار الرضا هم کتاب معروف و تخصصی بحث زیارت امام رضا است.

سؤال: در مواردی که تصریح به اسم مؤلف می‌کند و از کتب ایشان اخذ کرده است از کدام کتاب ایشان اخذ کرده است؟ این را از اول تا آخر تهذیب بررسی کرده‌ایم و همه موارد را استقصا کرده‌ایم. این را جلسه بعد توضیح می‌دهیم.

- نکته: ایشان اخذ به واسطه زیاد می‌کند و به کتب اصلی هم مراجعه نمی‌کند. لذا طرق مشیخه همه اجازه ای هستند و ارزشی ندارند و خود شیخ هم آن را بی ارزش می‌داند. زیرا مشخص نکرده است کدام روایت را از کدام طریق به دست آورده است. زیرا این طرق صحت نسخه دست شیخ را اثبات نمی‌کند. اگر برای اثبات صحت نسخه به اصل عقلائی تکیه نکنیم این مشیخه هم کافی نخواهد بود و همه روایات مرسل خواهند شد.

لذا باید بررسی کنیم که آیا نسخه دست شیخ صحیح بوده است یا نه که نوعا نسخه‌های خوبی هستند ولی برخی موارد نسخه ها اشکالاتی دارند. مثل روایات موسی بن قاسم در باب حج اشکالاتی دارد.

لذا باید بحث را باید به این سمت ببریم که آیا این روایات از یک نسخه معتبر اخذشده‌اند یا خیر؟ مثلاً در مورد کتاب حمید بن زیاد گفتیم این کتاب اشکالات زیادی دارد و اسنادش قابل‌اعتماد نیست. البته تا حالا احراز نکردیم نسخه‌های دست شیخ برای نوشتن تهذیب صحیح نباشند. بلکه همه نسخ ایشان ظاهراً معتبر بوده‌اند و غلط بیش از متعارف ندارند.

شیخ طوسی برای اثبات صحت إسناد یک روایت به مثلاً حسن بن محبوب به این طرق تمسک نمی‌کند. بلکه از روی نسخه‌های معتبر نزد خود احراز می‌کند که این روایت را حسن بن محبوب گفته است و بعد طریق را برای جلوگیری از ارسال به این روایت اضافه می‌کند/

جلد اول تهذیب مثل کافی نوشته‌شده است که به همان روش کافی مصادرش مشخص می‌شود.

- نکته: آیت‌الله سیستانی نوشته‌اند مشیخه تهذیب سه قسمت هستند: یک دسته کسانی هستند که فقط از ایشان به‌صورت مستقیم نقل روایت می‌کند. یک دسته کسانی هستند که فقط به‌صورت غیر مستقیم نقل روایت می‌کند. یک دسته کسانی هستند که گاهی به‌صورت مستقیم و گاهی به‌صورت غیر مستقیم نقل روایت می‌کند.

ما در هر سه مرحله تقسیم ایشان مخالف هستیم. تا حدود زیادی تقسیم صحیح است ولی به‌صورت مطلق و 100% این‌طور نیست. این دسته‌بندی «غالبا» است و نه «دائما». در هر مرحله اکثرا همین است و مثال های نقض کمی هم داریم. صفار را گاهی از فقیه یا کافی هم می‌گیرد. ولی نوعا از کتاب خودش روایات او را می‌گیرد. کلینی هم گاهی به واسطه اخذ می‌شود.

مواردی که گاهی از کتاب خودش و گاهی باواسطه نقل می‌شود هم منحصر در همین موارد که شیخ در مشیخه گفته است نیست. بلکه بسیار بیشتر هستند.

مواردی که دائما از کافی هستند مثلاً علی بن ابراهیم و محمد بن یحیی و مشایخ کلینی. این دو نفر را از کتب خودشان اخذ نکرده است ولی همیشه از کافی نیست بلکه غالبا و 99 درصد از کافی است و نادرا از کتب دیگر هم نقل می‌شود. مثلاً:

یک روایت از علی بن ابراهیم که از عیون بوده و از کافی نبوده است و تازه بیان کردیم. یک روایت هم از محمد بن یحیی العطار گفتیم که درکافی وجود ندارد. علاوه بر این موارد در رقم 547 جلد 6:

547- 7- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عبیدالله بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ثَلَاثٌ إِنْ حَفِظْتَهُنَّ وَ عَمِلْتَ بِهِنَّ كَفَتْكَ مَا سِوَاهُنَّ وَ إِنْ تَرَكْتَهُنَّ لَمْ يَنْفَعْكَ شَيْ‌ءٌ سِوَاهُنَّ قَالَ وَ مَا هُنَّ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ الْحُكْمُ بِكِتَابِ اللَّهِ فِي الرِّضَا وَ السَّخَطِ وَ الْقَسْمُ بِالْعَدْلِ بَيْنَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَعَمْرِي لَقَدْ أَوْجَزْتَ وَ أَبْلَغْتَ.

در کافی وجود ندارد. در جلد 7 رقم 286 علی بن ابراهیم است که در کافی نیست. در جلد هشتم رقم 555 در مطبوعه کافی نیست. رقم 722 جلد 9 محمد بن یحیی اول سند است که الفاظ کافی با این روایت فرق دارد و با این الفاظ در کافی نیست.

لذا این تقسیم‌بندی آیت‌الله سیستانی با مسامحه مختصری قابل‌قبول است. موارد نادر را هم باید تذکر داده شود.

0.0.1- جمعبندی تهذیب:

ایشان در مجلدات اولیه شرح مقنعه نوشته است ولی در ادامه ازاین‌روش دست بر می دارد و اسناد را هم ناقص می‌کند و در قدم سوم باب زیادات را اضافه می‌کند.

آیا ایشان تهذیب را مرتبا نوشته است؟ یعنی جلد 5 را قبل از جلد 6 نوشته است؟

آیا تهذیب کلاً شرح مقنعه است؟ برخی مجلدات شرح مقنعه است و برخی شرح مقنعه نیست. جلد 6 تا اوایل جلد 7 اصلا ربطی به مقنعه ندارد. برخی مجلدات ترتیب مقنعه رعایت شده است ولی عبارات مقنعه را شرح نداده است. جلد اول هم عبارات را می آورد و هم شرح می‌دهد. موارد شرح مقنعه اخذ بواسطه اش کم است و موارد غیر شرح مقنعه اخذ بواسطه اش زیاد است. جلد اول باب زیاداتش مثل سایر ابواب است. ولی غیر زیاداتش روشش متفاوت است و اسناد کامل است و روایات اهل سنت را هم آورده است. جلد دوم اوایل کتاب اخذ بواسطه نادرا از کتاب کافی اخذ شده است. ولی در باب زیادات نام کلینی اصلا نیامده است بجز یک مورد در حالی که بسیار از کافی روایت اخذ کرده است.

در جلد سوم اگر روایاتی که از کافی گرفته است اگر شیخ معروف کلینی این را روایت کرده است نام کلینی را نمی‌برد ولی اگر نام آن شیخ معروف نبوده است نام کلینی را اول سند ذکر می‌کرده است.

شیخ در کل تهذیب چند روش دارد:

روش اول این است که در برخی اسناد نام مؤلف را اول سند می آورد و اخذ بواسطه نمی‌کند. تا جلد 5 در ابواب اصلی همین گونه است.

روش دوم این‌که اخذ بواسطه می‌کند ولی شخصی را اول سند می‌گذارد که صاحب کتاب معروف است. این روش از جلد 5 به بعد شایع است. مثلاً در جلد 9 در کتاب صید و ذباحه که شرح مقنعه هم هست فقط کسانی را اول سند می‌گذارد که صاحب کتاب معروف هستند. مثلاً حسین بن سعید و احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد و حسن بن محبوب و حسن بن محمد بن سماعه. حتی مشایخ معروف کلینی را هم با نام محمد بن یعقوب در اول سند ذکر می‌کند. لذا فقط ارباب کتب معروفه را فقط در اول سند گذاشته است و این کتب هم در دست شیخ بوده است. شیخ از کافی گرفته است و اسم کلینی را هم نیاورده است و نام صاحب کتاب را در اول سند گذاشته است.

روش سوم این است که مشایخ کلینی را اول سند می‌گذارد و نام کلینی را حذف می‌کند. مشایخ معروف مثل علی بن ابراهیم، ابی علی اشعری، بزاز، حمید بن زیاد، محمد بن اسماعیل، علی بن محمد، محمد بن ابی‌عبدالله نام کلینی را حذف می‌کند.

درجایی که شرح مقنعه است افرادی در اول سند هستند که کتابشان در اختیار شیخ بوده است. اما مواردی که شرح مقنعه نیست افرادی در اول سند هستند که کتابشان در دست شیخ نبوده است و شیخ باواسطه ذکر کرده است و نام واسطه را هم نیاورده است.

مجلدات تهذیب هم در شرح مقنعه بودن یا نبودن مختلف هستند. و همچنین در روش کار باهم مختلف هستند:

جلد اول شرح مقنعه است. در باب زیادات این جلد معمولاً در مشایخ معروف اسم کلینی را نمی آورد و در مشایخ غیر معروف اسم کلینی را می آورد.

جلد دوم تهذیب کتاب زیادات اخذ بتوسط زیاد دارد ولی فقط یک جا تصریح دارد که از کلینی گرفته است.

جلد چهارم اصلا اخذ از کافی بدون تصریح به نام کلینی وجود ندارد.

در جلد پنجم هم فقط در یک سند که از کافی اخذ شده است اسم کلینی نیامده است. در همه موارد دیگر نام کلینی در اول سند واقع‌شده است.

جلد ششم روش عوض می‌شود. در کتاب مزار یک روش است و در سایر ابواب و کتب روش دیگری است. در کتاب مزار ترتیب همان ترتیب مقنعه است. هیچ موردی از کافی نقل نکرده است. شاید به این دلیل که کافی کتاب مزار مختصری دارد و کتب مزار مفصل‌تری وجود دارد. در سایر موارد به غیر از کتاب مزار از کافی زیاد روایت نقل می‌کند ولی فقط در مورد مشایخ غیرمعروف کلینی نام کلینی را می‌برد و در اکثر موارد اسمی از کلینی برده نمی‌شود.

جلد هفتم کتاب نکاح شرح مقنعه است. از کافی اخذ نکرده است مگر اینکه نام کلینی را آورده است. البته برخی موارد از فقیه گرفته است و نام صدوق را نیاورده است. در اخبار متعارضه که کم اهمیت هستند از کلینی روایت کرده است و نام کلینی را نیاورده است. یا در مواردی که در کافی هم معلق بوده است عینا در تهذیب به‌صورت معلق آمده است و نام کلینی نیست. در سایر ابواب این جلد از کلینی زیاد نقل می‌کند و نام کلینی را هم نمی‌برد.

جلد هشتم شرح مقنعه است بجز کتاب عتق که ترتیب مقنعه است ولی عبارات مقنعه را ندارد. در این جلد اگر از کافی اخذ شود نام کلینی را تصریح می‌کند مگر در مواردی که کتابی که شیخ کلینی از او روایت می‌کند در اختیار شیخ باشد. مثلاً حسن بن محبوب یا حسین بن سعید و احمد بن محمد بن عیسی. بله اگر سند در کافی معلق است همین سند را بعینه آورده است.

جلد نهم دو قسمت دارد. صید وذباحه شرح مقنعه است و سایر ابواب شرح مقنعه نیست. آن‌که شرح مقنعه است یا اسم مؤلف را اول سند می آورد یا کسی را اول سند می‌گذارد که کتابش دست شیخ طوسی بوده است. مثل حسن بن محبوب و حسین بن سعید و... . مشایخ کلینی هم همه جا اسم کلینی آمده است مگر دو مورد/ اما مواردی که شرح مقنعه نیست اخذ بواسطه بدون ذکر واسطه زیاد است و در مورد مشایخ کلینی هم بین مشایخ معروف و غیر معروف تفاوت قائل است.

جلد دهم هم تنها در مواردی اسم کلینی آمده است که مشایخ غیر معروف کلینی راوی روایت باشند.

دقیقاً رابطه مستقیم وجود دارد بین مواردی که شرح مقنعه است که در این صورت کار کامل تر است و مواردی که شرح مقنعه نیست که اخذ بواسطه بدون ذکر نام واسطه زیاد است. به نظر می‌رسد مواردی که شرح مقنعه است را زودتر نوشته است. به چه دلیل همه ابواب را شرح نداده است معلوم نیست. لکن مواردی که شرح مقنعه است را زودتر نوشته است. شیخ ابتدائا بنا داشته است سند را کامل بیاورد. بعد از این مرحله عدول کرده است و بنا گذاشته است که کتابی که از او اخذ کرده است را اول سند بگذارد و اخذ بتوسط نکند. بعد از این هم عدول کرده است و اخذ بتوسط کرده است ولی کسی را اول سند می‌گذارد که کتابش در اختیار شیخ طوسی است. این‌ها همه در شرح مقنعه است. بعد از اینکه از شرح مقنعه خارج شد در سایر موارد مقید نیست و فقط مشایخ غیرمعروف کلینی را که می‌رسد نام کلینی را اول سند می‌گذارد. ابواب زیادات همه این‌گونه هستند.

تفاوت مشایخ معروف و غیر معروف در چیست؟ مشایخ معروف کسی است که ایشان به او اجازه عام دارد و غیر معروف کسی است که ایشان به او طریق اجازه ای ندارد. یا شیخ معروف کسی است که هر کس ببینید متوجه می‌شود از کافی گرفته است. و شیخ غیر معروف کسی است که تشخیص اینکه از کافی گرفته‌شده است برای دیگران سخت است. لذا نام کلینی را می آورد. یا اینکه از طریق کلینی به روایات ایشان اجازه نداشته است لذا نام خود کلینی را می آورد. یا شاید برای تنبه به منبع بودن کافی در این موارد بوده است. زیرا ممکن است دیگران این را متوجه نشوند.

ایشان در کتبی که در اختیارش بوده است مقید نیست روشن کند مستقیم از این کتب اخذ کرده است یا باواسطه اخذ کرده است. اما در مورد کتبی که در اختیارش نبوده‌اند ولی اجازه عام داشته یا مشخص بوده از کدام منبع بوده است مقید نیست نام منبع را بیاورد. در سایر موارد هم نام منبع را می آورد.

ابواب زیادات تا جلد 6 تهذیب هستند و بعدازآن نیاز به باب زیادات نبوده است. کتاب زیادات را از آخر اضافه کرده است. یعنی اول زیادات جلد 6 و بعد زیادات جلد 5 و بعد 4 و... . زیرا تعداد اخذ بتوسط هرچه به اول کتاب نزدیک می‌شویم بیشتر می‌شود.

احتمالا تا زمانی که شیخ مفید زنده بوده است عبارات ایشان را شرح می‌داده است و بعد از فوت ایشان از شرح مقنعه برگشته است. ایشان هرچه در تألیف جلو تر رفته است اخذ بتوسط بیشتر شده است. زیرا سنش بیشتر و حوصله کمتر و مشغله کاری بیشتر شده است. لذا در چند مرحله کار را خلاصه‌تر کرده است.

در مواردی که اخذ بتوسط بیشتر است احمد بن محمد و احمد خالی بیشتر است و درجایی که استظهار می‌شود اخذ بتوسط کمتر است تعبیر احمد بن محمد بن عیسی بیشتر است. مواردی که در تهذیب احمد بن محمد در اول سند است همه اخذ غیر مستقیم است. ایشان از مؤلفین تعبیر مبهم نمی آورد. محمد بن حسن صفار می‌گوید نه محمد بن حسن. لذا هر جا اسم مبهمی اول سند باشد از منابع دیگری گرفته است. بخصوص در مورد احمد بن محمد. محمد بن علی هم از همین تعابیر مبهم است که همه را از منابع دیگر گرفته است.

نکته: در کتاب استبصار در مورد مشایخ کلینی یک آمار گرفتیم. مواردی که تصریح به اسم کلینی می‌کند حدود 10% بیشتر از تهذیب است. ظاهراً بعد از نوشتن تهذیب برای نوشتن استبصار که به تهذیب مراجعه کرده است متوجه بعضی اشکالات شده است لذا تصریح به واسطه را بیشتر کرده است. در برخی موارد هم ایشان در استبصار به منبع اصلی مراجعه کرده است در حالی که در تهذیب از منبع واسطه نقل کرده است.

این آمار را اگر بیشتر کنیم و نمودار این آمار ها را رسم کنیم می‌توانیم بهتر تشخیص دهیم.

کافی را در جلسه بعد با محاسن باید مقایسه کنیم. زیرا عمده ترین منبع کافی که به دست ما رسیده است محاسن برقی است.

 


[1] قال في الوافي: هذا الحديث لم نجده في شي‌ء من نسخ الكافي و انما وجد في زيادات التهذيب هكذا.
[2] روایت دوم در عیون نیست! بلکه از امالی شیخ صدوق اخذ شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo