< فهرست دروس

درس رجال استاد سیدجواد شبیری

جلسه90

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی بحث‌ها که تفصیل پیدا می‌کند دلیلش این است که این مباحث بسیار سودمند هستند.

موارد نقض را ذکر می‌کردیم.

زکریا المومن

در مورد ایشان نجاشی می‌نویسد:

453 - زكريا بن محمد أبو عبد الله المؤمن

روى عن أبي عبد الله و أبي الحسن موسى علیهماالسلام و لقي الرضا علیه‌السلام في المسجد الحرام و حكي عنه ما يدل على أنه كان واقفا و كان مختلط الأمر في حديثه. له كتاب منتحل الحديث.

ابن ابی عمیر از او روایت کرده است. لکن در هیچ جا تصریح نشده است که ابن ابی عمیر از او روایت کرده است. لکن چند سند وجود دارد که محمد نامی از او روایت کرده است و برخی استظهار کرده‌اند که منظور ابن ابی عمیر است. در تهذیب ج 5 ص 40 رقم 120 آمده است:

120- 49- مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِسُفْيَانَ الثَّوْرِيِ‌ مَا تَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ أَيَّ شَيْ‌ءٍ يَعْنِي بِكَامِلَةٍ قَالَ سَبْعَةً وَ ثَلَاثَةً قَالَ وَ يَخْتَلُّ ذَا عَلَى ذِي حِجاً إِنَّ سَبْعَةً وَ ثَلَاثَةً عَشَرَةٌ قَالَ فَأَيُّ شَيْ‌ءٍ هُوَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَالَ انْظُرْ قَالَ لَا عِلْمَ لِي فَأَيُّ شَيْ‌ءٍ هُوَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَالَ الْكَامِلُ كَمَالُهَا كَمَالُ الْأُضْحِيَّةِ سَوَاءٌ أَتَيْتَ بِهَا أَوْ أَتَيْتَ بِالْأُضْحِيَّةِ تَمَامُهَا كَمَالُ الْأُضْحِيَّةِ.[1]

مراد از محمد در این سند کیست؟ از مشایخ موسی بن قاسم که محمد نام داشته باشند چند نفر هستند: محمد بن سنان، محمد بن سهل، محمد بن عذافر و محمد بن عمر بن یزید و ... . این چهار نفر روایت زیاد دارند و چند محمد نام دیگر هم داریم که از ایشان روایت کم نقل کرده است. از محمد بن ابی عمیر هم روایت زیاد نقل می‌کند ولی تعبیر او از ایشان ابن ابی عمیر است نه محمد یا محمد بن ابی عمیر. این پنج نفری که از ایشان روایت زیاد نقل می‌کند هیچکدام از زکریا المومن روایت صریحی ندارند. در شاگردان زکریا المومن محمد بن عیسی بن عبید کسی است که از بیشتر روایات زکریا المومن را روایت کرده است. لکن محمد بن عیسی بن عبید از مشایخ موسی بن قاسم نیست. یعنی یک محمدی که هم استاد مشهور موسی بن قاسم باشد و هم شاگرد مشهور زکریا المومن نداریم. پس این محمد را چگونه تشخیص دهیم کیست؟

باید رابطه موسی بن قاسم و زکریا المومن چگونه است؟ رابط بین این دو نفر کیست؟ در نرم افزار جستجو می‌کنیم. موسی و قاسم و زکریا اسامی خاص هستند و با جستجو ساده مسئله حل می‌شود. یک روایت موسی بن قاسم از محمد بزاز از زکریا المومن می‌کند. یک روایت هم بواسطه محمد بن ابی بکر می‌کند.

1146- 59- مُوسَى‌ بْنُ الْقَاسِمِ‌ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازِ عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ إِسْحَاقَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ ع إِنَّ رَجُلًا أَحْرَمَ فَقَلَّمَ أَظْفَارَهُ فَكَانَتْ إِصْبَعٌ لَهُ عَلِيلَةٌ فَتَرَكَ ظُفُرَهَا لَمْ يَقُصَّهُ فَأَفْتَاهُ رَجُلٌ بَعْدَ مَا أَحْرَمَ فَقَصَّهُ فَأَدْمَاهُ قَالَ عَلَى الَّذِي أَفْتَى شَاةٌ.[2]

1290- 203- وَ رَوَى مُوسَى‌ بْنُ الْقَاسِمِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ عَنْ زَكَرِيَّا عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ فِي مُحْرِمٍ اصْطَاد[3]

1417- 63- مُوسَى‌ بْنُ الْقَاسِمِ‌ عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ: إِنَّ امْرَأَةً هَلَكَتْ فَأَوْصَتْ بِثُلُثِهَا يُتَصَدَّقُ بِهِ عَنْهَا وَ يُحَجُّ عَنْهَا وَ يُعْتَقُ [4]

این سه سند را باید با سند محل بحث مقایسه کنیم. اول به سراغ محمد بن ابی بکر برویم. در مشایخ موسی بن قاسم کسی به نام محمد بن ابی بکر سراغ نداریم. آیا کسی به نام محمد بن ابی بکر در این طبقه وجود دارد یا خیر؟

یک روایتی در تهذیب است:

106- عَنْهُ‌ عَنْ‌ يَعْقُوبَ‌ بْنِ‌ يَزِيدَ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ أَبِي‌ بَكْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ أَيُّ شَيْ‌ءٍ لَا نَذْرَ فِي مَعْصِيَةٍ قَالَ كُلُّ مَا كَانَ لَكَ فِيهِ مَنْفَعَةٌ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا فَلَا حِنْثَ عَلَيْك‌ [5]

این محمد بن ابی بکر در مشایخ یعقوب بن یزید و شاگرد حفص بن سوقه و عبدالله بن بکیر کیست؟ در این طبقه کسی به این نام شناخته‌شده نیست. در شاگردان حفص بن سوقه نگاه کنیم ببینیم چه کسی می‌تواند به نام محمد بن ابی بکر باشد. محمد بن ابی عمیر از شاگردان حفص بن سوقه است. این روایت در استبصار و کافی بجای محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی عمیر است:

1- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّ شَيْ‌ءٍ لَا نَذْرَ فِيهِ قَالَ فَقَالَ كُلُّ مَا كَانَ لَكَ فِيهِ مَنْفَعَةٌ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا فَلَا حِنْثَ عَلَيْكَ فِيهِ. [6] [7]

این احتمالا باید این‌گونه باشد که حفص بن سوقه و ابن بکیر باشد نه عن ابن بکیر.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ، عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام: أَيُّ شَيْ‌ءٍ لَانَذْرَ فِي مَعْصِيَةٍ؟ قَالَ: فَقَالَ: «كُلُّ مَا كَانَ لَكَ‌ فِيهِ مَنْفَعَةٌ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا، فَلَا حِنْثَ‌ عَلَيْكَ فِيهِ».

در جای دیگر از تهذیب هم همین روایت از طریق ابن ابی عمیر نقل شده است:

34- ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّ شَيْ‌ءٍ لَا نَذْرَ فِيهِ قَالَ فَقَالَ كُلُّ مَا كَانَ لَكَ فِيهِ مَنْفَعَةٌ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا فَلَا حِنْثَ عَلَيْكَ فِيهِ. [8]

محمد بن ابی بکر و محمد بن ابی عمیر در نوشتن به هم شبیه هستند. لذا احتمال تصحیف عمیر به بکر زیاد است.

در جای دیگر هم یک سند وجود دارد که ابن ابی عمیر بین یعقوب بن یزید و حفص بن سوقه واقع‌شده است:

983- 51- عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ‌ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ سُوقَةَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي الرَّجُلِ يُلَاعِبُ أَهْلَهُ أَوْ جَارِيَتَهُ وَ هُوَ فِي قَضَاءِ شَهْرِ رَمَضَانَ فَيَسْبِقُهُ الْمَاءُ فَيُنْزِلُ قَالَ عَلَيْهِ مِنَ الْكَفَّارَةِ مِثْلُ مَا عَلَى الَّذِي يُجَامِعُ فِي رَمَضَانَ.[9]

راوی منحصر حفص بن سوقه ظاهراً ابن ابی عمیر است.

بنابراین باید روایت محل بحث ما محمد بن ابی بکر باید محمد بن ابی عمیر باشد.

روایت دوم که محمد البزاز است این هم احتمال دارد که ابن ابی عمیر باشد. زیرا ابن ابی عمیر بیاع السابری بوده است. سابری نوعی پارچه است که می‌تواند بزاز به او بگویند. در روایتی در فقیه آمده است:

3715 وَ- رَوَى إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي عُمَيْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَانَ رَجُلًا بَزَّازاً فَذَهَبَ مَالُهُ وَ افْتَقَرَ ...

به نظر می‌رسد این دو روایت که محمد نامی بین موسی بن قاسم و زکریا المومن است، محمد بن ابی عمیر است. لذا احتمالا روایت مورد نظر ما نیز ابن ابی عمیر واسطه است. اما یک روایت هم داشتیم که موسی بن القاسم مستقیم از زکریا المومن نقل روایت می‌کند.

در دو روایت اول سند این بود:

1146- 59- مُوسَى‌ بْنُ الْقَاسِمِ‌ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَزَّازِ عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ إِسْحَاقَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: ...

1290- 203- وَ رَوَى مُوسَى‌ بْنُ الْقَاسِمِ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ عَنْ زَكَرِيَّا عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ ...[10]

مراد از اسحاق صیرفی کیست؟ در روایت دوم زکریا از معاویه بن عمار نقل می‌کند. معاویه بن عمار از مشایخ محمد بن ابی عمیر است و واسطه خوردن بین ابن ابی عمیر و معاویه بن عمار بعید است. اما اسحاق الصیرفی. اسحاق بن عمار صیرفی و اسحاق الصیرفی دو عنوان هستند که در روایات هستند و ظاهراً یک نفر اند. اسحاق بن عمار هم از مشایخ عمده ابن ابی عمیر است و بعید است باواسطه از او نقل کند. لذا استظهار کردیم که این محمد ها ابن ابی عمیر هستند ولی یک مشکل بوجود آمد که بین ابن ابی عمیر و مشایخش واسطه می افتد.

بهترین راه حل این است که این «عن» بین محمد و زکریای مومن باید تصحیف از «واو» باشد. یعنی هر دو از این مشایخ روایت کرده باشند. اگر این را گفتیم آن مشکل دیگر هم حل می‌شود که موسی بن قاسم مستقیم از زکریای مومن روایت کرده است. این روایات هم با آن روایت یکسان می شوند.

ممکن است کسی بگوید «عن» بین زکریا و معاویه یا اسحاق تصحیف از «واو» است. لکن این صحیح نیست. زیرا زکریای مومن در طبقه ابن ابی عمیر است و از معاویه و اسحاق هم روایت می‌کند. لذا راه حل ما بهتر است. راویان زکریای مومن عبارتند از:

احمد بن ابی‌عبدالله البرقی، احمد بن محمد بن عیسی، محمد بن عیسی بن عبید الیقطینی، حسن بن محمد بن سماعه و... . رواه ایشان در طبقه شاگردان ابن ابی عمیر هستند نه خود ابن ابی عمیر. لذا زکریای مومن که گفته‌اند در طبقه امام صادق است در حقیقت در طبقه ابن ابی عمیر است. لذا این سه روایت که محمد بین موسی بن قاسم و زکریا است باید بین محمد و زکریا «واو» باشد نه عن. این را هم باید اضافه کنیم که روایات موسی بن قاسم ازنظر سندی شلوغی هایی دارد و اشکالاتی وجود دارد. صاحب منتقی به این نکته اشاره‌کرده است. او از استاد و شاگرد و شاگرد شاگرد و شاگرد شاگرد شاگرد روایت کرده است. این طبیعی نیست و این اسناد تعلیقاتی داشته‌اند که راوی متوجه نشده است و یا نسخه دست شیخ صحیح نبوده است.

جمع بندی: مطمئن نیستیم که ابن ابی عمیر از زکریا المومن روایت کرده باشد. تضعیفی که در مورد زکریای المومن واردشده است هم بر اساس متن شناسی است و خیلی محکم نیست و شاید او را ضعیف هم ندانیم. واقفی بودن او معلوم نیست. احتمالا از وقف برگشته است. زیرا احمد بن محمد بن عیسی از او روایت نقل کرده است و سن او به قبل از وقف قد نمی‌دهد. بعد از وقف او راوی شده است. لذا احتمالا او از وقف برگشته باشد.

در آن سندی که ابتدائا گفتیم و محمد از زکریا المومن نقل کرده بود افراد دیگری هم هستند که خوب است بررسی شوند:

مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ

عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عُتْبَةَ کیست؟ در کتب رجال کسی به این نام نیست. در نجاشی عبدالله بن عبدالرحمن بن عتبه ترجمه شده است:

579 - عبد الله بن عبد الرحمن بن عتيبة الأسدي

كوفي [أبوه‌] يكنى أبا أمية ثقة روى عن أبي عبد الله علیه‌السلام. له كتاب نوادر. أخبرنا [ه‌] احمد بن محمد عن احمد بن محمد قال: حدثنا عمر بن احمد بن كيسبة عن علي بن الحسن الطاطري قال: حدثنا محمد بن زياد عن عبد الله به.

اگر بگوییم این عبدالرحمن بن عتبه همان عبدالله بن عبدالرحمن بن عتبه است، راوی از او محمد بن ابی عمیر است. این مؤید این است که در این سند محمد و زکریا المومن عن عبدالله بن عبدالرحمن بن عتبه باید باشد.

نفر بعدی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الصَّيْرَفِيِّ است. صدوق در مشیخه یک طریق به عبدالله بن سلیمان الصیرفی دارد به این شکل:

و ما كان فيه عن عبد اللّه بن سليمان فقد رويته عن محمّد بن الحسن- رضي اللّه عنه- عن محمّد بن الحسن الصفّار، عن يعقوب بن يزيد، عن صفوان بن يحيى؛ و محمّد ابن أبي عمير جميعا عن عبد اللّه بن سليمان‌

احتمالا مراد از عبدالله بن سلیمان در این مشیخه همان عبدالله بن سلیمان الصیرفی باشد که از اصحاب الصادق است. زیرا روایتی که در کتاب است و مشیخه به آن روایت اشاره دارد ایشان از امام صادق روایت کرده است. راویان از او هم صفوان و ابن ابی عمیر است. لکن ظاهراً در مشیخه صدوق سقط دارد. زیرا روات او در سایر روایات، از مشایخ ابن ابی عمیر هستند. ابان بن عثمان و ربیع بن محمد از شاگردان او هستند که در طبقه مشایخ ابن ابی عمیر هستند. لکن عبیس بن هشام هم از شاگردان اوست که هم طبقه ابن ابی عمیر است. ولی جالب این است که همین روایت که عبیس بن هشام عن عبدالله بن سلیمان روایت کرده است در بصائر الدرجات آمده است و در آنجا واسطه بین این دو وجود دارد.

در کافی آمده است:

4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ‌ بْنِ‌ هِشَامٍ‌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ‌ فَقَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع- وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ‌ قَالَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَبَداً.[11]

در بصائر الدرجات همین روایت با این سند آمده است:

13- حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُبَيْسِ‌ بْنِ‌ هِشَامٍ‌ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ‌[12] عَنِ الْإِمَامِ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَيْهِ كَمَا فَوَّضَ إِلَى سُلَيْمَانَ فَقَالَ نَعَمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فِيهَا وَ سَأَلَهُ آخَرُ عَنْ تِلْكَ الْمَسْأَلَةِ فَأَجَابَهُ بِغَيْرِ جَوَابِ الْأَوَّلِ ثُمَّ سَأَلَهُ آخَرُ مِنْ تِلْكَ الْمَسْأَلَةِ فَأَجَابَهُ بِغَيْرِ جَوَابِ الْأَوَّلَيْنِ ثُمَّ قَالَ هَذَا عَطَاؤُنَا فَأَمْسِكَ أَوْ أَعْطِ بِغَيْرِ حِسَابٍ وَ هَكَذَا هِيَ فِي قِرَاءَةِ عَلِيٍّ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَحِينَ أَجَابَهُمْ بِهَذَا الْجَوَابِ يَعْرِفُهُمُ الْإِمَامُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ‌ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ‌ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ‌ لَا يَخْرُجُ مِنْهَا أَبَداً ثُمَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ لَوْنَهُ وَ إِنْ سَمِعَ كَلَامَهُ مِنْ خَلْفِ حَائِطٍ عَرَفَهُ وَ عَرَفَ مَا هُوَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‌ وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ‌ فَهُمُ الْعُلَمَاءُ وَ لَيْسَ يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ الْأَلْسُنِ تَنْطِقُ إِلَّا عَرَفَهُ نَاجٍ أَوْ هَالِكٌ فَلِذَلِكَ يُجِيبُهُمْ بِالَّذِي يُجِيبُهُمْ بِهِ.

عبدالصمد بن بشیر بین این دو نفر واسطه شده است. لذا به نظر می‌رسد که در مشیخه صدوق اشکالی باشد و ابن ابی عمیر از عبدالله بن سلیمان باواسطه نقل کند نه مستقیم. بنابراین در این سند محل بحث باید بین ابن ابی عمیر و زکریا المومن «واو» است نه عن. زیرا ابن ابی عمیر با یک واسطه از او نقل می‌کند نه دو واسطه.

همه این قرائن مؤید این است که تصحیفی در این اسناد وجود دارد و ابن ابی عمیر از زکریا المومن روایت نکرده است.

برخی از نقوض جوابی ندارند. عبدالله بن بکیر از مشایخ ابن ابی عمیر است و فطحیه هم هست.

0.0.0.1- مالک بن انس

او سال 179 فوت کرده است. کتاب مالک بن انس را ابن ابی عمیر نقل کرده است. مالک هم از ائمه اهل تسنن است. یک روایت ابن ابی عمیر از مالک نقل کرده است. در این روایت در خصال شیخ صدوق آمده است:

3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ احمد بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو احمد مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ الْأَزْدِيُّ قَالَ سَمِعْتُ‌ مَالِكَ‌ بْنَ‌ أَنَسٍ‌ فَقِيهَ‌ الْمَدِينَةِ يَقُولُ‌ كُنْتُ أَدْخُلُ إِلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَيُقَدِّمُ لِي مِخَدَّةً وَ يَعْرِفُ لِي قَدْراً وَ يَقُولُ لِي يَا مَالِكُ إِنِّي أُحِبُّكَ فَكُنْتُ أُسَرُّ بِذَلِكَ وَ احمد اللَّهَ عَلَيْهِ قَالَ وَ كَانَ ع رَجُلًا لَا يَخْلُو مِنْ إِحْدَى ثَلَاثِ خِصَالٍ إِمَّا صَائِماً وَ إِمَّا قَائِماً وَ إِمَّا ذَاكِراً وَ كَانَ مِنْ عُظَمَاءِ الْعِبَادِ وَ أَكَابِرِ الزُّهَّادِ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ كَثِيرَ الْحَدِيثِ طَيِّبَ الْمُجَالَسَةِ كَثِيرَ الْفَوَائِدِ فَإِذَا قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اخْضَرَّ مَرَّةً وَ اصْفَرَّ أُخْرَى حَتَّى يُنْكِرَهُ مَنْ كَانَ يَعْرِفُهُ وَ لَقَدْ حَجَجْتُ مَعَهُ سَنَةً فَلَمَّا اسْتَوَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ عِنْدَ الْإِحْرَامِ كَانَ كُلَّمَا هَمَّ بِالتَّلْبِيَةِ انْقَطَعَ الصَّوْتُ فِي حَلْقِهِ وَ كَادَ أَنْ يَخِرَّ مِنْ رَاحِلَتِهِ فَقُلْتُ قُلْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا بُدّ لَكَ مِنْ أَنْ تَقُولَ فَقَالَ يَا ابْنَ أَبِي عَامِرٍ كَيْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ وَ أَخْشَى أَنْ يَقُولَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ. [13]

این روایت مدح امام صادق از قول مالک است. گفتیم که اشکال ندارد که فضائل اهل‌بیت را از اهل سنت نقل کنند و این را یک نقطه ضعف حدیثی نیست بلکه شاید نقطه قوت باشد. ابن ابی عمیر کتاب مالک را هم روایت کرده است. کتابش را نمی‌دانیم در چه موضوعی بوده است. شاید این کتاب هم در فضائل اهل‌بیت باشد. زیرا ابن ابی عمیر گفته بود که من از عامه روایت نقل نمی کنم. ولی یک کتاب از مالک نقل کرده است و احتمال دارد در فضائل اهل‌بیت باشد.

وهب بن وهب ابوالبختری

به‌هرحال برخی موارد نقض قابل پاسخ نیست. یکی از این موارد عبدالله بن بکیر است. یکی دیگر وهب بن وهب ابوالبختری است. ابن ابی عمیر از او یک روایت داشته است. تهذیب ج 3 ص 150 آمده است:

325- 8- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ- عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: مَضَتِ السُّنَّةُ أَنَّهُ لَا يُسْتَسْقَى إِلَّا بِالْبَرَارِي حَيْثُ يَنْظُرُ النَّاسُ إِلَى السَّمَاءِ وَ لَا يُسْتَسْقَى فِي الْمَسَاجِدِ إِلَّا بِمَكَّةَ.[14]

احتمال دارد در سند یک خللی باشد. محمد بن خالد البرقی از ابوالبختری مستقیم نقل می‌کند. لذا بواسطه ابن ابی عمیر باید اشتباه باشد. راوی عمده ابی البختری محمد بن خالد البرقی است. احتمال دارد تصحیف باشد و ابن ابی عمیر اشتباها زیاد شده باشد.

ابوالبختری بی شک ضعیف بوده است. لکن در مجمع الرجال قهبایی از ابن غضائری مطلبی را نقل می‌کند. ایشان می‌نویسد:

كذاب عامي إلا أن له عن جعفر بن محمد علیه‌السلام أحاديث كلها يوثق بها.

البته گفتیم این عبارت در برخی نسخه ها لایوثق بها است. در خلاصه علامه لایوثق بها است. در خلاصه علامه آمده است:

و كان كذابا قاضيا عاميا إلا أن له أحاديث عن جعفر بن محمد علیه‌السلام كلها لا يوثق بها

در صورت لایوثق بها ممکن است سؤال شود «الا» استثناء از چیست؟ قبلا گفتیم که این استثنا از عامی بودن است. توضیح ذلک: در کتب خاصه روات عامه را ترجمه نمی‌کنند مگر اینکه از ائمه ما روایت کرده باشند. در مورد ایشان می‌گوید عامی است الا اینکه از امام صادق روایت کرده است ولی هیچ‌کدام معتبر نیستند. نسخه چاپی رجال علامه اشتباهاتش زیاد است. باید نسخه‌های خطی معتبری از این کتاب پیدا کنیم و آن نسخه ها را ببینیم. شیخ طوسی روایاتی که از وهب بن وهب از امام صادق نقل شده است بارها اشاره‌کرده است که روایاتش مورد اعتماد نیست. لذا به نظر همین نسخه «لایوثق بها» صحیح است.[15]


[12] سأله رجل، هكذا في البحار.
[15] استاد در جلسه 71 فرمودند که وهب بن وهب کسی است که اجلا از او زیاد روایت نقل کرده اند لذا کتاب او مورد اعتماد است و با همین قرینه عبارت «یوثق بها» را ترجیح دادند.جمعبندی: البته اگر عبارت «یوثق بها» را هم ترجیح دهیم باز هم مشکل حل نمی شود. زیرا بالاخره ایشان عامی و مورد اعتماد خواهد بود و شیخ ادعا کرده بود که مرسلات ایشان قابل معارضه با مسندات امامی هستند. لذا وهب بن وهب ولو مورد اعتماد باشد ولی نقض قاعده محسوب می شود. البته ظاهرا فقط یک مورد ابن ابی عمیر از او نقل کرده است و با یک مورد نمی توان گفت قاعده خراب می شود. گذشته از این که احتمال تصحیف هم در این سند منتفی نیست. (مقرر عفی عنه).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo