< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد حسین شوپایی

1400/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: وجه سومی که دلالت دارد بر عدم مشروعیت نافله لمن علیه الفریضة القضائیة

وجه سوم برای عدم مشروعیت اتیان نافله لِمَن علیه الفریضه القضائیه ، صحیحۀ یعقوب بن شعیب بود. گفته شد که این روایت در مورد خودش ـ یعنی : اتیان به نافلۀ صبح لمن علیه الفریضه القضائیه ـ معارَض با دو دسته از روایات است. یک دسته از روایات ، روایت ابی بصیر بود که مربوط به اشخاص عادی بود. و دستۀ دوم از روایات ، روایاتی بود که دلالت بر این داشت که پیامبر(ص) نماز صبحش قضاء شده بود و بعد از بیدار شدن ابتداء نافله خواندند و بعد نماز صبحشان را قضاء کردند.

کلام در این بود که : تنافی بین صحیحۀ یعقوب بن شعیب با این دو دسته از روایات چگونه حلّ میشود؟

مرحوم شیخ طوسی در استبصار و تهذیب در مقام جمع بین این ها فرموده اند : آن دو دسته از روایات که دلالت بر جواز اتیان نافله لِمن علیه الفریضه القضائیه میکنند حمل بر جایی میشوند که شخص امام جماعت باشد و میخواهد منتظر اجتماع الناس بماند ، براین اساس برای چنین شخصی اتیان نافله قبل الفریضه مجال دارد. ولی کسی که میخواهد نمازش را فُرادا بخواند دیگر نمیتواند نافله را مقدم بکند بلکه میبایست ابتداء فریضه را بخواند. این جمع مرحوم شیخ بود.

گفته شد : ما که صحیحۀ یعقوب بن شعیب با موثقۀ ابی بصیر را نگاه میکنیم ، این جمع در آنجا وجه و شاهدی ندارد چرا که موثقۀ ابی بصیر بصورت مطلق و بدون قید حکم به تقدیم نافله میکند و روایت یعقوب بن شعیب هم حکم به تقدیم فریضه کرده است ، لذا اینها باهمدیگر تنافی دارند.

اما تنافی بین روایت یعقوب بن شعیب با روایاتی که دلالت بر قضاء نماز صبح از پیامبر (ص) دارند ، چگونه حل میشود؟

مرحوم حکیم فرمودند که : همانطور که در تنافی بین موثقۀ ابی بصیر با صحیحۀ یعقوب بن شعیب ، جمع شیخ طوسی جمع صحیحی نبود بلکه جمع صحیح همان حمل بر ترخیص است که در کلام مرحوم فیض در وافی وارد شده است و نوع محققین هم به همین نحو جمع کرده اند ، در رابطۀ با صحیحۀ یعقوب بن شعیب با روایات دالّ بر قضاء نماز صبح از پیامبر (ص) هم مطلب به همین نحو است و جمع به همین صورت واقع میشود. ایشان فرموده بودند که : ولو دلالت این روایات بر خواب ماندن حضرت (ص) از نماز صبح قابل أخذ نیست چرا که مخالف با اصول مذهب است و باتوجه به اینکه در این روایت نوم ، مصداق نوم من الشیطان قرار داده شده است دیگر این معنا در مورد نبی (ص) قابل التزام نیست و عقل و کتاب و سنت دلالت بر بطلان و فساد آن میکند ، لکن دلالت این روایات بر اینکه تنفّل لمن علیه الفریضه جایز است مشکلی ندارد و واجب الأخذ است و وقتی که ما در اتیان نافله لمن علیه الفریضه ترخیص داشتیم بوسیلۀ آن صحیحۀ یعقوب بن شعیب را حمل بر این میکنیم که حکم در آن حکم الزامی نیست. این فرمایش مرحوم حکیم بود.

مرحوم خویی نسبت به این فرمایش مرحوم حکیم اشکال کرده اند و فرموده اند : اگر که شما به مفاد و مدلول مطابقی این روایات أخذ نکردید دیگر وجهی ندارد که بخواهید به مدلول التزامی آنها ـ که جواز التنفل لمن علیه الفریضه باشد ـ أخذ بکنید با سقوط مدلول مطابقی از حجیت دیگر حجیت مدلول التزامی معنا ندارد.

در مقام بررسیِ این روایات دالّ بر نوم النبی (ص) عن الصلاه میبایست در سه مقام و سه مرحله بحث بکنیم :

مقام و مرحلۀ اول اینست که : آیا اساساً مدلول مطابقی این روایات که دلالت بر نوم النبی (ص) عن الصلاه قابل أخذ هست یا نه؟

مرحلۀ دوم اینست که : اگر که این روایات در مدلول مطابقیشان قابل أخذ باشند ، مقتضای جمع بین این روایات با روایت یعقوب بن شعیب چه چیزی است و تنافی بینهما را چگونه بايد حلّ کنیم؟

مرحلۀ سوم اینست که : اگر که ما این روایات را قابل أخذ در مدلول مطابقیشان ندانستیم ، آیا بلحاظ مدلول التزامی میتوانیم به آنها أخذ بکنیم یا نه؟

اما مرحلۀ اول از بحث که آیا مدلول مطابقی این روایات قابل أخذ است یا نه ؟

مرحوم شهید بعد از بیان این روایات در ذکری فرموده اند که : در این روایات فوائدی هست که یکی از آنها اینست که : خداوند متعال پیامبرش را بخواب برده است تا اینکه بعضی از أمت بواسطۀ خواب ماندن از نماز فریضه سرزنش نشوند و این امر بعنوان عیب و عار برای مؤمنین بحساب نیاید. و بعد هم فرموده اند که : و لم یقف علی رادٍّ لهذا الخبر من حیث توهم القدح فی العصمه. یعنی ندیده ام که کسی از اصحاب این روایات را از جهت اینکه این نوم نبی (ص) منافات با عصمت دارد ، ردّ بکند.

در توضیح کلام مرحوم شهید در ذکری گفته میشود که : خداوند متعال مراعاهً للمصلحه النوعیه و از باب تسهیل بر أمت و برای اینکه اگر کسی از انجام فریضه خواب ماند مورد تشنیع مردم قرار نگیرد و از انظار ساقط نشود ، این خواب را بر پیامبرش (ص) مستولی کرده است ، و مخصوصاً نسبت به انسانهای بزرگ و جلیل القدر برای اینکه مورد عیب جویی قرار نگیرند خداوند متعال خواب را بر پیامبرش (ص) مستولی کرده است و إلا اگر که این امر اتفاق نمی افتاد مؤمنین در معرض این عیب جویی بودند مخصوصاً اگرشخصی که از نمازش خواب ماند انسان بزرگ و جلیل القدری باشد. این توجیه مرحوم شهید در ذکری نسبت به این روایات بود.

لکن همانطور که در کلمات اعلام دیگر مانند صاحب حدائق و مرحوم حکیم و مرحوم خویی وارد شده است ، این مسئلۀ نوم النبی (ص) عن الصلاه مانند سهو در موضوعات است که منافات با عصمت دارد ووجه منافاتش هم اینست که : این امر موجب سلب اعتماد از معصوم (ص) میشود. به این بیان که گفته میشود که : این آقایی که در کار خودش معرض اشتباه است دیگر اعتماد به او در بیان احکام شریعت و تبلیغ دین هم نيست . فلذا به همان نحوی که سهو النبی (ص) نفی شده است و گفته شده است که با عصمت سازگاری ندارد این مسئلۀ نوم النبی (ص) عن الفریضه هم از اموری است که قادح در عصمت است فلذا نمیتوانیم به این مدلول مطابقی أخذ بکنیم.

البته اضافه بر آن وجهی که نسبت به سهو النبی (ص) وجود دارد و در اینجا هم جاری است در خصوص این روایاتی که دلالت بر نوم النبی (ص) از فریضه میکنند ، یک تعبیراتی در این روایات وجود دارد که این تعبیرات دلالت بر این دارند که نومی که در اینجا پیدا شده است من الشیطان بوده است و از باب نوم رحمانی نبوده است ، و مشخص است که این معنا دیگر قابل التزام نیست.

پس این روایات بر دو مطلب دلالت دارند : یک مطلب اصل نوم النبی (ص) عن الفریضه و مطلب دیگر هم اینست که نومی که در اینجا اتفاق افتاده است به تصرف از جانب شیطان بوده است. مطلب اول به همان وجهی که سهو النبی (ص) قابل التزام نیست ، آن هم قابل التزام نیست ، مطلب دوم هم که دیگر بطلانش أوضح است. فلذا تعبیر مرحوم حکیم نسبت به مطلب اول اینست که این امر قادح عصمت است. و نسبت به مطلب دوم که میگوید نوم من الشیطان بوده است فرموده اند که عقل و کتاب سنت بر بطلان این مطلب دلالت دارند.

البته وجهی که مرحوم خویی در اینجا برای عدم جواز اخذ به این روایات ذکر کرده اند ، همان مطلب دوم است که دلالت بر شیطانی بودن نوم پیامبر(ص) میکند و حال اینکه جا داشت ایشان قسمت اول را هم بیان میکردند و میفرمودند اصل خواب ماندن رسول الله (ص) از فریضه هم نقصی است که منافات با عصمت دارد.

اما اینکه کدام عبارت این روایات دلالت بر شیطانی بودن نوم النبی (ص) در اين حادثه میکند ؟ مرحوم خویی به مواردی اشاره کرده اند :

مورد اولی که دلالت بر شیطانی بودن این نوم دارد اینست که در صحیحۀ عبدالله بن سنان وارد شده است که حضرت (ص) بعد از بیدار شدن فرمودند : « نمتم بوادی الشیطان ».

خب این تعبیر دلالت بر این دارد که نوم و خوابی که در اینجا اتفاق افتاده است نومی بوده که شیطان درآن تصرف کرده است نه اینکه از جانب خداوند و نوم رحمانی باشد.

توضیح اکثر نسبت به این فرمایش مرحوم خویی اینست که : ولو در این عبارت « نمتم بوادی الشیطان » خطاب حضرت (ص) به مابقی افراد است و فرموده اند که : « شما در وادی شیطان خوابیده ایید و مورد تصرف شیطان قرار گرفته ایید » ولی چون قبل از این حضرت (ص) به بلال فرمودند که : « چرا أذان نگفتی و مردم را برای نماز صبح بیدار نکردی ؟» بلال در جواب گفت : « أرغدنی الذی أرغدک الله » یعنی همانی که شما را به خواب برد مرا هم بخواب برد. باتوجه به اینکه در قبل بلال اینگونه گفت و حضرت (ص) هم ردعی از آن نکرده اند ، اینکه بعد از این فرموده اند « نمتم بوادی الشیطان » این معنایش اینست که : همانطور که نوم و خواب شما از جانب شیطان بوده است ، نوم صادر از من هم ازجانب شیطان بوده است. پس ولو که عبارت وارد در ذیل به تنهایی دلالت بر شیطانی بودن نوم نبی (ص) نکند ولی با توجه به اینکه در قبل از جانب بلال خواب همه یکسان دیده شده است و حضرت هم ردعی نکرده اند ، اینکه در ذیل فرموده اند « نمتم بوادی الشیطان » مراد اینست که : شیطان در همه تصرف کرده است و نگذاشته است که نماز بخوانیم.

تعبیر دومی که دلالت بر شیطانی بودن نوم النبی (ص) میکند تعبیری است که بازهم در همین روایت عبدالله بن سنان نسبت به حضرت (ص) وارد شده است که « و کره المقام ». در روایت است که : رسول الله (ص) نسبت به مُقام و ماندن در آن واردی کراهت پیدا کردند و نخواستند بمانند.

مرحوم خویی فرموده اند که : این عبارت میگوید که اینجا ، جای تصرف شیطان است و إلا اگر نوم النبی (ص) برای مصلحت بود دیگر جا نداشت که حضرت (ص) از باقی ماندن در آن مکان کراهت داشته باشند.

تعبیر سومی که دلالت بر شیطانی بودن نوم النبی (ص) میکند اینست که در روایت زراره که در ذکری نقل شده است و حدیث ششم باب سی و یک است ، آمده است که : « فقال رسول الله (ص) : قوموا فتحولوا عن مکانکم الذّی اصابکم فیه الغفله » یعنی بلند شوید و این مکانی که محل غفلت است را ترک کنیم. و این نشان میدهد که نومی که برای همه اتفاق افتاده است از باب غفلت است نه اینکه رحمانی بوده است.

تعبیر و شاهد چهارمی که دلالت بر شیطانی بودن نوم النبی (ص) میکند ، تعبیری است که در روایت دعائم الاسلام وارد شده است. در آن روایت مطلب اضافه ایی وارد شده است ، در آن روایت هست که : « تنحوا من هذا الوادی الذی اصابتکم فیه هذه الغفله فأنّکم بتّم بوادی الشیطان»

اینها فقراتی بود که از آنها اینچنین استفاده میشود که مدلول مطابقی این روایات نه تنها تحقق النوم عن الفریضه از جانب رسول الله (ص) است بلکه این نوم ، نوم از جانب رحمان نبوده است بلکه نوم از جانب شیطان بوده است.

همانطور که گفته شد : ولو که بطلان مطلب دوم که شیطانی بودن نوم رسول الله (ص) باشد ، اوضح است و عقل و کتاب و روایات بر بطلان آن دلالت میکنند ولی آن مطلب اول که اصل نوم النبی (ص) عن الفریضه باشد هم قابل التزام نیست چرا که همان محذوری که در مورد سهو النبی نسبت به موضوعات وجود دارد در اینجا هم وجود دارد و جاری است.

منتهی نسبت به اینکه مرحوم شهید در ذکری فرموده اند : ما کسی از اصحاب را ندیدیم که این روایت را بخاطر قدح آن به عصمت ردّ بکند ، مرحوم صاحب حدائق جواب داده اند و فرموده اند که : بله در خصوص این مسئله و روایت اصحاب چیزی نگفته اند ولی همۀ آن مطالبی که اصحاب در ردّ سهو النبی (ص) بیان کرده اند در اینجا هم می آید. اضافه براینکه مرحوم شیخ مفید که در ردّ ادعای مرحوم صدوق مبنی بر امکان سهو النبی (ص) رساله نوشته اند ، به همین نوم النبی (ص) هم اشاره کرده اند و فرموده اند که این روایت هم از همين باب است و قابل اخذ نیست .[1]

پس نسبت به مرحلۀ اول که آیا مدلول مطابقی روایات دالّ بر قضاء فریضه عن رسول الله (ص) قابل التزام است یا نه ؟ گفته میشود که این روایات قابل التزام نیستند و با عصمت پیامبر (ص) منافات دارند.

مرحلۀ دوم از بحث اینست که : اگر مفاد مطابقی این روایات را قابل التزام بدانیم ، جمع بین این روایات دالّ بر قضاء فریضه عن رسول الله (ص) (که میگویند حضرت (ص) بعد از بیدار شدن ابتدا نافله خواندند و بعد مشغول قضاء نماز صبح شدند) با آن صحیحۀ یعقوب بن شعیب (که دلالت بر عدم جواز اتیان نافله لمن علیه الفریضه القضائیه میکرد )به چه نحوی است؟

همانطور که اشاره شد مرحوم حکیم فرموده اند که : از این روایات جواز التنفل لمن علیه الفریضه استفاده میشود و در مقام جمع بین این روایات و روایت یعقوب بن شعیب میبایست روایت یعقوب بن شعیب را حمل بر رخصت بکنیم.

لکن در کلام مرحوم خویی وارد شده است که : اگر این روایت قابل أخذ بود در مقام جمع بین این روایت و روایت یعقوب بن شعیب میبایست به آن جمع مرحوم شیخ طوسی ملتزم بشویم. چرا که مورد این روایت جايی است که حضرت (ص) نماز را به جماعت خواندند و بصورت طبیعی برای اینکه مردمی که خواب ماندند بخواهند ملحق به جماعت بشوند یک وقت خاصی میطلبد ، فلذا این روایت دلالت دارد بر جواز التنفل لمن علیه الفریضه القضائیه در جایی که شخص منتظر جماعت است. از آنجائیکه این روایت اطلاق ندارد و از جهت موردی خاص در این مورد است اگر نسبت بین این روایت عبدالله بن سنان با روایت یعقوب بن شعیب را بسنجیم ، نسبت بینهما عموم خصوص مطلق است و جمع میشود جمع عرفی و با شاهد و از جمع تبرعی خارج میشود.

بله اگر که این روایت مانند موثقۀ ابی بصیر بود که در آن اسمی از جماعت نبود بلکه مطلق بود ، در اینصورت دیگر نمیشد به این جمع ملتزم شد ولی با توجه به این خصوصیتی که در این روایت وجود دارد ، این جمع جمع صحیح و عرفی میشود.

منتهی مشکل اینست که این روایات قابل اخذ نیستند فلذا دیگر نوبت به جمع آنها با روایت یعقوب بن شعیب نمیرسد.

مطلبی که به این مرحلۀ دوم اضافه میشود اینست که : اگر گفتیم صحیحۀ عبدالله بن سنان و امثالش موجب تقیید صحیحۀ یعقوب بن شعیب میشود ، دوباره برمیگردیم به آن جمعی که بین صحیحۀ یعقوب بن شعیب و موثقۀ ابوبصیر انجام دادیم و از آن جمع عدول میکنیم چرا که آن جمع ، جمع حکمی بود. به این بیان که صحیحۀ یعقوب بن شعیب با موثقۀ ابوبصیر مورداً تباین داشتند و هر دو مطلق بودند و جمعی که بین آنها انجام شد ، جمع حکمی و از باب رفع ید از ظهور در منع و حمل بر ترخیص بود. و جمع حکمی در جایی قابل التزام است که جمع موضوعی وجود نداشته باشد ولی اگر که بین الروایتین جمع موضوعی وجود داشته باشد و از جهت موردی ، جمع به تقیید و یا تخصیص وجود داشته باشد دیگر نوبت به جمع حکمی نمیرسد.

باتوجه به این مطلب اگر در نسبت بین صحیحۀ یعقوب بن شعیب و صحیحۀ عبدالله بن سنان گفتیم که : جمع عرفی در اینجا به تقیید است. به این بیان که : مفاد صحیحۀ یعقوب بن شعیب مربوط به جایی میشود که شخص میخواهد نماز فرادا بخواند و انتظار جماعت نمیکشد در آنجا این شخص نباید نافله بخواند. پس مورد صحیحۀ یعقوب بن شعیب بعد از تقییدش به صحیحۀ عبدالله بن سنان ، خاص میشود یعنی مربوط به مورد غیر انتظار الجماعه میشود.

حال اگر این مفاد تقیید خوردۀ صحیحۀ یعقوب بن شعیب را با موثقۀ ابی بصیر در نظر بگیریم که بنحو مطلق میگفت که : برای شخص جایز است که قبل از فریضۀ قضائیه نافله بخواند ؛ در اینجا صحیحۀ یعقوب بن شعیب خاص نسبت به موثقۀ ابی بصیر میشود.

بله در حالت ابتدائی و بدون ملاحظۀ روایت عبدالله بن سنان ، نسبت بین صحیحۀ یعقوب بن شعیب با موثقۀ ابی بصیر تباین بود ولی بعد از تخصیص صحیحۀ یعقوب بن شعیب به روایت عبدالله بن سنان ، نسبت بین آن و موثقۀ ابی بصیر هم عوض میشود و عموم خصوص مطلق میشود و بر اساس این نسبت منقلب شده جمع عرفی تقیید روایت ابی بصیر میشود نه اینکه بخواهیم حمل بر رخصت بکنیم. و این غیر از مدعای مرحوم حکیم و مرحوم خویی است.

منتهی تمام اشکال در این مرحلۀ دوم در اینست که : صحیحۀ عبدالله بن سنان قابل التزام و أخذ نیست. ولی اگر که قابل أخذ باشد نتیجۀ جمع عرفی این میشود که ما میبایست ملتزم به تقیید بشویم.

 


[1] - الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: 273 فمن كلامه في تلك الرسالة المشار إليها ما صورته: و الخبر المروي أيضا في نوم النبي (صلى الله عليه و آله) عن صلاة الصبح من جملة الخبر عن سهوه في الصلاة فإنه من اخبار الآحاد التي لا توجب علما و لا عملا، و من عمل عليه فعلى الظن معتمد في ذلك بدون اليقين، و قد سلف قولنا في نظير ذلك ما يغني عن إعادته في هذا الباب.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo