< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد حسین شوپایی

1401/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فصلٌ فی القبلة

فصل في القبلة و هي المكان الذي وقع فيه البيت - شرفه اللّه تعالى - من تخوم الأرض إلى عنان السماء (1)، للناس كافة، القريب و البعيد، لا خصوص البنية.

بحث به فصل پنجم از فصول کتاب الصلاه رسید. مرحوم سید احکام مرتبط به قبله را در ضمن سه فصل بیان کرده اند:

فصل پنجم : تحدید قبله ، کیفیت احراز قبله و احکام قبله بیان میشود.

فصل ششم : استقبال قبله برای چه اموری شرط است.

فصل هفتم : احکام خلل در قبله.

فصل پنجم

مرحوم سید قبل از ذکر 17 مساله ای که در این فصل مورد بررسی قرار میگیرد ، مقدمه ای را ذکر کرده اند . حال در خود این عبارات جهاتی مربوط به تحدید قبله مطرح شده است. ( مراد از قبله چه چیزی است ). بعد از فراغ از اصل اینکه بر اساس آیات و روایات بلکه ضرورت دین ، قبله مسلمین کعبه مکرمه است ، جهاتی در قبله بودن کعبه وجود دارد که باید بررسی بشود.

جهت اول

اینست که آیا مراد از قبله بودن کعبه ی مکرمه ، بناء ( ساختمان ) کعبه ی مکرمه است یا قبله ، فضایی است که بیت شریف در آن واقع شده است نه خود ساختمان .

در فرض اینکه مراد از کعبه فضاء باشد آیا قبله خصوص فضایی است که این بناء آن فضا را اشغال کرده است و آن فضاء مشغول به بناء است یا قبله فقط فضایی که کعبه در او قرار گرفته است نیست بلکه از طرف فوق و تحت ادامه دارد یعنی از طرف فوق الی عنان السماء و از طرف تحت الی تخوم الارض میباشد. از عبارت مرحوم سید روشن میشود که مراد از قبله ، خود بناء نیست بلکه فضاء میباشد و آن هم نه خصوص فضایی که مشغول به این بناء است بلکه فضایی که از طرف بالا و پایین ادامه دارد ، قبله میباشد.

بررسی قسمت اول

در این جهت از بحث ، قسمت اول که خصوص بناء قبله نیست بلکه فقط علامت و نشانه ی قبله است ، جای اشکال ندارد و کسی در این قسمت هم مخالف مساله نیست و همه گفته اند که بناء خصوصیت ندارد به نحوی که اگر بناء را به جای دیگری منتقل بکنند ، قبله عوض نمیشود یا اگر بناء را از بین ببرند ، اینطور نیست که قبله بودن از بین رفته باشد بلکه آن چه که قبله است فضاء و مکان است ولو بنایی در آن مکان ثابت نباشد.

دلیل این مطلب اینست که در بعضی از ازمنه ، این بناء هدم شده بود حال در آن فاصله ای که بناء از بین رفته بود و بنایی در کار نبود ، مردم نماز میخواندند و نماز به طرف قبله برای آن ها موضوعیت داشت لذا از جهت قبله بودن، بناء خصوصیت ندارد بلکه آن فضاء و مکان خصوصیت دارد و اگر بناء در آن مکان باشد طبعا علامت برای آن مکان هست اما این طور نیست که قبله بودن کعبه متقوم به وجود بناء باشد که با نبود بناء قبله بودن از بین برود. لذا این قسمت مسلم است ولو به حسب ادله اگر نگاه بکنیم درست است که کعبه به عنوان بیت مصداق قبله قرار داده شده است مانند صحیحه عبدالله بن سنان :

عَنِ الصَّادِقِ عليه السّلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُرُمَاتٍ ثَلَاثاً لَيْسَ مِثْلَهُنَّ شَيْ‌ءٌ- كِتَابُهُ وَ هُوَ حِكْمَتُهُ وَ نُورُهُ- وَ بَيْتُهُ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلنَّاسِ- لَا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ تَوَجُّهاً إِلَى غَيْرِهِ وَ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ ص.[1]

 

اما با توجه به آن نکته ای که گفته شد عنوان بیت خصوصیت ندارد

لذا این قسمت (که بناء در قبله خصوصیت ندارد )، اتفاقی است و جای اشکال ندارد. بله کعبه ی مکرمه غیر ازاینکه موضوع برای استقبال میباشد ، موضوع برای طواف هم هست اینکه طواف باید به دور کعبه باشد در این بحث عنوان بناء موضوعیت دارد لذا در شرایط طواف گفته شده است که طواف باید اطراف بیت باشد لذا اگر کسی در طبقات مسجد الحرام در طبقه ای که بالاتر از بیت است طواف بکند این طواف مشکل دارد در نتیجه در رابطه با طواف عنوان بناء خصوصیت دارد اما در رابطه با نماز عنوان بناء خصوصیت ندارد.

بررسی قسمت دوم

عمده بحث قسمت دوم است یعنی وقتی بناء خصوصیت نداشت و ملاک آن فضایی بود که به بناء مشغول شده است آیا آن فضایی که قبله است تنها آن فضایی است که مشغول به بناء است ( با یک مقدار اضافه که تبعیت عرفی با بناء دارد ) یا اینکه فضای در آن مکان به نحو وسیع که از طرف فوق و تحت جریان دارد ، قبله است نه خصوص فضای چند متری که بناء کعبه در آن قرار گرفته است.؟

بیان اقوال

قول اول

مشهور بین فقهاء اینست که قبله فضاء است من تخوم الارض الی عنان السماء یعنی مقصود اینست که فضاء اختصاص به مکان خاصی ندارد بلکه از دو طرف توسعه دارد. مرحوم حکیم هم فرموده اند که در بعضی از کتب ادعای بلاخلاف شده است .

قول دوم

در مقابل مرحوم خویی فرموده اند اینکه مشهور شده است که من تخوم الارض الی عنان السماء قبله میباشد ، اصلی ندارد بلکه آن مقداری از فضاء که میتوانیم به قبله بودن آن ملتزم بشویم ، همان فضایی است که مشغول به این بناء است با یک مقدار اضافی که ملحق عرفا به این بناء است و الا قبله بودن من تخوم الارض الی عنان السماء اصلی ندارد.

ادله قول مشهور

مشهور و کسانی که قائل به تخوم الارض الی عنان السماء شده اند دو وجه برای اثبات این مدعی ذکر کرده اند:

وجه اول

اینست در باب صلاه الی القبله بلااشکال ، کسی که در مکانی نماز بخواند که ارفع از بیت شریف است نماز او صحیح است مثلا کسی در کوه ابوقبیس یا در طبقات بالای هتل های اطراف مسجد الحرام نماز بخواند بلا اشکال نماز اینها به سمت قبله صحیح است و صحت نماز این اشخاص متوقف بر اینست که آن چیزی که قبله است خصوص آن فضای محدود نباشد و الا اگر خصوص فضای محدود باشد ،کسی که در 100 متر بالا تر به آن رو بکند ، استقبال صدق نمیکند.

با توجه به اینکه نماز این افراد قطعا صحیح است و از طرفی صحت نماز اینها چه کسانی که در طبقات بالا نماز میخوانند و چه کسانی که در طبفات پایین نماز میخوانند، متوقف بر اینست که قبله فضای وسیع باشد نه فضای محدود به چند متر خاص ( و الا اگر فضای محدود ، قبله باشد نمازشان صحیح نیست ) پس معلوم میشود که ما هو المراد از قبله بودنِ کعبه ، همان فضای وسیع است نه فضای محدود.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 414 )

و الذي دعاهم إلى الالتزام بذلك في المقام تصحيح صلاة من يصلي في مكان أرفع من البيت كقلل الأجبال أو أخفض كالسراديب و الآبار، زعماً منهم توقف الصحة على هذا المبنى و كونها ثمرة مترتبة عليه، و إلا فاستقبال نفس البناء أو الفضاء المشغول به لا يكاد يتحقق في هذين الموردين.

وجه دوم

استدلال به روایات است . در اینجا سه روایت وجود دارد که در باب هشت از ابواب قبله در وسائل ذکر شده است و بر اساس این روایات ، مشهور قائل شده اند که قبله آن فضای وسیع است نه خصوص فضای محدود.

روایت اول

5335 - مُحَمَّدُ بْنُ‌ الْحَسَنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنِ‌ اَلطَّاطَرِيِّ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ أَبِي حَمْزَةَ‌ عَنْ‌ عَبْدِ اللَّهِ‌ بْنِ‌ سِنَانٍ‌ عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: سَأَلَهُ‌ رَجُلٌ‌ قَالَ‌ صَلَّيْتُ‌ فَوْقَ‌ أَبِي قُبَيْسٍ‌ الْعَصْرَ فَهَلْ‌ يُجْزِي ذَلِكَ‌ وَ اَلْكَعْبَةُ‌ تَحْتِي قَالَ‌ نَعَمْ‌ إِنَّهَا قِبْلَةٌ‌ مِنْ‌ مَوْضِعِهَا إِلَى السَّمَاءِ‌ .

بررسی روایت اول

مرحوم خویی فرموده اند که از نظر دلالی در این روایت اشکالی وجود ندارد اما اشکالی که در این روایت وجود دارد اینست که از حیث سند ضعیف است چرا که مرحوم شیخ این روایت را به سندش از علی بن حسن طاطری نقل کرده است و سند شیخ به طاطری مشتمل بر علی بن محمد بن زبیر قرشی هست که در مورد او توثیقی وارد نشده است و علت اینکه صاحب حدائق از این روایت تعبیر به موثق کرده است بخاطر اینست که علی بن طاطری ولو ثقه است اما جزء عماد واقفیه بوده است لذا صاحب حدائق تعبیر به موثق کرده است اما مرحوم خویی فرموده اند این روایت در حد موثق هم نیست چراکه سند مرحوم شیخ به علی بن حسن طاطری مشکل دارد.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 419 )

الثانية: ما رواه الشيخ بإسناده عن الطاطري عن محمد بن أبي حمزة عن عبد اللّٰه بن سنان عن أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) قال: «سأله رجل قال: صليت فوق أبى قبيس العصر فهل يجزئ ذلك و الكعبة تحتي‌؟ قال: نعم، إنها قبلة من موضعها إلى السماء» و هذه و إن كانت ظاهرة الدلالة على المطلوب لكنها ضعيفة السند، لأن في طريق الشيخ إلى الطاطري، علي بن محمد بن الزبير القرشي و لم يوثق، و تعبير صاحب الحدائق عنها بالموثق في غير محله، و كأنه اقتصر في ملاحظة السند على الرجال المذكورين فيه الذين كلهم ثقات، و لم يمعن النظر في طريق الشيخ إلى الطاطري المشتمل على الضعيف كما عرفت.

روایت دوم

5336 - مُحَمَّدُ بْنُ‌ يَعْقُوبَ‌ عَنْ‌ جَمَاعَةٍ‌ عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنِ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ سَعِيدٍ عَنْ‌ فَضَالَةَ‌ عَنِ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ عُثْمَانَ‌ عَنِ‌ اِبْنِ‌ مُسْكَانَ‌ عَنْ‌ (خَالِدِ بْنِ‌ أَبِي إِسْمَاعِيلَ‌) قَالَ‌: قُلْتُ‌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ الرَّجُلُ‌ يُصَلِّي عَلَى أَبِي قُبَيْسٍ‌ ، مُسْتَقْبِلَ‌ الْقِبْلَةِ‌ فَقَالَ‌ لاَ بَأْسَ‌ .

بررسی روایت دوم

مرحوم خویی فرموده اند که این روایت از جهت سندی صحیح است . از باب توضیح گفته میشود ولو نسخه های روایات در ضبط راوی اخیر ( کافی و تهذیب) مختلف است یعنی در بعضی از کتب از اسم این روای به خالد ابی اسماعیل و در بعضی خالد عن ابی اسماعیل در بعضی عن خاله ابی اسماعیل ، اسم برده اند اما در هر صورت روایتی که در وسائل نقل شده است خالد بن ابی اسماعیل است و نجاشی این شخص را به همین عنوان خاص توثیق کرده است و روایت از حیث سند مشکلی ندارد . حال همانطور که در بقیه ی موارد اختلاف بین آن روایتی که صاحب وسائل نقل کرده است با آنچه که در کافی و تهذیب مطبوع است نقل وسائل مقدم میشود در اینجا هم نقل وسائل مقدم میشود چرا که آنها سند ندارند ولی وسائل سند دارد لذا ملاک همین روایتی است که در وسائل نقل شده است.

اما از حیث دلالت مدعای مشهور را ثابت نمیکند چرا که نهایت چیزی که در این روایت آمده است اینست که اگر شخص بالای کوه ابی قبیس باشد صحیح است و مقدار بالا بودن کوه ابی قبیس از کعبه در حدی نیست که از محاذات عرفی خارج باشد. اگر کسی قائل به قبله بودن خصوص فضای محدود مشغول به بیت شد ، آن مقدار اضافی هم قائل است و برای جواز صلاه در این مقدار حتی اگر این روایت هم نبود به این حکم ملتزم میشدیم و این روایت هم همان مقدار را بیان میکند اما وقتی فاصله زیاد باشد این روایت دلالتی بر آن ندارد پس روایت اول از حیث دلالت تمام بود اما از حیث سند ضعیف بود اما روایت دوم از حیث سند صحیحه است اما از حیث دلالت مدعای مشهور را ثابت نمیکند و تنها در حد تبعیت عرفی دلالت دارد.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 418 )

إحداها: صحيحة خالد بن أبي إسماعيل قال «قلت لأبي عبد اللّٰه (عليه السلام): الرجل يصلي على أبي قبيس مستقبل القبلة، فقال: لا بأس» و هذه الرواية كما ترى لا دلالة فيها على أكثر من جواز الصلاة على جبل أبي قبيس، و لا إشعار فيها فضلاً عن الدلالة على امتداد القبلة إلى عنان السماء، فيمكن الانطباق على ما ذكرناه من اختصاص القبلة بالفضاء المشغول بالبيت و ما يعلوه بالمقدار الذي يتبعه عرفاً، و يكون الاستقبال بالاتجاه نحوه على النحو الذي عرفت، فهي قاصرة الدلالة على المطلوب بالكلية و إن كانت صحيحة من حيث السند.

روایت سوم

5337 - مُحَمَّدُ بْنُ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ الْحُسَيْنِ‌ قَالَ‌: قَالَ‌ اَلصَّادِقُ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ : أَسَاسُ‌ اَلْبَيْتِ‌ مِنَ‌ الْأَرْضِ‌ السَّابِعَةِ‌ السُّفْلَى إِلَى الْأَرْضِ‌ السَّابِعَةِ‌ الْعُلْيَا.

اساس بیت شریف از تخوم الارض است تا ارض سابعه علیا است. مبدا که ارض سابعه سفلی باشد یعنی نهایت زمین اما عبارت الی الارض السابعه العلیاء مراد آسمان و فوق است حال این ارض سابعه علیا منظور همان سماء است با توجه به اینکه قبل از آن تعبیر به ارض شده است لذا مراد از ارض دوم ، سماء است.

بررسی روایت سوم

مشکلی که در این روایت وجود دارد اینست که ولو این روایت از مقطوعات صدوق است اما صرف مقطوع بودن روایت از نظر صدوق حجت برای دیگران نمیشود لذا این روایت مرسله است.

بررسی وجه اول

نسبت به وجه اول هم مرحوم خویی فرموده اند که اینکه صحت نماز موقوف بر اینست که قبله فضای وسیعی باشد مورد قبول نیست یعنی اینطور نیست که صحت نماز متوقف بر این مطلب باشد به عبارت دیگر د ولو قبله خصوص فضای محدود مثلا 50 متری باشد ولی در عین حال کسی که در قسمت بالاتر باشد و نگاه به کعبه بکند و مقادیم بدنش رو به کعبه باشد ، عنوان استقبال به قبله صادق است .

پس چیزی که مشهور به آن استدلال کرده اند تمام نیست چرا که تمامیت دلیل متوقف بر اینست که در مواردی که اشخاص با فاصله ی زیاد در سطح بالاتر نماز بخوانند عنوان استقبال به این فضاء صادق نباشد و حال اینکه اینطور نیست و عنوان استقبال صادق است و گویا مشهور در دلیل اول خیال کرده اند که استقبال شخص نسبت به شی خاص متوقف بر اینست که در همان سطح واحد باشد يعنی اگر در سطح واحد باشد و شخص هم مقادیم بدنش را رو به آن شی کرده است در اینجا استقبال صادق است ،ولی اگر سطح مختلف شد در اینجا مشهور استقبال را صادق نمیدانند اما مرحوم خویی فرموده اند حرف مشهور تمام نیست بلکه عنوان الاستقبال در جایی صادق است که شخص به شی ای توجه پیدا بکند ولو در سطح مرتفع به نحوی که اگر موانع برداشته بشود و از مکان مرتفع پایین بیاید جلوی شی مستقبل له می افتد پس ملاک اینست که شخص به طرف مستقبل اليه متوجه باشد به حیثی که لو ازیل المانع و ارتفع الحاجب کان یشاهده و یراه و در مفهوم استقبال بیش ازین معتبر نیست و اینکه بالفعل با آن در یک سطح باشد و بین آنها هیچ مانعی نباشد ، چنین چیزی صحیح نیست.

عکس این مطلب هم همین است یعنی اگر کسی در صحن شریف در خود صحن بایستد و به مناره ها نگاه بکند در این صورت استقبال نحو المناره صدق میکند در حالی در یک سطح قرار ندارد این مطلب نشان دهنده ی اینست که ملاک در استقبال اینست که شخص به شی خاص توجه بکند به طوری که اگر مانع برطرف بشود این شخص مواجه با او قرار میگیرد ولی وحدت سطح یا اتحاد سطح شرطیت ندارد .

لذا اگر شخصی که در صحن شریف است بواسطه ی بالابر بالا برود در اینجا چون در آن بالا هم مستقبل الی المناره است و مقادیم بدنش در جهت مناره است ، همین باعث میشود زمانی که پایین است و در خود صحن است صدق بکند که به سمت مناره است. پس دلیل اول مشهور که تصحیح صلاه کسی که در مکان ارفع نماز میخواند ، مخدوش شد و دلیل دوم هم که استدلال به روایات بود تمام نیست.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 417 )

كأن الذي دعاهم إلى الالتزام بذلك تخيل أن الاستقبال نحو الشيء يتوقف على أن يكون المستقبل و المستقبل إليه في سطح واحد و على صعيد فأرد فوقعوا فيما وقعوا فيه، و هذا و هم ظاهر، بل المناط في الاستقبال أن يكون الاتجاه نحو المستقبل إليه بحيث لو أُزيل المانع و ارتفع الحاجب كان يشاهده و يراه، و لا يعتبر في مفهومه العرفي أكثر من ذلك. أ ترى أن الواقف على سطح الدار لو أراد استقبال من هو في ساحة الدار أو الواقف في الصحن الشريف لو أراد استقبال الواقف على المنارة يتوقف على النزول إلى الساحة أو الصعود على المنارة‌؟ كلا، بل مجرد الاتجاه في الموضعين على نحو يصدق عرفاً أنه أمامه و قدامه كافٍ‌ في تحقق الاستقبال جزماً، فلا يعتبر اتحاد الصعيد و تساوي السطحين في الصدق المزبور بالضرورة. و على هذا يندفع الإشكال في المقام بحذافيره، فان من يقف على رأس جبل أو في سرداب أو بئر متجهاً نحو الكعبة فهو مستقبل إليها، أي يكون على نحو لو لم يكن هناك حاجب و زال الارتفاع و الانخفاض فهو يشاهد الكعبة و يراها، و كذا من يكون في نقطتي المشرق أو المغرب متجهاً نحو البيت فإنه مستقبل إليه، أي يكون بحيث لو قطع ربع الأرض و ارتفعت الحواجب من الأطلال و الأجبال و نحوها كان يرى الكعبة و يشاهدها، و نحوه من يكون البعد بينه و بين البيت أزيد من تسعين درجة، أي كان فيما بين المشرق أو المغرب و الشمال فان الحال فيه هو الحال.

مطلب دیگر اینست که مرحوم خویی میفرمایند در این موارد ممکن نیست که کسی قائل بشود که قبله فضای وسیع من تخوم الارض الی عنان السماء است ( یعنی ایشان میفرمایند نه اینکه فقط دلیل بر این مطلب نداریم بلکه این مطلب از اساس قابل التزام نیست ) ؛ بخاطر اینکه مستفاد از ادله و به حسب آنچه که در ارتکاز متشرعه ثابت است اینست که قبله امر ثابتی است و متحرک نیست حال این حالت ثبوت در قبله امکان ندارد الا زمانی که ملتزم بشویم به اینکه قبله خصوص فضای محدودی است که بیت در آن قرار گرفته است چرا که اگر قائل بشویم که قبله علاوه بر فضای محدود ، الی عنان السماء را هم شامل میشود مستلزم اینست که در قبله تغییر ایجاد بشود و این جابجایی در قبله خلاف ما یستفاد از ادله و مرتکز متشرعه میباشد.

حال نحوه ی جابجایی هم اینطور است که اگرما در بحث حرکت زمین یا حرکت خورشید ، مسلک متاخرین از اهل نجوم را ملتزم شويم یعنی بگوییم زمین متحرک است و خورشید ثابت است ( و زمین دو حرکت دارد که یک حرکت به دور خودش است و یک حرکت هم به دور خورشید ) بنابر این نظر قبله تغییر میکند چرا که قسمت عنان السماء با حرکت زمین تغییر پیدا میکند.

و همینطور بنابر نظر متقدمین از اهل نجوم که زمین را ثابت میدانستند و خورشید را متحرک میدانند بازهم قبله تغییر میکند چرا که با گردش خورشید به دور زمین این فضاء تغییر میکند و حال اینکه آن چیزی که از قبله معهود است ثبوت قبله و عدم حرکت قبله است لذا نه تنها دلیل بر این نداریم که قبله من تخوم الارض الی عنان السماء است بلکه این مطلب قابل التزام نیست.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 415 )

فلبعده في حد نفسه، لاستلزامه تبدل القبلة آناً فآناً و عدم كونها ذات ثبات و قرار، و هذا بناءً‌ على حركة الأرض حول الشمس وضعية أو انتقالية كما هو المعروف و الصحيح ظاهر، لوضوح أن الفضاء الممتد إلى السماء مما فوق الكعبة يتحول من مقرّه تدريجاً و يتحرّك بحركة الأرض فلا يكون شيئاً معيناً و نقطة ثابتة. و كذا بناءً‌ على مسلك القدماء من ثبات الأرض و حركة الشمس حولها، فان النقطة المسامتة للكعبة الممتدة إلى الفضاء لم تستقر في مكان واحد، بل تنتقل من جزء إلى جزء بتبع حركة الشمس.

 


[1] - وسائل الشيعه باب2 از ابواب القبلة ح10.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo