< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد حسین شوپایی

1402/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: /مسأله 1 / الامارات المحصّلة للظن

[(مسألة 1): الأمارات المحصّلة للظنّ‌ التي يجب الرجوع إليها عند عدم إمكان العلم] (مسألة 1): الأمارات المحصّلة للظنّ‌ التي يجب الرجوع إليها عند عدم إمكان العلم (4) كما هو الغالب بالنسبة إلى البعيد كثيرة: منها: الجدي الذي هو المنصوص في الجملة بجعله في أواسط العراق مثل الكوفة و النجف و بغداد و نحوها خلف المنكب الأيمن، و الأحوط أن يكون ذلك في غاية ارتفاعه أو انخفاضه، و المنكب ما بين الكتف و العنق (1). و الأولى وضعه خلف الاُذن (2) و في البصرة و غيرها من البلاد الشرقيّة في الاُذن اليمنى (3) و في موصل و نحوها من البلاد الغربيّة بين الكتفين، و في الشام خلف الكتف الأيسر، و في عدن بين العينين، و في صنعاء على الاُذن اليمنى، و في الحبشة و النوبة صفحة الخدّ الأيسر.

در مساله ی 1 که مربوط به بیان امارات محصل للظن برای قبله است : علامت اول ستاره جدی بود . مرحوم سید فرمودند به صورت فی الجمله علامیت این ستاره منصوص است . مقصود از نص در این علامت هم چهار روایت است که صاحب وسائل این روایات را در باب 5 از ابواب قبله ذکر کرده است که البته تنها روایت اول قابل اعتبار سندی بود اما روایات دیگر مرسل بودند . حال آیا به این روایات میتوان برای اماریت ستاره جدی استدلال کرد یا خیر ؟

مرحوم خویی در استدلال به این روایت اشکال سندی کردند و فرمودند که روایت اول که مربوط به محمد بن مسلم باشد ضعف سندی دارد بخاطر سند شيخ به علی بن حسن طاطری.

اما مرحوم حکیم در استدلال به این روایات اشکال دلالی دارند و اشکال سندی نمیکنند ایشان از روایت اول تعبیر به موثقه کردند که نشان دهنده ی اعتبار سند روایت است اما مشکلی که ایشان در اخذ به این روایت بیان کردند اشکال دلالی است که این اشکال را به سه وجه تقریب کرده اند :

اشکال اول

اشکال اول این بود که این روایات اجمال دارد بخاطر اینکه اطلاق این نصوص قابل اخذ نیست یعنی ما نمیتوانیم بگوییم ستاره جدی برای همه ی بلاد علامیت دارد یعنی اینکه در همه ی مواردِ اشتباه قبله بتوانیم با ستاره جدی قبله را تشخیص بدهیم قابل التزام نیست ؛ چرا که واضح است که در بعضی از موارد با توجه به اینکه نزدیک قطب شمال است کسانی که قسمت جنوب مکه باشند ، این علامت برای آنها استقبال الی القبله نمی آورد بلکه استدبار الی القبله می آورد بله برای بلاد شمالی نسبت به مکه این علامیت درست است.

اینکه بگوییم مراد از روایات منطقه خاصی است بلاقرینه است لذا نمیتوانیم به این روایات استدلال کنیم ،این ادعاء که کسی بگوید چون سائل محمد بن مسلم است و اهل کوفه بوده است باعث میشود مراد در این روایت علامیت ستاره جدی نسبت به اهل کوفه باشد وجهی ندارد و این مقدار موجب قرینیت نمیشود.

جواب ( مرحوم خویی )

مرحوم خویی ازین اشکال جواب داده اند و فرموده اند که اینکه سائل از اهل کوفه باشد هرچند قرینه و دلیل بر اختصاص این علامت مذکور در روایت به اهل کوفه نمیشود اما این مقدار دلالت دارد که این روایت اهل کوفه را شامل میشود لذا اهل کوفه و بلادی که مثل کوفه هستند به عنوان قدر متیقن از مراد در روایت حساب میشوند؛

بخاطر اینکه این احتمال داده نمیشود که بلاد دیگر اراده شده باشد اما نواحی نظیر کوفه اراده نشده باشد چرا که این احتمال مستلزم تخصیص مورد است یعنی با توجه به اینکه مورد سوال اینست که شخص از اهل کوفه است اگر بگوییم این روایت کوفه را شامل نمیشود ، تخصیص مورد میشود و تخصیص مورد هم مستهجن است .

لذا با توجه به اینکه روایت حتما اهل کوفه را شامل میشود پس برای این موردی که در روایت ذکر شده است قدر متیقن وجود دارد و با فرض اینکه قدر متیقن وجود دارد ، روایت از حالت اجمال خارج میشود و اینطور نیست که غیر قابل اخذ باشد و حداقل برای کوفه و نواحی نزدیک کوفه قابلیت اخذ را داراست.

شبهه

شبهه ای که در اینجا وجود دارد اینست که چرا شما مورد مذکور در روایت را بر بلد سائل حمل کردید ؟ ممکن است گفته بشود که ظاهر روایت اینست که ناظر به بلد سوال است یعنی محمد بن مسلم این سوال را از امام علیه السلام در مدینه کرده است و ظاهر اینکه شخص از امری سوالی میکند و امام علیه السلام مطلبی را مربوط به مکانی بیان میکند ، ظاهرش جواب نسبت به همان بلد است.

جواب

مرحوم خویی میفرمایند اینکه ما بگوییم بلد سوال مورد سوال واقع شده است نه بلد سائل ، این احتمال قابل التزام نیست یعنی این احتمال خلاف ظاهر است چرا که ظاهر مواردی که شخص سوال میکند و جواب و حکم مربوط به مناطق است ، اینست که ناظر به بلدی است که سائل در آن بلد زندگی میکند نه آن بلدی که سوال در او اتفاق افتاده است .

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 442 )

و يندفع: بأن كون السائل و هو محمد بن مسلم كوفياً و إن لم يستوجبه كما ذكر إلا أنّه لا مناص من أن يكون بلده هو القدر المتيقن من مورد العلامة، لعدم احتمال اختصاصها بغيره لاستلزامه تخصيص المورد المستهجن كما لا يخفى. و احتمال إرادة بلد السؤال و إن كان مخالفاً لبلد السائل كما ترى، و إذا كانت الرواية مشتملة على القدر المتيقن فقد خرجت بذلك عن الإجمال.

استاد

البته این قسمت اخیر مورد اشکال است ؛ چرا که به حسب ظاهر در مواردی که شخص سوال میکند ، اگر آن سوال در محل سوال مورد ابتلاء مکلف باشد در اینجا نمیتوانیم از بلد سوال غمض عین بکنیم و بگوییم شامل بلد سائل است بخاطر اینکه این بیان همان محذور تخصیص مورد که مستهجن هست را دارد یعنی در صورتی که در خود بلد سوال مورد ابتلاء مکلف باشد ، جواب را نمیتوانیم طوری معنا کنیم که شامل بلد سوال نشود بلکه بلد سوال قدر متیقن است.

بله اگر حکم در خود بلد سوال محل اشکال نباشد و واضح باشد در این صورت با توجه به اینکه شخص از منطقه ی دیگری هست در اینجا قدر متیقن بلد سائل است.

با توجه به این مطلب اگر مساله را که در رابطه با اشتباه قبله است بررسی کنیم : در اینجا در فرضی که شخص در مدینه باشد ، بلد سوال مدینه است خب در بلد سوال که مدینه است با توجه به اینکه قبله مسجد و قبله خود مدینه معلوم هست و فرض هم نشده است که امثال محمد بن مسلم از قبله ی اطراف مدینه سوال میکند لذا روشن است که مراد از سوالی که محمد بن مسلم مطرح کرده است بلد سائل است نه بلد سوال.

لذا ولو فی حد نفسه روایت در موارد سوال از مکان ، شامل بلد سوال میشود و بلد سوال قدر متیقن است اما در خصوص مساله ی قبله حمل بر بلد سوال نمیشود و قدر متیقن حساب نمیشود چرا که به لحاظ بلد سوال اشتباهی در کار نیست لذا این قسمت اخیر از فرمایش مرحوم خویی که فرموده است احتمال اراده ی بلد سوال کما تری است به طور کلی تمام نیست اما با این تقریب این فرمایش ایشان نسبت به مورد بحث تمام است یعنی چون به لحاظ بلد سوال اشتباهی وجود ندارد در اینجا قدر متیقن بلد سائل است.

اشکال دوم

اینست که این علامت که ستاره جدی بر منکب شخص قرار داده بشود حتی نسبت به نفس کوفه منطبق نمیشود بخاطر آنچه را که محققین از اهل فن گفته اند که قبله ی کوفه از نقطه ی جنوب الی المغرب انحراف دارد و در مقدار انحرافش هم اختلاف است یعنی از 12 درجه تا 21 درجه به سمت غرب انحراف دارد در حالی که در روایت حضرت علیه السلام فرموده اند شما ستاره جدی را بر خلف بگذارید یعنی با توجه به اینکه ستاره جدی در قطب شمال است اگر علی خلف قرار بگیرد شخص به سمت جنوب توجه پیدا میکند و حال اینکه قسمت جنوب قبله او نیست لذا این علامت نسبت به کوفه هم قابلیت انطباق را ندارد چرا که از قبله انحراف دارد.

جواب ( مرحوم خویی )

مرحوم خویی فرموده اند با توجه به مباحث قبلی که تبعا للمحقق نائینی گفتیم اتجاه حقیقی در صورتی نحو الکعبه محقق میشود که اتجاه در محدوده سبع دایره باشد که سبع دایره 52 درجه بود و انحراف از خط اصلی قبله در دو طرف یمین و شمال به اندازه ی 26 درجه معفو بود .

وقتی به این مقدار انحراف مجاز بود در این صورت شخصی که در کوفه بایستد و به طرف جنوب هم منحرف شود انحرافش به 26 درجه نمیشود و اینطور نیست که این علامت حتی نسبت به کوفه قابلیت تطبیق را نداشته باشد. مرحوم خویی با توجه به مبنایی که در بحث قبلی در تعیین محاذات و اتجاه عرفی به سمت کعبه بیان شد این اشکال را جواب داده اند حال اگر کسی آن مبنی را قبول بکند این جواب تمام میشود اما اگر کسی این مبنی را قبول نکند این جواب تمام نیست.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه همان )

ثانيها: أن هذه العلامة لا تنطبق حتى على الكوفة نفسها، لما ذكره المحققون من مهرة الفن من انحراف قبلتها عن نقطة الجنوب إلى المغرب على اختلاف الأقوال أقلها اثنتا عشرة درجة و أكثرها إحدى و عشرون درجة، فهي إذن باقية على إجمالها.

و يندفع بما تقدم من تحقق الاتجاه الحقيقي نحو الكعبة فيما إذا كانت واقعة خلال سبع الدائرة، نظراً إلى أن عرض الجبهة التي هي المناط في المواجهة تعادل أربع أصابع تقريباً التي نسبتها إلى مجموع دائرة الرأس و هي ثمان و عشرون إصبعاً تقريباً هي السبع، و بما أن تمام الدائرة ثلاثمائة و ستون درجة فسبعها يكون اثنتين و خمسين درجة. و عليه فعند الاتجاه إن كانت الكعبة موازية لوسط الجبهة فهو، و كذا لو كانت منحرفة إلى أحد الجانبين، أي بمقدار ست و عشرين درجة من كل جانب، فان الانحراف بهذا المقدار غير قادح في صدق الاستقبال الحقيقي كما تقدم، و إنما القادح هو الأكثر من ذلك، و المفروض أنّ‌ انحراف الكوفة لا يبلغ هذا الحد فلا يقدح.

استاد

جواب دیگری که به این اشکال داده میشود اینست که اینکه به صورت دقیق شخص روی نقطه ی اصلی توجه و استقبال داشته باشد در جایی است که علم به نقطه ی اصلی قبله وجود داشته باشد یعنی در حالت اختیار و علم و عمد که شخص بداند قبله مثلا در درجه ی 23 است نمیتواند چند درجه منحرف بشود اما در مواردی که به صورت دقیق قبله واضح نیست در آنجا آن چیزی که برای استقبال کافی است اینست که به سمتی بایستد که عرفا صدق بکند به سمت قبله است.

حال با توجه به این نکته اینکه در روایت فرموده اند ستاره جدی را علی خلف قرار بده ، در جایی را که شخص تمکن از تحصیل علم به قبله داشته باشد را نفرموده است بلکه مورد بحث جایی است که شما نتوانستید قبله را تعیین بکند در جایی که نتوانستید از روی علم قبله را تعیین بکنید اگر اینطوری بایستید کافی است و این اتجاه قبله عرفی به سمتی است که قبله در آن سمت است البته در جایی که احراز قبله نشده است .

اشکال سوم

اشکال سومی که ایشان از جهت دلالت در این روایات فرموده اند اینست که فرموده اند قبله ی کوفه که اعظم امصار و بلاد در آن زمان بوده است و دارای مساجد عدیده و عظیمه ای بوده است ، حتی نزد عوام مشهور بوده است فضلا عن الخواص لذا قبله ی کوفه محل اشتباه برای محمد بن مسلم نبوده تا شما بگویید سوال از قبله ی خود کوفه است لذا حمل جواب یا سوال به بلد سائل ( قبله کوفه ) در صورتی است که شما بگویید قبله بلد برای محمد بن مسلم مشتبه شده باشد در حاليکه قبله ی کوفه از موارد اشتباه نیست و با توجه به وضوح قبله کوفه جواب را نمیتوانیم بر بلد سائل حمل کنیم. حال وقتی بر این مورد حمل نمیشود معلوم میشود که محل سوال منطقه ای غیر از کوفه است و آن غیر هم چون معلوم نیست لذا این روایت اجمال پیدا میکند و در فرض اجمال نمیتوانیم به این روایت استدلال کنیم.

جواب ( مرحوم خویی )

مرحوم خویی فرموده اند بله قبله ی کوفه در خود مسجد معلوم است ولی اگر سوال محمد بن مسلم از کوفه باشد ، مقصود خصوص مواردی که قبله معلوم میباشد نیست بلکه ممکن است که سوال از اطراف کوفه باشد که مسجدی وجود ندارد تا قبله را تشخیص بدهد یعنی محل سوال اطراف کوفه است و علامتی هم نیست که شخص بخواهد قبله را تشخیص بدهد.

لذا اینکه ما روایت را بر تعیین علامت برای کوفه تعیین بکنیم محذور ندارد و این با مقام محمد بن مسلم ناسازگار نیست بلکه آن چیزی که معلوم است و سوال از آن سازگار با شان محمد بن مسلم نیست اینست که از قبله مسجد مکه بپرسد ولی در خود کوفه مناطقی وجود دارد که عملا ممکن است مورد تردد افراد باشد و هر شخصی که اهل بلد باشد متعارف تردد او در آن موارد است لذا سوال مورد ابتلای محمد بن مسلم میشود و وقتی مورد ابتلاء شد حمل جواب بر مورد ابتلاء محذوری ندارد.

عبارت مرحوم خویی ( موسوعه ج 11 ص 443 )

ثالثها: أن قبلة الكوفة و هي من أعظم الأمصار الإسلامية الحاوية على مساجد عديدة، و منها المسجد الأعظم الذي صلى فيه جملة من الأنبياء و المعصومين (عليهم السلام) معروفة مشهورة و معلومة لدى العوام فضلاً عن الخواص فكيف يمكن افتراض الجهل بها و لا سيما من مثل محمد بن مسلم على ما هو عليه من جلالة القدر، فلا يحتمل اختصاص العلامة بها، و قد عرفت امتناع الأخذ بالإطلاق، فلا محالة تصبح الرواية مجملة. و يندفع: بأنّ‌ ذلك لا يمنع عن تعلق السؤال بالكوفة بلحاظ خارج البلدة و ضواحيها، حيث لا مسجد و لا محراب و لا علامة يهتدي بها من شمس أو قمر و نحوهما لوجود الظلام و حلول الليل كما قد يرشد إليه الجواب من الإحالة إلى الجدي.

نتیجه

لذا نتیجه ی بحث این شد که به صورت فی الجمله همانطور که در کلام مرحوم حکیم آمده است قرار دادن ستاره جدی بر پشت سر علامیت دارد اما اینکه مورد علامیت آن کجاست حداقل در مورد اهل کوفه و اطراف آن علامیت دارد لذا اینکه ستاره جدی برای چه مناطقی علامت است و کیفیت علامیتش چطور است با توجه به اینکه در این چهار روایت علامت ها مختلف شده بود یعنی در همه ی آنها ستاره جدی بود اما اینکه این ستاره به چه نحوی قرار داده بشود علائم مختلفی ذکر شده بود :

در روایت اول که روایت معتبره محمد بن مسلم بود حضرت علیه السلام فرموده بودند ضع الجدی فی قفاک.

در روایت دوم که در مورد سفر حج باشد فرموده بودند اجعله علی یمینک و اذا کنت فی طریق الحج فاجعله بین کتفیک.

در روایت سوم و چهارم فقط فرموده بودند که بوسیله ستاره جدی قبله پیدا میشود یعنی علیه بناء القبله و به یهتدی اهل البر و البحر.

جمع صاحب مدارک

حال صاحب مدارک در مقام جمع بین این روایات فرموده اند که :

قَالَ‌ صَاحِبُ‌ اَلْمَدَارِكِ‌ الْأَوْلَى حَمْلُ‌ الْعَلاَمَةِ‌ الْأُولَى وَ الثَّالِثَةِ‌ عَلَى أَطْرَافِ‌ اَلْعِرَاقِ‌ الْغَرْبِيَّةِ‌ كَسِنْجَارٍ وَ مَا وَالاَهَا وَ حَمْلُ‌ الثَّانِيَةِ‌ عَلَى أَوْسَاطِ اَلْعِرَاقِ‌ كَالْكُوفَةِ‌ وَ بَغْدَادَ وَ أَمَّا أَطْرَافُهُ‌ الشَّرْقِيَّةُ‌ كَالْبَصْرَةِ‌ وَ مَا سَاوَاهَا فَيُحْتَاجُ‌ فِيهَا إِلَى زِيَادَةِ‌ انْحِرَافٍ‌ نَحْوَ الْمَغْرِبِ‌ وَ كَذَا الْقَوْلُ‌ فِي بِلاَدِ خُرَاسَانَ‌ .

استاد

با توجه به توضیحی که داده شده است ( معتبر بودن روایت اول )روشن میشود که علامت اول مربوط به کوفه و اوساط عراق است اما مورد تطبیق جایی است که شخص تحصیل قبله نکرده باشد. پس به صورت فی الجمله ستاره جدی به عنوان علامت در تشخیص قبله حساب میشود.

بیان مرحوم سید

بعد از اصل اینکه ستاره جدی در تشخیص قبله علامیت دارد ، مرحوم سید فرموده اند که نحوه خلف قرار گرفتن ستاره جدی اینست که : باید ستاره جدی را خلف منکب ایمن قرار بدهد و مراد از منکب ما بین کتف و عنق است یعنی در اوساط عراق مانند کوفه و نجف و بغداد این را خلف منکب ایمن قرار بدهد و ستاره جدی را یا در حالت ارتفاع یا انخفاض ملاک قرار بدهد . در ادامه فرموده اند در بصره و غیره از بلاد شرقی و در موصل و بلاد غربی بین دو کتف قرار بدهد نه در قسمت منکب ایمن .

بررسی فرمایش سید

این قسمت از فرمایش مرحوم سید در متن عروه مورد اشکال است :

نسبت به اینکه مراد از منکب چیست و آیا منکب آن چیزی است که مرحوم سید فرموده اند ( ما بین کتف و عنق ) یا خیر؟

مرحوم حکیم فرموده اند اینکه فرموده اند ما بین کتف و عنق باشد به حسب صریح جامع المقاصد است اما از بعضی از کتب لغت نقل شده است که اینها گفته اند منکب محل وصل بازو و شانه است نه قسمت فاصله ی بین شانه و عنق .

شاهد بر این مطلب هم اینست که بعضی گفته اند فجر یا مشرق را علی منکب ایسر قرار بدهید یا مشرق یا شفق را علی منکب ایمن قرار بدهید در صورتی محقق میشود که تفسیر دوم از منکب را بگیریم.

عبارت مرحوم حکیم ( مستمسک ج 5 ص 192 )

و ربما نسب الى ظاهر نهاية الأحكام و التنقيح و إرشاد الجعفرية. و في القاموس و مجمع البحرين و عن الصحاح: أنه مجمع عظمى العضد و الكتف. و عن جماعة من الفقهاء الجزم به، بل نسب الى أكثر من تعرض لتفسيره من الفقهاء. و يشهد له ما في كلام جماعة من جعل العلامة لأهل العراق جعل الفجر أو المشرق على المنكب الأيسر، و المغرب أو الشفق على المنكب الأيمن. إذ لا يتأتى ذلك إلا على التفسير الثاني. و يناسبه جداً ملاحظة مادة الاشتقاق. و لعل مراد من فسره بالأول أنه المراد منه في خصوص المقام بملاحظة القواعد التي أعملها في تعيين القبلة، لا أنه معناه لغة أو عرفاً و إلا فمعناه الثاني لا غير.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo